سومین سرزمین ناشناخته، فریبا تر از همیشه
سومین سرزمین ناشناخته، فریبا تر از همیشه؛ نقد و بررسی کامل بازیUncharted 3: Drake’s Deception
بسیاری معتقدند که نیتن دریک و ویکتور سالیوان، یک زوج ماجراجوی قوی و موفق هستند و می توان آن ها را در کنار اسطوره های این سبک قرار داد. از کنار اسطوره ها که بگذریم، به شخصیت های ماجراجوی این نسل میرسیم که می شود رد پای آن ها را در هالیوود و دنیای بازی یافت. از ایندیانا جونز، زوج ریک اوکانل و ایولین کارناهان گرفته تا لاراکرافت که در دنیای بازی ها ملموس تر است. با ورود نیتن دریک که الحق با شکوه بود و علاوه بر آن ادامه ی باشکوه تری به همراه داشت، بسیاری به این عقیده رسیدند که نیت، ایندیانا جونز انحصاری PS3 است!
اما داستان بازی ثابت کرد که نیت و سالی و باقی دوستان (مثلا در شماره دوم، راهنمای تبتی و در شماره سوم چارلی) ماجراجو تر از آن چه فکر می کنیم هستند و خود را نه در کنار ماجراجویان نسل، بلکه در کنار بزرگانی همچون، سر فرانسیس دریک، مارکوپولو، لارنس عربستان (الارنس) و … قرار می دهند. داستان این بازی همیشه دست روی دانه درشت ها و پیگیری ماجراهای فراموش شده و به ظاهر دست نیافتنی آنان گذاشته و سپس نیتن دریک را به کشف حقیقت وادار کرده است تا از غیر ممکن، ممکن بسازد و همه را به وجد بیاورد.
در بازی سوم، هدف، یافتن گنج گم شده ی شوالیه ی انگلیسی، نزدیک ترین فرد به ملکه الیزابت و مامور مخصوص او یعنی فرانسیس دریک است که نیت، از کودکی پنداشته از نیاکان اوست. این مجموعه، داستان بی نقصی را میسازد و یک ماجراجویی ناب و هیجان انگیز را در محیط های عظیم و زیبا با چالش های فراوان به دنبال دارد. به همین دلیل است که این بازی یک کشش خاص داشته و شما را همچنان به ادامه ترغیب می کند. دست کشیدن از Uncharted 3 بسیار دشوار است؛ اما نه به خاطر اکشن نصفه و نیمه، پلتفرمر ابتدایی، خطی، هیجان انگیز و خوش ساخت و یا حتی گرافیک خیره کننده و کامل بازی، بلکه به خاطر داستان آن، به خاطر ماجراجویی و جذابیتی که ثابت شده است، به خاطر سینماتیک عالی و میخکوب کننده. این عوامل، مجموعه ای بی رقیب را رقم زده است که نه تنها PS3 Exclusive است، بلکه اکنون باید اذعان کرد، Uncharted Exclusive نیز هست.
شیوه های مختلفی برای روایت داستان بازی ها و فیلم های سینمایی وجود دارد که یک کارگردان، بسته به سناریو، داستان و همچنین تخصص و مهارت خود، گونه ای را انتخاب می کند. به طور مثال روایت موازی چند داستان شخصیت محور و سپس ختم آن ها به یک نقطه ی مشترک، یکی از جذاب ترین شیوه های روایت است که نمونه ی آن را در CoD های اخیر دیده ایم و می توان آن را به عنوان بزرگترین عامل موفقیت این بازی برگزید. بنابراین روایت داستان و چگونگی آن عمیقا بر روی جذابیت آن تاثیر دارد. اگر فیلم های سبک ماجراجویانه را دیده باشید، به عنوان مثال، Lara Croft Tomb Raider The Cradle of Life از روایت داستانی که من آن را نوبتی می نامم، بهره می برد. لاراکرافت، به دنبال چیزی است، سر نخی از آن می یابد و به مکانی سفر می کند تا آن را بیابد. به همین خاطر است که بیننده احساس می کند، در هر مکان، تکه ای از پازل داستان کامل می شود و در هر بار سفر نیز، نوعی از ماجراجویی به نمایش گذاشته می شود که درخور همان محیط است. یک جا، موج سواری است و در جای دیگر، صخره نوردی، غار نوردی و بعد هم حل یک معما. و چون محیط ها متنوع هستند هیچ گاه از جذابیت اثر کاسته نمی شود و حس تکرار ابدا شکل نمی گیرد. Uncharted نیز از روایتی با همین سبک بهره می برد که بازی را از همان لحظه ی ابتدایی جذاب و جذاب تر می کند. به دنبال یک چیز، پیدا کردن سرنخ، ابتدا در پاریس، سپس، سوریه، یمن، عربستان و … تنوع بیداد می کند و به فراخور تنوع در لوکیشن، تنوع در گرافیک، گیم پلی و موسیقی لمس می شود. اگر از من بپرسید، رمز موفقت این بازی در هر شماره، همین مورد بوده است و نه چیز دیگر.
نیتن دریک و ویکتور سالیوان، از همان روزهای ابتدای آشنایی به دنبال اسرار گم شده ی فرانسیس دریک بوده اند و اکنون، پس از ماجراجویی در تبت و شمبالا و استراحتی چند ماهه، به دنبال بازپس گیری شیئی بوده که راهنمای بی بدیل اسرار دریک بزرگ است. تکه های پازل بازی به سرعت در کنار هم چیده می شوند و بازی جوهره ی اصلی خود را عرضه می دارد. داستان بازی با یک فلش بک به دوران نوجوانی نیت ادامه می یابد و سپس با یک set-piece هنرمندانه ادامه ی راه نیت، ویکتور، کلوئی، چارلی و النا شکل می گیرد. نگران نباشید، این ها فقط تا پایان اکت سوم بخش داستانی بازی است و باید اذعان کرد که هنوز هیچ چیز از بازی به نمایش گذاشته نشده است. ابتدای راه، ماجراجویی اصلی، تقابل با کاترین مارلو که شخصیت پردازی عجیبی دارد، مخمصه های فراوان که صدقه سر دشمنان مختلف بازی در محیط های مختلف به وجود می آید و ادونچر تمام نشدنی و بی انتهای بازی، هنوز هم ادامه دارد.
داستان بازی و روایت آن بی نقص است. اما ای کاش این بی نقصی در گیم پلی بازی نیز حفظ میشد و پیشرفت ویژه و بهبود بیشتری در اکشن بازی شاهد بودیم. بخش های درگیری با سلاح گرم، همچنان بزرگترین ضعف بازی هستند. وقتی مشغول بازکردن یک راه مخفی هستید و یکی از معماهای سلسله معمای زیبا را حل کرده اید و باید ادامه دهید تا چالش بعدی، و ناگهان یک گله آدم به سمتتان حمله ور می شوند و بدون هیچ گونه قاعده و نظم خاصی یک درگیری مضحک شکل می گیرد و شما باید به افرادی که گاهی اوقات در حد جلبک هم مغز ندارند، شلیک کنید و در هر بخش یک یا دو موج از دشمنان با تعداد زیاد را از پا در بیاورید و ادامه دهید، تا پایان درگیری فقط به خلاص شدن از دست آن ها فکر می کنید و این فکر هم هیچ ربطی به داستان یا همذات پنداری ندارد، بلکه به این خاطر به وجود آمده است که شما را از یک لذت عمیق و خوشایند منع کرده است و مجبورید آن را تحمل کنید تا دوباره به لذت برسید. این نکته، در بازی دوم بیش از حد روی اعصاب بود و بسیاری امید داشتند که این بخش ها بهبود پیدا کند، هدف دار شوند و کمی از قاعده های یک بازی اکشن تیراندازی سوم شخص به آن اضافه شود تا علاوه بر ایجاد تنوع، لذت بردن و سرگرم شدن را نیز در پی داشته باشد. اگر چه احساس غالب اینگونه است، اما در برخی مراحل، این اتفاق کاملا بر عکس است و سناریوی بازی، جوی را ایجاد می کند تا در مبارزات غوطه ور شوید و از کشتن افراد مقابل لذت ببرید، احتمالا میدانید که منظور، کدام مراحل است. متاسفانه این حس خیلی دوام نمی آورد و البته یادمان نرود که هنوز هم ایراد برطرف نشده است و تنها کمی پیشرفت و بهتر شدن را دیده ایم، نه برطرف شدن ایراد، که از این بازی انتظار میرفت. این بخش ها، به جز مبارزات تن به تن که اغلب به دلیل جلو آمدن دشمنان و احمق بودن یاران آن ها شکل می گیرد همچنان فقط برای تنوع خوب است. نکته