راجر میشل یک فیلمساز بریتانیای است که بیش از شصت سال سن دارد. میشل را میتوان یک فیلمساز مستقل به حساب آورد. شاید این فیلمساز همانند برخی فیلمسازان مستقل دهههای پیشین، چندان معروف نباشد؛ اما آثارش معدود طرفداران منحصر به خود را دارند. فیلم اخیر راجر میشل، یک ملودرام آرام با نام فیلم سینمایی «پرنده سیاه»(فیلم Blackbird) است. در ادامهی این مطلب با نقد و بررسی فیلم Blackbird دنیای بازی را همراهی کنید.
در ابتدای بررسی فیلم Blackbird باید گفت که فیلمنامهی فیلم Blackbird در واقع بر اساس فیلمی دانمارکی به نام «قلب خاموش»(Silent Heart، به دانمارکی: Stille hjerte) است. قلب خاموش توسط «بیلی آگوست» کارگردانی شده بود و وقتی در سال ۲۰۱۴ اکران شد، بازخوردهای خوبی دریافت کرد.
پلات هر دو فیلم در مورد پیرزنی است که به بیماری لاعلاجی دچار شده است که ظرف چند هفته، زندگی را سخت بر او دشوار خواهد ساخت؛ به نحوی که حتی در راه رفتن هم مشکل جدی خواهد داشت. پیرزن تصمیم میگیرد برای جلوگیری از این که به جنازهای تبدیل شود که تنها میتواند به سختی نفس بکشد، به زندگی خود پایان دهد (اتانازی کند). در نتیجه خانوادهی وی در آخر هفتهی منتهی به اتانازی وی، در خانه (ویلا) روستایی آنها جمع میشوند تا آخرین روز و شبهای مادر (مادربزرگشان) را همراهش باشند.
مفهوم اتانازی به انسانهایی مربوط میشوند که بر اثر ابتلا به یک بیماری مهلک، در بستر پر از درد بیماری قرار دارند یا در آستانهی این درد هستند. وقتی که فرد بیمار تمام راههای ممکن را طی میکند و دیگر راهی برای درمان باقی نمیماند، باید در درد و ناامیدی مطلق روزها، ماهها یا در مواردی سالهای باقی ماندهی عمر خود را بگذراند. اما برخی انسانها تصمیم متفاوتی میگیرند. برخی تصمیم میگیرند که به جای این که در درد و تاریکی روزها را یکی پس از دیگری تا لحظهی مرگ به سختی سپری کنند، به کمک پزشک یا اطرافیان یا بدون کمک آنها، به زندگی سخت خود پایان دهند. این عمل اتانازی یا در معادل فارسی، «بهمرگ» نام دارد.
عمل اتانازی اما در میان فقهای دینی، متخصصان اخلاق و علمای علوم انسانی بسیار بحث برانگیز است. عدهای آن را حق انسان میدادند و انجام آن را توصیه و تشویق میکنند تا از رنج کشیدن بیهودهی بیماران لاعلاج جلوگیری شود. عدهای دیگر اما آن را عملی مخالف اخلاقیات یا اعتقادات خود میدانند. به همین سبب است که (همان طور که در فیلم Blackbird طی دیالوگی گفته میشود) این عمل در برخی کشورها مجاز و در برخی غیرمجاز است. در خود آمریکا هم برخی از ایالتها آن را مجاز و برخی، از جمله ایالتی که داستان فیلم سینمایی پرنده سیاه در آن جریان دارد، غیرمجاز میدانند.
با بررسی فیلم Blackbird در می یابیم که البته فیلمنامهی Blackbird مو به مو بر اساس قلب خاموش نیست و در جزئیات تفاوتاتی وجود دارد. اما کلیت هر دو فیلم همین است. تا انتهای فیلم نیز Blackbird تغییری در پلات اولیهی خود ایجاد نمیکند. البته که مقداری دراماتیزه و چند پیچش داستانی معمول در طول فیلم رخ میدهد، اما هیچ کدام به قدری مهم و تاثیرگذار نیستند تا جریان داستان را به کلی عوض کنند. هدف فیلمنامه نیز از گنجاندن این پیچشها، نه بازی با مخاطب، بلکه ایجاد کشش برای داستان بوده است.
در ادامهی نقد فیلم Blackbird بهتر است یادآوری کنیم که با این که Blackbird نخستین بار در جشنوارهی فیلم تورنتو (Toronto Film Festival ۲۰۱۹) در سال ۲۰۱۹ به نمایش در آمد، ولی همهگیری ویروس کووید-۱۹، همانند بسیاری از فیلمهای دیگر، به این فیلم نیز اجازه نداد تا رنگ پردهی نقرهای را به خود ببیند. در نهایت مدتی پیش، فیلم Blackbird بدون اکران منتشر شد.
