نگهبانان عشق | اولین نگاه به The Last Guardian
در کورسویی که نفس سرد خاموشی، بیوقفه گرد مرگ را در جو پژمردهی آن پراکنده میکند، پری که بهنرمی با آهنگ تند باد میرقصد، فرود میآید و درکنار حلقههای زنجیر پوسیدهای آرام مینشیند. در میان این حیات اغمازده که تاریکی دورتادور آن را بلعیده است، موجود غولپیکری که پر متعلق به اوست بهآرامی دیده میگشاید. چشمان او همچون دو قرص طلایی خورشید، در برابر رگبار طاقتفرسای تاریکی سپر گرفته و با درخشش خود سیاهی مخوف آن را به عقب میراند. هیکل تنومندش گرفتار زنجیر بلندی شده است که دانههای آهنین آن، همچون زندانبانانی خشن و بیعاطفه، محکم دستبهدست هم داده و با اینکار گویا پیمان بستهاند که تا ابد او را در این محبس سوتوکور شکنجه کنند. در جای دیگری از این محنتکده که مه غلیظ تیرهوتاری، در میان خرابههای افسردهی آن پرسه میزند و همچون روح سرگردانی که تسلایی برای عرضه ندارد، نابودی تدریجی غمناک آن را بهدست ستمگر زمان به نظاره نشسته است، پسرکی را ربوده و به غلوزنجیر کشیدهاند. اما این، پایان زهرآگینی برای ماجرا نیست که قهرمانانش تن سرد نومیدی را به آغوش کشیده و در میان قهقههی دلخراش و بیرحمانهی دشمنان خود رهسپار موج نیستی شوند. قهرمان حقیقی این داستان، نه این پسرک است و نه آن پرنده؛ بلکه نیروی بیپایان عشق و دوستی است که هیچ غلوزنجیری بازوان خستگیناپذیر آن را به اسارت نخواهد کشید. دست سرنوشت، پیوند دوستی عمیقی میان این پسرک ریزنقش و حیوان مهیب برقرار میکند تا برای گریز از این سرزمین و تجربهی طعم شیرین آزادی، در کنار هم، روی لبهی تیغ مشکلات و حوادث فراوان تاب بیاورند…
انتظاری به درازای یک نسل
کمتر بازی مثل The Last Guardian میتوان پیدا کرد که از هشت سال ساخت جان سالم بهدر ببرد، یک نسل کنسولی را پشت سر بگذارد و با این وجود، نامش از سر زبانها نیفتاده باشد و هنوز طرفداران آن برای تجربهاش انتظار بکشند. علت این تاخیر طولانی مدت، ظاهرا چیزی بهجز محدودیتهای سختافزار پلیاستیشن ۳ نبوده است. کارگردان «آخرین نگهبان» در مصاحبهای، میگوید کار تئوری او برای خلق بازی مدتهاست که تمام شده و مشکلات آنها مسائل فنی و اجرایی بوده است. آقای یوشیدا رییس استدیوهای سونی، با ویدیویی از نحوهی اجرای این عنوان روی پلیاستیشن ۳ بهوضوح نشان داد که بازی بسیار کند (کمتر از ۱۰ فریمریت) روی کنسول نسل قبلی شرکت اجرا میشد. بهگفتهی خود او برای سرپوش گذاشتن روی این ایراد بزرگ، دموهایی که در TGS یا E3 پخش میشد را روی دور تند گذاشته بودند. برای بهینهسازی بازی و حل این مشکل، مدتی پس از معرفی آخرین نگهبان، استدیو سانتا مونیکا خالق خدای جنگ نیز به کمک سازندهی بازی Team ICO آمد اما نتیجهای دربر نداشت. در این زمان، روند ساخت بازی بسیار کند و سخت سپری میشد که ناگهان، کارگردان بازی نیز شرکت سونی را ترک گفت و با اینکار همه را بر آن داشت که حتما بازی به ته خط رسیده و خبر بعدی، خبر لغو آن است. این اتفاق نیفتاد. ساعتشنی انتشار این بازی، بارها و بارها وارونه گشت و تمدید شد تا اینکه سرانجام، پس از مدت طولانی در پس پرده ادامه دادن، در میان امید و ناامیدی، آخرین نگهبان با درخشش خود در E3 امسال، ۲۰۱۶ را بهعنوان سال عرضهی خود برای پلیاستیشن ۴ نشان کرد.
آخرین نگهبان، واقعا یک بازی منحصربهفرد با فرمولی غیرمتعارف است که خود را از زیر سایهی الگوهای بازیسازی که در این سالها شاهد بودهایم بیرون کشیده است؛ از طرفی، این تفاوتها ذاتا چیز دندانگیری نبوده و نیست که تا این اندازه نگاهها را به آخرین نگهبان خیره کرده باشد. خیلی از سازندهها در این سالها، سعی کردهاند از دروازههای دیگری پا به عرصهی بازیسازی بگذارند اما نتیجهی سنتشکنی آنها، در بسیاری از موارد چیزی جز یک بازی کسلکننده نبوده است. برگ برندهی سونی در این بازی، قبل از هر چیز دیگری، شخص کارگردان آن آقای فومیتو اوئدا (Fumito Ueda) است که قبلا با خلق دو بازی ICO و Shadow of the Colossus از مرزهایی عبور کرده که خیلیها آن را دور زدهاند. چیزی که آخرین نگهبان را از آثار دیگر متمایز میکند، همان چیزی است که حریم بین کارهای دیگر اوئدا و سایر بازیها را دیوارکشی کرده است. اوئدا بازیساز صاحبسبک و یکسوگرایی است که با طراحی منحصربهفرد خود، زیر بازیهایش را امضا میکند؛ اسلوب کاملا یکدست و خاصی که افراد سرشناسی چون هیدئو کوجیما خالق متال گیر و ایجی اِئونوما کارگردان زلدا، به گفتهی خودشان از آن خط گرفتهاند. بنابرین همانطور که انتظار میرود، شباهتهای فراوانی میان آخرین نگهبان و کارهای دیگر اوئدا دیده میشود که آشنایی با آنها پیشبینی بعضی از خصوصیات بازی جدید را که فعلا چیز زیادی از آن در دسترس نیست ممکن میسازد. به همین دلیل سعی کردهایم در هر جا که ممکن شد، ارتباط میان این بازیها را نشان دهیم.
یک داستان، دهها تئوری
بازیهای ICO، SotC و The Last Guardian نه در دنبالهی یکدیگرند و نه اینکه داستان آنها به هم بیربط است. البته در ظاهر قضیه، ارتباط داستان آنها هرگز احساس نمیشود و فقط سرنخهای کوچکی وجود دارد که داستان این بازیها را به هم متصل میکند. برای اینکه بتوانیم این مطلب را نشان دهیم، خیلی کوتاه و سربسته، کلیات داستان دو بازی قبلی را بازگو خواهیم کرد. ICO در سال ۲۰۰۱ برای دومین کنسول خانگی سونی منتشر شد. فکر ساخت بازی با این خصوصیات، قبل از عرضهی این کنسول و در زمان پلیاستیشن ۱ در ذهن آقای اوئدا خطور کرده بود؛ اما سنگ بزرگی که در برابر ایشان برای ساخت و عرضهی بازی روی این پلتفرم وجود داشت، محدودیتهای سختافزاری کنسول نسل ششمی سونی بود که باعث شد این عنوان تا سالها بعد و برای یک کنسول قویتر و سریعتر انتظار بکشد.
چنان که در شروع ICO شاهد هستیم، تعدادی سوارکار پسرک شاخدار دوازدهسالهای به نام ایکو را به قلعهی متروکهای منتقل کرده و در مقبرهای زندانی میکنند تا از گرسنگی و تشنگی تلف شود. به او گوشزد میشود که (شاخهای شیطانیاش) برای مردم روستا بدشانسی خواهد آورد و چارهای جز کشتهشدناش وجود ندارد. پس از آنکه همراهان او منطقه را ترک میکنند، زمینلرزهای مقبره را میشکند و ایکو را آزاد میکند. در مسیر فرار از این قلعه، ایکو با پرنسسی آشنا میشود که مادرش او را در قفسهای زندانی کرده است. این ملکه، موجود شیطانی تاریکی است که به پایان عمر خود نزدیک شده و میخواهد بهزودی با تسخیر جسم دخترش حیات خود را از سر بگیرد. هدف شما این است که بههمراه پرنسس یوردا، راهی برای نجات خود از این قلعه و ملکه پیدا کنید.
