نقد بازی “ددپول”; مردی با دهانی گشاد!
شاید در اوایل دههی ۳۰ و ۴۰ میلادی که کمیک استریپها محبوبیت فراوانی بین تمامی اقشار جامعه پیدا کرده بودند و در زمانی که سینما و تلوزیون تا این حد پیشرفت نکرده بود, و مردم بیشتر وقت خود را در داستانهای کمیکبوکی میگذراندند, کسی فکرش را نمیکرد که روزی کمیکها به چنین منبع الهام بزرگی برای صنعت سرگرمی بدل شوند.
کمیکاستریپها با ورود داستانهای ابرقهرمانی در سال ۱۹۲۸ طرفداران بیشماری یافتند و انتشارات بسیاری کمیکهایی را با محوریت ابرقهرمانهای مختلف روانهی بازار کردند که از مهمترین آنها میتوان به قهرمانهای دو غول کمیکاستریپ جهان مارول و DC اشاره کرد.
قهرمانانی که تکتکشان با سرعت دنیای فانتزی و تخیلی بزرگ و غنیای برای خود پیدا کرده و طرفداران زیادی دست و پا کردند. رفته رفته پای قهرمانان به رسانههای تصویری و تعاملی باز شد. به طوری که امروزه هر ساله شاهد فیلمهای سینمایی و بازیهای رایانهای هستیم که از دنیای این شخصیتها اقتباس میکنند.
در این بین بعضی از این عناوین در نمایش دنیای کمیک آن شخصیت سنگتمام میگذارند, که از آنها میتوان به مجموعه فیلمهای اسپایدرمن, بتمن و البته بازی بتمن: شهر آرکام اشاره کرد. عناوینی که به معنای واقعی حق مطلب را ادا میکنند. اما متاسفانه اقتباسهایی هم هستند که در انتقال آن حس و حال کمیک شکست میخورند.
در دنیای بازیهای رایانهای یکی از بهترینهای اقتباس از کمیکهای ابرقهرمانی, شخصیت بتمن است. استودیوی راکاستدی دنیای کارآگاهی بروسوین را در قالب دو عنوان تیمارستان آرکام و شهر آرکام به همگان عرضه کرد. بازی در تمامی زمینهها از داستان و گیمپلی تا اتمسفر تاریکاش همه و همه حس حضور در قالب بتمن را بازیکننده منتقل میکرد.
بعد از موفقیت راکاستدی نوبت به استودیویهای دیگری رسید که دست به تقلید از جادوی راکاستدی زدند. “اسپایدرمن شگفتانگیز” یکی از این عناوین بود که در کمال خوبیهایی که داشت اما در نهایت تبدیل به کپی دست دومی از بتمن شد. اکنون این استودیوی High Moon (سازندهی سری بازیهای “ترنسفورمرز”) است که قصد داشت شخصیت جالب و دوستداشتنی ددپول را از داخل صفحات کمیکهایش بیرون بکشد و با الهامبرداری از مکانیکهای گیمپلی عنوان بتمن, ما را در قالب ددپول قرار دهد. اما سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که: آیا High Moon توانسته همچون راکاستدی حس قرار گرفتن در قالب ددپول را به بازیکنندگان منتقل کند, یا خیر؟
مرد مُرده
بگذارید قبل از بررسی بازی, کمی شما را با جناب ددپول آشنا کنم. تا از این طریق حرکات و رفتار او در گیمپلی و داستان قابل درک باشد. شخصیت “وید وینستون ویلسون” در سال ۱۹۹۱ توسط Rob Liefeld و Fabian Nicieza قدم به دنیای شلوغ کمیکبوکها گذاشت. داستان ویلسون از این قرار بود که او بعد از پیوستن به پروژهی تحقیقاتیای به نام Weapon X مورد آزمایشات وحشتناکی قرار میگیرد. پروژهی Weapon X با هدف تبدیل انسانها به سلاحهای زنده پایهگذاری شده است. آنها با دستکاری DNA انسانها, آنها را تبدیل به موجودات جهشیافته میکنند که از قدرتهای فراانسانی بهره میبرند. ویلسون یکی از همان افرادی بود که آزمایشات محققان Weapon X او را به ددپول کنونی تبدیل کرد.
از مهمترین قدرتهای ابرانسانی ددپول میتوان به خود درمانی و قابلیت تلهپورت او برای جابهجاییهای سریع اشاره کرد. اما این پایان کار نیست, در حقیقت این خصوصیات شخصیتی اوست که او را به سرعت به شخصیتی ماندنی, محبوب و متفاوت بدل کرد. ددپول به معنای واقعی وراج و پرحرف است. و با وراجیهایش دشمنانش را دیوانه میکند. این در حالی است که نه یکی بلکه دو صدای درونی هم همواره در ذهن ددپول با او جر و بحث میکنند! صداهایی که آنها هم در پرحرفی چیزی از ددپول کم ندارند. او یک بذلهگو و دیوانهی به تمام عیار است. و این مسئله به خوبی در کمیکهایش مشهود است.
اکنون به همهی اینها شکستن “دیوار چهارم” توسط او را هم اضافه کنید! ددپول تنها شخصیتی است که میداند یک شخصیت کمیکبوکی است و به همین دلیل همواره با خوانندگان ارتباط برقرار میکند. تمام اینها به علاوهی خودبزرگبینی و غرور ددپول داستانهای او را تبدیل به دنیایی از خنده و حرکات مسخره و در عین حال جذاب کردهاند. البته ناگفته نماند که شاید او در ظاهر شوخطبع باشد. اما با این حال میداند چگونه از شمشیر و سلاحهایش علیه دشمناناش استفاده کند.
اولین و آخرین ارزش
بیشک کاملترین و جذابترین بخش عنوان ددپول داستان و خود شخصیت ددپول در طول روایت آن است. داستان بازی به لطف وجود “دنیل وِی” (یکی از داستاننویسان قدیمی کمیکهای ددپول) در کنار گروه نویسندگان به طور دلنشینی با خصوصیات رفتاری و شخصیتی ددپول که قبلتر در مورد آنها گفته شد, همخوانی دارد. به شکلی که اگر تاکنون ددپول را نمیشناختید, در این بازی کاملا با دیوانگیهای خاص او آشنا میشوید!
همهچیز همانطور که انتظار میرفت شروع میشود. یک قصهی پر از کلیشه, که از اول تا آخر میتوانید رد کلیشههای داستانهای کمیکبوکی چند دهه قبل و بازیهای ویدیویی چند نسل قبل را در آنها شاهد باشید. اما این مسئله آنقدرها نکتهی بدی به شمار نمیآید, زیرا نویسندگان سعی کردهاند تا همین داستان ساده را با شوخطبعیها و دیالوگهای جذاب ددپول تززین کنند و در این کار موفق هم بودهاند.
در وحلهی اول همانند کمیکها, ددپول میداند که در یک بازی رایانهای است و کسی او را هدایت میکند. او که بیکار و تنها در خانه نشسته است, درخواستی به استودیوی High Moon ارسال کرده و از آنها میخواهد که بزرگترین بازی تاریخ با محوریت او را بسازند. کارگردان High Moon این درخواست را میپذیرد و سناریوی بازی را برای ددپول میفرستد. ددپول که حوصلهی خواند متن را ندارد, آن را بیخیال میشود و با راه و روش خودش به جنگ با آدم بد قصه میرود.
در این بین او مدام دیوار چهارم را میشکند; در مورد مکانیکهای گیمپلی با بازیکننده صحبت میکند, از طراحی مراحل گله میکند (که حق هم دارد!), در بدترین شرایط همهچیز را به سخره میگیرد و با دیالوگهای جالبی که دارد, لحظات خندهآوری را خلق میکند. برای مثال در اوایل بازی که ددپول در یکی از مراحل حسابی آتشبازی و خرابی به راه میاندازد, کارگردان بازی با او تماس میگیرد و گله میکند که ما اینقدر بودجه برای این همه انفجار و جلوههای گرافیکی نداریم و در نهایت به دلیل کمبود بودجه شکل و شمایل بازی برای لحظاتی تبدیل به عناوین ۸ بیتی چند نسل قبل میشود!
به طور کلی داستان بازی کاملا سرراست است. و همهچیز به فرستادن بازیکننده به دنبال نخود سیاه برای کش دادن آن خلاصه شده است. اما شوخی سازندگان با همین کلیشهها است که آن را با ارفاق تا پایان بازی جذاب و تازه نگاه میدارد. در حقیقت شیرینکاریهای ددپول اولین و آخرین عنصری است که تجربهی آن را واجب میکند!
عواقب ترسناک یک تقلید بیهدف
و اما ارزشهای آخرین اثر High Moon بعد از داستان و همین جا به پایان میرسد. سیستم مبارزات بازی مخلوطی است از عناوینی همچون DmC و بتمن که کمی همه چرخهای جنگ به عنوان چاشنی برای طعم بهتر به آن اضافه شده است. ددپول همانند دانته هم شمشیر دارد و هم تفنگ. اما در استفاده از آنها و ترکیبشان به اندازهی دانته خوشذوق نیست. شاید ددپول در ظاهر شبیه دانته باشد. اما در هنگام مبارزه این سیستم حمله و ضدحملهی بتمن راکاستدی است که به کمکاش میآید.
High Moon سعی کرده تا با الهامبرداری از این سردمدارن سبک اکشن, مبارزات و درگیریهای ددپول را هم جذاب کند. اما مشکل از جایی سرچشمه میگیرد که طراحان بازی تنها سعی کردهاند و به هیچوجه به هدفی که در سر داشته نرسیدهاند و بازیکننده هم به انتظاری که با دیدن چنین سیستم درگیریای دارد, دست نمییابد.
گیمپلی ددپول به معنای واقعی کپی دسته دومی از عناوین یاد شده است. همین مسئله به علاوهی عدم وجود طراحی مرحله و ماموریتهای متنوع سبب شده تا جذابیت بازی و دست و پنجه نرم کردن با دشمنان به حداقل برسد.
البته تمام این مشکلات به اینجا ختم نمیشود, بلکه باید هوشمصنوعی در حد فندق (!) دشمنان و تعداد پایین چندضربهای ددپول را هم به این مجموعه اضافه کنید. بدون شک اغراق نکردهام, اگر بگویم هوش مصنوعی دشمنان در حد بازیهای یک نسل پیش است. و تنها این تعداد بالا و بدون برنامهیشان در حمله است که آنها را در ابتدا چالشبرانگیز و کمی بعد بسیار خستهکننده میکند.
چندضربهای ددپول هم از فرمولی تکراری پیروی میکنند. مهم نیست آنها را ارتقا بدهید یا خیر. به طورکلی چیز خاصی به زنجیرهی چندضربهای ددپول اضافه نمیشود و باید یک سری حرکات تکراری را از ابتدا تا پایان بازی شاهد باشید. از قضا اگر در همین حین به دانته و رایدن فکر کنید, این زجر دو برابر هم میشود!
اگر تصور میکنید تمام مشکلات بازی همین بود, کاملا اشتباه میکنید. High Moon میتوانسته با طراحی مرحلههای متنوع و سرگرمکننده تا حدودی از درد و رنجی که این مشکلات بر بازیکننده وارد میکند, بکاهد. اما تمام اینها زمانی دردناکتر میشود که طراحی مرحلهی بازی هم در صف ضعفهای آن میایستد.
اصلا بهتر است بگویم که بازی با معقولهای به نام طراحی مرحله بیگانه است. همهچیز به رفتن از نقطهای به نقطهای دیگر در محیطی تکراری و کشتن تعداد نامحدودی از دشمنان به وسیلهی حرکات بدون جذابیت شمشیرهای ددپول خلاصه شده است. و سازندگان هم با پر روحی و اعتمادبهنفس تمام به چنین فرمولی تا پایان بازی پایبند ماندهاند.
روند گیمپلی ددپول شاید در مقاطعی کوتاه, کمی قابل تحمل باشد. اما همچون یک بمبساعتی هرچه به پایان نزدیکتر میشویم, دستپخت تلخ High Moon هم بیشتر گلوی بازیکننده را در هم میفشارد. به طوری که در لحظات نهایی, بازی کاملا غیرقابل تحمل میشود.
تکرار, تکرار و…
ددپول در زمینهی گرافیک تکنیکی چندین پله از عناوین سالهای آغازین نسل هفتم هم پایینتر است. از بافتها گرفته تا جلوههای خون, آتش و… همه و همه بسیار بیکیفیت و زشت هستند. در حالی که استودیوی نینجاتئوری با استفاده از همین موتور پایهی آنریل انجین ۳ چنان جلوههای گرافیکی زیبایی را در DmC خلق کرد. اکنون شاهد این هستیم که استودیوی High Moon هیچ تلاشی برای استفادهی تمام و کمال از قدرت آنریل انجین ۳ نکرده است.
موضوع زمانی بدتر میشود که بعد از گذشت یکی دو ساعت از بازی متوجه میشوید که طراحان High Moon با معقولهای به نام گرافیک هنری, زیباشناسی بصری و طراحی محیطهای جذاب و متنوع هم بیگانه بودهاند. تمام محیطهای بازی از ابتدا تا پایان تکراری هستند و استفاده از رنگهای تند در آنها هم کاری کرده تا چشمهایتان پس از مدت کوتاهی اذیت شوند.