اگر با تعریف روایی عام موجود در مدیوم سینما به بررسی فیلم Blackbird بپردازیم و به فیلمنامهی Blackbird بنگریم، مایوس خواهیم شد. داستانی که در یک خط خلاصه میشود و نقاط عطفی که روند روایت را عوض نمیکنند، این چیزی نیست که باب میل مخاطبین سینمای ساختارمند و همین طور بسیاری از منتقدین معقد به اصول تعریف شده باشد. نتیجه را هم آن جا میبینیم که بسیاری از مخاطبین و منتقدین، روی خوشی به نقد فیلم Blackbird نشان ندادند.
اما من چنین فکر نمیکنم. فیلم سینمایی پرنده سیاه (و همین طور قلب خاموش) با پرداختن به مسئلهی اتانازی، چالش اخلاقی تعملبرانگیزی را برای مخاطب خود ایجاد میکنند. از طرفی نقاط عطف روایت، کشش لازم را برای ادامهی فیلم نود دقیقهای فراهم میسازد. تا این جای کار، روایت فیلم خوب است و Blackbird، به خصوص برای تماشاگرانی که به دنبال ملودرامهای آرام و جدی هستند، یک تجربهی جالب توجه است.
اما مشکل اصلی فیلم Blackbird، نه فقط در بخش روایی، بلکه در کل ساختار فیلم، مربوط به شخصیتهای آن است. در این فیلم، فیلمساز نشان میدهد که تکنیکهای روایی را خیلی خوب بلد است. شاهد این هستیم که شخصیتها درست در سر برخی بزنگاهها، رفتارهای منحصر به فردی از خود نشان میدهند که آنها را از تیپ فراتر میبرد. به جرئت در نقد فیلم Blackbird میتوان گفت که در فیلم Blackbird هیچ تیپی به چشم نمیخورد.
اما همچنان امکان همذادپنداری با برخی از کاراکترهای فیلم وجود ندارد. علت این امر چیست؟
همان طور که گفتم، فیلمساز با استفاده از تکنیکهای روایی، شخصیتهای خود را از تیپ فراتر میبرد. اما این تکنیکها هیچ یک متضمن شکلگیری شخصیت نیستند. حاصل به کار گیری این تکنیکها، کاراکترهایی است که با اصطلاح «ضدتیپ» شناخته میشوند. این کاراکترها برخی صفات منحصر به فرد سطحی را دارا هستند، اما همچنان از جوهرهای که آنها را به شخصیتی قابل درک و قابل همزاتپنداری تبدیل میکند، بی بهرهاند. این که این جوهره چیست بحث مفصل دارد. اما مختصرا میتوان گفت که مخاطب با مجموع چند صفت (هر چند منحصر به فرد) همزاتپنداری نمیکند، بلکه این حیات شخصیت داستانی است که مخاطب را جلب میکند. حیاتی که گاه در یک دیالوگ یا اتفاق تجلی مییابد و گاه با هزاران صفحه روایت نیز، همچنان لنگ میزند.
همان طور که ذکر شد، از نظر من، تعدادی از کاراکترهای فیلم ضدتیپ هستند و این شخصیتپردازی مصنوعی، گریبان همهی کاراکترها را نمیگیرد. بازی خوب تیم بازیگری فیلم سینمایی پرنده سیاه، به خصوص سوزان ساراندون(Susan Sarandon) در نقش «لیلی»(Lily) مادربزرگ داستان، به فیلم طراوت بخشیده است. هر چند در ابتدای فیلم چنین به نظر میرسد که انتخاب بازیگران میتوانست با دقت بالاتری انجام شود، اما حتی با وجود مشکل ضدتیپ، باز هم اغلب بازیگران در طول فیلم، کم و بیش خود را نشان میدهند.
تدوین و فیلمبرداری Blackbird، آرام و با ثبات است. قاببندیهای ثابت و استوار، در کنار روایت آرام، تا حدی حس مستندواری به فیلم بخشیده است.
با وجود مشکل در شخصیتپردازی فیلم، فیلم سینمایی پرنده سیاه ثابت میکند که در طول یک ساعت و نیم خود، به خوبی میتواند داستان یک خطیاش را روایت کند. البته همان طور که پیشتر در طول متن گفتم، اگر علاقهمند به ملودرامهای آرام یا سینمای اکسپریمنتال نباشید، به احتمال زیاد از تماشای فیلم Blackbird پشیمان خواهید شد.