ایکو با وجود جزئیات و گرافیک تحسینبرانگیزی که در آن سال ارایه کرد، نتوانست طرفداران زیادی بدست آورد. گیمپلی این پازل-پلتفرم ماجرایی، بهدلیل معماهای دشوار و اکشن ساده و مبارزات بعضا ملالتآور، مورد توجه قرار نگرفت. اما تقریبا همهی کاستیهای ایکو، در Shadow of the Colossus برطرف شد. اکشن در راس گیمپلی قرار گرفت، داستان بزرگسالانهتر و بسیار جدیتر شد، معماهای دشوار محیطی کمرنگ شدند و گرافیک این بازی وسیع هم با جلوههای ویژهی پیشرفتهای مانند motion blur و depth of field یکی از بهترینهایی است که میتوانستید روی PS2 شاهد باشید. نقش اول این بازی انتشار ۲۰۰۵، نوجوانی به نام واندر است که سوار بر اسب وفادارش اَگرو، جسد دختری به اسم مونو را به سرزمینهای ممنوعه حمل و با شیطانی به نام دورمین، پیمان میبندد که در ازای زندهشدن او شانزده موجود غولپیکر (colossus) را نابود کند. داستان تراژدیک SotC و حماسهی خستگیناپذیر واندر برای غلبه بر کلوسوسهای مهیب و نجات مونو، بدون هیچگونه اضافات و با چنان ضربآهنگ منظم و منسجمی بهتصویر کشیده شده که توضیح بیشتر در مورد آن، فقط تجربهی بازی را به کام کسانی که میخواهند بعدا آن را انجام دهند تلخ خواهد کرد. (باندل HD از هر دو بازی روی PS3 موجود است.) همینقدر بگوییم که در پایان SotC، اتفاقاتی میافتد که ربط زیادی به شخصیتهای ایکو پیدا میکند. از جمله شاخهایی که روی سر واندر رشد میکند را ایکو هم به ارث برده است و میتوان دید تریکو، همان جانور غولپیکری که در آخرین نگهبان همراه شماست، هم روی سرش شاخهای شکسته دارد که نشانهی تاثیرپذیری از ماجرای دو بازی قبلی است. داستان بازیهای اوئدا در عین بیآلایشی اصلا چفت و بست درستوحسابی ندارند. همین باعث شده تئوریهای زیادی پیرامون شخصیتها شکل بگیرد و حفرههای موجود در داستان را خود بازیکنان پر کرده باشند که معلوم هم نیست واقعا منظور اوئدا همینها بوده یا نه (که خود او هم از جواب دقیق دادن طفره رفته است). مثلا یک برداشت منطقی این است که مونو، چون توسط نیروهای شیطانی به زندگی برمیگردد، بعدا تبدیل به همان ملکهی تاریکی میشود که در ایکو میبینیم. خلاصه این که تلاش برای تشخیص صددرصدی سرنوشت شخصیتها و اصلوریشهی آنها و در یک کلام رو کردن سیر تا پیاز داستان از روی اتفاقاتی که در جریان بازی رخ میدهد مثل روغن کشیدن از ریگ است. از طرفی اوئدا در هر دو بازی قبلی، بدون این که کسی متوجه شود پتهی نیمی از آخر ماجرا را همان اول روی آب انداخته، با پایان آغاز کرده و به آغاز رسیده است. اینکه داستان آخرین نگهبان چقدر در دو بازی قبلی تنیده شده باشد و چقدر مثل آنها پیچیده شود، تا تجربهی بازی ممکن نیست اما مواردی در این رابطه وجود دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. چیزی که میدانیم، شگرد اوئدا این است که همان اول کار، سوالات کلیدی در ذهن مخاطب ایجاد کند و تا آخر بازی به آنها پاسخ ندهد تا با ایجاد کنجکاوی در بازیکن انگیزهی لازم برای تمام کردن بازی را به او بدهد. اجازه دهید با این مقدمه، اولین بررسی از The Last Guardian را شروع کنیم.
نگهبانان عشق
دوستی یک انسان و حیوان، تم داستان آخرین نگهبان است. یک رابطهی احساسی-حماسی، فکر مسلط بر همهی کارهای آقای اوئداست که آخرین نگهبان هم خود را خارج از این دایره نمیبیند. در آخرین نگهبان، این احساس بین پسرکی که شما کنترل او را برعهده دارید و حیوان غولپیکری با نام تریکو/ترایکو (مرکب از دو کلمهی Tri به معنای سهتایی و Ico) وجود دارد. شما در نقش این پسرک هستید و با صدا زدن تریکو او را هدایت کرده و از او برای حل معماها کمک میگیرد.
همانطور که جلوتر در مورد سبک داستانپردازی اوئدا صحبت کردیم، هویت شخصیتها گنگ است. مشخص نیست که به چه علت یا به چه جرمی، این پسرک و تریکو را در این شهر باستانی زندانی کردهاند و معلوم نیست این سرزمین، با ستینگ دو بازی قبلی هیچ رابطهای دارد یا نه.
در دموی ۶ دقیقهای از بازی که در E3 به نمایش درآمد، دیدیم که تریکو به علامتهای خاصی حساسیت نشان میدهد. وقتی این علامتها را میبیند، چشمانش کاسهی خون میشود، بهشدت میترسد و گارد میگیرد. این یعنی برخلاف پسرک، تریکو این منطقه را خوب میشناسد و قبلا در اینجا اتفاقات مهمی برایش رخ داده است. اوئدا روز بعد از نمایش آخرین نگهبان در کنفرانس سونی، پشت درهای بسته ۱۵ دقیقه از گیمپلی آخرین نگهبان را در مقابل چشم اهالی رسانه بازی کرد که ۱۰ دقیقهی اول آن درست قبل از دموی عمومی بود که همهی ما مشاهده کردیم. به نقل از گیمتریلرز، شما با تریکو در وضعیتی مواجه خواهید شد که تعدادی نیزه به بدنش فرو رفته و او را مجروح کرده است. سپس این نیزهها را از بدن او خارج میکنید که باعث میشود حیوان از شدت درد فریاد بکشد. گوشهوکنار اتاق، بشکههایی وجود دارد که شما به بالا پرتاب میکنید و تریکو آنها را به دهان گرفته و بهعنوان غذا (ظاهرا داخل بشکهها آب یا غذاست) میجود. به نقل از گیماسپات در این نقطه از بازی، بهنظر نمیرسد که پسرک تریکو را میشناخته است پس اینجا، اولین دفعهای است که با او ارتباط برقرار نزدیک میکنید و همکاری پسرک و تریکو برای فرار از این سرزمین از همین نقطه آغاز میشود.
چهرهپردازی بازیهای اوئدا مینیمالیستی است و زیاد روی قیافهی آدمها مانور داده نمیشود. همانطور که در آخرین نگهبان هم میبینید، قیافهی پسرکی که او را کنترل میکنید ساده و فاقد جزئیات است اما روی شکلوشمایل تریکو انصافا با وسواس تمام کار شده و شکوه بیهمتای او نقطهی اوج تصویرسازی این بازی است. یک نمایشگر بزرگ و باکیفیت و یک سیستم صوتی خفن میطلبد که بشود ابهت پیکر غولآسای این جانور را با دل و جان لمس کرد. چهرهی رنجور و مظلوم مشهود در کلهی خفاشی او که محبت و عاطفهی دوست ریزهمیزهاش را گدایی میکند، سوار بر هیکل کشیده و سنگین پوشیده از پری که هرچه سد راهش باشد را له و لورده خواهد کرد، ترکیب ستودنی است که سخت میشود در قالب کلمات زیبایی آن را تثبیت کرد. همینطور حرکات و انیمیشنهای تریکو و هوش مصنوعی او کاملا حیوانبودنش را نشان میدهد! جلوی آن دالان تنگی که تریکو در شروع دموی E3 از آن خارج میشود، دروازهای است که قبل از شروع این دمو، برای خروج حیوان باز شده است. اگر بدون باز کردن دروازه تریکو را صدا بزنید، بهشکلی احمقانه سعی میکند با ضربههای متوالی دروازه را از جا بکند! خشونت و نیروی مهیب او از یک طرف، روابط ظریفاش با پسرک داستان از طرف دیگر، شخصیت باورپذیری به تایکو داده است تا روی او به عنوان حیوان خانگی رویاهایتان حساب باز کنید.
کیفیت و سطح واقعگرایانه بودن محیطهای آخرین نگهبان، نسبت به زمانیکه در TGS 2009 معرفی شد، پیشرفت خوبی داشته است. به لطف سختافزار PS4 دیگر شاهد آن تصویرسازی تار و گرفته نیستیم و محیط اطراف شفافتر و سرزندهتر به نظر میرسد؛ اما جدای از این مسئله، باید توجه داشت که سبک طراحی محیطی اوئدا، دو ویژگی مهم دارد که در این بازی هم دیده میشود: یکی اتمسفر سنگین، غلیظ و غبارآلود و دیگری استفادهی عمدی از یک محیط خالی و سوتوکور برای صیقلدهی سبک روایت.
موسیقی آخرین نگهبان با ظرافت خاصی کار شده است. در دموی E3 موسیقی، یکنواخت و مداوم نیست بلکه به موقع قطع میشود، به موقع اوج میگیرد، در جای مناسب آرامشبخش میشود و آنجا که باید به بازیکن تلنگر میزند که حواساش را بیشتر جمع کند. موسیقی پویایی که تاکنون شنیدهایم هم تاثیرگذار است و هم تناسب بسیار خوبی با جریان بازی دارد.
از گیمپلی میدانیم که:
آخرین نگهبان در ژانر پازل-پلتفرم ماجرایی طبقهبندی میشود. بازی بخش پازل خود را از ایکو قرض گرفته و سواری گرفتن از تریکوی غولآسا، مشهودترین چیزی است که آخرین نگهبان آن را به کلوسوسهای SotC مدیون است. اگر بخواهیم گیمپلی بازی را در یک جمله توصیف کنیم، میتوان گفت شما در آخرین نگهبان، در قالب یک همکاری دونفره با تریکو، از فکر خود و از زور بازوی این حیوان استفاده خواهید کرد تا معماهای اطرافتان را حل کنید و مرحله به مرحله، راهی برای فرار از منطقهای که بازی در آن در جریان است پیدا کنید.
همانطور که در دموی E3 هم مشاهده شد، در آخرین نگهبان چیزی تحت عنوان HUD وجود ندارد؛ هیچ سرنخ دیگری هم برای اینکه باید چهکار کنید و به کجا بروید موجود نیست. در SotC شمشیر جادویی واندر با ایجاد شعاعی از نور در پیدا کردن جای کلوسوسها به او کمک میکرد اما بهنظر میرسد با توجه به لوکیشنهای متوالی و محیط بستهی آخرین نگهبان، باید همهی کارهای لازم برای پیشروی در بازی را خودتان کشف کنید.
مکانیک دکمهزنی (quick time event) در آخرین نگهبان وجود دارد. در تریلر E3 دو صحنه وجود داشت که باید فاصلهی زیادی را به امید اینکه تریکو آن طرف پل شما را به دندان بگیرد و از سقوط نجات دهد میپریدید. در صحنهی دوم، پسرک به تریکو نمیرسد و بهجای آن روی دم او فرود میآید. گفته میشود در دمویی که اوئدا پشت درهای بسته بازی کرد، یکلحظه غفلت او باعث شد در این صحنه، به دم تریکو هم نرسد و سقوط کند. البته دکمهای روی صفحه به نمایش درنیامد که کار را دشوارتر میکند اما مسلما موقعیتهای QTE در بازی وجود دارد.
بهنظر میرسد در تمام طول بازی، شما در کنترل کامل کاراکتر خود باشید. مثلا به نظر میرسد وقتی سوار تریکو میشوید، همانند کلوسوسهای SotC باید با فشار دکمهای سفت به او بچسبید و در غیر اینصورت از پشت او سقوط خواهید کرد. تریکو فقط طبق دستورات شما عمل میکند و خودش برای هیچ کاری اقدام نخواهد کرد. مثلا وقتی پسرک از او میخواهد فاصلهای را بپرد، ادای پریدن در میآورد و با این کار به حیوان زبانبسته میفهماند که از او انتظار میرود چه کاری انجام دهد.
نه همهی آخرین نگهبان مانند دموی E3 در سکوبازی خلاصه میشود و اینکه شما کل بازی را درکنار تریکو سر میکنید. اوئدا تاکید کرده است که با تغییر پلتفرم، محتوای بازی (شامل داستان و بقیهی چیزها) تغییر نکرده است. این یعنی میتوان تمام تریلرهای قدیمی بازی را هم برای پیبردن به خصوصیات آخرین نگهبان به حساب آورد. در دموهای قبلی، صحنهای وجود داشت که زیر آب اتفاق میافتاد. همچنین شوالیههایی دیده میشد که از این منطقه محافظت میکردند و پسرک از آنها پنهان میشد یا برای مقابله با آنها اشیایی به سمتشان پرتاب میکرد.
