مزرعهدار | نوستالجیا: Harvest Moon: Back to Nature
این بازی روح دارد!
داستان بازی در مورد جوانی است که پس از ده سال به مزرعهی پدربزرگاش بازمیگردد. پدربزرگ این جوان به رحمت خدا رفته و از مزرعهاش که روزگاری زبانزد خاص و عام بوده، خرابهای بیش باقی نمانده است. حالا جوان قصهی ما آمده تا این یادگار پدربزرگاش را دوباره آباد کند.
بعضی از بازیها روح دارند، زندهاند. روح یک بازی داستان آن نیست، گیمپلیاش هم نیست، گرافیکاش هم نیست. روح یک بازی هیچ ارتباطی به هیچکدام از ابعاد فنی و هنری آن بازی ندارد. هیچکس تا به حال نتوانسته روح یک بازی را ببیند، آن را لمس کرده یا تعریفاش کند. هیچکس نمیداند که روح یک بازی چیست. تنها چیزی که میدانیم این است که وجود دارد، چون میدانیم که بعضی از بازیها روح دارند، و زندهاند. بازیهایی که روح دارند بازیکننده را از کالبد زمان و مکان بیرون کشیده و با خود به دنیایی دیگر میبرند، به طوری که بازیکننده برای لحظهای هم که شده فراموش میکند که کیست و کجا است. بازیکننده از این دنیای مادی جدا شده و برای لحظهای قدم در دنیای بازی میگذارد و اینجا است که مرز بین خیال و واقعیت بسیار باریک میشود. بازیکننده غرق در دنیای بازی شده و تنها چیزی که میتواند او را از این دنیا بیرون بکشد فریادی است که میگوید: «شامات یخ کرد!» هیچکس بر این عقیده نیست که داستان، شخصیتپردازی، گرافیک، گیمپلی، طراحی مرحله و دهها عنصر دیگر که در کنار یکدیگر یک بازی رایانهای را میسازند، اهمیتی ندارند. اما حقیقت این است که حتا اگر تمام عناصر نامبرده در بهترین حالت خود قرار داشته باشند، باز هم یک بازی نمیتواند چنین بلایی را بر سر یک بازیکننده بیاورد. یک بازی برای اینکه بتواند بازیکننده را از دنیای واقعیاش جدا کند باید روح داشته باشد، مانند «فصل برداشت: بازگشت به طبیعت» (Harvest Moon: Back to Nature). این بازی روح دارد.
بوی خوش طبیعت
بازگشت به طبیعت پنجمین بازی از مجموعهی فصل برداشت و اولین بازی از این مجموعه است که برای کنسول محبوب «پلیاستیشن» منتشر شده. مجموعهی فصل برداشت یک شبیهساز مزرعهداری است. همانطور که از نام این سبک بر میآید، در این مجموعه، بازیکننده پا در کفش یک مزرعهدار کرده و باید مزرعهای را که به حال خود رها شده، به روزهای اوج بازگرداند. این کار با کاشت محصولات مختلف، پرورش دام و به دست آوردن دل ساکنان دهکده میسر میشود. بازگشت به طبیعت هم از همین عناصری استفاده کرده که استخوانبندی گیمپلی این مجموعه را شکل میدهند. داستان بازی در مورد جوانی است که پس از ده سال به مزرعهی پدربزرگاش بازمیگردد. پدربزرگ این جوان به رحمت خدا رفته و از مزرعهاش که روزگاری زبانزد خاص و عام بوده، خرابهای بیش باقی نمانده است. حالا جوان قصهی ما به دهکدهی «مینرال تاون» (Mineral Town) آمده تا این یادگار پدربزرگاش را دوباره آباد کند. طبق تصمیمی که اهالی مینرال تاون گرفتهاند، جوان باید بتواند ظرف مدت سه سال مزرعه را به روزهای رویاییاش بازگرداند، در غیر این صورت باید دهکده را ترک کند. این داستان ساده تمام آن چیزی است که بازیکننده برای ورود به بازی به آن نیاز دارد. اما نباید گول این ظاهر ساده را خورد. این تازه اول راه است.
