نقد سریال مردگان متحرک> اپیزود۱.فصل۴> صدای عمیق مرگ

در ۱۳۹۲/۰۷/۲۴ , 13:42:52

هشدار: این متن بخش‌هایی از داستان را لو می‌دهد.

خلاصه داستان: ماه‌ها از اتفاقات فصل قبل گذشته و زندان به جامعه‌ای استوار و آرام تبدیل شده است. ریک بیشتر وقت‌اش را در زندان می‌گذراند, مزرعه را بیل می‌زند, تله‌ها را کنترل می‌کند و حواس‌اش به کارل است. دریل گروه جستجوی منابع را هدایت می‌کند. میشون به دنبال انتقام از فرماندار است. شخصیت تازه‌ وارد,”باب استوکی” با گروه جستجو همراه می‌شود و زیر قفسه‌های فروشگاه گیر می‌کند. در پشت‌بام فروشگاه هلیکوپتری سقوط کرده که سبب ریزش سقف و زامبی‌ها به پایین می‌شود. زامبی‌ها حمله می‌کنند و “زک” می‌میرد. ریک با زنی گرسنه آشنا می‌شود. زن, او را به سوی همسرش هدایت می‌کند. مشخص می‌شود که مرد مرده است و زن هم اعتراف می‌کند که نمی‌تواند کارهای سیاهی که انجام داده را فراموش کند و این او را به مرز دیوانگی کشانده است. در زندان پسر نوجوانی به نام پاتریک در حمام می‌میرد و به شکل زامبی بیدار می‌شود. 

اپیزود آغازین فصل چهارم “مردگان متحرک” همان چیزی بود که ناظر جدید سریال “اسکات گیمپل” قول داده بود. آغازی سریع و طوفانی که گوشه‌ای از اهداف اخلاقی و روانی شخصیت‌ها در این فصل را هم در خود جای داده بود. از هجوم جدی‌تر زامبی‌ها که مطمئنا می‌تواند برای دوست‌داران ژانر عالی باشد تا پرداخت خوبی که به کاراکترها و حال و هوای تازه‌ی زندان شد.

به شدت سکانس افتتاحیه‌ را دوست داشتم. جایی که ریک سعی می‌کند با استفاده از هدفون, از شندین صدای ناهنجار زامبی‌ها (یا عمیق‌تر صدای مرگ) جلوگیری کند. با همین حرکت زیبا به اتمسفر حاکم بر زندان پی‌ می‌بریم و البته حال به ظاهر خوب و در باطن بد ریک را هم درک می‌کنیم. او محیط امنی را برای خود و دیگران فراهم کرده. محیطی که آنها را از دنیای بیرون جدا می‌کند. اما مسئله این است که به محض اینکه او به دنیای پشت فنس‌ها نگاه می‌کند, زامبی‌ها با صدای بلندی که دارند, حقیقت واقعی زندگی را به او یادآور می‌شوند. و این ریک را اذیت می‌کند.

رابطه‌ی ریک با آن زن داخل جنگل هم بخش دیگری از شخصیت‌پردازی‌اش را شامل می‌شد. فکر و ذکر ریک امنیت و ترس از برخورد با مشکلات و سختی‌های دوباره است و آشنایش با آن زن روی همین زخم کهنه دست می‌گذارد. او از طرفی دوست ندارد که غریبه‌ها, زندانی که با دقت فراوان ساخته است را خراب کنند. و از سویی دیگر,‌ تلاش می‌کند تا کارهای سیاهی که قبلا انجام داده است را کنار بگذارد. اما مطمئن نیست که آیا این تصمیم درست است یا خیر. آیا کمک به بازماندگان سرگردان درست است یا خیر؟ کاری که برای آن بازمانده‌ی سرگردان فصل قبل نکرد و صحنه‌ی مرگ او هنوز روح ریک را رها نکرده است. اما ریک در حالی که با افکارش دست و پنجه نرم می‌کند, با حمله‌ی زن مواجه می‌شود و درمی‌یابد که به این سادگی‌ها هم نمی‌توان از کارهایی که کرده‌ایم, بازگردیم. و آنها را دوباره تکرار نکنیم.

در کنار ریک, اپیزود اول نگاهی هم به دیگر بازماندگان می‌اندازد. ریک بعد از اتفاقات فصل سوم, دوست دارد کارل و بچه‌های گروه را از کشت و کشتار باز داشته و به نوعی آنها را همان‌طور معصوم و بی‌گناه نگاه دارد. مسئله‌ای که خود ریک به شدت سنگینی آن را بر دوش‌هایش حس می‌کند. اما از طرفی, بقیه می‌خواهند که آنها را در برابر واقعیت‌های زندگی امروز آماده کنند. از همین سو, کارول در خلال جلسه‌های قصه‌خوانی سعی می‌کند طرز استفاده از چاقوها را به بچه‌ها آموزش دهد. اما اطلاع کارل از این موضوع اتفاق جالبی را رقم می‌زند. باید دید آیا کارل پدرش را باخبر می‌کند یا خیر. با توجه به اینکه او با استفاده از همین آموزش‌ها بارها از مرگ فرار کرده است.

مگی به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند و می‌گوید “ما فقط نفس می‌کشیم و زندگی نمی‌کنیم” او دنبال چیزی برای لذت‌بردن در آخرالزمان است. چیزی که به زندگی‌اش ارزش دهد. حتی اگر آن یک نوزاد باشد. این در حالی است که به نظر می‌رسد “بث” کاملا با دنیای مرده‌ی جدید کنار آمده و نسبت به اتفاقات دردناک پیرامون‌اش کاملا بی‌حس است و سعی می‌کند جنبه‌ی مثبت آنها را ببیند. خوشحالم که نویسندگان قصد دارند بث را از آن دختر تک بعدی فصل‌های قبل دور کنند و امیدوارم که این روند ادامه داشته باشد.

“تریسی” از کشتاری که نزدیک فنس‌ها به راه افتاده دوری می‌کند. زیرا مرگ زامبی‌هایی که بی خبر از همه‌جا پی در پی می‌میرند, ناراحت‌اش می‌کند. مطمئنا قلب مهربان تریسی در ادامه‌ی داستان سناریوهای دراماتیکی را برای او در برخواهد داشت. این در حالی است که میشون بعد از این مدت هنوز به دنبال نشانه‌ای برای یافتن فرماندار و گرفتن انتقام‌ است.

از دیگر پیشرفت‌هایی که به چشم می‌خورد, می‌توان به سیستم دفاعی اطراف زندان اشاره کرد. آن نیزه‌های چوبی که یادآور “مرگان” و تله‌های اوست, درب محکمی که با کشیدن طناب باز می‌شود و پاکسازی گروهی زامبی‌های پرتعداد پشت فنس‌ها از عناصری بودند که تغییرات این مدت را نشان‌مان می‌دادند. کاشت گیاهان, مزرعه‌داری و پرورش حیوانات هم از چیزهایی بودند که با وجود کسی همچون “هرشل” دور از انتظار نبودند. تمام این‌ها در حالی است که سیستم رهبری گروه هم از آن نظام دیکتاتوری ریک به شورایی متشکل از چندین بازمانده‌ی باتجربه تغییر کرده. همه‌ این‌ها نکاتی منطقی و رضایت‌بخش بودند که در این اپیزود خودنمایی می‌کردند و امیدوارم در ادامه هم بیشتر از آن‌ها ببینیم.

عنوان این اپیزود, “۳۰ روز بدون حادثه” هم به زیبایی در دل اتفاقات داستان گره خورده بود. در حالی که پشت سر گذاشتن ۳۰ روز بدون حادثه در چنین دنیایی, پیروزی بزرگی محسوب می‌شود. اما این را هم نباید فراموش کنیم که بالاخره ساعت بر روی عدد صفر بازخواهد گشت. اینجا “اگر و اما” اهمیت ندارد. اینجا تنها “چه زمانی” ذهن هرکس را اشغال کرده است. چه زمانی حادثه‌ی بعدی رخ می‌دهد و چه کسی را با خود می‌برد؟

اما در کنار این نکات مثبت, شروع خط داستانی آن چیزی نبود که انتظارش را داشتم و آن هیجانی که باید می‌داشت را به همراه نیاورد. مسئله‌ای که فعلا نمی‌توان آن را جز نکات منفی به حساب آورد, اما تکرار آن به ضرر جذابیت سریال ختم خواهد شد. تنها چیزی که از این اپیزود می‌شد حدس زد این بود که در آینده زندان سقوط کرده و رها خواهد شد. اما داستان بیشتر از این جلو نرفت تا ما را کمی بیشتر برای اتفاقات پیش‌رو هیجان‌زده کرده و سرنخی دستمان بدهد.

یکی دیگر از ناشناخته‌های این اپیزود مربوط به “پاتریک” و دلیل مرگ‌اش بود. مرگی که سرنخی در خصوص تهدید جدید فصل بهمان داد. ممکن است بیماری ناگهانی پاتریک کاملا تصادفی باشد. اما این احتمال هم وجود دارد که بیماری واگیرداری (که در پیش‌نمایش فصل چهار از آن گفتیم) او را به آن حال و روز انداخته باشد. یا اینکه فرماندار عامل مرگ پاتریک و آن خوک است. چراکه من حضور سایه‌ی سنگین فرماندار را در طول این اپیزود حس می‌کردم. مخصوصا با وجود آن زامبی کور.

نقاط خاکستری این اپیزود به شخصیت “باب استوکی” هم سرایت کرده‌اند. آیا باب قابل اعتماد است؟ یا اینکه گرگی است در لباس گوسفند؟ آیا او مشروبات الکی مصرف می‌کند یا اینکه آن بطری‌های نوشیدنی تنها یادآور خاطراتی از گذشته برای‌اش بودند؟ آیا قرار است روند پردازش باب ادامه پیدا کند یا او هم تبدیل به T-Dog‌ی دیگر می‌شود؟

حمله‌ی زامبی‌های داخل فروشگاه یکی از خوب‌های این قسمت بود. سقوط وحشتناک زامبی‌ها از سقف, آویزان شدن یکی از آنها از دل و روده‌هایش و بعد ریزش سقف لحظات هیجان‌انگیزی را پدید آوردند. لحظاتی که در عین زیبایی, تنش‌آفرین نبودند. چرا که در قسمت اول به سر می‌بریم و مطمئنا خبری از مرگ شخصیت‌های اصلی نخواهد بود. اما این حمله‌ی زامبی‌ها می‌تواند آغازی باشد بر خطری که از جانب آنها بازماندگان ما را تهدید می‌کند. و به کسانی که شاید دنیای خونین مردگان متحرک را فراموش کرده باشد هم تلنگری جدی می‌زند. 

بدون ‌تردید, قسمت اول فصل چهارم مردگان متحرک آغازی عالی برای یک دنیا هیجان و دلهره است. احساس‌هایی که قرار است فوران کنند. شخصیت‌هایی که تمرکز بیشتری بر روی روح و دغدقه‌های آنها خواهد شد و پیچیدگی‌های داستان را در نتیجه‌ی رابطه‌ی آنها با یکدیگر رقم خواهد زد. نمایش خیلی خوب تغییرات و پیشرفت‌های داخل زندان, همه نوید مردگان متحرک را می‌دهند. فقط امیدوارم نویسندگان هرچه سریع‌تر سیر خط اصلی داستان را مشخص کنند.

بهترین لحظه: بدون‌ شک سکانس افتتاحیه. لحظاتی که در  بهترین, ساده‌ترین و موئثرترین شکل ممکن از حال و هوای زندان و درون ریک حرف می‌زد.

نمره: ۸/۱۰

نویسنده: رضا حاج‌محمدی

با تشکر. خواهشمندم شما هم تحلیل‌ها و نمرات خود از این قسمت را در قالب دیدگاه‌ها بیان کنید.


37 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. خیلی خوب بود رضا جان :)
    من هم با نقد قسمت به قسمت بیشتر موافقم.چون همونطور که گفتی اینجوری بهتر میتونی به زوایای مختلف سریال بپردازی.
    در آخر فصل هم یه نتیجه گیری کلی میکنی و به زیبایی پرونده این فصل رو هم میبندی.
    از قسمت اول هم من که خیلی خوشم اومد.
    چون اصلا توقع هیجان و درگیری رو نداشتم.چون میدونستم قراره رو شراط زندان و شخصیت ها بپردازن.
    تازه، فصل قبلی در کمال آرامش به پایان رسید و نمیشه سریع توقع هیجان و درگیری رو داشت.
    ولی بازم دیدیم که سازنده ها اومدن و کمی درگیری و زامبی هم به قسمت اول اضافه کردن که الحق هم قشنگ درومده بودن.
    در کل قسمت اول خیلی خوب بود.ولى همونطور که رضا جان اشاره کردند، نباید از روند طولانی بشه چون در اونصورت به سربال اسب میزنه.
    ………………………….
    پ. ن : دوستانی که میگن بخش سریال و فیلمی زیاد شده؛
    از نطر من که اشکال خاص نداره.
    حالا نه آنکه دیبازی داره از خبر میترکه، جا کم میاره.
    در پاییز و زمستون که میزان گزاشتن خبرا به دلیل مشغله کاری و اینجور چیزا که خیلی بالا نیست، داشتن مقاله هایی مثل این مقاله، مثل یه موهبت خیلی خوب میمونه.

    ۰۰
  2. کار بسیار خوبیه که مقاله های سینمایی رو هم افزایش دادید. وقتی سایت پتانسیلشو داشته باشه یعنی هم کاربرانش به شدت اهل سینما باشند و هم نویسنده های توانایی مثل رضا حاج محمدی درش حضور داشته باشه چرا که نه؟
    این اپیزود هم بسیار جالب بود و پایان جالبی هم داشت. امتیاز من به این اپیزود: ۸

    ۰۰
  3. اتفاقا بسیار کار پسندیده ایه
    این اپیزود شروع خوبی برای سریال بود , شخصیت پردازی ها عالی بود به همون قدرتی که انتظار داشتم. صحنه ی سقوط زامبی ها از سقف هم قشنگ بود , صحنه هایی که از قسمت بعد نشون داد فوقالعاد بود .تنها ایرادی که این قسمت داشت قابل پیشبینی بودن مرگ هاست , چون اول فصلیم به نظر نمیرسه هیچکدوم از شخصیت های اصلی بمیرند.
    در کل ایده های فوقالعاده ای برای ادامه ی فصل در این قسمت دیدم که اگر درست از پتانسیلشون استفاده شه این فصل بدن شک بهترین فصل سریال میشه.

    ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر