خانه » مسابقات بازی نقد بازی «فضای مردهی ۳»؛ یک مرگ وحشتزای تلخ × توسط سعید زعفرانی در ۱۳۹۱/۱۲/۰۸ , 22:09:57 154 یک مرگ وحشتزای تلخ A Scary Bitter Death وقتی یک بازی به اصالت خود پشت پا میزند فضای مردهی اول را حتی وقتی در حضور دو یا سه نفر دیگر هم بازی میکردیم، وحشت تمام وجودمان را فرا میگرفت. شما با هر قدمی که بر میداشتید نگران بودید که یک موجود ترسناک بدقواره ظاهر شود و مدام عکسالعمل احتمالی خود هنگام رویارویی با آن را مرور میکردید. حتی، زمانهایی که در یک محیط کاملا روشن، با دغدغهی حل کردن یک معما، برای یافتن خروج یا به کار انداختن یک ژنراتور و شاید هم رفتن به طبقهای دیگر در تلاش بودید، همیشه یک گوشهی ذهنتان را به نشان دادن واکنش سریع در صورت ظهور احتمالی نکرومورفهای ترسناک و گوشهای دیگر را به مهمات و خط سلامت «آیزاک» (این مهندس بیچارهی فلک زده) اختصاص میدادید. به راستی که چه بازی انقلابی و پیشآهنگی در سبک افول کردهی وحشتبقا خلق شده بود. و چه مرگ وحشتزای تلخی داشت. در کنار این مسئله که فضای مردهی سوم اصلا در حد و اندازههای دو قسمت قبلی خود نیست، این بازی ایرادات قائم به ذاتی هم دارد که بیشتر به بخش داستانی و روایی بازی برمیگردد. روایتی که در گذشته دستمایهی خوبی برای ترساندن شما بود و به راحتی به دغدغهی فکری بازیکننده تبدیل میشد، اما در این قسمت، به شدت افت کرده و از این حالت خارج شده است. به همین دلیل، بخش اعظمی از این نقد را به بررسی داستان و روایت بازی اختصاص دادیم. این نوشته به همین علت ممکن است بخشهایی از داستان بازی را فاش کند. نقد و بررسی تماما برای بخش داستانی تک نفرهی بازی نوشته شده است و هیچ اشارهای به بخش همکاری نشده. مجموعهی ایرادها Body of Faults شروع خوب فضای مردهی ۳ با یک فضاسازی درست، یک پیشزمینهی کاملا حسابشده از اتفاقات بازی به بازیکننده میدهد که برای کلید خوردن قصه کافی است. اما در ادامه، داستان با افت شدیدی روبرو میشود که در ریتم، نوع روایت و سناریوهای بازی هم دیده میشود. کلیت داستانی بازی هم به اندازهی کافی درگیرکننده نمیشود و به دلیل عدم شخصیتپردازی درست، عدم پرداخت درست روابط بین شخصیتها (مخصوصا «آیزاک» و «الی») و فقدان هرگونه توجیه تغییرات مسیر داستان؛ داستان بازی به یکی از کلافهکنندهترین کلافهای سردرگم بازیهای رایانهای تبدیل میشود. متاسفانه، بسیاری از ضعفهای داستانی بازی، به گیمپلی و روند کلی آن نیز رخنه میکنند و تاثیر منفی به شدت مخربی در این بخش هم میگذارند. فلش بک ابتدای بازی از عهدهی طرح مسئلهی کلی بر میآید. در ادامهی داستان، خط اصلی روایت بر اساس تحقیقات «دکتر سرانو» شکل میگیرد و برای توجیه ضرورت ادامهی این روند، یک نیروی محرک به بازی اضافه شده است که همان دشمنان انسانی بازی هستند. در چپتر آغازین بازی با سه شخصیت کلیدی جدید آشنا میشویم که علیرغم سیر اتفاقاتی که تا پایان برایشان میافتد، تا آخر بازی جدید باقی میمانند! شخصیت منفی بازی یعنی «جیکوب دنیک» به هیچ عنوان شخصیت پردازی نمیشود. تنها در مراحلی از بازی به هدف او و باورش اشاره میشود که تنها میتواند به سویهی دیگری از داستان بازی عمق ببخشد و آن را از سطح اتفاقات پشت سر هم و بی دلیل خارج کند. اما، به شکل گیری شخصیتی او کمکی نمیکند. شخصیت پردازی «کارور» و «نورتون» بسیار ضعیفتر است. با این که مدت زیادی از روند بازی را در کنار شخصیت «کارور» هستیم، اما چیزهای زیادی از او نمی دانیم. حرفهای بسیار کمی از او میشنویم و تعلق خاطر بسیار ناچیزی به او پیدا میکنیم. «کارور»، نمونهی کامل یک تیپ مقوایی است. به همین دلیل، وقتی در اتفاقات داستان بازی تاثیرگذار میشود، آن اتفاق حس بسیار ناچیزی به بازیکننده منتقل میکند. همین اتفاق برای «نورتون» با شدت بیشتری افتاده است. ظاهرا سازندگان قصد داشتهاند تا با ایجاد یک رابطهی به ظاهر عاطفی بین «الی» و «نورتون» بازیکننده را وادار به موضع گیری در برابر او کنند تا خیانت او به گروه و رفتار احمقانهی «آیزاک» در مقابل خیانت او بیشتر توجیه شود. اما، این مثلث عشقی مضحکی که هیچگاه شکل نمیگیرد، به هیچ وجه نمیتواند بار دراماتیکی به بازی بیفزاید و در نتیجهی شخصیتپردازی ضعیف و حتی نبود متن قوی برای شخصیتها تک تک رویدادهای به