فصل درو
بازیکننده نقش جوان قصهی ما را بر عهده داشته و هدفاش هم، همانطور که گفته شد، ساخت یک مزرعهی رویایی است. اما این اصلا کار سادهای نیست. مزرعه در بدترین شرایط ممکن به سر برده و تنها چیزهایی که در ابتدای بازی در اختیار بازیکننده قرار میگیرد چند ابزار ساده و مقدار بسیار کمی پول است. پس باید روز و شب سخت کار کرد. اما این هم به این سادگیها نیست. روزها مثل برق و باد سپری میشوند و کار کردن بیش از حد هم جز بستری شدن در بیمارستان نتیجهای ندارد. مدیریت زمان و انرژی اولین اصلی است که باید در این بازی فرا گرفت. پس از برقراری تعادلی مناسب بین سخت کار کردن و مریض نشدن، وقت آن میرسد که بازیکننده آستینها را بالا زده و مشغول به کار شود. اولین مرحله برای رسیدن به هدف، تروتمیز کردن و شخم زدن مزرعه، یا لااقل قسمتی از آن، برای کاشت محصولات است. برای این کار باید از ابزارهایی که در اختیار بازیکننده قرار داده شده استفاده کرد. میتوان بعدا این ابزارها را ارتقا داد تا سرعت کار کردن با آنها افزایش پیدا کند، اما در ابتدای بازی باید به همان ابزارهای ساده قناعت کرد. پس از آماده کردن زمین، نوبت به کاشت محصولات میرسد. محصولات بسیار متنوع هستند و از سیبزمینی و پیاز تا توتفرنگی و آناناس را شامل میشوند. هر فصل، به جز زمستان، محصولات خاص خود را داشته و در کنار آنها میتوان با کاشت گلهای رنگارنگ، جلوهی زیبایی به مزرعه بخشید. برای چرای دام یا تهیهی علوفه هم میتوان قسمتی از زمین را به کاشت چمن اختصاص داد.
مرغ تخمطلا
صحبت از دام شد، مرحلهی بعدی برای رسیدن به هدف، نگهداری و پرورش حیواناتی است که انصافا نمیتوانستند بامزهتر از این باشند. میتوان در این بازی به پرورش مرغ، گاو و گوسفند پرداخت و از محصولاتشان استفاده کرد. اما نگهداری از این حیوانات بامزه هم کار سادهای نیست. آنها نیازمند به توجه و مراقبت بسیار زیادی هستند و در صورت بیتوجهی مریض شده یا حتا خواهند مرد. اگر به خوبی از آنها مراقبت شود، روزبهروز خوشحالتر خواهند شد و این یعنی محصولات با کیفیتتر، که میتوان با قیمت بیشتری فروخت. بازیکننده حتا میتواند حیواناتاش را در مسابقات مختلف هم شرکت دهد. برنده شدن در این مسابقات تنها جنبهی سرگرمی نداشته و موجب افزایش کیفیت محصولات برای حیوانات برنده میشود. علاوه بر کاشت محصولات و پرورش حیوانات، راههای دیگری هم برای کسب درآمد وجود دارد. برای مثال، میتوان به جمعآوری گیاهانی پرداخت که در کوهستان میرویند یا اینکه میتوان در معدن، به پیدا کردن سنگهای معدنی ارزشمند مشغول شد. از این سنگهای معدنی میتوان بعدا برای ساخت هدایای زینتی و ارتقای ابزارها هم استفاده کرد. به طور کل، راه سختی در پیش رو است و باید سخت کار کرد. اما نگهداری از مزرعه و کار کردن برای کسب درآمد تنها یک روی سکه است. صادقانه بگوییم، اگر تمام وقتتان را در مزرعه مشغول کار کردن باشید، به واقع نیمی از زیبایی بازی را از دست خواهید داد.
این بازی چیزی بیشتر از یک شبیهساز مزرعهداری با گیمپلی غنی و متنوع است. دلیلاش را هم میتوان دهکدهی بازی و ساکناناش دانست. این دهکده روح دارد، حرف میزند. در هر گوشهای از این دهکده رازی نهفته است و هر چیزی که در بازی هست هدفی دارد.
