سریال بازی مرکب نتفلیکس یک ماجراجویی شگفتانگیز از کرهی جنوبی است که از تماشای آن پشیمان نخواهید شد. با نقد و بررسی سریال Squid Game از دنیای بازی همراه باشید.
آیا بیحال هستید؟ آیا هیچ فیلم و سریالی نمیتواند شما را مجذوب خود کند؟ آیا حس زنده بودن را از دست دادهاید؟ آیا هیچ آدرنالینی در خون شما تزریق نمیشود؟ پاسخ در دستان سریال Squid Game است؛ اثری که هر روز رکوردهای بینندههای یک سریال را در تاریخ نتفلیکس جابهجا میکند (که احتمالا در آیندهی نزدیک در رتبه اول پر بینندهترین سریال نتفلیکس خواهد ایستاد).
سریال Squid Game توانسته با الهام و گنجاندن پکیج اختلافات طبقاتی Parasiteگونه، سیستم سرمایهداری (کاپیتالیسم) از جنس The Platform، چرخهی دیستوپیایی هانگرگیمزوارش، اعمال غیرانسانی Old Boy، تئوری توطئههای بلکمیروری، بازیهای مرگبار با ماهیت Alice in Borderland، بتل رویال (۲۰۰۰) و دغدغهی وجودگرایی (اگزیستانسیالیسم) Death Parade توانسته دریچهای جدید برای مخاطبان غیرکرهای باز کند. هرچند که شباهتها و منابع الهام بازی مرکب به اینها خلاصه نمیشود، اما چه چیزی آن را لایق نه ساعت تماشای بیوقفه یا این حجم از هایپ کرده است؟
سریال Squid Game، نمایشی بیپرده، خشونتآمیز و حقیقی از انسانهایی است که برای رسیدن به خواستههای خود دست به هر کاری میزنند؛ غلط یا درست. شخصیت اصلی یا همان جی هان (به کرهای هی-هان) در یک کلام بازنده است؛ زن و فرزندش از او جدا شدهاند. در خانهی مادرش زندگی میکند. یک الکلی تمامعیار است. با پول حساب مادرش به سراغ شرطبندی و قمار میرود. به عالم و آدم بدهکار است و در عین حال، هیچ تلاشی برای رهایی از این شرایط نکبتبارش نمیکند.
سریال بازی مرکب از همین اپیزود نخست، در کنار فقر و جایگاه امثال شخصیت جی-هان به تاثیر شانس و بخت در اتفاقات روزانه زندگی میپردازد؛ از آن دست شانسهایی که «باد آورده را باد میبرد». یک ثانیه جی-هان با شرطبندی درست روی اسبها، پادشاه جهان است و ثانیهای دیگر جیبش را میزنند. ثانیههای بعدتر هم در حال کتک خوردن از چند قلچماق طلبکار است که بر سر کلیه و چشمش قرارداد میبندند.
جی-هان حتی در گرفتن یک جایزه شانسی از ماشین اسباببازی هم عاجز است. از طرفی باید با شوهر همسر سابقش هم مقایسه شود تا شدت فلاکت، او را بیش از پیش به لبهی تیغ سوق دهد. دومینوها پشت هم قرار میگیرند و بوم! همانقدر که جی-هان بدشانس یا حتی بیکفایت است، نمیتوان در مقابل دومینوهای زندگی یا غافلگیریهایش ایستاد. پس آن شب سرنوشتساز در متروی سئول از راه میرسد.
*نکته: ادامهی نقد و بررسی سریال Squid Game داستان بازی مرکب را به طور کامل فاش میکند.
جهنم خیمهشببازی
یک پیشنهاد بازی ساده میتواند نه تنها یک زندگی، بلکه صدها زندگی دیگر را متحول کند؛ جی-هان تنها یکی از آن بازیکنان است. چه بسا بازیهای زندگی، قرار نیست شکل و شمایل سریال بازی مرکب را داشته باشند. هنگامی که شانس به ظاهر به جی-هان رو میکند، سر و کلهی زیادهخواهی ذات انسان هم پیدا میشود. اگر او ۱۰۰۰۰۰ وان با بازی داکجی (پرتاب محکم پاکتهای کاغذی) و سیلی خوردن از یک مرد کتشلواری دریافت کرده است، پس چرا پول بیشتری به جیب نزند؟ بازی مرکب پیشنهادی است که کمتر کسی میتواند با شرایط و موقعیت جی-هان رد کند؛ سنگ مفت و گنجشک هم مفت. ظاهر ماجرا اینطور به نظر میرسد، اما حداقل دنیای امروزی بدون بها و هزینه جلو نمیرود؛ یک چیزی میدهید و یک چیزی میگیرید. بنابراین بهای بازی مرکب چیست؟
اصلا هدف همین بازی مرکب، انسانها یا پستترین شهروندانی هستند که چیز خاصی برای از دست دادن ندارند و تلاش خاصی هم برای دگرگونی نمیکنند. در نتیجه، در امواج شانسهای دروغین شناور میشوند تا یک شبه، ره صدساله را طی کنند. تقابلهایی که در سریال Squid Game رخ میدهند، با هوشمندی و ظرافت ماهرانهای مقدمهچینی شدهاند. البته که همهی تقابلها و موقعیتسازیها اینطور نیستند، اما بازی مرکب در ماموریت اساسی خود موفق میشود؛ تضادهای انسانی.
هرچند که در پایان میفهمیم این جهنم خیمهشببازی به دست اوه ایل-نام یا بازیکن شماره یک در جهت سرگرمی خود و دوستانش خلق شده است، اما نخستین برخورد جی-هان (بازیکن ۴۵۶) و اوه ایل-نام (بازیکن ۱) در مسابقه مرکب رقم میخورد؛ در واقع اولین دیالوگهای درون بازی را از زبان این دو شخصیت میشنویم. از طرفی اوه ایل-نام، نخستین شماره است و جی-هان آخرین. در نهایت، هر دو زنده میمانند تا آن برخورد دیوانهوار در طبقه هفتم هتل شکل بگیرد و حقایق برملا شوند.
برگردیم به اپیزود ششم و محلهای که بازیکن شماره یک از آن به عنوان خانهی کودکی خود یاد میکند تا سرانجام میفهمیم آن طراحی صحنه دقیقا محلهی پیرمرد را به تصویر میکشد. یا در اپیزود نخست با بازی «چراغ سبز، چراغ قرمز» هیچ اتفاقی برای بازیکن شماره یک نمیافتد و سنسور رباتیک هم او را تشخیص نمیدهد.
جالبتر از همه این است که تمام اشکال بازیها بر روی دیوار سالن اصلی نقاشی شدهاند، اما در مقابلشان تختهای بازیکنان قرار گرفته است. در عین حال، بازیکن شماره یک با هر بازی در این مسابقه مرگبار خاطره دارد و شاید بهتر از هر فرد دیگری بتواند از پس آنها بربیاید. صدالبته که او این بازیها را خلق کرده و جای تعجب هم ندارد که با آن تجربه در بازی مرکب پیروز باشد. البته که او به دلایل ریسک بالا و وضعیت جسمانیاش پس از تیلهبازی ناپدید میشود.
ظاهر و باطن
همانطور که پیشتر اشاره شد، سریال اسکویید گیم، آمیختهای از تضادها و بازتابهای بشری است. به طور مثال میتوانیم از سکانس آغازین و پایانی قسمت نخست شروع کنیم؛ کودکانی که معصومانه و بیخیال در حال بازی کردن هستند و تنها دغدغهشان هم به همان برد و باخت در یک بازی کودکانه خلاصه میشود، اما در بزرگسالی از این خبرها نیست و هر بازی زندگی/مرکب با درد و رنج پیش میرود.
لباسهای بازیکنان و ناظران به دو رنگ اصلی سبز و قرمز تقسیم شده است. نخستین بازی، «چراغ سبز، چراغ قرمز» نام دارد. مهمانان VIP ماسکهای حیوانات وحشی به صورتشان میزنند، گویی دهها گوسفند یا اسب را در یک رقابت خونین تماشا میکنند.
از طرفی اجزای سریال بازی مرکب شامل استعاره و نمادپردازیهای گوناگونی میشوند که نه در طول تماشای آن، بلکه پس از اتمامش متوجه میشویم؛ مرگ شخصیتها و اتفاقات پیش رویشان یکی از آنها است. سی بایوک (با درخشش هویون جونگ) با چاقوی جیبی، پول جی-هان را میدزدد یا قاچاقچی را در دفترش تهدید میکند. پس با همان مدل چاقو توسط چو سانگ-وو (رفیق قدیمی جی-هان) به قتل میرسد. خود چو سانگ-وو صحنهی مرگش (خودکشی زیر باران) را پیشتر در وان هتل با کت و شلوار خیس بازسازی کرده بود. جانگ دئوک-سو (از اعضای مافیا) برای رهایی از دست مزدوران، خود را به درون آب پرت میکند و مرگش دقیقا با سقوط از شیشه رقم میخورد. علی، همانطور که پول را از صاحبکارش گرفت و فرار کرد، توسط چو سانگ-وو در تیلهبازی پشت سر گذاشته میشود.
در پی استعارههای بصری، تابوتهای مردگان بازی به سان همان جعبهی هدیهی جی-هان برای دخترش است که با روبانی بسته شده بود. اگر اهل ویدیو گیم باشید، حتما با تماشای لباس و ماسکهای سربازان به یاد کنسول پلی استیشن افتادهاید (البته بدون علامت X). اما هر کدام از ماسکها معرف یک گروه مشخص هستند: دایره برای کارگران، مثلث برای سربازان و مربع برای رئیسها که خود لباس قرمز/مشکی آنها یادآور مورچهها هستند.
تار و پود بازی مرکب
ناگفته نماند که موسیقی و آهنگسازی Squid Game دامنهای وسیع از مضامین و حسها را در خود گنجانده و بومیسازی کرهای را در کنار موسیقی کلاسیک، جاز و مالیخولیایی غربی قرار میدهد. جالب است بدانید که آهنگساز سریال جونگ جا-ایل نام دارد که برای فیلم تحسینشدهی برندهی اسکار، Parasite بونگ جون-هو موسیقی خلق کرده بود.
سریال بازی مرکب و شخصیتهایش همانند شبکهای از تار و پود فداکاریها و خودخواهیها هستند که بار اخلاقی ارزشمندی را به هستهی سرگرمکنندهی Squid Game اضافه میکنند. همچنین این بار اخلاقی میتواند تا روزها و هفتهها ذهن تماشاگران را درگیر کند و به چالشهای بسیاری بکشد. از طرفی چاشنی درام سریال نه آنقدر شور است و نه آنقدر بینمک؛ سازندگان Squid Game به خوبی میدانند که مخاطب هدف دقیقا چه انتظاری از آنها دارد و در عین حال باید آنها را در بیدفاعترین حالت ممکن، غافلگیر کرد.
هرچند که خلق اثر جاهطلبانهای در مقیاس Squid Game نقصهای انکارناپذیری هم دارد که به مرور زمان گلدرشتتر میشوند، اما ضربهی آنچنان بزرگی هم به تجربه و سفر ببینده در طول ۹ اپیزود نمیزند. حفرههای داستانی و فراموش کردن منطق داستانگویی هم ناامیدکننده است، چرا که تمام تلاش بازی مرکب روی همین ظرافتها و تعمقبخشیها خلاصه میشود.
هنگامی که جی-هان برای یک سال تمام دست به ۴۵ میلیارد وان نمیزند و حتی سر و کلهی بدهکارانش پیدا نمیشوند، منطق فیلمنامه زیر سوال میرود و از کیفیت پکیج Squid Game میکاهد. هنگامی که مرد جلویی (Front Man) به برادر پلیسش شلیک میکند، سریال با پرداختن به این واقعهی مهم در حد یک سکانس خیره شدن به آینه، قوس شخصیتی را ناقص میگذارد. در کنار اینها پایانبندی نه چندان رضایتبخش را هم در نظر بگیرید تا بازی مرکب از نفس بیفتد و گرفتار همان سیستم سرمایهداری در جهت ساختن فصلهای بعدی شود.
بخش طعنهآمیزتر ماجرا این است که سازندگان، بازیگران و در راس هرم که نتفلیکس به عنوان تهیهکننده و ناشر اصلی قرار دارد، همان چرخهی بازی مرکب را با مخاطبانش تکرار میکند. در واقعیت، هیچکدام از اعضای سریال، آن شخصیت بدبخت فقیر بیچاره نیستند. نتفلیکس هم در نهایت کار باید به استریم و پر کردن ویترین پرزرق و برقش بپردازد. در باطن، شاید کمتر کسی به حقیقت تلف شدن شبانهروزی یک سری انسان اهمیت بدهد.
همین ثانیه هم با خواندن این جلمه، صدها انسان دیگر در حال نابودی زیر فشار چنین سیستمهایی هستند. صدالبته که جهان هم به این ترتیب جلو میرود و چنین اتفاقاتی جدید نیستند. از پیدایش انسان و رسیدن به تمدن اولیه تا انقلاب صنعتی و نتایجش در قرن ۲۱ میلیونها انسان زیر انبوهی از تحولهای اجتماعی-سیاسی مدفون و به فراموشی سپرده شدهاند.
سریال Squid Game علیرغم دلهرهآوری و هیجانانگیز بودن در پوستهی خود، در اپیزودهایی موفقتر است که روندی آرامسوز دارند؛ اپیزود ششم با عنوان گانبو یا همان رفیق به خالصترین و بهترین قسمت سریال تبدیل میشود، چرا که در ۵۰ دقیقهی تمام به دنبال ایجاد تعلیق و پرسشها است. سپس، در ده دقیقهی پایانی فَک مخاطبش را میاندازد و ذهنش را از مدار خارج میکند.
پرسشهای اخلاقی
گشت زدن در محلههای قدیمی کرهای، یک بازی غیرمشخص با تیلهها، دو یار در مقابل هم، ۳۰ دقیقه زمان سرنوشتساز و بنگ! شاید در ذهنمان هم نمیگنجید که چنین بازی بیرحمانهای با روح و روانمان رخ بدهد؛ بازیکن شماره یک که تمام مدت خود را به فراموشی زده بود و در نهایت آب سردی روی بدن جی-هان و تماشاگر میریزد. یا فداکاری جی-یونگ برای سی بایوک که شاید اشک را از چشمان سرازیر کند. یا هنگامی که چو سانگ-وو، علی را با یک مشت سنگ فریب میدهد و او را پشت سر میگذارد.
حال، یک سوال همچنان بیپاسخ میماند؛ اگر هر کدام از ما در چنین موقعیتی قرار میگرفتیم، خود را فدا میکردیم یا دیگری را؟ همین پرسشهای چالشبرانگیز به تنهایی میتواند یکی از دلایل محبوبیت بازی مرکب را در مقیاس جهانی بیان کند. Squid Game یک فانتزی باورنکردنی نیست. از قضا تا گوشت و پوست ما نفوذ میکند که با شخصیتهایش ارتباط برقرار کنیم و حتی خود را جای آنها قرار دهیم.
پیش از آخرین بازی مرکب، به جی-هان، سی بایوک و چو سانگ-وو کُت و شلواری میدهند که تناقض کنایهآمیزی هم خلق کرده است. تفاوتی ندارد که چه لباسی بپوشیم. تفاوتی ندارد که کجا به دنیا بیاییم. تفاوتی ندارد که به مدرسه و دانشگاه برویم. در نهایت، انسان میتواند اسیر خواستههای خود و دیگران شود.
جالب است که هدف نهایی بازی مرکب، عدالت، شانس دوباره و رسیدن به آن پول هنگفت بیان میشود. اما دیگر کمکم فراموش میکنیم که حتی همان پول و آسایش هدف والای بازیکنان بود. خود آنها هم فقط به دنبال زنده ماندن و رهایی هستند. در حالی که نقابداران وحشی پشت پرده از تماشای اینها لذت معنوی میبرند و با توهم ایجاد عدالت و شانس دوباره به این بازیهای سالانه ادامه میدهند.
باران خون
چاقوکشی نهایی جی-هان و چو سانگ-وو شاید بهترین سکانسی نباشد که در سریال Squid Game دیدهایم، اما قطعا یکی از بهترین نبردهای تنبهتنی است که با همان ریزش باران به جایگاه یک سکانس بهیادماندنی میرسد. قطرات باران، همانند انسانهایی که سقوط میکنند، نمیتوانند خونهای ریختهشده را بشویند. باران برای چنین انسانهایی به مانند التماس بیفایده رستگاری و رهایی است. باران نمیگذارد اشکها و دردها را واضح ببینیم و تنها تقلا برای بقا در این جهان بیرحم باقی میماند. در نتیجه با پیروزی بازیکن ۴۵۶ (جی-هان) زیر آن باران شدید فراموشنشدنی، هر قطره به یک خاطرهی خونین و تلخ از بازندگان بازی تبدیل شده است.
پایانبندی Squid Game برای اثری که ۱۰ سال رویش کار شده بود، بحثبرانگیز است. نویسندگان سریال میتوانستند حتی با سکانس رسیدن به خانهی جی-هان و دیدن مادر مردهاش کار را تمام کنند که معنای عمیقتری به کلیت سریال میبخشید یا از طرفی در سکانس پایانی، جی-هان میتوانست در دوراهی رفتن و ماندن قرار بگیرد و سریال در همانجا به پایان برسد، اما سازندگانش بزدلتر از این حرفها بودند که قید پول و بودجهی بیشتر برای فصلهای آینده را بزنند.
فارغ از اشتباه داستانگویی که چرا جی-هان در طول یک سال هیچ پولی خرج نکرد و پس از ملاقات پایانی با اوه ایل-نام در زندگیاش تغییر اساسی ایجاد شد، رنگ کردن و تغییر استایل موی جی-هان به معنای قوس شخصیتیاش نیست. بلکه به همان جملهی اوه ایل-نام بازمیگردد: «نه انسان بسیار فقیر و نه انسان بسیار غنی میتواند از زندگی لذت ببرد».
البته که همه میدانیم ثروت چه فاکتور تاثیرگذاری است، اما نداشتن حق انتخاب واقعی مورد بحث قرار میگیرد. لذت خرج کردن و زحمت کشیدن برای آن اهمیت دارد. جی-هان با تغییر رنگ مو، تلاش میکند که حق انتخابی در زندگیاش ایجاد کند که این هم توهمی بیش نیست.
سریال Squid Game موفق میشود که تماشاگرانش را با سناریوهای سرگرمکننده و شخصیتهای ملموس برای ۹ ساعت در یک سفر نفسگیر میخکوب کند و حس زنده بودن را به آنها هدیه دهد. صدالبته که بازی مرکب چند قدم فراتر میگذارد و پرسشهای اساسی انسانی را در ذهن جاری میکند که در کمتر اثری پیدا میشود.
Squid Game نه آن شاهکاری است که برخی مینامند و نه آن اورریتدی (Overrated) که برخی دیگر خطاب میکنند؛ بازی مرکب لایق چنین استقبالی است، اما تجربهی ارزشمند آن عاری از نقص هم نخواهد بود.
نظر شما همراهان همیشگی دنیای بازی دربارهی نقد و بررسی سریال Squid Game چیست؟ آیا از تماشای سریال اسکووید گیم لذت بردید؟
چه خوب که الان تو اینترنت همه چیزو میشه پیدا کرد. قبلنا باید کلی میگشتیم تا چیزی رو که میخوایم یاد بگیریم و دنبالشیم پیدا کنیم یا مثلا واسه لوله بازکنی برچسب ها رو زیر و رو میکردیم که آیا یه آدم مطمئن واس چاه بازکنی پیدا میشه یا نه! ولی خداروشکر الان دیگه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد تو نت ریخته. خلاصه که دمتون گرم خیلی برام مفید بود.
خیلی سریال خوبی هست اما اونجایی که کانگ سه یوگ مرد خیلی غم انگیز بود
سلام و خسته نباشید خدمت دوستان عزیز در دنیای بازی؛راستش به نظرم اول سریال مخصوصا بازی اول خیلی نفسگیر بود و حتی قسمت مسابقهی طنابکشی هم که پیرمرد داشت راهنماییشون میکرد به نظرم جذاب بود ولی آخر داستان خیلی جالب نبود.