قوی سیاه (Black Swan)، فیلمی به کارگردانی درن آرنوفسکی که در سال ۲۰۱۰ بر روی پرده رفت و از آن زمان تا به حال، کم و بیش سفرهی بحث این فیلم در محافل فیلمبازان باز بوده و این خود نشاندهندهی موفقیت این فیلم است. قوی سیاه را میتوان معروفترین و مقبولترین اثر آرنوفسکی دانست. با این که در ابتدا مروری بر این فیلم خواهیم داشت اما نوشته پیش رو نقد فیلم Black Swan نیست، بلکه به تماشا و بررسی سکانسی از این فیلم مینشینیم و دیالوگ های فیلم قوی سیاه را در این سکانس بررسی میکنیم؛ سکانسی که به نظر نگارنده مهمترین سکانس و به نحوی نقطه عطف روایت فیلم است. سپس با رویکردی جزء به کل به تحلیل (روانشناسی) فیلم قوی سیاه میرسیم و جمعبندی میکنیم. در ادامه با سکانس برتر: فیلم Black Swan دنیای بازی را همراهی کنید.
مروری بر Black Swan
قوی سیاه داستان بد شدن را روایت میکند؛ پیرنگی که در میان فیلمها و سریالها غریبه نیست. برای مثال، سریال شاهکاری همانند Breaking Bad و همین اواخر، فیلم جوکر به کارگردانی تاد فیلیپس نیز روند بد شدن قهرمان خود را به نمایش میگذاشتند. اما قوی سیاه با اغلب فیلمهایی که با این پلات داستانی ساخته شدهاند، متفاوت است.
در دو مثالی که آورده شد، این محرکها و شرایط بیرونی هستند که قهرمان را به سقوط و بدی سوق میدهند. در Breaking Bad سرطان گرفتن والتر و وضعیت نامساعد مالیاش وی را به کار مواد میکشاند و در جوکر، اختلاف طبقاتی شدید، فقر و تبعیض است که وی را «جوکر» میسازد، بیماری روانی آرنولد تنها یک پیاز داغ است. اما در تحلیل روانشناسی فیلم قوی سیاه میبینیم که خبری از جامعه و مصائبش نیست، بلکه به تماشای داستانی به غایت شخصی مینشینیم؛ جایی که تقابل اخلاقیات و تمایلات «نینا»، وی را به تاریکی میکشاند و کم کم به سایهی سرکوب شدهی او اجازهی خودنمایی میدهد.
دقیقا همین تقابل اخلاقیات و تمایلات است که قوی سیاه را از یک داستان شگفتانگیز ولی دستنیافتنی در دل جامعه (همانند Breaking Bad و جوکر) خارج کرده و خود را در تجربیات شخصی هر یک از ما تداعی میکند، به همین دلیل کاملا دستیافتنی به نظر میرسد. هر مخاطبی در زندگی خود از این دست تجربیات داشته است؛ کش رفتن پول والدین برای خرید وسیلهای محبوب، تقلب سر جلسهی امتحان برای قبولی، دروغ گفتن برای در امان ماندن و… . نینا هم برای ایفای نقش قوی ملکه است که از رژ لب بهترین رقاص گروه استفاده میکند و به اتاق رهبر گروه رقص باله میرود.
با وجود امکان همذاتپنداری اما موقعیت روانشناختی نینا کمی منحصر به فرد و کمیاب است؛ دختر بیست و هشت سالهی پاک و معصومی که با مادرش زندگی میکند، تا به حال دست از پا خطا نکرده و در حرفهی خود، یعنی رقص باله، کاملا بی نقص است. شاید کمی سخت باشد تصور چنین شخصیتی، ولی این را هم باید در نظر بگیریم که هر چه سن پاکی بالاتر، عقدهها بیشتر و سایه هم تاریکتر. همین سایهی تاریک است که با اولین لغزش و استفادهی نمادین از رژ لب، فوران کرده و در عرض چند روز قهرمان داستان را به فرد دیگری تبدیل میکند.
هر چند که فیلم از همان ابتدا در سکانسهایی مثل سکانس پل عابر پیاده به مسائل روانی نینا اشاره میکند، ولی این مسائل را کم کم در فیلم رو به افزایش میبینیم؛ تا جایی که توهمات و رواننژدیهای نینا در سکانسهای مربوط به رقص نهایی فیلم، به اوج میرسند. همین توهمات هستند که به فیلم جلوهای سورئال میدهند، سورئالیسم تاریکی که امضای آرونوفسکی است. اما صرف تجلی نیمهی تاریک شخصیت قهرمان نیست که قوی سیاه را جذاب میسازد، بلکه تقابل نینا بین دو نیمهی تاریک و روشن وجود خود بسیار دیدنی است؛ تقلایی که در انتها به «بینظیر» بودن میانجامد و خود قهرمان در سکانس پایانی فیلم قوی سیاه، به خوبی آگاه است که چگونه این روند را طی کرده است.