ای که حائز اهمیت است، کم شدن درگیری ها به طور کلی و افزودن بر نیمه ی پر لیوان، یعنی بخش ادونچر آن است که میتوان از آن به عنوان یک حرکت هوشنمدانه یاد کرد که البته تاثیر زیادی هم داشته و شما بیش از پیش سرگرم حل کردن معما و کارهایی از این دست می شوید تا این که محبور باشید یک دوجین آدم را بکشید. اگر بازی را به دو قسمت قبل و بعد از سفر به عربستان تقسیم کنیم، بدون شک قسمت اول از بار ادونچر بیشتری برخوردار است و اکشن ها کمتر هستند. در گیری هایی که در بازی رخ می دهند هم به دو قسمت تقسیم می شوند. قبل از کامل شدن تکه های پازل راهنما، نیتن و یارانش معمولا در محیط های نه چندان بزرگی که به آن وارد شده اند به درگیری با دشمنانی که کاملا خطی در محیط پراکنده می شوند، کاملا خطی به سمت شما می آیند و حمله می کنند می پردازند. در این درگیری ها معمولا اتفاقات متفاوت بسیار کم رخ می دهند و همه چیز پس از یکی دو صحنه ی خارق العاده عادی می شوند و یک حالت روتین به خود می گیرند. مثلا در طول بازی یک سری افراد غولآخر مانند به درگیری تن به تن با نیت می پردازند که نهایتا کار به QTE می کشد. با این که تعداد این افراد زیاد است، اما نه تنها از لحاظ ظاهری هیچ تفاوتی با هم ندارند و مثلا در ابتدای بازی یک تی شرت معمولی پوشیده و مثل بقیه ی افراد کچل تشریف دارند، در مراحل پایانی یک لباس نافرم پوشیده و چفیه به سر دارند، بلکه شما همه ی آن ها را به یک شیوه از پای در می آورید. با توجه به این که این صحنه مکرر دیده می شود، کمی ناخوشایند است. در بقیه موارد نیز این اشکال وجود دارد. مخصوصا در رابطه با تنوع دشمنان که می شود گفت چنین چیزی در بازی دیده نمی شود. علاوه بر این که هوش مصنوعی دشمنان ضعیف است و اصلا قابل قیاس با بازی های نزدیک به خود نیست، می توان گفت که هوش مصنوعی یاران نیز به خوبی تعیین نشده است و در این بخش هم دچار اشکال هستند. در برخی مواقع ممکن است سالی به طور کلی از حرکت بایستد و از شما عقب بیفتد، یا در کاور گیری دچار مشکل شود. البته مشکل کاور گیری که در بازی عادی شده است! گرچه در مراحل پایانی گیم پلی بازی اندکی بهبود در اعمال و حرکات دشمنان، مخصوصا کاورگیری و نشانه روی را شاهد هستیم و گویا سربازان عرب ماهر تر هستند.
اگر چه سبک تیر اندازی و اکشن بی قاعده ی بازی پیشرفت قابل ملاحظه ای نداشته است، اما کشته شدن دشمنان بسیار عالی کار شده است. منظور من را وقتی متوجه می شوید که در یک درگیری تن به تن ضامن نارنجکی که به کمر دشمن بسته شده است را بکشید و به عقب بروید تا او ۴۰ تکه شود! باید اذعان کرد که نبرد های نزدیک بسیار بسیار بهبود داشته است و در نوع خود عالی کار شده. از بزن بزنی که مجموعه ای است از حمله و جاخالی دادنی که QTE خشکی چاشنی آن شده است و می تواند عامل موفقیت بازی در اکشنش باشد به هیچ عنوان نمی شود گذشت.
برخلاف درگیری های بزرگ و نبرد های ماشینی بازی که نقص های کوچکی دارند، بخش بعدی گیم پلی بازی یعنی ماجراجویی آن بی نقص و کامل است. هیچ وقت برای وصف یک خصوصیت از یک بازی کلمه ی “کامل” را استفاده نکرده بودم، ولی این کلمه درخور ادونچر U3 است. به معنای واقعی کلمه. وقتی سالی و نیت در تلاش اند تا از قلعه ی به آتش کشیده شده خارج شوند، نهایت هیجان در بخش ادونچر/پلتفرمر گیم پلی بازی به رخ کشیده می شود. وقتی در راه های زیر زمینی، یا بالای برج قلعه ای در سوریه در حال سکوبازی هستند و یا هنگامی که از روی Drake’s Journal در حال یافتن راه مخفی و یا حل کردن یک معمای آبدار هستند، بازی بسیار بسیار زیبا می شود. این بخش ها، چون در راستای داستان درگیر کننده و پیوسته ی بازی و در محیط های متنوع و متفاوت به وجود می آیند، یک شاهکار می سازند. و اگر نگوییم کامل، کم لطفی کرده ایم. فقط لحظه ای به این فکر کنید که پس از یک زد و خورد هیجان انگیز، بازی شما را در موقعیتی مخفی کاری قرار داده است و پس از چند لحظه وادارتان می کند تا در آسمان به دنبال راه ادامه بگردید و پس از یافتن آن، یک سکوبازی دبش در انتظارتان است و در نهایت حل یک معما. واقعا کامل نیست؟
داستان بی نقص بازی، نیازمند یک صداگذاری کم نقص و مکمل است تا بازی از حالت تک بعدی در آید. می دانید که تاثیر صداگذاری یک بازی از دیگر بخش های آن کمتر نیست و بسیاری از بازی ها موفقیت خود را مدیون موسیقی اتمسفریک زیبا و شنیدنی و همچنین صداگذاری و دوبله ی بی نظیر هستند. دوبله ی بازی که کامل است. من به شما قول میدهم چنین صداپیشگی را در هیچ بازی دیگری نخواهید یافت. سیر تکامل دیالوگ گویی و روایت سناریو از بازی های نسل های پیشین تا به اکنون بسیار جالب است. بازی های صامت گذشته را به یاد بیاورید که برای بیان دیالوگ هیچ گونه ابزار حسی در دست نداشتند و تنها راه گریز آن ها برای روایت داستان، Dialogue Box بود. اکنون، در نسل هفتم، لرزش صدای یکی از شخصیت ها، اندکی با موقعیت آن ها تفاوت داشته باشد، نقص بزرگی محسوب می شود و منتقدان به راحتی از کنار آن نمی گذرند. Uncharted 3، یکی از عمیق ترین صداپیشگی ها را دارد و کار خوب صداپیشگان خوب بازی مخصوصا نولان نورث کامل کننده ی انتخاب خوب صداپیشگان است. صداگذاری بازی نیز به نحو احسنت شکل گرفته است و هرگز نمی توان ایراد بزرگی به آن وارد کرد. افکت های صوتی زیادی در بازی شنیده می شوند و از کیفیت بالایی برخوردارند. تنها ایرادی که می توان از این بخش گرفت، عدم تفاوت و تنوع در صداپیشگی دشمنان است که به راحتی با مقایسه با CoD:MW3 محو می شود.
موسیقی و صداگذاری متنوع و کم نقص بازی، پیشرفت خاصی نسبت به بازی قبل ندارد و تنها برخی مشکلات در بارگذاری برطرف شده و صداپیشگی هم بهبود داشته است. ولی اگر به دنبال پیشرفت محسوس و قابل رویت هستید، جلوه های دیداری این بازی و گرافیک آن نیاز شما را به خوبی براورده می کند.
در نگاه اول بازی، روتوش شده ی Uncharted 2 است و پیشرفت خاصی ندارد. تنها کیفیت بافت ها و نورپردازی اندکی بهتر شده است و دیگر چیز قابل توجهی مشاهده نمی شود. ولی اگر عمیق بنگریم، همه ی المان های گرافیک بازی، از نورپردازی، بافت ها، Move ها و Draw Distance گرفته تا فیزیک بازی و ایمیشن های کارکتر ها پیشرفت داشته است و نه تنها بهبود یافته است، بلکه در برخی مواقع به کلی عوض شده است تا آن چه میبینیم، فراتر از حد انتظار بوده و میخکوب کننده باشد. همین که وارد جنگل می شوید، شاهکار نورپردازی بازی را مشاهده می کنید و تفاوت را به وضوح میبینید. همین که در میان دیوار های به آتش کشیده شده ایستاده اید، وعده ی سازندگان در بهبود مکانیسم و تحولی عظیم را صادق می یابید و پس از ورود به صحرای بزرگ عربستان، به جلوه های دیداری بازی ایمان می آورید. از لحاظ تکنیکی، می توان Uncharted 3 را در میان گرافیک های کنسولی بهترین در حال حاضر نامید.
محیط های بزرگ، همچنان با سرزمین ناشناخته همراه هستند و جزئیات در این محیط ها بیداد می کند. متریال های مختلف، تخریب پذیر شده اند و محیط به شدت پویا است. از حرکات ریز و درشت حشرات و گیاهان در جنگل گرفته، تا طوفان شن! اکنون می توان ادعا کرد، نهایت قدرت کنسول سونی به نمایش در آمده است. البته نباید طراحی محیط را نیز نادیده گرفت که در خدمت گیم پلی بوده و بسیار عالی کار شده است. وقتی همه ی عوامل به درستی پشت هم چیده شده باشند، می توان لفظ شاهکار را به بازی اهدا کرد. و مطمئن باشید که “شاهکار” پر بیراه نیست.
مجموعه ی جلوه های دیداری بازی، بی عیب و نقص، در خدمت گیم پلی آن بوده و طراحی هنری و فنی آن به خوبی صورت گرفته است. ضعف های بسیاری که به دلیل عظمت محیط بازی در شماره ی دوم، از نظر ها پنهان می ماندند هم در این بازی بر طرف شده اند، چرا که ناتی داگ، مستعد ساختن یک شاهکار بوده است. برای موفقیت در این راه، باید به کوچکترین چیزها نیز توجه میشده و ایرادات بسیار جزئی هم برطرف میشدند تا یک شاهکار خلق شود. هر چند همچنان نقصان اندکی به چشم میخورد. تکرار برخی بافت ها در صحنه های متناسب و مربوط، ضعیف بودن طراحی دشمن ها به ویژه در مراحل ابتدایی و AA ضعیف که می توان دلیل آن را محدودیت سخت افزاری در نظر گرفت از جمله اشکالات گرافیکی بازی هستند که هرگز دیده نمی شوند چرا که بازیباز غرق در لذتی وصف ناشدنی است. اما این اشکالات هرگز از نظر منتقدان دور نمی ماند. طراحی بد فرم اسب ها که در مراحل پایانی بازی یکی از کارامدترین چیز ها هستند نیز کمی عذاب دهنده است، مخصوصا وقتی با حضور RDR دیگر حتی اسب های تراشیده و خوب Brotherhood هم زشت به نظر می آیند! اما کسی در میان آن تلماسه ها هرگز به اسب ها خیره نمی شود، بلکه فقط به جای پای آن ها، طوفانی که در دوردست شکل گرفته، نورپردازی خیره کننده و دیگر جلوه های دیداری ای که به واقع میخکوب کننده هستند می اندیشند.
در بین بازی های حال حاضر، فریب دریک، از جزئیات بالایی در به نمایش گذاشتن چهره و حرکات کارکتر ها بر خوردار است. یکی دیگر از نقاط قوت کلیدی بازی انیمیشن خوب صورت کارکتر هاست که اگر چه با L.A Noire قابل قیاس نیست ولی از هم سبکان خود بسیار بالاتر است. این بحث، از این نظر اهمیت دارد که همه ی کارکتر ها را به شدت باورپذیر می کند و در روایت داستان تاثیر به سزایی دارد. ای کاش اندکی تنوع قابل درک بین چهره های دشمنان بود تا آن ها نیز هویت پیدا کنند و بازی باور پذیر تر و باورپذیر تر شود و اصلا بشود خود واقعیت!
یکی از جذابیت های Drake’s Deception بخش CO-OP آن است که با وسواس خاصی طرح ریزی و اجرا شده است. مپ های زیبا و مناطق حیرت انگیزی که می توان ساعت ها در آن ها به مبارزه و ادونچر پرداخت و خلا بزرگی به نام هوش مصنوعی نیز در آن وجود ندارد. برای توصیف این بخش و زیبایی های تمام نشدنی اش، کافی است هر چه در مورد بخش داستانی و Camp بازی تعریف و تمجید شنیده اید، دوبرابر کنید و لذت دو نفره بازی کردن، کری و اعصاب خردی متقابل و هزاران جذابیت دیگری که در جمع به وجود می آید را به آن بیفزایید. و البته اگر فناوری سه بعدی را در دسترس دارید، حتما این بخش را ۳D بازی کنید و از با هم بودن، در کنار سرزمین ناشناخته لذت ببرید.
Uncharted 3 یک دنیای بی انتها است. بخش داستانی قوی، روایت فوق العاده و سناریو ی جذاب، گیم پلی خوب و گرافیک عالی و صداگذاری بی نقص و کامل به علاوه ی بخش مولتی پلیر پیشرفته که تحولی عظیم را به چشم دیده است، این دنیای بی انتها را ساخته. به راستی از یک بازی چه میخواهید؟
گیم پلی: ۸ گرافیک: ۹ صداگذاری و موسیقی: ۹.۵ داستان: ۱۰ جذابیت: ۱۰ ارزش: ۹
سعید زعفرانی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
این روزها همه از انچارتد صحبت میکنند. شما چطور؟ :-D
خیلی بازیش توپه من الان تو صحرا هستم و تشکر می کنم ازت بابت این نقد بسیار خوبت :mrgreen: 8) :mrgreen:
سلام
اون نقدی که من ۲ روز بعد از عرضه بازی براتون نوشتم به درد نخورد ؟ حداقل برا سایت میذاشتید …
just nathan!!!
مطلب خیلی خوب و طویلی (!) بود!!خیلی خیلی حال کردم اما میشه انقدر به گیم پلی و هوش مصنوعی دشنما و همراها گیر ندید؟؟؟باور کنید انقدر که هم که اینجا نوشتید اوضاعش وخیم نیست!!به هر حال ممنو خیلی وقت بود دنبال یه مطلب درباره ی uncharted بودم
شاهکاره قرنه این بازی :wink: :wink:
کسی نمی دونه اورجینالش چنده؟
___________________________
Sony Computer Entertainment Inc
۸-O
___________________________
Sony Computer Entertainment Inc
اتفاقا اگر بخش اکشن بازی بخواد حذف بشه،بازی کاملا روندی خسته کننده به خودش میگیره و به همون عذابی گرفتار میشه که tomb rider:underworld و tomb rider:anniversary دچارش شده بود.
بخش های اکشن کاملا متنوع و عالی هستند.ازادی عمل در محیط و نحوه کشتن دشمنان گواهی بر این مدعاسست.انواع مختلف دشمنان و set piece های نفس گیر هم که جایی واسه حرف زند باقی نمیزاره.مراحل متنوع و عدم یک نواخت بودن ریتم بازی هم از دیگر نکات برجسته گیم پلی هستش.اینا رو یادتون رفت؟
بعد یه چیز دیگه.شما میگید اکشن فقط سلاح گرم و سرد!همین!من از شما می پرسم:بازی گیرز او وار که یک شوتر خالصه و تمرکزش کاملا بر روی اکشنه،چه چیزی جز نبرد با سلاح گرم(تازه تن به تن و سلاح سرد هم نداره)داشت؟حالا انچارتد ۳ که یک اکشن ادونچره!
ایشالا نقد بتمن خیلی بهتر از این هستش.
سعید جان دست گلت درد نکنه.به کار خودت و نظر خودت ایمان داشته باش و پی بحث ها و نظرهای بیهوده نرو تا وقت گرانبهات هدر ندره.belive your self :wink:
______________________________
Copyright © ۲۰۰۹-۲۰۱۱ MEA Co. All rights reserved :arrow:
انجمن حقوق بگیران مایکروسافت
در ضمن تاکید می کنم که این که اکشن بازی جلوی لذت ادونچر رو میگیره،نظر شخصیتونه و نمیتونه ایراد بازی باشه.
نه خیر، اتفاقا بازی رو برای مخاطب ساختند و اگر میخوان داستانی به اون عظمت رو به خوبی به تصویر بکشند یا باید یک اکشن مخصوص و بی نقص رو ارائه بدند تا از اون هم لذت ببریم و یا اصلا اکشنی ارائه ندهند تا مانع لذت بردن نشه.
حتی اگر این قسمت نظر شخصی من هم باشه، باز هم کلیت نقد درسته چرا که اصل مطلب اینه:
“اگه گیم پلی بازی رو به دو تا قسمت اکشن/ادونچر تقسیم کنیم، بخش اکشن به مراتب نمره ی پایین تری میگیره”
حالا با دلیلی که من گفتم، یا با هر دلیل دیگه ای … که فکر می کنم دلایل برجسته ای رو گفتم.