ظاهر مهم بازی وارفته و خندهدار جلوه میکنند. ریتم بازی از اساس مشکل دارد. از ابتدای بازی، در بازههای زمانی به شدت کوتاه بین درگیری و آرامش پاسکاری میشوید و بازی اجازهی نفس کشیدن به شما نمیدهد. تا اینکه وارد مراحل بعد از چپتر ۳ میشوید. داستان، با ریتم بازی هماهنگ نیست و همین عامل، یک روایت به شدت آشفته را میسازد. روند بازی از اینجا تا قبل از آغاز چپتر هشتم به شدت یکنواخت میشود و برای پنج مرحلهی کذایی، تنها کارتان میشود آهسته کردن حرکت نکرومورفها، قطع کردن دست و پا و بعد هم لگد زدن و آیتم جمع کردن. در این مراحل، خبری از پیشرفت داستانی به خصوصی هم نیست و انگار شما هم در دور باطل گیر افتادهاید. خوشبختانه در همین مراحل یکی دو تا مرحلهی جانبی پرقدرت و متفاوت وجود دارند که اگر آنها را بازی کنید بازی از ریتم نمیافتد و به ادامهی آن خواهید پرداخت. بعد از سقوط سفینه و رسیدن به محیط برفی تائو والنتیس بازی جان تازهای میگیرد و این روند راضیکنندهی بازی برای پنج مرحله ادامه مییابد. در این مدت شما به خوبی توانایی سازندگان در خلق محیطهای خوب، مراحل گیرا و روند جذاب را درک میکنید و همین باعث میشود، در سه مرحلهی بعدی به شدت سرخورده شوید. با این همه، ریتم روایت داستان با ریتم گیمپلی مراحل بازی در اکثر اوقات هماهنگ نیست و این عدم هماهنگی خود را در جاهای دیگر نشان میدهد. درست برعکس مراحل سوم تا هشتم بازی که داستان از تک و تا میافتد و بازی بیش از اندازه کند میشود، در سه چپتر پایانی، بازی بیش از حد سریع به جلو میرود و داستان افت و خیزهایی به اندازهی همهی مراحل قبلی دارد. حالا حساب کنید که باید در طول نزدیک به ۱۴ ساعت این ناهماهنگی را تحمل کنید. اما این همهی اشکالات روایت بازی نیست. بازی در فواصل رسیدن به نقاط پیشرفت داستان، شخصیت «آیزاک» را در تعدادی محیط بزرگ و تو در تو در مراحلی بی در و پیکر رها میکند. مثلا در بازی چند بار باید چند آیتم را از چند محل جمع کنید و با آنها چیزی بسازید. شاید برای بار اول این کار لذتبخش باشد، اما در ادامه تکرار آن اصلا خوشایند نیست. به خصوص که هر بار میدانید بعد از پیدا کردن هر قطعه باید منتظر موجی از نکرومورفها باشید. همین یک نمونه از کاستیهای بازی در بخشی است که قبلا به نیکی از آن یاد میکردیم. مجموعهی این مراحل تکراری، بهانههای اصلی ادامه دادن بازی هستند تا شما با بخش دیگری از داستان بازی که در میانپردهها روایت میشوند روبرو شوید. یکی از تفاوتهای مهم و اساسی و البته آزاردهندهی بازی با قسمتهای قبلی همینجا مشخص میشود. بخش داستانی بازی دارای گرههای توجیه ناشدنی زیادی است. در بازی سعی میشود تا بازیکننده علاوه بر پیشروی در مراحل (با دنبال کردن ردپای سرانو) در چند خرده پیرنگ دیگر هم دخیل شود. اما، این کار هم درست مثل دیگر جنبههای اضافی داستان بازی به خوبی شکل نمیگیرد و دلیل آنهم بدون شک ایرادات قبلی است که ذکر شد. با این همه، بازی تا انتها منطق خود را حفظ میکند و از اصول روایی خود خارج نمیشود. با اینکه اندک شوکهای داستانی بازی به خاطر نقایص دیگر تاثیرگذار نمیشوند و بازیکنندهی باهوش تحت تاثیر لحظه قرار نمیگیرد، اما، بازی ابهام خاصی ایجاد نمیکند و در روایت خود صادق است و در عین حال توجیه خاصی برای اتفاقاتی که رقم میخورند هم ارائه نمیدهد. بدین ترتیب، در پایان احساس میکنید که یک قصهی بیهویت و پوچ را دنبال کردهاید، که به مبتذلترین شکل ممکن پایان یافته است. به عنوان بزرگترین ضربه به بازی، این قصهی پوچ میتواند شما را از انجام بازی در حالتهای سختتری که بعد از یک بار تمام کردن باز میشود، منصرف کند. ندای یک جنگ محکوم به شکست Call of an already Doomed War درست است که قبل از انتشار این بازی، انتظار داشتیم که با اضافه کردن درگیریهای انسانی به عرصهای وارد شود که کمتر به سبک و سیاق آن میخورد؛ و از همان موقع نسخهی شکست این بازی را پیچیده بودیم، اما این طور نشد و فضای مردهی سوم نه تنها صحنههای درگیری بین دو نیروی مسلح، با آن عظمتی که خیال میکردیم را نداشت، بلکه، از نبردهای سریع و پرهیجان هم خبری نشد. کل درگیریهای مسلحانهی بازی به سه یا نهایتا چهار سکانس خلاصه میشود که مجبور هستید ده یا دوازده تن از دشمنان را بکشید. این درگیریها در هر مرحله و هر سطحی که میخواهند باشند؛ ابدا به چالشی جدی برای بازیکننده تبدیل نمیشوند. به نوعی که قابلیت سنگرگیری و غلتیدنی که به بازی اضافه شده است؛ قرار بود در درگیریهای مسلحانهی چالش برانگیز بازی به کمک ما بیایند؛ اما دقیقا شاهد دو امکان بی مصرف هستیم که بود و نبودشان در بازی هیچ تفاوتی نمیکند. خوشبختانه در قرار دادن این لحظات در بازی زیاده روی نشده است و سعی شده تا با قرار دادن توجیه داستانی، به اندازهی قابل لمس و قابل تحملی، بازیکننده را درگیر این مراحل کنند. همینجا، سازندگان با هوشیاری قابل ستایشی، امکان استفادهی دشمنان علیه نکرومورفها و برعکس را قرار دادهاند. اما، مشکلی که در هوش مصنوعی بازی وجود دارد، بسیاری از اوقات، باعث میشود تا نتوانید آن طور که میخواهید نکرومورفها را به جان دشمنان بیندازید. ممکن است در یک صحنه در حالی که سه یا چهار نفر یک نکرومورف را احاطه کردهاند، این موجودِ سابقا ترسناک به سمت شما حمله ور شود و فقط شما را آدم حساب کند. دقیقا برعکس این اتفاق هم ممکن است رخ بدهد. دشمنان قسم خوردهی «آیزاک» حتی وقتی دارند از این موجودِ واقعا ترسناک ضربه میخورند هم دست از شلیک کردن به شما بر نمیدارند. این جاست که یکی دیگر از ضعفهای وارد کردن نبردهای مسلحانه به بازی، حتی با این حجم کم، نمایان میشود. خوشبختانه بازی هنوز در مواجهه با نکرومورفها که دشمن اصلیتان هستند اندکی چالش برانگیز ظاهر میشود. اما، باید باور کرد که این موجودات دیگر آن حس ترس همیشگی را ندارند. به جز یکی دو صحنه در بازی از وجود نکرومورفها نمیترسید و میل به بقایتان کار دست آدرنالین خونتان نمیدهند. به عنوان مثالی از یکی از این مراحل میتوان به رویارویی با نکرومورفهای نامیرا اشاره داشت. نکتهی این مثال اینجاست که دقیقا شما به این خاطر ممکن است از این نوع خاص نکرورمورف بترسید که نمیتوانید آنها را برای همیشه متوقف کنید و سلاحتان از پس آنها بر نمیآید. مهمترین مشکل بازی، فراوانی ملزومات و مهماتی است که فضای مردهی ۳ را از فاز «ترس، تعلیق و هیجان تلاش برای بقا» به فاز «شلیک، شلیک و باز هم شلیک تا نکرومورف لعنتی بمیرد» منتقل میکند. در بسیاری از لحظات بازی به این فکر نمیکنید که چگونه زنده بمانید، به این فکر میکنید که با کشتن نکرومورف بعدی چه آیتمی به کوله پشتی «آیزاک» اضافه میشود. دغدغهی زنده ماندن وقتی کمرنگتر میشود که میفهمید دیگر نیاز به ذخیرهی بازی به صورت دستی ندارید و بازی درست مثل رزیدنت اویل ۵ با چکپوینت همهی کارها را حل میکند. البته، ای کاش محل قرارگیری این چکپوینتها به خوبی رزیدنت اویل بود تا حداقل واقعا یکی از دردسرهایمان کم شود. آیا سازندگان فراموش کردهاند که یک بازی ترسناک در سبک وحشتبقا ساخته و باید ذهن بازیکننده را بیش از هر چیز به «بقا» معطوف کنند که این همه مهمات، بستهی سلامتی و حتی امکان ساختن هر کدام که نیاز داشتید، در بازی قرار دادهاند؟ سازندگان در طراحی غولآخرها نهایت کج سلیقگی را به خرج دادهاند. در طول بازی سه بار شما را با یک موجود مزاحم مواجه میکنند و هر سه بار باید کار مشابه را بکنید. جالب اینجاست که در دو مرحلهی اول این موجود بدترکیب فقط دور میشود و میدانید که بازگشتی هم هست. باور کنید تصمیم گرفته بودم اگر دفعهی سوم این موجود نابود نشود و بخواهد دوباره برگردد بازی را ادامه ندهم! در پایان هم که اصلا معلوم نمیشود این غولآخر عظیمالجثه از کجا آمده و با یک تکنیک مشابه و ساده در یک مبارزهی غیرقابل قبول که ابدا چالشبرانگیز نمیشود از پا در میآید. سیارهی گمشده Lost Planet تا قبل از ورود به «تائو ولانتیس» چیز خاصی از طراحی محیط بازی، به جز چند محیط بستهی شبیه به هم و در اکثر اوقات رها شده نمیبینیم. به محض ورود به این سیارهی نفرین شده، محیط بازی دگرگون میشود. محیط برفی به خوبی به دل بازی نشسته است و به دل شما هم مینشیند. حرکت در بوران در حالی که چندقدمی پیشرویتان را نمیبینید به خودی خود دلهره آور است. هر چه در بازی پیشروی میکنید محیطهای بزرگتر، بلااستفادهتر و خلاقانهتری را میبینید که یکی پس از دیگری به کمک بازی میآیند تا در کنار گرافیک راضی کنندهی آن بازیکننده را مجاب کنند که در این دنیا بماند. با این حال، انتظار بیشتری از گرافیک بازی میرفت و میتوانستیم شاهد پیشرفت قابل توجهتری نسبت به شمارهی قبلی در این زمینه باشیم. اگر بازیهای قبلی را به عنوان نمونههای صداگذاری بینظیر و بینقص در این نسل یاد کنیم، بازی سوم یک شکست بزرگ تلقی میشود. صداگذاری بازی هنوز به خوبی گذشته هست، اما بازی در کارگردانی این صداها شکست میخورد. بارها و بارها در بازی از کلیشههای ساخت خودش استفاده میشود تا بالاخره این کلیشهها رنگ میبازند. چند بار اولی که صدای خرد شدن یک دریچه و ورود یک نکرومورف را میشنوید، به شدت خواهید ترسید، اما همین عمل تا پایان بازی صدها بار دیگر اتفاق میافتد و واکنش نهاییتان به شنیدن این صداها ممکن است واقعا خنده باشد! موسیقی بازی هم یکی دیگر از دلایلی است که میشود بازی را تا پایان به خاطر آن، و فقط به خاطر آن تحمل کرد. تمام جوانب در ساخت آهنگهای موسیقی متن بازی رعایت شده است و آهنگسازان بازی با دانش و آگاهی خاصی نسبت به ماهیت بازی، سازهای مناسب و ملودیهای بینقصی را برای آن انتخاب کردهاند. قطعا آهنگهای این بازی یکی از بهترین ارکستراسیونهای چند سال اخیر را دارند و همین امر باعث میشود تا نه تنها ملودیهای ساخته شده و آکوردهای نواخته شده توسط سازهای مختلف، شنیدنی به نظر برسند، بلکه تلفیق صداهای اضافی در موسیقی آن را تبدیل به اثری به شدت هماهنگ با بازی کند. در گذشته به سختی میشد از بازیهای سری فضای مرده ایراد گرفت و هر دو بازی قبلی بازیهای خوبی بودند. اما، فضای مردهی ۳ ایرادات زیادی دارد که ارزش سهگانه را به شدت پایین میآورد و جای هیچ حرفی را باقی نمیگذارد. شاید خیلی از ایرادات بازیهای قبلی به خاطر خوب بودن آنها در همین حس ترس دیده نشده بود، اما اکنون، خیلی از خوبیهای بازی به راحتی قربانی عیبها و نقصهای آن میشود. بازی که گاهی به شیرینی ما را تا حد مرگ میترساند، اکنون به یک سرگذشت خفتبار، و یک مرگ وحشتزای تلخ دچار شده است. ۶/۱۰ پتلفرم تست: PC بخش نقد شده: تک نفرهی داستانی نویسنده: سعید زعفرانی نویسنده سعید زعفرانی http://www.last.fm/user/SaeeD22000Z مسابقات بازی 154 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. لینکهایی که مربوط به dead space 3 بود رو کنار گذاشته بودم تا بعد از تموم کردن ماموریت بیام و بخونمشون. من انقدر از قبل و بعد هر نسخه dead space اطلاعات دارم که میتونم الآن ۱۰ تا نقد بنویسم یعنی من شماره ملیم رو حفظ نیستم ولی داستان dead space رو حفظم. الآن که دیگه شاید کسی نظرم رو نخونه ولی من پستش میکنم برای آیندگان! توی این نقد در قسمت اول خیلی اشاره میشه به نبود دایالوگ قوی، ضعف شخصیت پردازی و اثر منفی اون رو روند بازی. در جواب باید بگم تا حدی حرف درسته، نبود هیچ نقطه اطلاع دهنده از پیشینه Carver توی بازی، شخصیت اون رو خیلی عادی جلوه میده. یعنی من خودم وقتی دیدم Carver تا نقطه های مهم آخر بازی با ما همراهه، با خودم گفتم توقع داشتم بیشتر در مورد Carver میدونستم زمانی که داشت میگفت “فکر کنم این به اندازه کافی حساب بشه… بخاطر کارهای بدی که کردم”. در مورد مثلث عشقی چیزه زیادی نمیگم برا اینکه بازی نباید اصلا روی موضوع این دو تمرکز میکرد. داستان کارش این بود سفر Isaac رو برا ما روایت کنه نه چیز های فرعی. قسمت دوم در مورد روند بازی بود. من میتونم بگم ۱۵ درصد موافقم با این بخش. dead space المان های گیم پلی رو به خوبی درک کرده. دز گیم پلی بازی های survival horror، بازی به نقطه اوج میرسه و بعد همه چی ساکت میشه و دوباره همین و همین. توی نسخه سوم این روند خیلی شدید تر شده بود. جاهایی بود که ما قبل از اینکه نفسمون سر جاش بیاد دوباره باید یه سیر عظیمی از necromorph هارو میترکوندیم. مخصوصا چپتر های نهایی. من قبلا هم گفتم و الآن هم میگم و بعدا هم میگم، هر کسی نمیتونه فن dead space بشه. ds بخاطر ترس بالا و تمرکز اعصابی که میخواد، طرفدار های زیادی رو جمع نکرده. من به شخصه از این خوشم اومد که همش در خفقان کشتن دشمن ها باشم و بعد از یک مدت طولانی آروم بشم تا اینکه مثل قبل باشه. رک میگم، اگه ذهنت نمیتونه multi-task باشه پس ds بازی نکن! در مورد دشمن های انسانی من هم تا حدودی موافقم. صحنه های درگیری زیاد نیست و امکانات کاور و قلت خوردن هم زیاد کارامد نیستن ولی برای من بشخصه امکان کاور گرفتن خیلی خوب بود و من خودم ازش استفاده میکردم. در مورد هوش مصنوعی هم درسته من هم همیشه انتظار داشتم وقتی صحنه رو یا یک شرایط خاص ترک میکنم، دشمن های انسانی و نکرومورفی به جون هم بیفتن که اینطوری نمیشد! در مورد منابع در سطح بازی و حس تلاش برای بقا کاملا موافقم. از نظر من این موضوع در نسخه سوم یکی از بزرگترین تغییرات بود. من همیشه عادت داشتم بجایی برسم که یه پنل سیو داشته باشه. اونجا بود که میفهمیدم توی اون محیط نمیخواد نگران باشم. حالا این محیط ها تبدیل شده به bench mark ها و از طرفی هم با سیستم جدید bench mark اصلا حال نکردم. حذف اعتبار و نبود shop و تبدیل کردنش به suit kiosk چیزه جالبی نبود هرچند که واقع گرایانه تر بود. مثلا شاید یکی میومد میگفت اگه shop توی بازی هست پس چرا Isaac نمیتونه بترکونتش و هرچی داره رو ورداره! در کل منطقی بود ولی حس سابق رو از بین برد. من دوست داشتم پول جمع کنم منابع و اسلحه و لباس بخرم تا اینکه بسازم! یه پست هم توی انجمن pc دادم و گفتم که با این همه اسلحه و منابع و نکرومورف بچه ننه واقعا dead space 3 ساده شده. غول آخر که یکی از کشک ترین غول ها بود و من هم کاملا موافقم. البته اومدنش رو میدونستم از کجا اومده ولی لعنتی انقدر بزرگ بود که نمیشد کل بدنش رو دید! من توی dead space 1، با Leviathan که یکی از اولین غول های بازی بود یک داستان طولانی داشتم! حالا غول آخر نسخه سه… من خودم دوست داشتم سریع تر برم روی Tau Volantis از وقتی که روی سفینه بودم و اون اتفاق ها افتاد تا الی رو پیدا کنیم و … گرافیک میتونست پیشرفت کنه ولی دیگه روی یه سیستم عادی نباید بازیش میکردی برا اینکه سینماتیک هایی که dead space داره فقط به صدقه سری استفاده درست منابع سیستم توسط انجین، افت فریم و یا حتی هنگ نمیکنن. محیط های dead space وسیع هستن با کلی نورپردازی البته همه map میشن ولی خوب نور های داینامیک هم زیاد داریم. من خودم از اینکه همیشه dead space رو بدون افت فریم در تمامی سری ها بازی کردم خوشنودم! در مورد صدا گذاری هیچ حرفی نمیزنم برا اینکه در هر سه نسخه محشر بود. توی صحنه آخر وقتی که Isaac عکس الی رو ول میکنه خیلی جالب بود، من خودم صحنه آخر رو خیلی دوست داشتم و خودم هم از قبل اومدن نسخه سه میدونستم که همچین چیزی میشه. از همون موقع که اون صحنه تموم شد تا اینکه به پایان credit برسه و صدای Isaac بیاد من کاملا ناراحت بودم. از اینکه این همه کار سخت کردیم و بعد آخرش هم بمیریم؟ ولی وقتی صدای Isaac اومد من خیلی خوشحال شدم و میتونم بگم این پایانی بود که من دوست داشتم. در آخر باید بگم که نقد نسبتا خوبی بود و ایراد های بنی اسرائیلی هم داشت. نمره من یه چیزی بالای ۸.۵ هست. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید آقا شما که تقریبا با همه ی ایرادهای نقد موافق بودی … دیگه بنی اسراییلیش چی بود؟ ۰۰ همین مثلث عشقی و اون عکسی که شما گفتی هم باید مراقب دمای بدن Isaac باشی و چند مورد دیگه و صدا گذاری و … ۰۰ خب اون مثلث عشقی مگه نه این که کل داستان بازی رو به فنا میده؟ ایراد نیست؟ مگه نه این که هیچ کدوم از شخصیت های جدید شخصیت پردازی نمیشن؟ مخصوصا بد من قصه؟ یا این که اگه به رابطهی عمیق عاطفی آیزاک و زنش توی ۱ دقت کنی این رابطهی چیپ عذاب آور نمیشه؟ واقعا عجیبه که این حرف رو میزنی … قصه پردازی بازی های قبلی کجا و این بازی کجا … زیر نویس اون عکس هم اتفاقا کاملا درسته. شما بعد از سقوط اگر با آیزاک سمپاتی داشته باشی (ولو اندک) در فکر الی خواهی بود … که به فجیع ترین وجه ممکن اون لحظه بازی سیلی به گوشت میزنه … ۰۰ همون جور که بعضی از دوستان هم اشاره کردند……….واقعا نمیدونم انتظار ما از یه بازی خوب چی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بالاخره یه فرقی بین بازی خوب-متوسط و ضعیف باید باشه دیگه!!!!!!!!!!!!!!!! ولی متاسفانه اکثر نقد ها فقط متوجه نکات منفی داستان هستند که با توجه به عناوین دیگر اصلا به چشم نمیان…………..ممنون از نقد شما…………. :X ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید خوب بود. ولی فقط بدی هارا نوشتید. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید به قول متین ایزدی ایزاک به شدت کند و دشمنانش به شدت تند هست و این وجود نداشتن تعادل توی مبارزات به شدت رو اعصابه ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید عجب… ! :-? ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید نقد بسیار خوبی بود و نمره نسبتا منطقی ای داده شد … دوستانی هم که می گویند نمره کم دادی بهتره کامل و دقیق بخونن متن رو … نمره بسیار منطقی است … شاید هم کمی کمتر باید میشد… فقط اندکی … _______________ آروین از pc $ ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید نقد خیلی خوبی بود ممنون =D البته اگه ایراداتش رو با خوبی هاش کنار هم قرار بدیم ، محاسنش بیشتر بود ۷ بهترین و متعادل ترین نمره ایه که میشه بهش داد . البته بماند که وفور بیش از حد بسته های سلامتی و تیر خیلی روی اعصابه :-| ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید خیلی ممنون از بابت نقد خوبتان و کاملا با شما موافق هستم. =D به نظر من یکی از بزرگترین ایرادات این بازی به بخش مبارزات مربوط میشه…نکرومورف ها خیلی خیلی سریع هستند و ایزاک هم که عین ماست وارفته… البته قسمت ساخت اسلحه خوبه.هرچند که بیش از حد پیچیده است(من خودم تا اخر بازی هنوز کامل یاد نگرفته بودم )ولی نتیجه ای که بدست میاری فوق العاده است.من انواع و اقسام اسلحه ها رو روی نکرومورف های بیچاره امتحان کردم و لذت بردم . در کل به نظر من بهترین قسمت از این سه گانه قسمت دوم است. نمره من به این بازی ۷.۵ است. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید سعید دمت گرم! خیلی خوب نوشتی! من موندن از چیه این بای میشه دفاع کرد! که برخی از دوستان این ازی رو شاهکار می دونن! علی کوروشی هم قبل از بحثی که داشتم باهاش تو یاهو هم این بازی رو عالی می دونست و بعد از بحث نمره اش نزول چشم گیری کرد! سابقا نکات منغی اش رو گفه بودم! که با نقد شما هم تقریبا همخوانی داره! نمره ۶ نمره خیلی خوبی بود و بقول برادر میرابی این بازی پایین تر هم باید می گرفت ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید دلم بسیار هم پر است از آن مثلا نقد آقای قرالو ایشان شدن یکتنه گیم اینفورمر دیبازی، اکثرا به بازی ها نمرات بالا میدن! ایشان فقط از ابتدا شروع به تعریف و تمجید از بازی و برگ کرن نقاط قوت اش داشتن و نکات ضعف بیشمارش رو یا نگفتن یا الکی بهانه اوردن براشون؛ وقتی این جمله مربوط به سیستم کاور ومبارزه با انسان ها رو تو بین تصاویر گفتن من همدر حال زدن سرم به میز بودم؛ ” مبارزات با انسا ها کمی بد قلق هستش چون ما به مبارزات عناوین اکشن سوم شخص( مثل گیرز ) عادت کرد ه ایم”؛ داستان و شخصیت پردازی بسیار ضعیف این عنوان باعث شده افرادی مثل من که نسخه های قبلی رو بازی کردن نتونن با این ایزاک کوچکترین ارتباط رو برقرار کنن و به همین دلیل هیچ گونه حس هم زاد پنداری در بازی دیده نمی شه؛ به هر حال برای ترسیدن تنها یک راه مانده و عن هم اسلندر و امنسیا هستش؛ ۰۰ انقدر :lol: شدم که چشمام سیاهی رفت! کل کل هایی بس زیبا داریم! ————————————— نقدی کوبنده و قابل ستایش بود! آدم تا از نزدیک و بدون دخالت در بحث نبینه نمیتونه مضرات فن بوییسم رو بفهمه! آقا سعید حالا کو آپ هم بازی کن یه نقد بنویس ببینیم چند چندیم! ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید نمایش بیشتر
لینکهایی که مربوط به dead space 3 بود رو کنار گذاشته بودم تا بعد از تموم کردن ماموریت بیام و بخونمشون. من انقدر از قبل و بعد هر نسخه dead space اطلاعات دارم که میتونم الآن ۱۰ تا نقد بنویسم یعنی من شماره ملیم رو حفظ نیستم ولی داستان dead space رو حفظم. الآن که دیگه شاید کسی نظرم رو نخونه ولی من پستش میکنم برای آیندگان! توی این نقد در قسمت اول خیلی اشاره میشه به نبود دایالوگ قوی، ضعف شخصیت پردازی و اثر منفی اون رو روند بازی. در جواب باید بگم تا حدی حرف درسته، نبود هیچ نقطه اطلاع دهنده از پیشینه Carver توی بازی، شخصیت اون رو خیلی عادی جلوه میده. یعنی من خودم وقتی دیدم Carver تا نقطه های مهم آخر بازی با ما همراهه، با خودم گفتم توقع داشتم بیشتر در مورد Carver میدونستم زمانی که داشت میگفت “فکر کنم این به اندازه کافی حساب بشه… بخاطر کارهای بدی که کردم”. در مورد مثلث عشقی چیزه زیادی نمیگم برا اینکه بازی نباید اصلا روی موضوع این دو تمرکز میکرد. داستان کارش این بود سفر Isaac رو برا ما روایت کنه نه چیز های فرعی. قسمت دوم در مورد روند بازی بود. من میتونم بگم ۱۵ درصد موافقم با این بخش. dead space المان های گیم پلی رو به خوبی درک کرده. دز گیم پلی بازی های survival horror، بازی به نقطه اوج میرسه و بعد همه چی ساکت میشه و دوباره همین و همین. توی نسخه سوم این روند خیلی شدید تر شده بود. جاهایی بود که ما قبل از اینکه نفسمون سر جاش بیاد دوباره باید یه سیر عظیمی از necromorph هارو میترکوندیم. مخصوصا چپتر های نهایی. من قبلا هم گفتم و الآن هم میگم و بعدا هم میگم، هر کسی نمیتونه فن dead space بشه. ds بخاطر ترس بالا و تمرکز اعصابی که میخواد، طرفدار های زیادی رو جمع نکرده. من به شخصه از این خوشم اومد که همش در خفقان کشتن دشمن ها باشم و بعد از یک مدت طولانی آروم بشم تا اینکه مثل قبل باشه. رک میگم، اگه ذهنت نمیتونه multi-task باشه پس ds بازی نکن! در مورد دشمن های انسانی من هم تا حدودی موافقم. صحنه های درگیری زیاد نیست و امکانات کاور و قلت خوردن هم زیاد کارامد نیستن ولی برای من بشخصه امکان کاور گرفتن خیلی خوب بود و من خودم ازش استفاده میکردم. در مورد هوش مصنوعی هم درسته من هم همیشه انتظار داشتم وقتی صحنه رو یا یک شرایط خاص ترک میکنم، دشمن های انسانی و نکرومورفی به جون هم بیفتن که اینطوری نمیشد! در مورد منابع در سطح بازی و حس تلاش برای بقا کاملا موافقم. از نظر من این موضوع در نسخه سوم یکی از بزرگترین تغییرات بود. من همیشه عادت داشتم بجایی برسم که یه پنل سیو داشته باشه. اونجا بود که میفهمیدم توی اون محیط نمیخواد نگران باشم. حالا این محیط ها تبدیل شده به bench mark ها و از طرفی هم با سیستم جدید bench mark اصلا حال نکردم. حذف اعتبار و نبود shop و تبدیل کردنش به suit kiosk چیزه جالبی نبود هرچند که واقع گرایانه تر بود. مثلا شاید یکی میومد میگفت اگه shop توی بازی هست پس چرا Isaac نمیتونه بترکونتش و هرچی داره رو ورداره! در کل منطقی بود ولی حس سابق رو از بین برد. من دوست داشتم پول جمع کنم منابع و اسلحه و لباس بخرم تا اینکه بسازم! یه پست هم توی انجمن pc دادم و گفتم که با این همه اسلحه و منابع و نکرومورف بچه ننه واقعا dead space 3 ساده شده. غول آخر که یکی از کشک ترین غول ها بود و من هم کاملا موافقم. البته اومدنش رو میدونستم از کجا اومده ولی لعنتی انقدر بزرگ بود که نمیشد کل بدنش رو دید! من توی dead space 1، با Leviathan که یکی از اولین غول های بازی بود یک داستان طولانی داشتم! حالا غول آخر نسخه سه… من خودم دوست داشتم سریع تر برم روی Tau Volantis از وقتی که روی سفینه بودم و اون اتفاق ها افتاد تا الی رو پیدا کنیم و … گرافیک میتونست پیشرفت کنه ولی دیگه روی یه سیستم عادی نباید بازیش میکردی برا اینکه سینماتیک هایی که dead space داره فقط به صدقه سری استفاده درست منابع سیستم توسط انجین، افت فریم و یا حتی هنگ نمیکنن. محیط های dead space وسیع هستن با کلی نورپردازی البته همه map میشن ولی خوب نور های داینامیک هم زیاد داریم. من خودم از اینکه همیشه dead space رو بدون افت فریم در تمامی سری ها بازی کردم خوشنودم! در مورد صدا گذاری هیچ حرفی نمیزنم برا اینکه در هر سه نسخه محشر بود. توی صحنه آخر وقتی که Isaac عکس الی رو ول میکنه خیلی جالب بود، من خودم صحنه آخر رو خیلی دوست داشتم و خودم هم از قبل اومدن نسخه سه میدونستم که همچین چیزی میشه. از همون موقع که اون صحنه تموم شد تا اینکه به پایان credit برسه و صدای Isaac بیاد من کاملا ناراحت بودم. از اینکه این همه کار سخت کردیم و بعد آخرش هم بمیریم؟ ولی وقتی صدای Isaac اومد من خیلی خوشحال شدم و میتونم بگم این پایانی بود که من دوست داشتم. در آخر باید بگم که نقد نسبتا خوبی بود و ایراد های بنی اسرائیلی هم داشت. نمره من یه چیزی بالای ۸.۵ هست. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
همین مثلث عشقی و اون عکسی که شما گفتی هم باید مراقب دمای بدن Isaac باشی و چند مورد دیگه و صدا گذاری و … ۰۰
خب اون مثلث عشقی مگه نه این که کل داستان بازی رو به فنا میده؟ ایراد نیست؟ مگه نه این که هیچ کدوم از شخصیت های جدید شخصیت پردازی نمیشن؟ مخصوصا بد من قصه؟ یا این که اگه به رابطهی عمیق عاطفی آیزاک و زنش توی ۱ دقت کنی این رابطهی چیپ عذاب آور نمیشه؟ واقعا عجیبه که این حرف رو میزنی … قصه پردازی بازی های قبلی کجا و این بازی کجا … زیر نویس اون عکس هم اتفاقا کاملا درسته. شما بعد از سقوط اگر با آیزاک سمپاتی داشته باشی (ولو اندک) در فکر الی خواهی بود … که به فجیع ترین وجه ممکن اون لحظه بازی سیلی به گوشت میزنه … ۰۰
همون جور که بعضی از دوستان هم اشاره کردند……….واقعا نمیدونم انتظار ما از یه بازی خوب چی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بالاخره یه فرقی بین بازی خوب-متوسط و ضعیف باید باشه دیگه!!!!!!!!!!!!!!!! ولی متاسفانه اکثر نقد ها فقط متوجه نکات منفی داستان هستند که با توجه به عناوین دیگر اصلا به چشم نمیان…………..ممنون از نقد شما…………. :X ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
به قول متین ایزدی ایزاک به شدت کند و دشمنانش به شدت تند هست و این وجود نداشتن تعادل توی مبارزات به شدت رو اعصابه ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
نقد بسیار خوبی بود و نمره نسبتا منطقی ای داده شد … دوستانی هم که می گویند نمره کم دادی بهتره کامل و دقیق بخونن متن رو … نمره بسیار منطقی است … شاید هم کمی کمتر باید میشد… فقط اندکی … _______________ آروین از pc $ ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
نقد خیلی خوبی بود ممنون =D البته اگه ایراداتش رو با خوبی هاش کنار هم قرار بدیم ، محاسنش بیشتر بود ۷ بهترین و متعادل ترین نمره ایه که میشه بهش داد . البته بماند که وفور بیش از حد بسته های سلامتی و تیر خیلی روی اعصابه :-| ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
خیلی ممنون از بابت نقد خوبتان و کاملا با شما موافق هستم. =D به نظر من یکی از بزرگترین ایرادات این بازی به بخش مبارزات مربوط میشه…نکرومورف ها خیلی خیلی سریع هستند و ایزاک هم که عین ماست وارفته… البته قسمت ساخت اسلحه خوبه.هرچند که بیش از حد پیچیده است(من خودم تا اخر بازی هنوز کامل یاد نگرفته بودم )ولی نتیجه ای که بدست میاری فوق العاده است.من انواع و اقسام اسلحه ها رو روی نکرومورف های بیچاره امتحان کردم و لذت بردم . در کل به نظر من بهترین قسمت از این سه گانه قسمت دوم است. نمره من به این بازی ۷.۵ است. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
سعید دمت گرم! خیلی خوب نوشتی! من موندن از چیه این بای میشه دفاع کرد! که برخی از دوستان این ازی رو شاهکار می دونن! علی کوروشی هم قبل از بحثی که داشتم باهاش تو یاهو هم این بازی رو عالی می دونست و بعد از بحث نمره اش نزول چشم گیری کرد! سابقا نکات منغی اش رو گفه بودم! که با نقد شما هم تقریبا همخوانی داره! نمره ۶ نمره خیلی خوبی بود و بقول برادر میرابی این بازی پایین تر هم باید می گرفت ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
دلم بسیار هم پر است از آن مثلا نقد آقای قرالو ایشان شدن یکتنه گیم اینفورمر دیبازی، اکثرا به بازی ها نمرات بالا میدن! ایشان فقط از ابتدا شروع به تعریف و تمجید از بازی و برگ کرن نقاط قوت اش داشتن و نکات ضعف بیشمارش رو یا نگفتن یا الکی بهانه اوردن براشون؛ وقتی این جمله مربوط به سیستم کاور ومبارزه با انسان ها رو تو بین تصاویر گفتن من همدر حال زدن سرم به میز بودم؛ ” مبارزات با انسا ها کمی بد قلق هستش چون ما به مبارزات عناوین اکشن سوم شخص( مثل گیرز ) عادت کرد ه ایم”؛ داستان و شخصیت پردازی بسیار ضعیف این عنوان باعث شده افرادی مثل من که نسخه های قبلی رو بازی کردن نتونن با این ایزاک کوچکترین ارتباط رو برقرار کنن و به همین دلیل هیچ گونه حس هم زاد پنداری در بازی دیده نمی شه؛ به هر حال برای ترسیدن تنها یک راه مانده و عن هم اسلندر و امنسیا هستش؛ ۰۰
انقدر :lol: شدم که چشمام سیاهی رفت! کل کل هایی بس زیبا داریم! ————————————— نقدی کوبنده و قابل ستایش بود! آدم تا از نزدیک و بدون دخالت در بحث نبینه نمیتونه مضرات فن بوییسم رو بفهمه! آقا سعید حالا کو آپ هم بازی کن یه نقد بنویس ببینیم چند چندیم! ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید