کد شیطان؛ جک سلاخ در دنیای بازیهای ویدئویی
در سال ۱۸۸۸ میلادی، پیروزیهای پیدرپی، سالهایی پرافتخار را برای بریتانیای کبیر رقم زده است و خورشید امپراتوری پرشکوه ویکتوریایی، گویا هرگز غروب نخواهد کرد. اما در لندن وضع متفاوت است؛ بخاطر مهاجران زیادی که به این شهر کوچ کردهاند، جای سوزنانداختن نیست و امکانات رفاهی کافی برای همهی این جمعیت وجود ندارد. زاغهنشینی در اطراف پایتخت روبهگسترش است و کارگرانی که زیر چرخ انقلاب صنعتی له میشوند، برای کار طاقتفرسای خود به حقوق بخورنمیر راضی شدهاند. محلهای است واقع در شرق لندن بهنام وایتچپل، که فقر و نکبت سالهاست از سر و کول اهالیش بالا میرود اما امسال مردم با مشکل مهلکتری دستوپنجه نرم میکنند. قاتلی که به جک سلاخ (Jack The Ripper) معروف شده است، شبها در کوچههای بیفروغ و تودرتوی وایتچپل به کمین نشسته، بهشکل وحشیانهای گلوی قربانیان را گوشتاگوش بریده، شکم آنها را شکافته و اعضای بدنشان را میرباید. بهفاصلهی چندماه، پنج قتل با این شرایط اتفاق میافتد و نامههای طعنهآمیزی از سوی قاتل، برای پلیس و آژانسهای خبری ارسال میشود. در شانزدهم اکتبر جورج لاسک، رهبر گروه خودجوش Whitechapel Vigilance Committee که داوطلبانه شبهای وایتچپل را درجستجوی قاتل گشت میزنند، بستهای دریافت میکند که درون آن، تکهای از کلیهی یک انسان است همراه با نامهای که از فرط خوانخوارگی مو را به تن خواننده سوزن میکند. نامهای پر از غلط املایی، با عنوان «از طرف جهنم» و با این محتوا:
«نصف کلیهای را که از بدن زنی خارج کردم و برایت نگه داشته بودم فرستادم. نصف دیگر را هم سرخ کردم و خوردم. خیلی خوب بود اگر صبر داشته باشی شاید چاقوی خونی را که با آن کلیه را درآوردم هم برایت بفرستم. اگر میتوانی مرا بگیر آقای لاسک.»
پیش از این، جک سلاخ کلیهی چپ کاترین اداوس را بیرون کشیده و ربوده بود.
قاتل وایتچپل کیست؟ فقط یک نام به من بگو!
جک سلاخ سواد آناتومی دارد آیا او یک پزشک است؟ بیرحمانه گوشت قربانیاش را تکهتکه میکند آیا او یک قصاب است؟ نامهاش غلط املایی دارد آیا کمسواد است؟ نامههای دیگرش را هوشمندانه نوشته است آیا تحصیلکرده است؟ از سیستم خبرگزاریها خوب سر درمیآورد؛ مطمئن میشود نامههایش را همه میخوانند آیا او از اهالی رسانه است و برای روزنامهها مطلبتراشی میکند؟ پلاک خانهی لاسک را بلد نیست آیا اصلا ساکن این منطقه هست؟ تحقیقات فراوان و صدها تئوری مختلف پیرامون این قضیه، هنوز نتوانسته است از هویت و انگیزهی جک سلاخ پرده بردارد. بالغبر هفتصد نامه منسوب به قاتل به دست پلیس رسید که نیمی از آن دروغین شمرده میشود و در مورد نیم دیگر هم نظر قطعی وجود ندارد. لیست مضنونین پروندهی قاتل وایتچپل، طوماری است که هر ساله به طول آن اضافه میشود. هر چندسال یکبار تئوری جدیدی، ادعا میکند که بزرگترین معمای جنایی تاریخ را حل کرده اما سرانجام با شواهد ضدونقیضی به بنبست میخورد. آخرین تحقیقات صورتگرفته در این زمینه، مربوط به همین پارسال است که به نظر میرسید به نتیجه رسیده باشد، اما با دلایل محکمی رد شد. شاید هدف قاتل وایتچپل، اعتراض تندی بود به کنارهگیری از معنویات، وابستگی به مشروبات الکلی، گسترش روزافزون روابط جنسی نامشروع و مشکلات دیگر برخواسته از زندگی ماشینی که در آن برهه از زمان گریبانگیر بشر شد؛ زیرا جک سلاخ قربانیان خود را تنها از میان زنان بدکاره، که در آن زمان تعداد آنها فقط در لندن به هزاران نفر رسیده بود انتخاب میکرد. شاید جک سلاخ، ساختهی ذهن روزنامهنگارانی بود که در آن مقطع، برای فروش سیاهههای خود دستآویزی بهتر از یک ماجرای جنایی خشن و مرموز پیدا نمیکردند. چیزی که مشخص است، فضای مسموم حاکم بر لندن آن دوران، پوشش وسیع خبرگزاریها، قتلهای خونخوارانه و کمنظیر و تحقیقات و تئوریهای فراوان که هنوز هم متوقف نشده است، از این قاتل سریالی پرآوازه یک شخصیت نمادین ساخته که بازتاب آن را در آثار هنری زیادی میتوان دید. در این مقاله، قصد داریم به ایجاز تعدادی از بازیهای مهمی را که مستقیم یا غیرمستقیم به ماجرای وایتچپل ۱۸۸۸ گره خوردهاند معرفی کنیم. ما نهایت سعی خود را کردهایم که چیز زیادی را اسپویل نکرده باشیم اما اندکی لو رفتن داستان، در مطلبی مثل این طبیعتا غیرقابلاجتناب است.
Skyrim
تشخیص جک سلاخ اسکایریم برای آنهایی که دل به این بازی داده باشند کار سادهای است. یک ماموریت در شهر ویندهلم وجود دارد که مستقیما از ماجرای قاتل وایتچپل الهام گرفته است. برای شروع این ماموریت با نام Blood on the Ice کافی است شبانه وارد ویندهلم شوید تا با زخمهای عمیق روی بدن برهنهی یکی از شهروندان که درکنار قبرستان نقش بر زمین شده از شما استقبال شود. پوسترهای مختلفی در جایجای شهر، خبر از وجود یک قاتل سریالی میدهد و این زن، سومین قربانی اوست. ماموریت جالب و نسبتا طولانی را شروع خواهید کرد که مانند ماجرای جک سلاخ، مضنونین مختلفی دارد؛ با این تفاوت که میتوان قربانی پنجم را نجات داد و قاتل را ناکام گذاشت. متاسفانه قربانیان جک سلاخ، کسی مثل دوواکین نداشتند که بتواند آنها را از مرگ حتمی نجات دهد!
Dragon Age II
دور از انصاف نیست اگر عصر اژدهای ۲ را قویترین اثر بایوور از نظر خلق کشمکش در داستان بدانیم. تقابل بین جادوگران و تمپلارها که هستهی داستان این قسمت را تشکیل میداد، واقعا زیرکانه به تصویر کشیده شد. بایوور برای اینکه هرچه بیشتر ما را سر دوراهی انتخاب بین یکی از این دو فرقه مردد کند نقشهی جالبی کشید. طوریکه در خانوادهی قهرمان داستان هاک، حداقل یک جادوگر از حملهی دارکاسپانها جان سالم بهدرمیبرد (یا خود شما جادوگر هستید یا بتانی خواهرتان زنده میماند) تا نوعی وابستگی و احساس تعلق به جادوگران پیدا کنید. سپس در اواسط داستان، ناگهان اتفاق بسیار تلخی نظر بازیکن را نسبت به جادوگران از اینرو به آنرو میکند. «همهی آن چیزی که مانده است » ماموریت تراژدیکی است در عصر اژدهای ۲ که در آن جادوگر دیوانهای، سعی دارد همسر مردهی خود را به زور جادو شبیهسازی کند و همین جاست که ردپای قاتل وایتچپل را میتوان در این بازی مشاهده کرد. قاتل سریالی ما، در کوچههای تنگوتاریک کرکوال برای زنانی که عضوی از بدنشان به عضو همسرش شبیه است تور پهنکرده و با کشتن آنها، اعضا را جدا کرده و به هم پیوند میزند. از قضا چهرهی لیاندرا، مادر هاک، شباهت بیمانندی به معشوقهی او دارد…!
Call of Duty: Modern Warfare 3
ندای وظیفهای در جنگافزارهای مدرن ۳ به گوش میرسد که از شما میخواهد ۵ دشمن را پشتسرهم با چاقو از میان بردارید. کشتن ۵ نفر با چاقو در این تروفی برنز که جک سلاخ نام دارد، یادآور ماجرای ۱۸۸۸ لندن است.
Sherlock Holmes vs. Jack the Ripper
۱۲۷ سال گذشته و هنوز کسی موفق نشده است جک سلاخ را پیدا کند اما آیا کارآگاه شرلوک هولمز هم در تشخیص هویت او ناکام میماند؟ شرلوک و جک سلاخ هر دو در یک دوره زندگی میکنند، حتا هر دو در لندن اقامت دارند؛ پس بهنظر نمیرسد اگر شرلوک شخصیتی واقعی بود، پروندهی قاتل وایتچپل را دنبال نمیکرد. بازی شرلوک هولمز علیه جک سلاخ، از حیث شبیهسازی لندن قرن نوزدهم و کموکیف قتلهای وحشیانهای که در وایتچپل رخ داد، نزدیکترین بازی موجود به واقعیت است. هولمز و دستیار وفادارش واتسون، در این بازی قدم در خیابانهای مرموز و تاریک لندن میگذارند تا با حل معماهایی دشوار و پیدا کردن شواهد گوناگون، از میان پنج مضنون پرونده، قاتل حقیقی را پیدا کنند.
The Order: 1886
جدیدترین بازی لیست ما، انحصاری پرحاشیهی کنسول خانگی جدید سونی است. این شوتر سومشخص همانگونه که از نامش پیداست، حالوهوای لندن ویکتوریایی را در سال ۱۸۸۶ میلادی اما در قالب یک فانتزی تیرهوتار به تصویر میکشد. جایی که یک نژاد شیطانی برتر و ثروتمند، متشکل از خونآشامها و گرگنماها، در تلاش است تا خود را به تمام دنیا تحمیل و از موجودیت خود دفاع کند. در بازی اشارههای بسیاری به جود جک سلاخ و جنایت های او میشود. از روزنامههایی که در محیط بازی پراکندهاند و اخبار روزانهی جنایتهای جک سلاخ را ذکر میکنند و ظاهرا نمونههای واقعی روزنامههای آن دوران هستند تا اشارات گاه و بیگاهی که در دیالوگهای نه چندان مهم بین شخصیتهای فرعی گنجانده شده است. تا جایی از بازی این اشارات، بیشتر برای فضاسازی و توصیف اتمسفری است که داستان بازی در آن جریان دارد. ولی داستان، شاهکارش را جایی رو میکند که میفهمیم وجود جک سلاخ چیزی فراتر از یک ترفند و تکنیک فیلمنامه نویسی جهت فضاسازی و توصیف تاریخ است و ربط مستقیم و بسیار مهمی به موجودیت یکی از آنتاگونیستهای اصلی بازی پیدا میکند. حضور ملموس جک سلاخ که خیلی زیرپوستی و آرام آرام در تار و پود داستان بازی تنیده شده، به یکباره خودش را رو میکند و به یکی از بهترین لحظات داستان فرقه: ۱۸۸۶ بدل میشود.
World Heroes (سری)
قهرمانان جهانی سری بازی فایتینگی است که در ابتدای دههی ۹۰ میلادی برای کنسولهای خانگی و سیستمهای آرکید خانوادهی نیوجیو عرضه شد. کاراکتر جک که در قسمتهای سوم و چهارم این بازی حضور دارد، همان جک سلاخ است؛ با این تفاوت که چنگکهای فردی کروگر (ضدقهرمان سری فیلم ترسناک کابوسی در خیابان الم) را به او پیوند زده و با پوشاندن لباس مضحکی به تنش، او را برای نمایش سیرک آماده کرده باشند.
Splatterhouse (ریبوت)
جز خون، چه مایع دیگری زمین را در یک هکانداسلش سیراب میکند؟ ریبوت Splatterhouse روایتگر داستان پزشکی است که درعوض برگرداندن همسر متوفای خود، تصمیم دارد دختری شبیه به او را جلوی خدایان تاریک قربانی کند. بهگفتهی خودش، وی دراصل همان قاتل وایتچپل است که پس از ارتکاب چند فقره قتل، ادامهی زندگی در لندن را ملالتآور میدانسته و از آنجا رخت بسته است. ریک قهرمان بازی که نمیتواند دسترویدست بگذارد و شاهد کشتهشدن معشوقهی خود باشد، ماسکی جادویی را به صورت زده و در ابعاد و زمانهای مختلف، به تعقیب دکتر وِست میپردازند. موفقیت او به چهچیز بستگی دارد؟ همانطور که ماسک به ریک رویینتن میگوید، کلید همهچیز در این بازی کلاسیک خون است.
Ripper
شاید زمانی خلق صحنههای سینماتیک زیبا و روایتی نزدیک به استانداردهای هنر هفتم، میتوانست بهتنهایی یک بازی موفق بسازد اما امروز، این مکانیکهای جذاب، آزادی عمل و درمجموع رشد گیمپلی بازی است که حرف اول را میزند. همین است که حنای فیلمهای تعاملپذیر (interactive movie) امروز دیگر در این صنعت رنگی ندارد و بازیهای کمی مثل مردگان متحرک هم که نام این سبک را به یدک میکشند، چهرهی کاملا متفاوتی از خود نشان داده و میدهند. آنها میدانند که برای موفقیت خود، لازم نیست مانند گذشته روی تصاویر سینمایی سرمایهگذاری کنند؛ برعکس، گرافیک در این بازیها در حاشیه قرار دارد؛ این بازیها از یکسو با خلق داستانی جذاب و حفرههایی در این داستان که با تصمیمات بازیکن پر میشوند، و از سوی دیگر با توسعهی مکانیکهای این سبک و گسترش تعامل با بازی، طرفداران زیادی برای خود دستوپا کردهاند. فیلم تعاملی کلاسیک (یعنی فیلم سینمایی که با بکارگیری محدود سیستم اشارهوکلیک، معماهای کوتاه و مانند آن، گاهی برای ادامهیافتن خود از بازیکن کسب اجازه میکند) نفسهای آخر خود را با اثری مثل Ripper کشیده است. در این بازی نیویورک ۲۰۴۰، بستر قتلهای سریالی است که هرکسی را به یاد حوادث لندن ۱۸۸۸ میاندازد. یک خبرنگار در تعقیب قاتلی است که برخلاف جک سلاخ، اسلحهی کشندهی او یک چاقوی برنده نیست، بلکه کنترل ذهن قربانی و از این طریق حمله به سیستم گردش خون اوست. حضور هنرپیشهی شناختهشدهای چون کریستوفر واکن، ممکن است باعث این تصور شود که Ripper اگر ارزش گیمی نداشته باشد، حداقل ارزش سینمایی بالایی دارد؛ اما باور کنید با بودجه و مخاطب محدود این فیلمها، شکارچی گوزن گیرتان نخواهد آمد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
قبلا هم اسمش رو شنیده بودم از این شخصیت خوشم نمیاد
خسته نباشی فرشاد جان. خیلی جالب بود. اون اچیومنت COD:MW3 جالب بود؛ در موردش خبر نداشتم
یه چیزایی قبلا در مورد جک د ریپر شنیده بودم…ولی دنبالشو نرفتم ببینم دقیق قضیه ش چیه
اصن خود همین جک هم سوژه خوبیه واسه بازی ساختن!!!.قرار دادنش به صورت جزئی توی بازیا نامردیه
خیلی جالب بود مطلبتون.خیلی ممنون.یه خیلی پست متفاوت :۱۵:
فرشاد عالی بود به کل این فرد از ذهنم پاک شده بود … مقاله بسیار زیبایی نوشته بودی مرسی!
عالی بود هم جالب وجذاب
مقاله جالبی بود
زودیاک هم یکی از قاتل های سریالی جالبی بود که دوست داشتم یه بازی در موردش ساخته بشه
یه بازی قدیمی هم از همین موضوع بازی کرده بودم رو pc که به نظرم حق مطلبو ادا نکرد
کلا نمیشه بازی ای در دوران ویکتوریایی ساخت و جک ریپر رو نذاشت داخلش
به احتمال خیلی قوی رد پای جک ریپر رو تو Syndicate و Vampyr می بینیم
عالی بود دوست عزیز بسیار لذت بردم خسنه نباشی
این یارو جک هم خیلی خودش رو دست بالا گرفته…!!!
اون موقع نه تکنولوژی بوده… نه هیچی…
جنایت و قتل زنجیره ای در عصر تکنولوژی بدون دستگیر شدن واقعا نبوغ میخواد…
یادمه راستین کهل تو “کاراگاه واقعی” یه همچین حرفی زده بود…
پلیس و کاراگاهام اگه الان بتونن جک رو دستگیر کنن هنر نکردن با تکنولوژی کاری نداره البته اگه جک از تکنولوژی استفاده نکنه :۱۲:
عالی بود ممنون از توضیحاتتون