مردم مهماننواز
یکی دیگر از کارهای مهمی که باید در بازی انجام داد، دوست شدن با اهالی دهکده است. مینرال تاون دهکدهی بسیار کوچکی است و همه همدیگر را میشناسند و هوای یکدیگر را دارند. این مردمان آنقدر ساده، خوشقلب و سختکوش هستند که نمیتوان دوستشان نداشت. هر کدام از آنها هم داستان پسزمینه، خصوصیات اخلاقی و علایق متفاوتی دارند. میتوان با معاشرت کردن با آنها و دادن هدایای موردعلاقهیشان، دلشان را به دست آورد. شرکت در مراسم، جشنها و مسابقههای مختلف که در طول سال برگزار میشود هم نه تنها سرگرمکننده است، بلکه باعث نزدیکی بیشتر با این اهالی میشود. اما همه چیز همیشه اینقدر شاد نیست و هر کدام از این اهالی مهربان دهکده مشکلات مخصوص به خود را هم دارند. به همین دلیل است که آنها گاهی به کمک بازیکننده احتیاج خواهند داشت. مطمئن باشید آنها هیچگاه کسی را که در روزهای سخت کنارشان بوده فراموش نخواهند کرد. پس از سروسامان دادن به مزرعه و جا افتادن به عنوان عضوی از این جامعهی کوچک، حالا وقت سروسامان دادن به زندگی جوان قصهی ما میرسد. بازیکننده میتواند از بین پنج دختر مجرد دهکده، با یکی ازدواج کند. اما این کار هم به هیچ عنوان ساده نیست. بازیکننده برای به دست آوردن دل دختر مورد علاقهاش راه سختی را در پیش دارد. هر کدام از این دخترها علایق متفاوتی دارند و همهی آنها هم عاشق گل نیستند. پس باید برای پیدا کردن علایقشان و هدایای مورد علاقهیشان عرق ریخت. علاوه بر حرف زدن و دادن هدایای مختلف، میتوان کارهای دیگری را هم انجام داد. برای مثال، برای به دست آوردن دل پرستار دهکده، داشتن رابطهای خوب با مادربزرگ و برادرش میتواند کمک بزرگی باشد. اما به دست آوردن دل یکی از این دخترها هم کافی نیست. برای ازدواج باید خانهای بزرگتر داشت، که آن هم نیازمند کار سخت و بیوقفه است. به طور کل، هیچ چیزی در این بازی ساده به دست نخواهد آمد و باید واقعا برایشان زحمت کشید.
روح دهکده
علاوه بر همهی اینهایی که گفته شد، کارهای جالب دیگری هم هست که میتوان انجام داد. برای مثال، با بزرگتر کردن خانه و اضافه شدن یک آشپزخانه، میتوان به پخت غذاهای متنوع مشغول شد و حتا در مسابقهی آشپزی هم شرکت کرد. یا با به دست آوردن چوب ماهیگیری، میتوان در قسمتهای مختلف دهکده به ماهیگیری پرداخت. ماهیهای گرفتهشده را میتوان فروخت، یا با آنها غذاهای بسیار خوشمزه پخت. حتا میتوان از استخر کوچکی که در گوشهای از مزرعه قرار گرفته برای پرورش ماهی استفاده کرد. با ساخت یک گلخانهی کوچک هم میتوان حتا در زمستان به کاشت محصولات مختلف مشغول بود. همانطور که میبینید، اینقدر کارهای متنوع برای انجام دادن وجود دارد که بازی به این زودیها خستهکننده نخواهد شد. اما این بازی چیزی بیشتر از یک شبیهساز مزرعهداری با گیمپلی غنی و متنوع است. دلیلاش را هم میتوان دهکدهی مینرال تاون دانست. این دهکده روح دارد، حرف میزند. در هر گوشهای از این دهکده رازی نهفته است و هر چیزی که در بازی هست هدفی دارد. برای مثال، سگ مزرعه علاوه بر اینکه بسیار بامزه است، حیوانات وحشی را هم از مزرعه دور میکند. یا پس از بزرگ شدن کرهاسب مزرعه، میتوان از آن برای رفتوآمد سریع در دهکده و برداشت سریعتر محصولات هم استفاده کرد. یا حتا آن درختی که در کنار استخر ماهیها قرار دارد، وجودش بیدلیل نیست. با کاشت گل در مزرعه، زنبورها یک کندو روی آن درخت خواهند ساخت که میتوان از عسلاش استفاده کرد. این درخت در پاییز میوه هم میدهد. جزییات در بازی غوغا میکنند. شخصیتهای بازی هم بیشتر از چند مدل سهبعدی و چند خط دیالوگ هستند. آنها هم روح دارند و زندهاند. از آن چوببر تنها و غمگین گرفته، تا آن کشیش سرحال و سرزنده که بازی کردن با بچهها را دوست دارد، تا آن هفت کوتولهای که در کارهای مزرعه به شما کمک کرده و هر کدام خصوصیات مخصوص به خود را دارند. همهی این شخصیتها داستانی برای تعریف کردن دارند و خیلی زود برای خود جایی را در گوشهای از قلب بازیکننده باز میکنند.