آخرین حرفها از آخرین نگهبان
جمعبندی ما از The Last Guardian تا به اینجا، یک بازی ارزشمند است که البته مخاطبان خاصی هم دارد. اوئدا در این عنوان که مغزهای پشت دو بازی ایکو و سایهی کلوسوس در استدیو genDESIGN و با یاری استدیوی سونی در ژاپن ساخت آن را برعهده گرفتهاند، دو بازی نامبرده را چلانده و شیرینترین لحظات آن را در ظرف بازی جدید ریخته است. The Last Guardian این وعده را میدهد که قرار است بیرحمانهتر از همیشه، قلب بازیکن را بفشارد و آن هم نه در سایهی تعدادی میانپرده که گذر زمان به سرعت اشک و لبخند حاصل از آنها از روی چهره محو میکند؛ که این بار لحظه به لحظهی بازی موجسواری روی دریایی از احساسات است؛ احساساتی همجنس بین دو موجود ناهمجنس.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
کتمنت
میدونی چند ساله که منتظرشم ، میدونی؟
خیلی خوب بود که توی E3 معرفی شد، من یکی رو که خیلی خوشحال کرد :۱۵:
البته فعلا منتظر کنفرانس های بعدی و نمایش دیگه ای از بازی هستم. تقریبا این تریلر رو قبلاها دیده بودیم، دوست دارم یک تریلر دیگه هم ببینم :۲۴:
ممنون از آقای خرمی برای نوشته زیباشون خیلی خوب بازی رو توصیف کرده بودن
یکی از مورد انتظارترین بازی سال آینده هست
بازی خیلی خوبی هست گرافیک بالایی داره و هوش مصنوعی عالی داره تریکو
بازی هیچ مشکلی نداره شاهکار هست
حالا هر کسی باید بگه گرافیکش در حد PS2 هست یا بازی چیز خاصی نداره چیزی از بازی کم نمیشه فقط اون شخص خودشو خراب کرده چون همه در شاهکار بودن بازی شک ندارن
هر کسی هم میاد از بازی ایراد میگیره یک فن بوی مایکروسافت هست بدون شک فن بوی مایکروسافت هست
گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف بو میده
همچنان منتظریم
ممنون آقای خرمی، اولین نگاه خیلی خوبی بود.
تشکر از شما
یکی از مورد انتظار ترین ها برای من :۱۵:
ویدیو بازی که خارق العاده بود! :۱۵: نواوری و طراحی بی نظیر و اون تم خاص بازی های اوعدا همه همه تو انجین بازی هست! :۱۵: امیدوارم مثل سایه کلوسول خارق العاده باشه ! انتظاراتم از بازی به سقف چسبیده ! گیمپلی توی تریلر فوقلاده بود ! اون همکاری بین تریکو و اون پسر بچه عالی بود ! گرافیک هم خوب بود! نورپردازی عالی بود طراحی هنری شاهکار بود !
انتظاراتم از بازی داستان عالی و گیمپلی پر تنوع و فوقلادس یچیزی مثل سایه کلوسوس فقط همین.
اول یه تشکر از اقای خرمی بابت نوشته ی زیباشون
دوم،این بازی دقیقا همون چیزیه که من منتظرشم.دقیقا همون چیزیه که از تیم ایکو میخواستم(با اینکه دیگه با این نام وجود ندارن).
یه بازیه تماما تیم ایکویی.دقیقا مثل دو بازی قبلی این سازنده ها.ایکو و سایه کلوسوس.
پر از احساس،پر از راز،با کمترین دیالوگ ممکن،طراحی هنری بینظیر و …و وای :۱۵:
اگه از گرفتن دست یوردا توی ایکو بهتون حس خاصی منتقل نشد یا گشتن با اگرو توی مکان های سرد سرزمین ممنوعه براتون کسل کننده بود،از همین العان این بازیرو بریزید دور و هرچه زودتر فراموشش کنید که این بازی بازیه شما نیست.
تو این بازی کمترین دیالوگای ممکن رو میشنوید،با ساده ترین کارا غرق دنیای پر از عشق و احساس خلق شده بوسیله سازنده های محشرش میشوید.
این بازی اخرین نگهبانه.بازیی که از همین العان شاهکار بودنش تضمینه و باید جایی براش در بین تالار افتخارات دنیای گیم در کنار دو برادر بزرگترش براش در نظر بگیرن.
یه بازی بشدت احساسی،زیبا،عجیب،سرد ولی بطرز عجیبی گرم و ارامش دهنده :۱۵: