“بایوشاک: بیکران” و شخصیت الیزابت; از بیکران تا بینهایت
نمیدانم چگونه باید او را توصیف کنم. اول از همه دختری است با معلومات خیلی بالا. از فیزیک کوانتومی گرفته تا راه و روش بازکردن قفل دربها و گاوصندوقها. البته خیلی هم با ادب است. به طوری که از قرار دادن کلمهی آقا قبل از اسمتان, حتی در بدترین شرایط هم دست بر نمیدارد. پر حرف نیست و فقط زمانی که لازم باشد, جملات پرمعنیاش را به سویتان میفرستد. از همه مهمتر, از آن دخترهایی نیست که یک لحظه هم ولتان نمیکنند. او بدون یک کلمه حرف, هر موقع لازم باشد, برای خودش به گوشه و کنار محیطها سر میکشد. و صدالبته از آن دخترهایی هم نیست که سالها در انتظار شوالیه شجاع و اسب سفیداش به سر برده باشد و وقتی او از راه برسد به همهچیزش پشت کند و بیخیال گذشتهاش شود. از بذل و بخششهایش بگیرید تا همزبانیاش با شما در وسط یک شهر غریب. در یک کلام هرچه از یک دختر با کمالات و کامل بخواهید در او یافت میشود. راستی اسمش الیزابت است. دختری مجازی با قلبی واقعی.
در قسمت سوم از مجموعه مقالات “از بیکران تا بینهایت” قصد داریم بر روی شخصیت الیزابت تمرکز کرده و گوشهای از شخصیت آسیبپذیر, لطیف و در عین حال شجاع و مستعداش را مورد بررسی قرار دهیم. کاراکتری که بدون شک قرار دادن نام یک همراهی ساده بر روی او, ظلمی است به هنر بینظیر شخصیتپردازیاش از سوی هنرمندان “ایرشنال گیمز”. شخصیتی که تنها یک بازیرایانهای توانایی پردازش او به این زیبایی را دارد. الیزابت علاوه بر داستان, در زمینهی گیمپلی هم به عنوان یک همراه همیشه حاضر, مرزهای تکنیکی و هنری جدیدی را در مدیوم بازی از خود بر جای میگذارد.
قبل از عرضهی “بیکران” اطلاعات تقریبا خوبی را از پیشنمایشها و مصاحبههای سازندگان بازی به دست آورده بودم. و میدانستم که شخصیت الیزابت قرار است دارای چه ویژگیهایی باشد. اما تا لحظهی برخورد و همراه شدنم با او, هیچ ایده و تصور خاصی از یک همراه با این سطح از جزییات نداشتم. و برای همین هم بود که او به بینهایتهای روحام نفوذ کرد و تبدیل شد به خاصترین شخصیتیای که تاکنون در بازیهای رایانهای با آن روبه رو شدهام.
از هشدار تا دیدار
نقطهی کلیدی شخصیتپردازی الیزابت زمانی آغاز میشود که ما او را تنها در قالب دختر غمگینی که از اتفاقات اطرافش ناراحت است, نمیبینیم. بلکه او با اینکه در ظاهر نشان از دختری معصوم, بیتجربه و سادهای دارد, اما در باطن بسیار شجاع و عاقل است. به طوری که حتی با اینکه اسلحهای در دست ندارد, اما از راهی دیگر شما را در میدان نبرد یاری میکند.
برخلاف تصور بازیکنندههای دنیا که در بیشتر مواقع با معقولهای به نام همراه (Sidekick) مشکل دارند. سازندگان بازی میتوانند آنها را با برنامه و کارگردانی صحیح تبدیل به عناصر مهمی در داستان و گیمپلی بازی خود کنند. به شکلی آن همراه هیچگاه همانند مثالهای بد, تبدیل به بار سنگینی بر دوش بازیکننده نشود. همراهانی که بازیکننده همواره مجبور است, تا نیمی از حواس خود را به آنها معطوف کند. همراهانی که علاوه بر یک نوار سلامتی کوچک, از هوش مصنوعی ضعیفی هم رنج میبرند. و در نهایت, چیزی نیستد جز دردسر!
اما مهمترین نکتهای که “بیکران” را در این زمینهی در اوج نگاه میدارد, همین توجهی عالی سازندگان به الیزابت و پتانسیلهایش است. الیزابت بدونشک در نوع خودش بینظیر است. هر وقت که شما هدفگیری میکنید, او به سرعت از اطرافتان دور میشود. وقتی هم که وارد درگیری میشوید, برای خود جای امنی پیدا میکند تا صدمه نبیند. البته صدمه هم نمیبیند, چون هیچگونه نوار سلامتیای برای او تعریف نشده است. این مسئله باعث میشود تا با خیالی آسوده تمام تمرکز خود را بر روی دشمنان بگذارید.
مطمئنا با بسیاری از همراهانی برخوردهاید که به دلیل ضعف در جهتیابی همواره در در و دیوار به سر میبرند, اما الیزابت چنین مشکلی ندارد. او به قدری زیبا در میان راهروهای ساختمانها میدود, یا راه خود را از میان موانع محیطی باز میکند که احساس میکنید, که کسی مثل خودتان در حال هدایت اوست.
مهمتر از تمام اینها نباید فراموش کنیم که الیزابت نه فقط یک همراه ساده, بلکه به عنوان نقطهی عطف داستانسرایی “بیکران” هم به شمار میرود. به طوری که اگر او را از داستان حذف کنیم, تمامی اتفاقات قصه به هم میریزد. این مسئله باعث شده تا گروه سازنده بر لبهی تیغ حرکت کنند. اگر شخصیت او به عنوان یک همراه و مهمترین شخصیت داستانی در بیاید, همهچیز مساوی است با موفقیت, که در حال حاضر شاهد این هستیم. اما اگر کاراکتر او تبدیل به یک همراه اعصاب خردکن میشد. مطمئنا شخصیت او علاوه بر گیمپلی به داستان هم ضربه میزد. و ما اکنون شاهد چنین بازیای نبودیم.
مراحل شخصیتپردازی کاراکتر الیزابت میتواند کلاس درسی باشد برای تمامی بازیسازان دنیا. فقط کافی است به یاد بیاورید که بازی چگونه حتی قبل از اینکه او را از نزدیک ببینید, شخصیتپردازی کرده و برایتان آماده میکند. آنوقت است که به هنر شخصیتپردازی الیزابت در “بیکران” پی میبرید.
آشنایی قبل از رویارویی, همان تکنیکی است که در مقالهی “هنر داستانسرایی بصری” در مورداش بحث کردیم. گفتیم که بازی چگونه ما را قبل از اینکه به آن مجسمهی فرشته برسیم از راههای مختلف آشنا میکند. و چگونه یک مجسمه برایتان مهم میشود. این موضوع در مورد شخصیتپردازی الیزابت هم صدق میکند. در ابتدا الیزابت تنها هدف ماموریت شما محسوب میشود. اما به محض اینکه وارد Monument Island میشوید, شاهد هستید که بازی تمرکز بالایی بر روی الیزابت میکند. به طوری که پروسهی شخصیتپردازی او دقیقا از همینجا آغاز میشود:
تمام بخشهای برج پر است از تابلوهایی که خطر رویارویی با یک انسان خاص را بهتان گوش زد میکند. شما تاکنون اطلاعات کمی در مورد او داشتهاید, اما ناگهان با دیدن این هشداردهندهها از خود میپرسید. چرا کارفرماها از من خواستهاند که این همه راه برای این دختر بیایم. آیا او انسان خاصی است که او را در این برج زندانی کرده و این همه تابلوهای هشداردهنده هم اطرافاش گذاشتهاند؟!
این لحظات آغازی است بر کنجکاوی شما بر شخصیت الیزابت. هرچه محیط قرنطینه را زیر پا میگذارید, بیشتر متوجه میشوید که تمام آن هشداردهندهها جنبهی نمایشی نداشتهاند. کمی جلوتر متوجه میشوید که این دختر واقعا مهم است. او به قدری مهم بوده و هست که گروهی از مردم یا بهتر بگویم پژوهشگران با دقتی فراوان رشد او را مورد مطالعه قرار دادهاند. تمام اینها در کنار هم باعث میشوند تا کمکم به هدف ماموریت خود شک کنید. آیا دلیل خاصی وجود دارد که او را اینگونه و با چنین تجهیزات امنیتیای زندانی کردهاند؟!
روند شخصیتپردازی الیزابت به همین شکل ادامه پیدا میکند. در بخش دیگری از برج به فیلمی بر میخورید که بعضی از تواناییهای او را به تصویر میکشد. مهارتهایی همچون بازکردن قفل دربها; مهارتی که در حقیقت هر زندانیای دوست دارد که آن را بداند. چیزی که مدتی بعد تبدیل به یکی از مکانیکهای گیمپلی میشود, که تنها الیزابت قادر به انجام آن است. علاقهی او به آواز خواندن, رقص و نقاشی هم در این فیلم به زیبایی به تصویر کشیده میشود. فیلمهایی که بدون اطلاع الیزابت توسط پژوهشگرانی که برای “کامستاک” کار میکنند, از زندگی او در زندان ضبط شده است. این در حالی است که بازیکننده قادر است بیاعتنا از کنار این اطلاعات رد شود. اما جلوتر همین خصوصیات شخصیتی الیزابت از فاصلهای نزدیک برای بازیکننده به نمایش در میآیند.
اما این روند عالی شخصیتپردازی الیزابت با ورود شما به “اتاقکهای مشاهده” ریتم جدیتری میگیرند. جایی که شما قادر هستید, او را بدون اینکه متوجه حضورتان باشد, نظارهگر باشید. واقعا باید این ایده و نحوهی پیادهسازی آن را ستایش کرد. بازی در این قسمت الیزابت را برای اولین بار از نزدیک به تصویر میکشد. اما نه فقط الیزابتی که گوشهای نشسته باشد. بلکه, با طراحی صحنههایی برای او, کاری میکنند تا بازیکنندهای که نظارهگر اوست, از آرزوها, تواناییها, علاقهها و به طور کلی خصوصیات شخصیتی او سر در بیاورد. به طور مثال متوجه میشوید که او علاقهی شدیدی به شهر پاریس دارد. شهری که کاملا با شخصیت ساده و رویایی او همخوانی دارد.
البته یادمان نرود که در این بخش متوجه میشویم که چرا او را زندانی کردهاند. همه چیز ریشه در قدرتهای عجیب و غریب الیزابت دارد:
در این بین از این هم نگذریم که تمام این مقدمهچینیهای قبل از رویارویی با الیزابت باعث میشود تا در هنگام برخورد با او احساس یک غریبه را نداشته باشید. در بدترین حالت شما گوشهای از علاقهها و آرزوهای او را میدانید و این میتواند خیلی بهتر شما را در درک دیالوگها و اتفاقاتی که قرار است رفته رفته پیچیده و پیچیدهتر شوند, کمک کنند. اما با تمام اینها اولین رویارویتان با الیزابت آنقدرها مهربانانه نیست. درست زمانی که او شما را با نشانهگیری دقیقاش با پرتاب کتاب مورد هدف قرار میدهد. بعد از یک سکانس هیجانانگیز و فرار از دست سانگبرد عصبانی. بازی شما و همراه جدیدتان را برای مدتی در آرامش قرار میدهد, تا مرحلهی بعدی شخصیتپردازی الیزابت و رابطهی او و “بوکر دویت” آغاز شود.
همانطور که در مقالهی “هنر داستانسرایی بصری” گفتم, اینجاست که وارد یکی از بهترین مراحل عمرم میشوم. الیزابت سالها از جامعه, مردم و زشت و زیباییهایش دور بوده است. با توجه به این موضوع, حالات و رفتار او وقتی که خود را در کنار مردم و زیباییهای کلمبیا میبیند, به فوقالعادهترین شکل ممکن کارگردانی و به تصویر کشیده میشوند.
او بدون توجه به شما و هدفی که دارید, با شنیدن صدای موسیقی ترکتان میکند. دور و برتان را با دقت نگاه میکنید و ناگهان او را در میان گروهی در حال پایکوبی و شادی میبینید. یک صحنهی زیبا و بیآلایش از شخصیتپردازی ناب یک کاراکتر. شخصیت پیچیدهی او به راحتی و تنها در این صحنهی رقص شرح داده میشود. یک دختر بیخیال, ساده و در عین حال عاقل. بیخیال به حدی که چندی پس از آن صحنهی ترسناک فرار از دست سانگبرد, در حال خوشگذرانی است. این در حالی است که این شخصیت لطیف در مقابل بوکر دویت سخت, خشک و خشن ما قرار میگیرد. این تضاد شخصیتی به زیبایی در سکانسی که بوکر, اولین کسانی را که در جلوی چشمان الیزابت میکشد, به نمایش در میآید. چهرهی رنگپریده و هاج و واج الیزابت در این صحنه دیدنی است:
روابط و طرز فکرهای این دو شخصیت در مورد یکدیگر هم قابل اشاره است. با اینکه هر دو برای رسیدن به اهدافشان به یکدیگر نیاز دارند. اما یا این حال هیچکدام به دیگری به طور کامل اعتماد ندارد. برای بوکر, الیزابت یک ماموریت است که باید به پایان برسد. از سویی دیگر, با اینکه الیزابت از بوکر برای فراری دادناش از برج ممنون است, اما او هم شک و شبهات خود را نسبت به بوکر دارد. تمامی این روابط زیبا در بازی به دو دلیل صورت گرفته است. اول اینکه بوکر صجبت میکند. و نویسندگان توانستهاند تا شخصیتاش را با دیالوگهایش پرورش دهند. و دوم اینکه, الیزابت درجریان مراحل شخصیتپردازی و آشناییاش تبدیل به یک شخصیت واقعی میشود. او آرزو, امید, ضعف , قدرت و … دارد. چیزهایی که او را باور پذیر میکنند.
تغییر رفتار در الیزابت هم یکی دیگر از بهترین لحظات شخصیتپردازی او و همچنین بازی را به خود اختصاص داده است. در این زمینه میتوان به سکانسی اشاره کرد که او برای نجات جان پسر بچهای, “دیزی فیتزوری” را میکشد. تماشای چگونگی تغییر رفتار و حالات الیزابت در این صحنه واقعا دیدنی است. طراحی عالی انیمیشن و موشنکپچر در این صحنه هوش از سرتان میبرد. نگاههای پر از سوالاش در حالی که به لباسهای خونیاش نگاه میکند, ترسی که به زیر پوستش نفوذ کرده است و شمایی که با جملات خود قصد آرام کردناش را دارید. همه دست به دست هم, یک صحنهی تمام عیار را خلق میکنند.
در این بین از سکانس تعویض لباس و موی الیزابت هم نمیتوان گذشت. این تغییر در ظاهر به این معنی است که کاراکتر سادهی ما خود و اتفاقات دور و اطرافش را باور کرده است. و قصد دارد با عزمی راسخ و هدفی معین, مقصد سفر خود را تغییر دهد. این تغییر زمانی است که الیزابت رویای خود برای رفتن به پاریس را فراموش کرده و هدفی بزرگتر را برای خود تعیین میکند. او خود را باور کرده است و قصد دارد وضعیت نابسامان کلمبیا را درست کند. او مسئلهی خودآگاه خود را کنار میزند و با شناخت مسئلهی ناخودآگاهش, به سوی برطرف کردن آن گام بر میدارد.
این تغییر هویت در الیزابت زمانی نفسگیرتر و جذابتر میشود که ما نگاهی به گذشته میکنیم. او در ابتدا یک دختر معصوم و ساده معرفی میشود, اما سیر شحصیتپردازی بازی, او را تبدیل به الیزایت جدید و با هدفی جدیتر میکند.
بدونتردید, الیزابت بهترین همراه تاریخ بازیهای رایانهایست. از هوش مصنوعی فرانسلیاش بگیرید تا شخصیتپردازی بینظیر و با آن هارمونی بینقصاش. قوس شخصیتی الیزابت به معنای واقعی در پایان بازی کامل میشود. او هم خوشی را تجربه میکند و هم ترس. هم شکنجه میشود و هم درد میکشد. آن چشمان معصوم و زیبایش رنج را حس میکنند. و تمام اینها ما را با کاراکتری آشنا میکند که قلبی انسانی دارد. و درنهایت باری دیگر جنبهی دیگری از هنر در بازیهای رایانهای در شخصیتپردازی یک کاراکتر نمایان میشود.
نویسنده: رضا حاجمحمدی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
به نظر یه شاهکاره هنرمندانس
سری بایوشاک واقعا عالیه
من که ازش خوشم نیومد :-|
اغراق اغراق اغراق
من تشکر میکنم که وقتتون رو برای این پست گزاشتین ولی باید انتقاد هم بکنم چرا انقدر رو این شخصیت الیزابت اغراق میکنید یک شخصیت همراه که فقط برای اینکه بازی رو برایمان ساده کنه
هر جا میریم هزار تا مهمات و بسته سلامتی باز میکنه و هزار تا دم و دستگاه دیگه این یعنی هوش مصنوعی بالا که با یک دکمه انواع اقسام مهمات رو باز کنه اصلا بهالیزابت مربوط میشه
بله مزاحمت نیست وقتی تو بازی ای که اصلا دشمنها با الیزابت کاری ندارن چه مراقبتی کنیم ازش خوشبختانه هم پرستار و جعبه مهماتمون هم هست که دیگه واقعا واویلا
دقیقا مراحلی که الیزابت نیست برای ادم جذابتره نمونش روح مادر الیزابت که تو یه قسمت الی نیست و چقدر ادم رو به چالش میکشه نمیدونم چرا انقدر اغراق برای یک بازی و این همه نفرت در بازی دیگر خواهشا حداقل بگید نظر شخصیمون بوده
باورم نمی شه همچین حرفی بزنی! هیچکس توی این سایت به اندازه ی من مخالف این بازی نیست (البته خودمم دوستش دارم) ولی الیزابت قطعاً بهترین سایدکیک یا همراهی هست که من تا حالا توی یه بازی دیدم!
چیزی که این کاراکتر رو بی نظیر کرده هوش مصنوعی شاهکارشه در کنار شخصیت پردازی عالیش. حتی یه لحظه هم آدم احساس نمی کنه که این هوش مصنوعیه و اصلاً قابل پیش بینی نیست. از طرفی رفتار و گفتارش هم به شدت عاقلانه و منطقیه و تا پایان بازی به تمام اتفاقات واکنش نشون می ده. الیزابت فقط مهمات نمی داد دستت، الیزابت خیلی وقتا جای Lockpick ها رو بهت نشون می ده (اونایی که پیداشون نکردی)، بهت می گه برو اون طرف مهمات زیاده، کتاب هایی که برای رمز گشایی پیام ها هست رو پیدا می کنه، هر چی پول جمع می کنه می اندازه برات، درب گاو صندوق ها رو باز می کنه، دیگه می خوای چی کار کنه؟ وقتی کنار آتیش می ری یا جایی که یه مرد داره سیگار می کشه، جلوی دهنش رو می گیره و سرفه می کنه! اسلحه رو نشونه می گیری سمتش، می گه بگیرش اون طرف! همیشه جلو تر از تو حرکت می کنه و شم ماجراجویی داره و وقتی به مکان های باز و بی کران می رسی می ره جلو و یه راست خیره می شه به طرف خورشید! وقتی سرت رو انداختی پایین و داری با خیال راحت توی فضای سبز قدم می زنی و حواست نیست بهت می گه: “بوکر، حواست باشه، تک تیر انداز ها!”… توی داستان مدام بحث های فلسفی می کنه، راجع به حوادثی که اتفاق افتاده باهات حرف می زنه، دیالوگ هایی به زبون میاره ی که تبدیل می شن به سرنخ و عامل محرک داستانی… همه ی اینا یه حس دراماتیک بی نظیری به آدم می ده که اصلاً قابل توصیف نیست.
چه قدر حال کردم وقتی به بوکر می گه: “تو یه هیولایی، تو همه ی اونا رو کشتی، تو یه قاتلی” اما بعدش توی چند سکانس بعدش می گه: “معذرت می خوام که بهت گفتم قاتل!” و بوکر می گه: “چی باعث شده بتونم نظرت رو تغییر بدم؟” و الیزابت جواب می ده: “تو ازم محافظت کردی.”
خدای دیالوگ نویسی بود این بازی، لامصب فقط یه رمانس کم داشت. LOL
وحید خواستم خودم چیزی برایه جواب بنویسم که خوشبختانه شما نوشتید.و اونم چه نوشتنی… :X :X
خیلی عالی و زیبا و دل انگیز…
امیدوارم اقا رضا(ps3 with….)جوابشون رو گرفته باشن.
الیزابت یه همراه نیست,یه زندگیست. :X :X :X
و از همه مهمتر تو توالت مردونه پا نمیزاره… :)) :mrgreen:
توی توالت زنونه هم جلوی دهنش رو می گیره که بو اذیتش نکنه!
کنار یه صندلی یا مبل که می ری، می شینه و یه کم خستگی در می کنه!
پیش اون آقای پشمک فروش که بری، یه پشمک می خره ازش!
و … اون قدر این سکانس ها زیادن که نمی شه شمردشون.
عزیز من پشمک خریدن از قبل طراحی شده بود
امان از وقتی که کسی چشماش رو ببنده!
برادر من.دیگه چی می خوای؟
خب معلومه پشمک از قبل طراحی شده بود.ولی همین که طراحی شده بود مهمه دیگه.صدها سکانس براش نوشته شده که اگه بری سمتشون اتفاق می افتن و اگه نری طرفشون اتفاق نمی افته.
دقیقا باید چه جوری باشه که شما قبول کنی؟
نمی دونم دیگه چه جوری بهت بگم….
حتما می خوای مثل گیرز یا اویل یه اسلحه ورداره به دشمنا شلیک کنه و ته عکس العملش هم فحش دادن به دشمنا باشه!؟
عزیزم اتفاقا شماها چشماتون رو بستین و انقدر این چیزها رو هم بزرگ کردین که شده قضیه اون فوتبالیست که یه پاس معمولی هم میده میگن هیچکی نمیتونه که بالا مثال زدم پشمک خریدن تو یک سکانس از پیش رندر شده خلاقیت نیست اینها خیلی اینکاره بودن یه انیمیشن ساده برای همون شیر توالتهایی میساختن که میاین میگین الی نمیرفته توالت مردونه و تو زنونه دماغش رو میگرفته راستی یادتون رفته الیزابت تو بازی میتونسته راه هم بره این ها رو هم کاشکی بزرگ میکردین
@ Vahid
دقیقا هر چی که گفتید درسته… هوش مصنوعی از یه طرف اونو در ظاهر واقعی جلوه میده و دیالوگها و کارهایی که میکنه هم باطن اونو حقیقی نشون میده…
ببین وحید جان اینها اغراقه کم مونده بیای بگین الیزابت با کفش پاشنه بلند راه میرفت تا حالا کارکتری تونسه این کار رو بکنه اینهایی که گفتی به نظرت خیلی کارهای عجیبیه یعنی دیالوگ گفتن الیزابت هم شده شاهکار قفل باز کردن و راه نشون دادن همه بازی اسون کردن بازی بوده ایا اسلحه میگیری طرفش میگه بگیرش اونور ولی برای یک بار دیگه تکرار نمیشه اینکار اینها رو من به دقت بازی کردم ونیست من نمیگم کارکتر بدیه ولی زیاد دارید تحویلش میگیرین شده قضیه یه فوتبالیست که زیاد ازش تعریف میکنین وقتی یه پاس معمولی هم میده میگیم عجب بازیکنیه الیزابت و بایوشاک هم همین قضیست
آخه بحث اینجاست که من یکی همچین کاراکتری ندیدم توی بازی های دیگه. الیزابت تکه!
دقیقا.چیزی که خیلی اونو special میکنه همین تک بودنشه. :X :X
وحیدخان با این آقا رضای ما بحث نکن!خودت میدونی هیچ وقت کوتاه نمیاد!عالم و آدم بیان بگن بهترین همراه بود میگه نه!نمیادم بگه کدوم کاراکترهمراه قبلا از این کارا کرده؟!
آقا نمی خوام وارد بحثتون بشم ولی اینو باید بگم که الیزابت یکی از بهترین و متفاوت ترین شخصیت پردازی ها در کل تاریخ گیم رو داره و جایگاهشم در گیم پلی بازی به خوبی طراحی شده.
درحاله خوندنم….
خیلی ممنون
یکی از بهترین شخصیت پردازی ها رو توی چند سال اخیر داره.
ممنون بابت مطلب
به استثنای نقدتون بر کمپین لیان از تمامی مطالبتون لذت کامل بردم …این بار هم عالی نوشتی و خسته نباشید میگم.
بله واقعا شخصیت پردازی الیزابت بی نظیر بود و به حق میشه اون رو بهترین شخصیت همراه در بازی های کامپیوتری تا به امروز دونست….
اولین دلیلش این هست که الی خودش بخشی از داستان و از عناصر اصلی اون هستش که همین اون رو از سایر شخصیت های همراه جدا میکنه
دلیل دیگه ی اون شخصیت پردازی عجیب و فوق العاده ی اون هستش که از اکثر شخصیتهای اول خیلی از بازی های دیگه چندی.ن سر و گردن بالاتره ….
و همونطور که گفتید یک دختر معصوم و با ادب و دوست داشتنی که ساخته نشده برای اینکه گیمر با دیدن ظاهرش لذت عشقی ببره و اون رو برداره کنار شخصیتهای محبوب دیگش مثل ایدا وانگ و هلنا و اشلی ویلیامز و…..قرار بده…بلکه ساخته شده که گیمر به خاطر معصومیت و قلب مهربونش دوسش داشته باشه هر چند که ظاهر و مخصوصا چشمان زیبایی داره!
در بخش مبارزات هم واقعا تاثیر گذار هست و بدون ایجاد کمترین دردسر بیشترین کارایی رو داره…
خلاصه این کاراکتر بی نظیره و خیلی از سکانس های بازی که با حضور این شخص شکل میگیره بی نظیره :X
—————
منتظر الی دیگه هستم وببینم ناتی داگ چی می کنه :X
من که هنوز بازیش نکردم…گذاشتمش واسه بعد از امتحانا که بتونم راحت و بدون هیچ استرسی بازیش کنم…ممنون از آقا رضا ;;)
شخصیت الیزابت واقعا دوست داشتنیه :X
بسیار عالی ممنون
من هنوز نتونستم بازیش کنم حیف شد
اقا کمک کنید!!!!
من توی اون مرحله گیر کردم که باید یک باتری ابی رنگ محافظت کنی هر چی من از اون ربات های گنده نابود می کنم بازم میان باید چی کار کنم؟؟؟
اینجا جاش نیست ولی بهت میگم عذرخواهی از اسپم
تو فقط نباید دنبال کشتن ربات ها باشی باید اون کشتی ها رو با اون پرنده همرات بکشی البته اخرین مرحله بازی هم هست و به قول معروف غول اخر بازین و باید زحمت بکشی برو دنبال ترکوندن کشتی ها توسط پرنده ی غول پیکر همرات
دوست عزیز من به همونجا که رسیدم درجه ی بازی رو از medium اوردم روی easy!! بعد تمومش کردم.
سر ایزی؟؟؟؟!!!!
بابا من سر هارد عین آب خوردن تمومش کردم.
حالا شما اگه موروویند رو بازی کنی چی میگی!!!
معذرت واسه اسپم
منظور از کشتی یک بالن خیلی بزرگ هستش که واقعا شبیه به کشتی نیست از هر زاویه نگاه کنی
بالنها رو بزن و در آخر بالن سفید بزرگو بزن با پرنده ی نغمه سرا
Survivorعزیز ممنون بابت مطلب عالیت :X ! کند!
الیزابت شخصیت پردازیی داشتش که به نظرم بیشتر از شخصیت اصلی بازی یعنی بوکر معروف شد!
اینکه وقتی اولین قتل در زندگی اش را انجام داد و به دستان خونی خود نگاه کرد اوج شخصیت پردازی او بود و وقتی موهایش را با همان قیچی کوتاه کرد بیان یک جنون قتل برای خود بود! :)
الیزابت فقط یه شخصیت یا ساید کیک ساده نیستش!
الیزابت را اگر بتوان خلاصه کرد دقیقا مثل عنوان بازی میشود “بی کران”!
او بعد از مدت ها میشود تمام دلخوشی و هدف مخاطب برای جلو بردن بازی!
اینکه در آخر سرنوشت این دختر مرموز و عجیب با آن ظاهر زیبای دهه ی ۴۰ ایش چه میشود؟! :arrow: :arrow:
و وقتی که میفهمیم وی دختر بوکر است ناگهان دنیای مان از تصورات پایان بازی در سرمان خراب میشود!
انتظار عشق را داشتیم؟
خیر!
اما آری!
عشق پدر به دختر که پنهان است و بازی کننده تا آخر آن را درک نخواهد کرد!
__________
جواب به کسانی که الکی به هر بهانه ای از بازی ایراد میگرفتند:آیا شما میدانید بازی داستان محور چیست؟
و مطمئنا در جواب این بنده حقیر گویید بله میدونیم چیه بچه جون ما ۳۰ سالمونه داریم بازی میکنیم بوردرلندز۲ دوس داریم!
اما دوست من وقتی شما میای به مکس پین و سم لیک توهین میکنی و میگی همه چیز داستان نیست این نهایت نووووووب بودن شماست!
هیچوقت فکر نکن گرافیک و گیم پلی همه چیز هست!
بازی ساده ای مثل to the moonبا موسیقی و داستان سرایی عالی اش توانست همه را
پس به بایوشاک هرگز به دید یک کال آف دیوتی و یا بوردرلندز۲ نگاه نکن!
بایوشاک را چیزی فراتر از حد انتظارت بدان و داستانش را همیشه با مکس پین و متال گیر قیاس کن!
_________________________________
انجمن حقوق بگیران مایکروسافت
پاورقی: و ای کاش که همه ی ما میتوانستیم با غرق شدن در آب به گذشته برگردیم و آدم دیگری شویم(اشاره به پایان بایوشاک)!
برای چی برو بازی کن چون عالیه بازیش