خانه » سینما و تلویزیون معرفی انیمه Cowboy Bebop | در میان خرابه های واقعیت و رویا × توسط امیررضا صادقی در ۱۴۰۰/۰۲/۰۹ , 13:30:44 0 انیمه Cowboy Bebop به کارگردانی شینیچیرو واتانابه اثری تمامعیار برای تمام دورانها است. چرا که از هر جنبهای حرفی برای گفتن دارد. با دنیای بازی و بررسی انیمه کابوی بیباپ همراه باشید. عنوان ژاپنی: カウボーイビバップ اسم فارسی: کابوی بیباپ بر اساس مانگای Cowboy Bebop: Shooting Star به قلم هاجیمه یاتاته ژانر: درام، فانتزی، نئو-نوآر، وسترن فضایی، سایبرپانک و کمدی کارگردان: شینیچیرو واتانابه (Shinichirō Watanabe) فیلمنامه: کیکو نبوموتو (Keiko Nobumoto) محصول استودیوی Sunrise تعداد قسمتها: ۲۶ اپیزود اصلی و یک فیلم سینمایی با عنوان Cowboy Bebop: The Movie خلاصهی داستان انیمه کابوی بیباپ در آیندهی نه چندان دور، جایزهبگیری خونسرد و همراهانش، وارد ماجراجوییهای عجیبی شده و با گذشته تراژیک خود، مواجه میشوند. اگر شما نیز از طرفداران این انیمه جذاب هستید در ادامه با ما همراه باشید تا به بررسی انیمه کابوی بیباپ بپردازیم. برخی از آثار سینمایی و تلویزیونی، به مانند یک چکش بزرگ میمانند. چکشی که از همان ثانیه نخست، میخ اول را دقیق و محکم میکوبد. چنین رویکردی، مجموعهای از اتفاقات منحصر به فرد و اصیل میطلبد. هر کدام از این آثار، شیوه خود را دارد. البته که کوباندن میخ اول به معنای محصولی یکپارچه و شاهکار نیست. چه بسا سریال/انیمههایی داشتهایم که اپیزود پایلوت آنها، حکم بهترین را داشتهاند، اما به مرور از صفحههای نمایش محو شدند. انیمه «کابوی بیباپ» نه تنها تمام چراغ سبزها را از معیارهای ارزیابی مختلف میگیرد، بلکه یک اثر مولف بیمانند است. آن چنان که در بین پردهها و افتتاحیه این انیمه مینویسد: «ساختهای که خود تبدیل به یک ژانر میشود، کابوی بیباپ نام دارد.» به رنگ خون شاخهی گلی شاداب اما بیرنگ، اولین چیزی است که در قاب انیمه نقش میبندد. همه چیز با خون، رنگ پیدا میکند. خون استعارهای از احساسات ناگفته و پنهان شخصیتهای Cowboy Bebop است. شخصیتهایی که در میان دوراهی تاریک گذشته و آینده گیر کردهاند. در داستان Cowboy Bebop هیچ راه برگشتی برای هیچ اتفاقی وجود ندارد. همهی اتفاقات کوچک (به ظاهر نامرتبط) به اتفاقات مرتبط بزرگی ختم میشوند. همه چیز در Cowboy Bebop به هم متصل است. دیالوگها به زیرکانهترین شکل ممکن نوشته شدهاند تا مخاطب، بدون خستگی به تماشای فلسفهی پوچی و وجودگرایی پروتاگونیست و سایر شخصیتها بنشیند و با آنها انس بگیرد. هر قسمت از Cowboy Bebop بازتاب تاریکی و روشنایی وجود شخصیتها است. تاریکیهای حقیقی کابوی بیباپ ناشی از فقدان هدف بشریت است. اسپایک اسپیگل در قامت پروتاگونیست انیمه میگوید: هر چه پیش آید، پیش آید. اسپایک حتی به خوش یا ناخوش بودن اتفاقات اهمیت نمیدهد. این جمله سرلوحه تمام شخصیتهای کابوی بیباپ قرار میگیرد. شخصیتهایی با گذشتهای دستنیافتنی که چیزی برای از دست دادن ندارند. Cowboy Bebop یک کلاس روانشناسی نئو-نوآر است که در آن هر فرد، به جایی برای بقا چنگ میزند. همه در این کلاس نمره قبولی کسب نمیکنند. زندگی بیرحمانهتر از آن چیزی است که همواره تصور میشود. داستان گویی اپیزودیک انیمه Cowboy Bebop هر شخصیت، داستانی برای روایت و تعمقبخشی دارد. مهم نیست که یک خلافکار بالفطره یا کودکی بیگناه باشد. کابوی بیباپ همیشه به داستانگوییاش اهمیت میدهد. این نوع از روایت، به پروتاگونیست و مخاطبان فرصت درک موقعیتهای مختلف و ایجاد قوس شخصیتی میدهد. به شکلی که در پایان، تماشاگر در مکان و زمان پروتاگونیست قرار میگیرد. کابوی بیباپ همانقدر که ساختارشکن است، به اصول تعریفشدهی خود پایبند میماند و هیچ عجلهای برای پیشبردن وقایع داستانی ندارد. چهار شخصیت اصلی ما: اسپایک، جت، فی و ادوارد در بیابان اهداف گم شدهاند و به سمت هر سرابی دست و پا میزنند. برای بخشیدن معنا به یک زندگی سایبرپانکی، معنا را از مجرمان و شکار آنها دریافت میکنند. معنایی که به آنها تعلق ندارد. داستان انیمه cowboy bebop به عنوان یک اثر مولف، ارجاعات بیشماری به فرهنگ عامه دارد. از طرفی تجربه کابوی بیباپ یکی از خاصترین لحظات عمرتان را رقم خواهد زد. شاید در قسمتهای نخستین با خود بگویید این انیمه چه جادویی دارد؟ یا چه چیزی در انتظار من است و قرار است به چه سرانجامی برسد؟ Cowboy Bebop وقتش را برای پاسخ به تمام جوابهای بینندگانش صرف نمیکند. کابوی بیباپ از مخاطب هدف، یک موجود صبور میسازد. بخش قابل توجهی از ارزشمندی کابوی بیباپ، مدیون دوبله انگلیسی آن است. استیو بلوم (Steve Blum) با آن صدای عمیق و خونسردش، اسپایک اسپیگل را از مرز رویا و کابوسها فراری داد و او را به رستگاری رساند. به لطف تیم دوبله انگلیسی، کابوی بیباپ آوازه جهانی پیدا کرد و همچنان با آن دوبله جاودانه است. انیمه Cowboy Bebop از آن دست آثار غیرانگلیسی است که باید انگلیسی دیده شود. عدم تماشای دوبله انگلیسی آن، به سان لگدمال کردن روح و آتش زدن جذابیت کابوی بیباپ است. تا امروز به تماشای یک فیلم، سریال یا یک انیمه «برده» نشستهاید؟ آثار هنری برده، با زنجیر یک تفکر مطلق را به دوش میکشند و حرف دیگری برای گفتن ندارند. تمام زمان محصولات برده به یک موضوع اختصاص پیدا میکند و برای همیشه در غل و زنجیر میمانند. داستان انیمه cowboy bebop صرفا بیانگر گمگشتگی و عدم تعلقها نیست. این انیمه به هیچ چیز محدود نمیشود. اصلا مرزی برای تعیین چارچوبهای Cowboy Bebop وجود ندارد. هر اپیزود فرم روایی و شخصیتپردازی منحصر به فرد خود را دارد، اما همواره یک چیز ثابت است. Cowboy Bebop به صورت زیرپوستی و آرامسوز، ما را با جهانش آشنا میکند. در کنار این ظرافت پایدار، کابوی بیباپ قاعده داستانگویی «تفنگ چخوف» را به خوبی میشناسد. Cowboy Bebop در هر قسمت شما را به گوشه و کنار جهانش میکشد، به زیرکانهترین شکل ممکن عناصر منتهی به رستگاری را نشان میدهد و در پایان شما را میبلعد. تماشای انیمه Cowboy Bebop، شاید برای اولین انیمه سریالی یک مخاطب درست نباشد. کابوی بیباپ آن اثری است که باید در بهترین موقعیت و زمان تماشا شده تا بیننده را غرق معجون روحنوازش کند. همچنین این انیمه در سالها و کشورهای مختلف، ردهبندیهای متفاوتی دریافت کرده است. میتوانیم با نگاهی اجمالی بگوییم، بهترین پیشنهاد این است که با ساختار ذهنی متناسب جهان Cowboy Bebop به سراغش بروید. چشیدن بوسهی مرگ پیشتر گفتیم که در بطن اکشنهای کابوی بیباپ، دردی نهان و اصوات پنهانی وجود دارد. هر ماشهای که کشیده میشود و جسمی را با گلولههایش لمس میکند، هدفمند است. چه چیزی واقعیتر از مرگ میتوان پیدا کرد؟ چشیدن بوسه مرگ، به زندگی معنی میبخشد. اگر مرگ نبود، معنای زندگی هم از بیخ و بن کنده میشد. هیچ چیزی بدتر از یک مرگ بیهدف نیست. انسان، از اولین روزی که چشم به این جهان بیرحم باز کرد، نتوانست به رفتار میمونوار بسنده کند. شاید در خیالش بقا مهم بود، ولی نمیدانست که بقا، اولین قدم برای اهداف بزرگترش بود. نکته این جا است که انسان از پاسخ به تمام پرسشهای چرا، چطور و چه زمانی خسته شد. پس اولین و آخرین هدفش در آن زمان بقا شد ولی در ناخودآگاه، جوابهای حیاتی جولان میدادند. کمی بعد، بقا تنها دغدغه انسان نبود. نیاز به چیزی بیشتر داشت. اهدافش در هم تنیده شدند و سیر تکامل را در پیش گرفت. کابوس بیپایان انیمه کابوی بیباپ با آگاهی نسبت به حقیقت انسان، مشخص میکند که دست یافتن به اهداف و موقعیتهای زندگی، توهمی بیش نیست. چنین توهمی موجب خودفریبی و تلههای ذهنی میشود. این یک جهان ایدهآل نیست، پس چرا خود را با چنین دروغهایی فریب دهیم؟ چالشها و اندیشههای هرز، زندگی را به یک کابوس بیپایان تبدیل میکند. کابوسی که بعید است از آن بیدار شویم. «یه گلولهی دیگه، برای بیدار شدن… گلولهای که آغشته به خون باشه»، منطقی است که Cowboy Bebop دنبال میکند. خون، عشقی است که در رگهای انسان جاری میشود. اگر عشق نباشد، حتی این کلمات هم در فضا پخش و پلا میشود. حقایق و دروغها جابهجا میشوند. لوپی ابدی از حسرتها و دردها شکل میگیرد. دردهایی که در گذر زمان آشکار میشوند و هر کدام ریشه در اشتباهات گذشته دارند. گذشته و تلههای ذهنی چه چیزی گذشته را از حال و آینده متمایز میکند؟ اگر شخص یا گروهی، گذشته را در اختیار داشته باشند، حال و آینده را میسازند و این روند ابدی میشود. مجموعه کابوی بیباپ به یک وسترن نوآرگونه علمی-تخیلی با تفکرات عمیق منجر نمیشود. Cowboy Bebop ساختارهای سه مدیوم سینما، آثار تلویزیونی و انیمه را در هم میشکند. این انیمه، در سال ۲۰۷۱ رقم میخورد. زمین دیگر قابل سکونت نیست و انسانها در سیارههای دیگر زندگی میکنند. ویژگی کابوی بیباپ، حرکت در خلاف جهت علمی-تخیلیهای زمان خود است. حتی با وجود این که انسانها با سیارههای فضایی به گشت و گذار میپردازند یا بر فراز ابرها، تپههای خاکی پیدا میشود، ماهیت برخی از رویکردها تغییر نمیکند. به طور مثال در سیارهها، ویرانههای بسیاری وجود دارد. در سطح سیارهها، مردم از اتوموبیلهای کلاسیک استفاده میکنند. مهمتر از همه، موسیقی Cowboy Bebop است. با به کار گیری جاز، بلوز، سول و متال، نمایشی نفسگیر از تناقضهای بشری ایجاد میکند که در روند خلق زیبایی تراژیک انیمه قرار میگیرند. این تضاد در تفکر و فلسفه شخصیتهای Cowboy Bebop هم صدق میکند. شاید در نگاه اول، چهار شخصیت سایبرپانکی داشته باشیم، ولی با گذشت زمان، مشخص میشود که آن چنان هم از آینده نیستند. اسپایک، فی، جت و اد، همگی گذشتهای مبهم و در عین حال دستنیافتنی دارند. نمیتوان در ایدهآلها زندگی کرد. باید گذشته را پذیرفت و به جلو حرکت کرد. گذشته همچون آینهی شکستهای است. تکههای برندهاش بر روی زمین پخش شده و برداشتن آن منجر به زخم و درد عمیقی میشود. پس از مدتی، گیر افتادن در گذشته، بیتفاوتی در حال را ایجاد میکند. دیگر معنی ندارد که امروز چیست و فردا چه در پیش است. واقعیت، رنگ و بوی خود را از دست میدهد. عدم درک واقعیت، از انسان یک مردهی متحرک میسازد. مردهی متحرک به دنبال رهایی میگردد. یک رستگاری برای تمام دوران، آخرین هدف او میشود. هر چه رستگاری خونینتر باشد، زندگی و مرگ، مفهوم حقیقیتری به خود میگیرند. به دوش کشیدن وزن پوچی جملهی معروفی در پایان Cowboy Bebop وجود دارد: «قراره این وزن رو به دوش بکشی.» پیشتر به معناجویی شخصیتهای کابوی از نگاه مجرمان اشاره کردم. مخاطبان Cowboy Bebop در طول انیمه، به دنبال پاسخها و چرایی اتفاقات میگردند، اما پاسخ سادهتر از آن چیزی است که تصور میشود. شخصیتهای اصلی کابوی بیباپ معنا را از مجرمان دریافت میکنند. تماشاگران هم معنا را از تماشای سطح و بطن اعمال شخصیتهای اصلی میجویند. این چرخه در ۲۶ قسمت تکمیل میشود. مخاطب کابوی بیباپ، خود به اسپایک، فی، جت و ادوارد تغییر شکل میدهد و این هویت تا ابد باقی میماند. از طرفی Cowboy Bebop شما را با تحمل وزن رویا/کابوسوارش، به تماشای دوباره تشویق میکند. به طوری که هر سال به سراغش بروید یا گاهی اوقات سکانسهای تکاندهنده آن را بازتجربه کنید. کافی است که صبور باشید و اجازه دهید تا کابوی بیباپ شما را در آغوش تاریکیها و روشناییهایش بکشد. زندگی در انیمه Cowboy Bebop صرف میشود و برعکس. کدام بهتر است؛ یک مردهی متحرک یا زندهی بیحرکت؟ با کلیک بر روی لینک زیر می توانید تریلر انیمه کابوی بیباپ را نیز تماشا کنید. تماشای تریلر انیمه Cowboy Bebop در یوتوب نویسنده امیررضا صادقی "I Was Living A Lie... I Was Broken. But Somewhere Along The Way, I Started Changing." انیمه و انیمیشن دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.