قرار گیری در معرض الفاظ رکیک و سکسیسم شدید فیلم، به خصوص در میانهی روایت و در تعامل با شخصیت اغواگر «لیلی» را میتوان تجلیگاه نیمهی تاریک شخصیت نینا دانست؛ تجلیگاههایی که در تحلیل روانشناسی فیلم قوی سیاه کمال اهمیت را دارند. خودآگاه نینا از طرفی در مقابله با این مسائل شرم دارد و از طرفی، میداند که بیش از این نمیتواند با غریزهی خود و نیمهی تاریکی که سرکوب آن را شکل داده است، بجنگد؛ چرا که برای اجرای «قوی سیاه»، باید به این سایه اجازهی تجلی دهد.
میتوان گفت ناتالی پورتمن در نقش نینا بهترین بازی عمرش را (تا به حال) به نمایش گذاشت و بدون شک لایق اسکاری که برد بود. میلا کونیس در نقش مکمل لیلی که شخصیت اغواگر و به نوعی در اواخر فیلم، رقیب نینا است ظاهر شد و بسیار در تحلیل روانشناسی فیلم قوی سیاه اهمیت دارد. اما پیش از بازیگران، باید تیم انتخاب بازیگران را تحسین کرد. به سختی میتوان بازیگر دیگری را در نقش نینا تصور کرد که به اندازهی پورتمن معصومیت و دوگانگی این شخصیت را نشان دهد. از طرفی میلا کونیس با چهرهای جذاب و فریبنده، کاملا مناسب ایفای نقش لیلی بوده است.
در کنار بازیگران اما باید زبان به تحسین تیم بدلکاری قوی سیاه نیز گشود، تحسینی که دست کمی از بازیگران اصلی ندارد. رقص باله خود یکی از دشوارترین و مهارتیترین پرفورمنسهای گروهی جهان است و تیم بدلکاری حرفهای فیلم، به خوبی در اجرای حرکات این رقص سنگ تمام گذاشتند. اغلب صحنههای رقص فیلم توسط بدلکار انجام شده، با این حال باید دقت تدوین در قوی سیاه را ستود که صحنههای بازیگران اصلی و بدلکاری، بدون ذرهای تفاوت در اثر نهایی ظاهر شدهاند.
به همان اندازه که راجع به داستان فیلم و تحلیل روانشناسی فیلم قوی سیاه میتوان حرف زد، میتوان راجع به موسیقی آن نیز به گفت و گو پرداخت. نواهای مربوط به موسیقی آکوستیک مورد استفاده در رقص باله، موسیقیهای متنی هستند که در اغلب فیلم به گوش میرسند. نواهایی دلنشین و مرموز که با تمی آشنا در روند فیلم تکرار میشوند و ارجاعهایی درونمتنی به مخاطب میدهند. برای مثال نوای بسیار زیر و مشوش ویالون که میتوان گفت در سکانسهایی که نیمهی تاریک نینا متجلی میشود حضور دارد. حتی زنگ تلفن نینا که همیشه مادر نگرانش در پشت خط است نیز در این ارجاعها دخیل است.
البته در میانهی فیلم، جایی که نینا و لیلی یک شب را با هم میگذرانند، به جای نواهای آکوستیک شاهد موسیقیهای مدرن و الکترونیکی در پسزمینه هستیم. سکانسهایی که حال و هوای چند جوان در قرن بیست و یکم را به تصویر میکشند و بسیار جای بحث دارند. این چند سکانس که تقریبا بیش از بیست دقیقه از مدت فیلم را شامل میشود، خود میتواند به عنوان یک فیلم کوتاه مستقل، نشان دهندهی اوج تجلی نیمهی تاریک نینا باشد.
سکانس برتر فیلم Black Swan
تحلیل فیلم قوی سیاه
سکانس برتر فیلم Black Swan با نمایی از اتاق تمرین در خانه نینا و مادرش آغاز میشود. درب شیشهای باز است و ما دو شخصیت حاضر را در دو طرف کادر میبینیم، نینا سمت چپ و مادرش نشسته بر صندلی در سمت راست. از همین ابتدا بوی تضاد و تقابل میآید. هر یک سرش به کار خودش است و سکوتی مادر و دختر را در بر گرفته، سکوتی البته پر تنش.
نکتهی دیگری که در این سکانس وجود دارد، بازتاب تصویر دو شخصیت در آینههای انتهای اتاق است. تصویر نینا در آینهی سمت راست افتاده و تصویر مادر در آینه سمت چپ. در عمدی بودن چنین قاببندی سوبجکتیوی شکی نیست اما باید دید که کارگردان و فیلمبردار چه هدفی را از چنین قاببندیای دنبال میکردهاند؟ دامن زدن هر چه بیشتر به تضاد و تقابل این دو شخصیت؟ هدف هر چه که بوده هدر رفته و چندان اهمیتی ندارد چرا که اندکی بعد به نمایی لوانگل از نینا کات میخورد.
