مزرعه‌دار | نوستالجیا: Harvest Moon: Back to Nature

در ۱۳۹۴/۰۵/۲۶ , 13:40:28

این بازی روح دارد!

داستان بازی در مورد جوانی است که پس از ده سال به مزرعه‌ی پدربزرگ‌اش بازمی‌گردد. پدربزرگ این جوان به رحمت خدا رفته و از مزرعه‌اش که روزگاری زبان‌زد خاص و عام بوده، خرابه‌ای بیش باقی نمانده است. حالا جوان قصه‌ی ما آمده تا این یادگار پدربزرگ‌اش را دوباره آباد کند.

characters

بعضی از بازی‌ها روح دارند، زنده‌اند. روح یک بازی داستان آن نیست، گیم‌پلی‌اش هم نیست، گرافیک‌اش هم نیست. روح یک بازی هیچ ارتباطی به هیچ‌کدام از ابعاد فنی و هنری آن بازی ندارد. هیچ‌کس تا به حال نتوانسته روح یک بازی را ببیند، آن را لمس کرده یا تعریف‌اش کند. هیچ‌کس نمی‌داند که روح یک بازی چیست. تنها چیزی که می‌دانیم این است که وجود دارد، چون می‌دانیم که بعضی از بازی‌ها روح دارند، و زنده‌اند. بازی‌هایی که روح دارند بازی‌کننده را از کالبد زمان و مکان بیرون کشیده و با خود به دنیایی دیگر می‌برند، به طوری که بازی‌کننده برای لحظه‌ای هم که شده فراموش می‌کند که کیست و کجا است. بازی‌کننده از این دنیای مادی جدا شده و برای لحظه‌ای قدم در دنیای بازی می‌گذارد و این‌جا است که مرز بین خیال و واقعیت بسیار باریک می‌شود. بازی‌کننده غرق در دنیای بازی شده و تنها چیزی که می‌تواند او را از این دنیا بیرون بکشد فریادی است که می‌گوید: «شام‌ات یخ کرد!» هیچ‌کس بر این عقیده نیست که داستان، شخصیت‌پردازی، گرافیک، گیم‌پلی، طراحی مرحله و ده‌ها عنصر دیگر که در کنار یک‌دیگر یک بازی رایانه‌ای را می‌سازند، اهمیتی ندارند. اما حقیقت این است که حتا اگر تمام عناصر نام‌برده در بهترین حالت خود قرار داشته باشند، باز هم یک بازی نمی‌تواند چنین بلایی را بر سر یک بازی‌کننده بیاورد. یک بازی برای این‌که بتواند بازی‌کننده را از دنیای واقعی‌اش جدا کند باید روح داشته باشد، مانند «فصل برداشت: بازگشت به طبیعت» (Harvest Moon: Back to Nature). این بازی روح دارد.

Harvest_Moon_Back_To_Nature_front
ناشر: Natsume — سازنده: Victor Interactive Software — پلتفرم: PlayStation — سبک: شبیه‌سازی، نقش‌آفرینی

بوی خوش طبیعت

بازگشت به طبیعت پنجمین بازی از مجموعه‌ی فصل برداشت و اولین بازی از این مجموعه است که برای کنسول محبوب «پلی‌استیشن» منتشر شده. مجموعه‌ی فصل برداشت یک شبیه‌ساز مزرعه‌داری است. همان‌طور که از نام این سبک بر می‌آید، در این مجموعه، بازی‌کننده پا در کفش یک مزرعه‌دار کرده و باید مزرعه‌ای را که به حال خود رها شده، به روزهای اوج بازگرداند. این کار با کاشت محصولات مختلف، پرورش دام و به دست آوردن دل ساکنان دهکده میسر می‌شود. بازگشت به طبیعت هم از همین عناصری استفاده کرده که استخوان‌بندی گیم‌پلی این مجموعه را شکل می‌دهند. داستان بازی در مورد جوانی است که پس از ده سال به مزرعه‌ی پدربزرگ‌اش بازمی‌گردد. پدربزرگ این جوان به رحمت خدا رفته و از مزرعه‌اش که روزگاری زبان‌زد خاص و عام بوده، خرابه‌ای بیش باقی نمانده است. حالا جوان قصه‌ی ما به دهکده‌ی «مینرال تاون» (Mineral Town) آمده تا این یادگار پدربزرگ‌اش را دوباره آباد کند. طبق تصمیمی که اهالی مینرال تاون گرفته‌اند، جوان باید بتواند ظرف مدت سه سال مزرعه را به روزهای رویایی‌اش بازگرداند، در غیر این صورت باید دهکده را ترک کند. این داستان ساده تمام آن چیزی است که بازی‌کننده برای ورود به بازی به آن نیاز دارد. اما نباید گول این ظاهر ساده را خورد. این تازه اول راه است.

437471-harvest-moon-back-to-nature-playstation-screenshot-top-view
مزرعه در ابتدای بازی به این شکل است. این‌جا است که بازی‌کننده از خود می‌پرسد که: «چه‌طور می‌توان چنین خرابه‌ای را آباد کرد؟»

فصل درو

بازی‌کننده نقش جوان قصه‌ی ما را بر عهده داشته و هدف‌اش هم، همان‌طور که گفته شد، ساخت یک مزرعه‌ی رویایی است. اما این اصلا کار ساده‌ای نیست. مزرعه در بدترین شرایط ممکن به سر برده و تنها چیزهایی که در ابتدای بازی در اختیار بازی‌کننده قرار می‌گیرد چند ابزار ساده و مقدار بسیار کمی پول است. پس باید روز و شب سخت کار کرد. اما این هم به این سادگی‌ها نیست. روزها مثل برق و باد سپری می‌شوند و کار کردن بیش از حد هم جز بستری شدن در بیمارستان نتیجه‌ای ندارد. مدیریت زمان و انرژی اولین اصلی است که باید در این بازی فرا گرفت. پس از برقراری تعادلی مناسب بین سخت کار کردن و مریض نشدن، وقت آن می‌رسد که بازی‌کننده آستین‌ها را بالا زده و مشغول به کار شود. اولین مرحله برای رسیدن به هدف، تروتمیز کردن و شخم زدن مزرعه، یا لااقل قسمتی از آن، برای کاشت محصولات است. برای این کار باید از ابزارهایی که در اختیار بازی‌کننده قرار داده شده استفاده کرد. می‌توان بعدا این ابزارها را ارتقا داد تا سرعت کار کردن با آن‌ها افزایش پیدا کند، اما در ابتدای بازی باید به همان ابزارهای ساده قناعت کرد. پس از آماده کردن زمین، نوبت به کاشت محصولات می‌رسد. محصولات بسیار متنوع هستند و از سیب‌زمینی و پیاز تا توت‌فرنگی و آناناس را شامل می‌شوند. هر فصل، به جز زمستان، محصولات خاص خود را داشته و در کنار آن‌ها می‌توان با کاشت گل‌های رنگارنگ، جلوه‌ی زیبایی به مزرعه بخشید. برای چرای دام یا تهیه‌ی علوفه هم می‌توان قسمتی از زمین را به کاشت چمن اختصاص داد.

harvest_menu
منوی بازی به سادگی هرچه تمام‌تر تمام اطلاعات مورد نیاز بازی‌کننده را در اختیارش قرار می‌دهد.

مرغ تخم‌طلا

صحبت از دام شد، مرحله‌ی بعدی برای رسیدن به هدف، نگه‌داری و پرورش حیواناتی است که انصافا نمی‌توانستند بامزه‌تر از این باشند. می‌توان در این بازی به پرورش مرغ، گاو و گوسفند پرداخت و از محصولات‌شان استفاده کرد. اما نگه‌داری از این حیوانات بامزه هم کار ساده‌ای نیست. آن‌ها نیازمند به توجه و مراقبت بسیار زیادی هستند و در صورت بی‌توجهی مریض شده یا حتا خواهند مرد. اگر به خوبی از آن‌ها مراقبت شود، روزبه‌روز خوشحال‌تر خواهند شد و این یعنی محصولات با کیفیت‌تر، که می‌توان با قیمت بیش‌تری فروخت. بازی‌کننده حتا می‌تواند حیوانات‌اش را در مسابقات مختلف هم شرکت دهد. برنده شدن در این مسابقات تنها جنبه‌ی سرگرمی نداشته و موجب افزایش کیفیت محصولات برای حیوانات برنده می‌شود. علاوه بر کاشت محصولات و پرورش حیوانات، راه‌های دیگری هم برای کسب درآمد وجود دارد. برای مثال، می‌توان به جمع‌آوری گیاهانی پرداخت که در کوهستان می‌رویند یا این‌که می‌توان در معدن، به پیدا کردن سنگ‌های معدنی ارزش‌مند مشغول شد. از این سنگ‌های معدنی می‌توان بعدا برای ساخت هدایای زینتی و ارتقای ابزارها هم استفاده کرد. به طور کل، راه سختی در پیش رو است و باید سخت کار کرد. اما نگه‌داری از مزرعه و کار کردن برای کسب درآمد تنها یک روی سکه است. صادقانه بگوییم، اگر تمام وقت‌تان را در مزرعه مشغول کار کردن باشید، به واقع نیمی از زیبایی بازی را از دست خواهید داد.

این بازی چیزی بیش‌تر از یک شبیه‌ساز مزرعه‌داری با گیم‌پلی غنی و متنوع است. دلیل‌اش را هم می‌توان دهکده‌ی بازی و ساکنان‌اش دانست. این دهکده روح دارد، حرف می‌زند. در هر گوشه‌ای از این دهکده رازی نهفته است و هر چیزی که در بازی هست هدفی دارد.

مردم مهمان‌نواز

یکی دیگر از کارهای مهمی که باید در بازی انجام داد، دوست شدن با اهالی دهکده است. مینرال تاون دهکده‌ی بسیار کوچکی است و همه هم‌دیگر را می‌شناسند و هوای یک‌دیگر را دارند. این مردمان آن‌قدر ساده، خوش‌قلب و سخت‌کوش هستند که نمی‌توان دوست‌شان نداشت. هر کدام از آن‌ها هم داستان پس‌زمینه، خصوصیات اخلاقی و علایق متفاوتی دارند. می‌توان با معاشرت کردن با آن‌ها و دادن هدایای موردعلاقه‌ی‌شان، دل‌شان را به دست آورد. شرکت در مراسم، جشن‌ها و مسابقه‌های مختلف که در طول سال برگزار می‌شود هم نه تنها سرگرم‌کننده است، بلکه باعث نزدیکی بیش‌تر با این اهالی می‌شود. اما همه چیز همیشه این‌قدر شاد نیست و هر کدام از این اهالی مهربان دهکده مشکلات مخصوص به خود را هم دارند. به همین دلیل است که آن‌ها گاهی به کمک بازی‌کننده احتیاج خواهند داشت. مطمئن باشید آن‌ها هیچ‌گاه کسی را که در روزهای سخت کنارشان بوده فراموش نخواهند کرد. پس از سروسامان دادن به مزرعه و جا افتادن به عنوان عضوی از این جامعه‌ی کوچک، حالا وقت سروسامان دادن به زندگی جوان قصه‌ی ما می‌رسد. بازی‌کننده می‌تواند از بین پنج دختر مجرد دهکده، با یکی ازدواج کند. اما این کار هم به هیچ عنوان ساده نیست. بازی‌کننده برای به دست آوردن دل دختر مورد علاقه‌اش راه سختی را در پیش دارد. هر کدام از این دخترها علایق متفاوتی دارند و همه‌ی آن‌ها هم عاشق گل نیستند. پس باید برای پیدا کردن علایق‌شان و هدایای مورد علاقه‌ی‌شان عرق ریخت. علاوه بر حرف زدن و دادن هدایای مختلف، می‌توان کارهای دیگری را هم انجام داد. برای مثال، برای به دست آوردن دل پرستار دهکده، داشتن رابطه‌ای خوب با مادربزرگ و برادرش می‌تواند کمک بزرگی باشد. اما به دست آوردن دل یکی از این دخترها هم کافی نیست. برای ازدواج باید خانه‌ای بزرگ‌تر داشت، که آن هم نیازمند کار سخت و بی‌وقفه است. به طور کل، هیچ چیزی در این بازی ساده به دست نخواهد آمد و باید واقعا برای‌شان زحمت کشید.

ann3
آن قلب قرمزرنگ در گوشه‌ی تصویر نشان‌دهنده‌ی این است که تلاش شبانه‌روزی بازی‌کننده جواب داده و توانسته قلب دختر موردعلاقه‌اش را به دست آورد.

روح دهکده

علاوه بر همه‌ی این‌هایی که گفته شد، کارهای جالب دیگری هم هست که می‌توان انجام داد. برای مثال، با بزرگ‌تر کردن خانه و اضافه شدن یک آشپزخانه، می‌توان به پخت غذاهای متنوع مشغول شد و حتا در مسابقه‌ی آشپزی هم شرکت کرد. یا با به دست آوردن چوب ماهی‌گیری، می‌توان در قسمت‌های مختلف دهکده به ماهی‌گیری پرداخت. ماهی‌های گرفته‌شده را می‌توان فروخت، یا با آن‌ها غذاهای بسیار خوشمزه پخت. حتا می‌توان از استخر کوچکی که در گوشه‌ای از مزرعه قرار گرفته برای پرورش ماهی استفاده کرد. با ساخت یک گلخانه‌ی کوچک هم می‌توان حتا در زمستان به کاشت محصولات مختلف مشغول بود. همان‌طور که می‌بینید، این‌قدر کارهای متنوع برای انجام دادن وجود دارد که بازی به این زودی‌ها خسته‌کننده نخواهد شد. اما این بازی چیزی بیش‌تر از یک شبیه‌ساز مزرعه‌داری با گیم‌پلی غنی و متنوع است. دلیل‌اش را هم می‌توان دهکده‌ی مینرال تاون دانست. این دهکده روح دارد، حرف می‌زند. در هر گوشه‌ای از این دهکده رازی نهفته است و هر چیزی که در بازی هست هدفی دارد. برای مثال، سگ مزرعه علاوه بر این‌که بسیار بامزه است، حیوانات وحشی را هم از مزرعه دور می‌کند. یا پس از بزرگ شدن کره‌اسب مزرعه، می‌توان از آن برای رفت‌وآمد سریع در دهکده و برداشت سریع‌تر محصولات هم استفاده کرد. یا حتا آن درختی که در کنار استخر ماهی‌ها قرار دارد، وجودش بی‌دلیل نیست. با کاشت گل در مزرعه، زنبورها یک کندو روی آن درخت خواهند ساخت که می‌توان از عسل‌اش استفاده کرد. این درخت در پاییز میوه هم می‌دهد. جزییات در بازی غوغا می‌کنند. شخصیت‌های بازی هم بیش‌تر از چند مدل سه‌بعدی و چند خط دیالوگ هستند. آن‌ها هم روح دارند و زنده‌اند. از آن چوب‌بر تنها و غمگین گرفته، تا آن کشیش سرحال و سرزنده که بازی کردن با بچه‌ها را دوست دارد، تا آن هفت کوتوله‌ای که در کارهای مزرعه به شما کمک کرده و هر کدام خصوصیات مخصوص به خود را دارند. همه‌ی این شخصیت‌ها داستانی برای تعریف کردن دارند و خیلی زود برای خود جایی را در گوشه‌ای از قلب بازی‌کننده باز می‌کنند.

summer_tomato
تصورش را هم نمی‌توان کرد که پرت کردن گوجه به سمت دوستان‌تان چه‌قدر می‌تواند لذت‌بخش باشد!

نصیحت پدربزرگانه

فصل برداشت: بازگشت به طبیعت بهترین شبیه‌ساز مزرعه‌ای است که می‌توان پیدا کرد. گیم‌پلی بازی بسیار غنی است و تنوع کارهایی که می‌توان در این دهکده‌ی کوچک انجام داد آن‌قدر بالا است که بازی‌کننده را تا مدت‌ها پای خود نگه می‌دارد. اما این بازی تنها یک شبیه‌ساز مزرعه‌داری با گیم‌پلی اعتیادآور نیست. این بازی یک شبیه‌ساز اجتماعی هم هست، شبیه‌ساز عضوی از یک جامعه‌ی کوچک بودن، جامعه‌ای که مردمان‌اش بسیار مهربان هستند و هوای یک‌دیگر را دارند. به همین دلیل است که زمانی که متوجه می‌شوید «کلیف» دهکده را ترک کرده قلب‌تان هزار تکه می‌شود. یا زمانی که «بارلی» به شما می‌گوید که «می» گم شده، نگرانی تمام وجودتان را فرا می‌گیرد. یک بازی برای این‌که بتواند این‌گونه به درون روح بازی‌کننده رخنه کرده و احساسات‌اش را برانگیزد، باید روح داشته باشد. این بازی هم روح دارد، زنده است. در آینده‌ای نه‌چندان دور بازی‌های زیادی با الهام گرفتن از مجموعه‌ی فصل برداشت ساخته خواهند شد. آن‌ها عناصر اصلی این مجموعه را گرفته و آن‌ها را با نوآوری‌های خود ترکیب خواهند کرد. اما هرچه‌قدر هم که این بازی‌ها لذت‌بخش و اعتیادآور باشند، باز هم یک سوال مطرح خواهد شد: «آیا آن بازی‌ها هم مانند این بازی، روح خواهند داشت؟»


44 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. من هی میرفتم کوهستان از اون گل سفیدا جم میکردم که بدم به اون دختر که موهاش صورتی بود دیگه قلبش داشت میترکید برام.
    یادش بخیر چقدر در معدن از بس کا میکردم قش میکردم سر از بیمارستان در میووردم.
    یادش بخیر اون یارو که هر روز ساعت ۵ میومد جنس ها رو میخرید.

    ۱۰
  2. :11:
    این بازی اولین بازی بود که روی PS1 بازی کردم(PS1 خودم)
    بعد از کلی تلاش و این حرفا بابام راضی شد برام کنسول بخره
    یه مشکلی که داشتم این بود که فیش های تلوزیونمون نمیدونم چه مرگشون بود تصویر سیاه سفید بود :۲۳:
    با کلی بد بختی درستش کردیم بازی رو شروع کردیم با داداشم
    رسما داشتیم دیوونه میشدیم
    کلا ۸-۹ سالم بود نسخه ای که داشتیم هم ژاپنی بود که شخصیت دختره
    یکی دو روز بعد اینو اینو پیدا کردیم واقعا زندگی کردیم با این بازی
    بعد از GTA:SA بیشترین وقتی که صرف یه بازی کردم این بازی بود
    یادش بخیر :۱۵:

    ۰۰
    1. ای بابا چرا نوشته من نمیاد طولانی هست ولی نمیاد یک بار زدم اصلا نیومد الان هر چی همون نوشته رو کپی میکنم نمیاد میزنه دیدگاه شما تکراری هست

      ۰۰
  3. شاهکار بود :'( :'( زندگی میکردیم با این بازی ….
    بعضی از بازیایی که دو سه سال پیش انجام دادم رو اگه ازم بپرسن یکی از مراحلش چی بود شاید یادم نیاد :۱۲: اما ثانیه به ثانیه این بازی یادم…
    همیشه و همه جا هم گفتم بهترین بازی زندگیم harvest moon back to nature و اسکایریم بوده…
    آخ چقد بد بختی میکشیدیم واسه قرمز کردن قلب این دخترا… شبانه روز میرفتیم مثل بز گل میچیدیم براشون بعد آخرش هم میرفتیم از اون بقالیه یه حلقه(حلقه بود؟) میگرفتیم باهاش ازدواج میکردیم…ولی من از اولشم از این دختره خوشم نمیومد زشت بود در عوض باباش پول دار بود :lol: پشت خونشون یه مذرعه ذرت هم داشتن… ولی من همیشه از اون دختره خواستگاری میکردم که موهای مشکی و بلندی داشت :lol: (فک کنم تو کتاب خونه میشد پیداش کرد…)
    همیشه هر وقت از مذرعه میومدم بیرون یه سری میزدم به میدون شهر … ببینم آیا مسابقه ای هست یا نه؟؟ چشنی هست یا نه؟ هنوزم یادمه بهترین جشنش همین مراسم گوجه پرتاب کنیه که خیلی حال میداد… یه مسابقه دو برای سگ ها هم بود که همیشه سگ من اخر میشد :۲۳: نمیدونم چرا وسط مسابقه هی میزد بقل , پاشو میداد بالا خودشو خالی میکرد بعد راه میوفتاد :۲۳:
    یه یارو نجاره بود که خیلی بد اخلاق و نامرد بود… قیمتاش خیلی بالا بود بی انصاف ولی خوب واسه ساختن گلخونه یا بزرگ کردن خونه کارمون بهش گیر بود…
    یه خاطره فوق العاده بد هم دارم از این بازی…اونموقع ها من بازی میکردم و برادرم با حسرت نگاه میکرد فقط… میومد سمت کنسول با پشت دست میخوابوندم تو دهنش شیش متر پرت میشد اونور(همچین آدمی بودم من :lol: ) بیچاره دوست داشت بازی کنه من نمیذاشتم :'( :۲۳: یه روز که خونه نبودم بواشکلی کنسولو روشن کرد رفت تو بازی… از اونجایی که چیزی بلد نبود , داخل همون فلشی که من سیو میکردم و روی همون سیوی که من ماه ها زحمت کشیده بودم سیو کرد… اومدم خونه دنیــــــا رو سرم خراب شد… من با اون بازی زندگی میکردم , اونموقع احساس کردم یکی زندگی نامم رو پاک کرده :'( :۲۳: :lol:

    ۳۰
    1. تو نسخه واندرفول لایف.. یادمه با موفی ازدواج کرده بودم :lol: .. یه دختر شهری که با زندگی روستایی سازگار نبود :lol:
      بچه مون هم ورزشکار شد.. :lol: :lol: :lol:
      یادمه تو همین نسخه به کیفیت سبزی هایی که میکاشتی توجه نمیکردی.. دونه دونه گاوهات کمتر شیر میدادن و میمردن :۲۳:
      اصن یه چیز باورنکردنی بود…
      یه جشنی هم تو این بک تو نیچر بود.. مربوط به چایی بود… اونو خیلی دوست داشتم چون گیر اصلی من به چایی کاشتن بود :۱۸:
      یادمه تو این نسخه با یه دختره ازدواج کردم… خیلی خیلی سخت بود چون از چیزایی خوشش میومد که اصن پیدا نمیشه… یه نوع سنگ و کتاب بود فکر کنم
      بعد ازدواج هر موقع از کار بر میگشتم میدیدم با یه پسره تو خونه داره حرف میزنه :۲۳:
      این روند همچنان تکرار میشد و من اون زمان ذهنم پاک بود :lol: .. فکر میکردم داداششه
      بزرگتر که شدم…. رفتم تو نت خوندم…
      فهمیدم که….
      .
      .
      .
      .
      .
      داداشش بود واقعا! به اسم ریک.. :lol: :lol:

      ۰۰
    2. من فکر میکردم یه سری ریزه کاری ها فقط به یاد من مونده نگو اینا اسم زنو بچشون هم یادشونه :۲۳: :lol: …
      فقط کنجکاو شدم بدونم این مشکل با این سگ نفهم رو فقط من داشتم یا واسه همه اینطوری بود؟؟ همین که وسط مسابقه هی خودشو خالی میکرد… :lol:

      ۱۰
    3. باید باهاش تمرین میکردی… یه توپ میتونستی بخری که هی باهاش تمرین کنی یا سوت بخری..
      توپ باعث میشد که هوش سگت زیاد بشه… سوت هم باعث میشد بتونه سریع بیاد پیشت
      من این چیزا رو بعد چند دور بازی کردن و از این و اون یاد گرفتم :)))
      کلا چسبیده بودم به زن و بچه م :lol:

      ۰۰
  4. این بازی اولین و برترین و بهترین بازی زندگی من بوده و خواهد بود …..
    مزرعه دار عالی ترین بازی من بودم هیچ وقت یادم نمیره زمان کودکی یه تابستان کامل رو فقط این بازی رو انجام می دادم هیچ بازی دیگه ای انجام نمی دادم بدون شک این عنوان از بزرگترین و به یاد ماندنی ترین عنوان های دنیای گیم هست ، نکات ریز و درشت این بازی انقدر زیاد هست که در همین مقاله هم نمی گنجید ، دوست شدن با کوتوله ها برای این که بیان براتون کار کنن تو مزرعه ، پیدا کردن سنگ های معدنی در غار بغل دریاچه ، حمام کردن ، پرورش اسب ، حتی گرفتن قلاب ماهیگیری هم برای خودش لذت بخش بود … تا اونجایی که من یادم میاد یه نفر بود فکر کنم روز های سه شنبه میومد لب دریا ساعت ۲ بعد از ظهر باید ازش قلاب رو میگیرفتین مرغ تخم طلا ….
    من انقدر این بازی رو انجام دادم شهردار شده بودم تو بازی :۱۵: من تو دنیای واقعی از کشاورزی متنفرم ولی در دنیای گیمینگ این بازی این کارو لذت بخش ترین کار برای من کردش مرسی Natsume مرسی هاروست مون ….

    ۶۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر