سینما: نگاهی به انیمیشن “دانشگاه هیولاها”
اصولا خیلی به دنبالهها و پیشدرآمدها نمیتوان اعتماد کرد. به این دلیل که بیشترشان نمیتوانند در حد و اندازهی نسخهی اصلی انتظارات را برطرف کنند. اما این اواخر انیمیشن فوقالعادهای مثل “داستان اسباببازی ۳” را داشتیم که جز معدود عناوینی بود که این حرف را نقض کرد. و خیلی بیشتر از انتظارها ظاهر شد. پیکسار در جدیدترین پروژهی خود سراغ یکی از قدیمیترین انیمیشنهایش رفته تا با ساخت پیشدرآمدی زیبا از پتانسیلی که آن داستان و شخصیتها داشتند, استفاده کند. منظورم انیمیشن موفق “شرکت هیولاها” است که در سال ۲۰۰۱ به نمایش درآمد و جز یکی از بهترین کارهای پیکسار محسوب میشود.
“دانشگاه هیولاها” که پیشدرآمدی بر آن فیلم محبوب و خوشساخت است, در حد و اندازهی نسخهی اصلی بینظیر نیست. اما آنقدر لحظههای جذاب و نکات قابل اشاره دارد که باعث شود آن را جز دنبالههای خیلی خوب بدانیم. نگاهی عمیقتر به کاراکترهای عجیب و غریبی که میشناختیم, به علاوهی صداپیشگی قوی و جادوی هنرمندان پیکسار مساوی شده است با گشت و گذاری در گذشتهی آنها. زمانی که “سالی” و “مایک” هنوز قدم در شرکت هیولاها نگذاشته بودند.
نقش اول شرکت هیولاها شخصیت سالی بود. اما در این نسخه تمرکز بیشتر فیلم بر روی شخصیت دوستداشتنی “مایک” است. داستان با مقدمهای که کودکی مایک را به تصویر میکشد آغاز میشود. و مایک را در شکل و شمایلی نشان میدهد که اصلا شبیه یک هیولای ترسناک نیست! او از آن دست دانشآموزانی است که تمام نمرات ۲۰ را برای خود میکند, اما مشکل اینجاست که او آن عنصر اصلی یا استعداد طلایی هیولاها یعنی “ترسناک بودن” را کم دارد. مایک در جریان یک اردوی مدرسه به شرکت هیولاها, گروهی از قهرمانان ترساندن را از نزدیک میبیند و از قضا یکی از آنها فارقالتحصیل دانشگاه هیولاهاست. جایی که بهترینهای ترساندن را آموزش داده و برای کار تحویل شرکت میدهند. بنابراین مایک تصمیم میگیرد تا با سختکوشی بسیار برای وارد شدن به دانشگاه و تبدیل شدن به بهترین ترسانندهی دوران تلاش کند.
از سویی دیگر, سالی هیولای آبیرنگ بزرگی قرار دارد که در دانشگاه با مایک آشنا میشود. و از لحاظ خصوصیات شخصیتی کاملا مخالف اوست. سالی پسر خانوادهی سالویان بزرگ است. خانوادهای که میگویند برای نسلها جز ترسانندههای بزرگ دنیای هیولاها بودهاند. او برخلاف مایک کاری به کتابهای درسی ندارد و تنها به غرش بلند خود مینازد.
داستان از جایی آغاز میشود که در امتحان نهایی پذیرش دانشگاه, مایک و سالی به خانم “دین هارداسکرابل” (Dean Hardscrabble) برمیخورند. و از ادامهی تحصیل در رشتهی ترس منع میشوند. اما مایک از آن هیولاها نیست که به این سادگیها رویایی که مدتها در سر داشته را بیخیال شود. برای همین او با خانم هارداسکرابل قرار میگذارد تا در صورت پیروزی در مسابقات ترس و اثبات تواناییهایش به کلاسهای آموزش ترس بازگردد. و در غیر این صورت از دانشگاه به طور کامل اخراج شود. از اینجاست که مایک و سالی به نقاط قوت و ضعف خود پی میبرند و انتقال پیامهای داستانی فیلم شروع میشود. مایک هیولای کوتاه قد, کوچولو و بامزهای است که اصلا ترسناک نیست. اما در مقابل, او امیدهای دیگری برای موفقیت دارد. از طرفی دیگر, سالی هیولای تنبل و احمقی است که از شکست میترسد اما قیافهی ترسناکی دارد. حالا این دو باید از تفاوتهایشان برای پیروزی در مسابقات بهره ببرند.
یکی از خصوصیات پر رنگ انیمیشنهای پیکسار که نوع خوبش هم در دانشگاه هیولاها وجود دارد و باعث شده که خیلی نزدیک با این دو شخصیت ارتباط برقرار کنید و از دیدن و شنیدن آنها لذت ببرید, شامل روان و افکار شخصیتها, حرکات بدن و صداپیشگی عالی آنهاست. برای درک این خصوصیات کافی است به جزییاتی که در کارهای مایک و سالی موج میزند, دقت کنید تا به کار و استعداد فوقالعادهی پیکسار در زنده و واقعی جلوه دادن کاراکترها پی ببرید.
برای مثال میتوانید سرخوشی, پرانرژی بودن و کلهشقی سالی را در حرکاتاش نسبت به شرکت هیولاها شاهد باشید. لحظات ورود او به کلاس درس در اوایل فیلم. نحوهی راه رفتناش و بعد استفاده از یک مداد به عنوان خلال دندان در حالی که پاهایش را هم روی میز دراز کرده, همه از جزییاتی است که شخصیت او را به شما معرفی میکند. یا مایک با آن حالت افتاده , دویدنهای اردک ماننداش و حالتهای صورتاش در زمان خوشحالی یا عصبانیت, خندهی آرامی روی لبهایتان مینشاند. اینها از جزییات مهمی است که شخصیت آنها را میسازد. و رابطه و تفاوتهای بینشان را مرزبندی میکند. و در این هنگام مایک و سالی دانشگاه از مایک و سالی شرکت هیولاها فاصله میگیرند.
شخصیتهای فرعی هم از نقاط قوت دانشگاه هیولاهاست. و طراحی آنها یکی از چیزهایست که شما را جذب فیلم میکند. برای مثال میتوان به گروه Oozma Kappa اشاره کرد. گروهی که شامل بیخاصیتترین هیولاهای دانشگاه هستند. و مایک مجبور است با همراهی آنها پیروز مسابقات ترس شود! سر دستهی گروه, دانشجویی است که از خیلی از استادان دانشگاه مسنتر است و یک سبیل کج و کوله هم روی صورتاش خودنمایی میکند. یا آن هیولای پشمالو که تنها از دوپای بزرگ و یک صورت تشکیل شده و تنها نگاه کردن به او هم لذتبخش است, چه برسد که دهانش را هم باز کند! یا آن دخترهای دانشجوی به ظاهر زیبا که در یک چشم به هم زدن به هیولاهایی وحشتناک بدل میشوند. و همچنین خانم هارداسکرابل که ترکیبی است از خفاش و هزارپا.
از منظر داستان, در نگاه نخست دانشگاه هیولاها از آنهایی است که میتوان به راحتی آن را حداقل برای بزرگسالان بیارزش نامید. از آنجایی که با یک انیمیشن کودکانه طرف هستیم, داستان هم از پیامهای اخلاقیای همانند همکاری, خودباوری, دوستی, درستی و امثال اینها پر شده است. مسائلی که شاید برای یک کودک مفید و خوب باشد اما بزرگسالان را خسته میکند. اما مسئله این است که نویسندگان به مهمترین نکتهی خلق یک قصه یعنی کاراکترها توجه کردهاند و در پردازش, نمایش روحیات و اهدافی که دارند کم نگذاشتهاند.
بنابراین وقتی کاراکترها و خط داستان به خوبی طراحی و پیادهسازی شوند, مهم نیست که آیا با یک درام جدی و تاریک طرف هستیم یا یک انیمیشن کودکانه, فیلم به دلیل این دو عنصر به دل مینشیند. و کاری میکند که آن پیامهای تکراری عشق و دوستی برای بزرگترها هم قابل باور و جالب باشد. پیکسار همانند کارهای قبلی خود این کار را به بهترین شکل ممکن در دانشگاه هیولاها انجام داده است.
کارگردان فیلم “دن اسکنلن”, صداپیشگان و گروه انیماتورها درکنار هم جزییاتی را در جای جای فیلم قرار دادهاند که بدون شک از آنها نمیتوان گذشت. هر لحظهی فیلم شامل چندین عنصر مهم و جالب است که تماشای دانشگاه هیولاها را جذاب و پربار کرده است. از دیالوگهای خندهدار و البته در بعضی اوقات پر مغز گرفته تا طیف وسیعی از توجه به جزییات که دنیای فیلم را زنده میکنند یا ترکیببندیها و حرکات عالی دوربین.
دانشگاه هیولاها شاید در حد داستان اسباببازی ۳ احساسی, هیجانانگیز و بزرگ نباشد. یا نتوانسته باشد جذابیت نسخهی اول را تکرار کند. اما مهم این است که فیلم باری دیگر مایک و سالی دوستداشتنی را درکنارهم قرار میدهد و لحظاتی جالب و باحالی را رقم میزند که بیشک همهی طرفداران را راضی از پای فیلم بلند میکند.
نویسنده: رضا حاجمحمدی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خیلی خوبه…
toy story 3 یک سر و گردن از تمام انیمیشنهای disney.pixar که بعدش منتشر شدن بهتر بوده :X
قسمت اولش یکی از بهترین انیمیشن هایی بود که تا حالا دیدم!!
به نظرم انیمیشن با ارزش و زیبایی و به همه هم توصیه می کنم از دستش ندن.
خود متن بیان کرده که انیمیشن خوبیه ولی به خوبی اولی نیست!
نمیدونم یه حسی اخر فیلم بهم دست داد که انگار وقتم تلف شده
ان چنان پیامی یا چیز خاصی نداشت :-?
ولی به هر حال واسه ۱ بار دیدن خوبه
یادش بخیر یکشو شاید در هفته سه بار میدیم عاشقش بودم و دیالوگ هارو از بهر بودم .
ممنون جالب بود
منم با بقیه موافقم مثل کارخانه هیولاها نبود ولی بازم خوب بود
کارخانه هیولاها شاهکاری غیر قابل تکراره …
همین دیروز نسخه ی دوبله گلوری رو دیدم که باز هم دوبله شاهکار بود. جزئیات نسخه ی یک رو زیاد به یاد ندارم و نمیتونم مقایسه کنم ولی تو ۲۰۱۳ به نظرم از کرودز و اپیک قشنگ تر بود. باید منتظر باشم تا دوبله من نفرت انگیز ۲ هم بیاد و اون رو هم ببینم.