در حالی که موسیقیهای بازی و صداگذاریهای ضعیف هم دنبالهروی مشکلات دیگر بخشهای بازی هستند. اما صداپیشگی “نولان نورث” معروف به جای ددپول یکی از نکات قوت بازی و البته شخصیت ددپول است. از آنجایی که ددپول یک وراج تمام عیار است و در طی مراحل و درگیریها مدام در حال بحث و جدل با صداهای داخل سرش است, صداپیشگی عالی نورث کاری میکند تا پرحرفی و بذلهگوییهای او اعصابخردکن نشوند و جذابیت خود را حفظ کنند.
از آنجایی که دنیای ددپول ریشه در کمیک دارد, منبع غنیای برای اقتباس محسوب میشود. اما تمام پتانسیلهای این منبع عالی دست نخورده باقیمانده است. ددپول همچون نمونهای است که در جای جای آن میتوانید پتانسیلهای از دست رفتهی آن را شاهد باشید. میتوانید حس کنید که کارمندان استودیوی High Moon میتوانستند با برنامهای بهتر گیمپلی بسیار متنوع و بزرگ همراه با مبارزاتی دیوانهوار را پیادهسازی کرده و خود را در صف عناوین قابل قبول الهام گرفته از بزرگان این ژانر قرار دهد. اما متاسفانه ددپول برخلاف بتمن راکاستدی که در اوج قرار دارد, سقوط میکند.
تنها چیزی که ددپول کم ندارد, داستان مملو از مسخره بازیهای ددپولی و جکگوییهای اوست که بدون شک در این زمینه کمیکهایش را هم پشت سر میگذارد. اما در ورای این شخصیت با عنوانی تو خالی طرف هستید که نه مبارزاتش شما را ارضا میکند و نه جلوههای بصریاش چشمهایتان را برق میاندازد. اگر تاکنون دنیای DmC , متالگیر رایزینگ و بتمن را شخم زدهاید, ددپول برای لحظاتی سرگرمتان خواهد کرد و اگر نه بروید سراغ همانها.
نمره نهایی: ۴.۵/۱۰
نویسنده: رضا حاجمحمدی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
در این که بازیش مزخرفه هیچ شکی نیست ولی در اینکه نقدهای اقایان رضا حاجمحمدی و زعفرانی هم بسیار ضعیف هستن هیچ شکی نیست. :-? :-? :-? :-?
خیلی بازیه مزخرفیه.حیفه پول.من تا اونجاش که تو اسانسوره و باید شیشه های اسانسور رو بشکنی و بیای بیرن رفتم و بعدش بازی رو پاک کردم.دیگه از این به بعد غیر از کال اف دیوتی از هر بازی که اکتیویژن ساخته باشه دوری میکنم و اگر هم رایگان به دستم برسه میندازمش تو سطلهای مکانیزه
من بازی مردی با دهانی گشاد! را دارم و بازیش عالی من که دوستش دارم B-)
از اول یه حسی بهم میگفت بازی زیاد قشنگی نیست .
بازی له..له..له بود! :-x
در ضمن واسه تیتر Spider-Man را از قلم انداختی!
در کل :-D
Oops!
تیتر نه عکس!!
از اولش هم قصد تجربه کردنشو نداشتم…..خدا رو شکر بازی رو نخریدم ولی ساعاتی در مغازه یکی از دوستان بازیش کردم(حدود ۵۰%)…..به بظرم بازی به معنای کلمه هیچی نداشت…یک مقوای کامل….حتی اون بحث طنزش هم رو من خیلی اثر نداشت….تازه بازی اگه خنده دار ترین سناریو رو داشته باشه تا وقتی که هیچی نه گیم پلیو نه گرافیک نداشنه باشه به درد نمیخوره…این بازی فقط میتونه واسه طرفدارای دو اتیشه کاراکتر جالب باشه… :!:
تشکر بابت نقد کاملا منطقی هر چند جا داشت اون نیم نمره هم کم کنید… =;
___________________________
Copyright © ۲۰۰۹-۲۰۱۳ MEA Co. All rights reserved :arrow:
انجمن حقوق بگیران مایکروسافت
تشکر !
متاسفانه این عنوان را تجربه نکردم … البته گمان کنم کار درستی کردم !
باتوجه به چندین تصاویری که از بازی مشاهده کردم فکر نکنم با گروه خونی بنده سازگار باشد …
مجدد تشکر !
واقعا بازی خنده داری بود به خصوص قسمتی که کیبل رو اون جوری میبینه. :))