نصیحت پدربزرگانه
فصل برداشت: بازگشت به طبیعت بهترین شبیهساز مزرعهای است که میتوان پیدا کرد. گیمپلی بازی بسیار غنی است و تنوع کارهایی که میتوان در این دهکدهی کوچک انجام داد آنقدر بالا است که بازیکننده را تا مدتها پای خود نگه میدارد. اما این بازی تنها یک شبیهساز مزرعهداری با گیمپلی اعتیادآور نیست. این بازی یک شبیهساز اجتماعی هم هست، شبیهساز عضوی از یک جامعهی کوچک بودن، جامعهای که مردماناش بسیار مهربان هستند و هوای یکدیگر را دارند. به همین دلیل است که زمانی که متوجه میشوید «کلیف» دهکده را ترک کرده قلبتان هزار تکه میشود. یا زمانی که «بارلی» به شما میگوید که «می» گم شده، نگرانی تمام وجودتان را فرا میگیرد. یک بازی برای اینکه بتواند اینگونه به درون روح بازیکننده رخنه کرده و احساساتاش را برانگیزد، باید روح داشته باشد. این بازی هم روح دارد، زنده است. در آیندهای نهچندان دور بازیهای زیادی با الهام گرفتن از مجموعهی فصل برداشت ساخته خواهند شد. آنها عناصر اصلی این مجموعه را گرفته و آنها را با نوآوریهای خود ترکیب خواهند کرد. اما هرچهقدر هم که این بازیها لذتبخش و اعتیادآور باشند، باز هم یک سوال مطرح خواهد شد: «آیا آن بازیها هم مانند این بازی، روح خواهند داشت؟»
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
ممنون بابت مقالتون.بسیار زیبا بود
ممنون بابت مقالتون.بسیار عالی بود.
شهر وجود داره کلیدش دست اهنگر ابنقدر بهش هدیه بدین تا روز جمعه برنامه هست تلوزیون روشن کن دسته بده پایین برنامه ببین ۳۷ قسمت تموم شد اهنگر میاد خنتون بهت میگه چیزهایی در دست توست که در اینده به درد من میخوره
من برای گوشی دارم الان به شهرم رفتم تازه شهردار هم هستم تازه میتونین شما هم دانلود کنید تازه برای شهردار شدن باید به شهر برین و بیاین تا درجه مزرعه ۱۰۰۰ بشه و خونه شهردار مایور برین و گزینه ۵ رو انتخاب کنین تا کلاه شهرداری را بگیرین من همه گوسفندام پشم و همه گاوها شیر طلا و همه مرغ هامم تخم طلا دارن و دستگاه ابپاش رو از شهر اوردم مزرعه دوم رو دارم برنج کاشتم و زن و بچه دارم زنمم کارینه تازه سال سوم وقتی کارین مریض میشه به شهر میریم و وقتی میایم won توسط پلیس گرفته شده و از ساختمون سگها دو تا سگ پلیسی رو گرفتمو با زنجیر بستم :۲۵: تازه پاکت استیشن بازی رو هم گرفتم و کوتوله ها رو بدون هیچ مزدی در خدمت دارم :۲۶: ممنون از شما که خاطره هارو زنده کردی در ضمن Violet Mouse ★★ کی گفته چرته
دوست عزیز ، راستی چطوری بچه دار میشد ؟ لطف میکنید راهنمایی کنید
خاطراتمون زنده شد !!
یادمه اون موقع یه شایعه(شایدم واقعیت) شده بود که اگه کل بازی رو تموم کنی میری تو شهر و اینجور چیزا من انقد بازی کرده بودم شده بودم شهردار اصن خیلی وضعم خوب بود اما نمیدونم چرا هیچ وقت شهر رو ندیدم
کامنتای دوستان از متن اصلی باحال تر بود :۲۶:
چی کامنتای کاربرها خنده دار بود
از همون اول هم با سلیقه من سازگار نبود و اونایی هم که اینو بازی میکردن نمیتونستم درک کنم :۲۴:
ولی یه چیز خوب یادمه که هرکی درگیر این بازی میشد دیگه نمیتونست بی خیالش بشه و کلا بازی اعتیاد آوری بود
خیلی دوست دارم که یک نسخه جدید از این بازی برای نسل هشتم بیاد خیلی خیلی خوشحال میشم من بدجوری با این بازی خاطره دارم
مال من نسخه ژاپنی بود. :۲۵:
چیز زیادی نمی فهمیدم ولی رفته رفته بهتر شد.