دیالوگها کم کم شروع میشوند. دوربین سعی میکند بی طرف باشد اما با زاویهای رقیق نینا را از بالا و مادر را از پایین نشان میدهد. سلطهی مادر همچنان برقرار است و این را از دیالوگهای آرام و در عین حال حساس او نیز میتوان فهمید. اما نینا نیز دیگر آن دختر کاملا مطیع ابتدای فیلم نیست. اکنون میانهی فیلم است و نینا برای ایفای نقش قوی سیاه رو به یاغی شدن دارد. او در نما پایینتر است اما پاهایش را با بی خیالی گشوده و دیالوگهایش نیز از همان ابتدا حس و حال نزاع و تنش دارند.
دیالوگها ادامه مییابد. موضوع بحث نگرانی مادر از روابط اجتماعی تازهی دخترش است. با ابراز نگرانی مادر و تشکر نینا برای لحظهای تنش فرو میپاشد اما درست لحظهای بعد، زمانی که نینا حرفهی پیشین مادر (همان رقص باله) را به سخره میگیرد، دوباره قویتر از قبل بر سکانس غالب میشود.
در ادامه سکانس برتر فیلم Black Swan: دوربین همان زاویهها را حفظ میکند اما کلوزآپ میشود تا خشم کنترل شدهی مادر و جسارت و یاغیگری دختر در تمامیت قاب قرار گیرند. مادر جلوی حاضرجوابیهای دختر جوانش کم میآورد و جویای وضعیت زخم استرسی نینا میشود. نینا اظهار به بهبود میکند اما مادر اصرار دارد که دختر لباسش را درآورده تا او خود وضعیت زخم را بررسی کند. مادر بر میخیزد و دوربین همراه او زاویهی سلطهی مادر را به حداکثر میرساند. در طرف دیگر نینا همچنان در لوانگل است اما سر بلند میکند و با قاطعیت به فرمان مادر «نه» میگوید… .
مطلب پیشنهادی: نقد و بررسی فیلم !Mother
در همین پر تنشترین لحظهی سکانس است که شیطان سر میرسد. زنگ در فضای متشنج مادر و دختر را به آتش زیر خاکستر تبدیل میکند، مادر پس از اندکی تداوم نگاه غضبآلود و جدیاش به نینا، میرود و در را نصفه نیمه میگشاید تا ببیند این مزاحم کیست. دوربین مادر را دنبال نمیکند و در کنار نینا باقی میماند. دیالوگهای مادر و آن دیگری حجم صدای بسیار بسیار کمی دارند و به سختی و با دقت به گوش مخاطب میرسد. مادر میگوید که نینا این جا نیست و مزاحم را دک میکند. کلوزآپی از نینا خیره به در را شاهد هستیم که یعنی او نیز همانند مخاطب دیالوگهای در شرف درب را شنیده است.
با به پیش رفتن سکانس برتر فیلم Black Swan: مادر بر میگردد و با چهرهای موجه در پاسخ نینا میگوید که «کسی نبود!» نینا بر میخیزد. دوربین درست پشت سر نینا او را مشایعت میکند. درب باز میشود و در ورای در، زنی پشت به دوربین است. مخاطب نیز مانند نینا لحظهای فردی نامعلوم را در برابر خود میبیند تا این که با صدای او، لیلی به طرف دوربین میچرخد. این نمای از پشت تنها قسمتی از سکانس است که لیلی را تنها در قاب میبینیم که البته خود نیز خالی از ابهام نیست. چرا لیلی پس از تقبیح مادر نینا آپارتمان را ترک نکرده یا حتی قدمی بر نداشته و همان طور در آن گوشه پشت به دوربین (در) باقی مانده است؟! گفتم که با دقت متوجه میشویم که قوی سیاه به هیچ وجه خالی از ایراد نیست.
در ادامه شاهد کنجکاویهای شخصیت نینا و اغواهای شخصیت لیلی هستیم. دوربین روی نینا کلوزآپ است تا کنجکاویاش را به رخ بکشد اما لیلی را همواره از ورای شانهی نینا و خیره به او نشان میدهد. کادر درستی است، لیلی نینا را میخواهد، نه با مادرش کاری دارد و نه حتی با مخاطب، تنها نینا را میخواهد. در این قسمت دیگر دوربین آی لول است، شخصیت قدرتمند جدیدی وارد سکانس شده و توازن قدرت را به هم زده است. حتی وقتی که مادر نینا درب را میگشاید تا به دخترش یادآوری کند که باید شب زود بخوابد چرا که فردا صبح تمرین دارد، دوربین تغییری در زاویهی خود نمیدهد و مادر تنها اسباب تمسخر لیلی را فراهم میسازد.
لیلی نینا را به نوشیدنی دعوت میکند و نینا، مجذوب رهایی لیلی یا خسته از کنترل مادر، یا شاید به هر دو دلیل، این دعوت را میپذیرد. در تحلیل روانشناسی فیلم قوی سیاه این پذیرش اهمیت فراوان دارد که تجلی طغیان این شخصیت است و علی رغم مخالفت مادر پالتوی سفیدش را بر میدارد تا برود. دوربین مادر را پشت سر میگذارد و شانه به شانه ی دو دختر، آنها را تا انتهای راهرو مشایعت میکند.
عطف در ادامه است
سکانس برتر فیلم Black Swan که ملاحظه فرمودید، در واقع آغاز قسمتی از فیلم است که پیشتر گفتم میتوان آن را یک فیلم کوتاه مستقل دانست. این سکانس گافهایی دارد اما به خودی خود میتواند موقعیت به ظاهر آرام اما متشنج خانوادهی دو نفرهی نینا را به نمایش بگذارد. با این که روابط این مادر و دختر متشنج است اما به زور سلطهی مادر هم که شده، ثبات و آرامشی (ولو پوشالی) دارد؛ چیزی که مستلزم مقدمهی یک داستان در ساختاری کلاسیک است.
در ادامه اما شخصیتی به جریان ورود میکند که قدرت مادر و به طبع آن، ثبات خانه را به چالش میکشد. لیلی کوچکترین اهمیتی به امر و نهیهای مادر نینا نمیدهد و به خواست خود او را به خوش گذرانی دعوت میکند. نهیها و اخطارهای مادر مشهود است و حال نینا باید انتخاب کند. البته که نینا لیلی را بر مادر خود ترجیح میدهد چرا که مخاطبین نیازمند داستانی برای سرگرم شدن هستند.
در دقایق آتی فیلم میتوان الگوی «سفر قهرمان» جوزف کمبل را مشاهده نمود. از وسوسه و مصرف مواد مخدر گرفته تا کفاره دادن و در نهایت برگشت به خانه. نکتهی حائز اهمیت اینجاست که در این قسمت از قوی سیاه، بر خلاف کلیشههای رایج، قهرمان در انتهای سفر (از منظر اخلاقی) رو به بهبودی نگذاشته، بلکه کاملا برعکس، به معنای واقعی کلمه یاغی شده است… . آیا الگوی کمبل نغض شده؟ خیر، چرا که الگوی سفر قهرمان بر تجربهاندوزی و غنیمتآوری قهرمان در انتهای سفر تاکید دارد، حال این غنیمت برای نینا در راستای خواستهی پیشینش بوده، یعنی بد شدن.
سکانس بازگشت نینا به خانه نیز سکانسی حائز اهمیت است. از قهرمانی که سفری یک شبه ولی شگرف را پشت سر گذاشته و دیگر از عصیانگری در مقابل مادرش ابایی ندارد، تا لیلی وسوسهانگیز که با هوشمندی فیلمنامهنویس به نحوی در آن سکانسها چیده شده است که مشخص نیست واقعی است یا زادهی توهمات نینا… .
جمع بندی سکانس برتر فیلم Black Swan
اگر ذائقه سینماییتان تنها با هالیوود پر شده باشد، قوی سیاه و دیگر فیلمهای آرونوفسکی بسیار چالشبرانگیز در نظرتان هویدا خواهند شد. اما بهترین آثار آرونوفسکی وقتی در مقام قیاس با بزرگترین آثار دراماتیک تاریخ سینما قرار میگیرد، نشان از ناپختگی این فیلمساز میدهد. آرونوفسکی استاد نیست، سوژههایی چالشبرانگیز برای مخاطب مدرن دارد و سر سوزن سبکی شخصی که منجر به تشکیل نوعی سورئالیسم منحصر به فرد در هالیوود شده است.
آرونوفسکی از فیلمسازانی است که آبروی هالیوود را میخرد و این نه نشاندهندهی بزرگی او، بلکه نشاندهندهی کوچکی هالیوود است؛ به همین دلیل فیلمهایش به عنوان (یکی از) بهترین و قویترین فیلمهای حال حاضر هالیوود، ارزش دیدن و بحث را دارند.
لیست قسمتهای پیشین سکانس برتر
the Perks of Being A Wallflower
Leon the Professional
Contagion
Punch-Drunk Love
امیدواریم که از مطالعه سکانس برتر فیلم Black Swan و تماشای سکانس هنرنمایی بلک سوان لذت برده باشید. آیا شما با تحلیل فیلم قوی سیاه ما موافق هستید؟ نظر شما در مورد آرونوفسکی و فیلمهایش چیست؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
مثل همیشه عالی بود.