«صدایم، میتوانی بشنویش؟ نشانه، میتوانی بخوانیش؟» | نگاهی بر P.T – اختصاصی دنیای بازی

Leon S.K توسط Leon S.K
در ۱۳۹۳/۰۵/۲۴ , 17:53:40

در طی کنفرانس سونی در نمایشگاه گیمزکام عنوانی با نام P.T معرفی شد که طبق گفته سونی توسط استدیو جدیدی فقط برای PS4 ساخته شده است. حتی به ۶ ساعت نکشید که خبر معرفی نسخه جدید “سایلنت هیل” در اینترنت پخش شد اما از کجا؟ بله ! P.T در حقیقت تیزری بر نسخه جدید “تپه خاموش” است که کوجیما با خلاقیت تمام اسمش را به “تپه های خاموش” تبدیل کرده است. حال کاری به این حرف ها نداریم بلکه میخواهیم نگاهی بر این تیزر قابل بازی بندازیم. چیزی که در ادامه میخوانید تجربه شخصی نویسنده میباشد و از هیچ وبسایتی گرفته نشده است.

=======================================

به علت نداشتن اینترنت پر سرعت بنده شبی قبل از خواب بازی را برای دانلود گذاشتم و با Standby کردن دستگاه با هیجان به خواب رفتم تا فردا که بازی دانلود شده بود. به شدت برای انجام بازی هیجان داشتم و میخواستم که بیشترین لذت رو از این تیزر یک و نیم گیگه ببرم بنا بر این انتظاری طولانی تا ساعت ۷ شب کشیدم که هوا تاریک شود و من بتوانم در نهایت ترس و وحشت از P.T لذت ببرم.

در ابتدای بازی شما در اتاقی خالی و کثیف بیدار میشوید. نه آهنگی نواخته میشود و نه صدایی شنیده میشود. نه دیالوگی گفته میشود و نه کات سینی دیده میشود. در اتاق هیچ چیز نیست، انگار در انفرادی زندان گیر کرده اید. به ناچار سراغ تنها درِ موجود رفته و بازش میکنید. راهرویی باریک و تنگ رو به رویتان قرار دارد. هنوز هیچ چیز نمیدانید.

طراحی محیط به شدت زیباست. تابلو هایی بی معنی و عجیب بر در و دیوار راهرو آویخته شده است، سوسک های ریز و درشت در گوشه و کنار محیط جولان داده اند. کمی جلو تر میروید و ساعتی دیجیتالی را میبینید که “۲۳:۵۹” را نشان میدهد. باز جلو تر میروید تا به انتهای راهرو میرسید، به سمت راست میپیچید که ادامه راهرو را بیابید. دری در سمت راست قرار دارد، به سمتش میروید اما قفل است. صدای رادیو را میشنوید که کمی جلو تر بر روی میزی قرار دارد. گوینده رادیو درحال شرح دادن یک قتل است :

“پدر خانواده که قاتل بوده است رایفلی را دو روز قبل از وقوع جرم از یک اسلحه فروش محلی میخرد. واقعه در یک روز تابستانی رخ میدهد. در آن روز پدر خانواده به سمت ماشینش رفته و رایفل را برمیدارد، سپس به خانه برگشته و مادر خانواده را که درحال تمیز کردن آشپزخانه بعد از شام بوده است را میکشد. وقتی که پسر ده ساله‌شان برای بررسی صدا میاید، پدر او را هم میکشد. دختر ۶ ساله شان از ترس خود را درون حمام قایم میکند اما پدر با گفتن اینکه “فقط داشتند بازی میکردند” دختر را از مخفی گاهش بیرون میکشد. پلیس ها دختر را در حالی که تیر بر سینه‌اش اصابت کرده بود، مرده پیدا میکنند. مادر خانواده که تیر به معده اش خورده بود در آن زمان باردار بوده است. بعد از اینکه همسایه ها با ۹۱۱ تماس میگیرند پلیس به صحنه میرسد و پدر را در حالی که داخل ماشینش به رادیو گوش میداده پیدا میکنند … “

در ابتدا شما هیچ فکر نمیکنید که در خانه‌ی این خانواده نگون بخت قرار دارید. لذا به راه خود ادامه داده و خود را به انتهای راهرو میرسانید. از پله های زیرزمین پایین رفته و در را باز میکنید. در کمال تعجب خود را دوباره در ابتدای راهرو پیدا میکنید. و اینجاست که از خود میپرسید “من واقعا کجام؟” دوباره سعی میکنید تا راهرو را طی کنید. آن در سمت راستی که اشاره کردیم باز هم قفل است لذا سعی میکنید به راهتان ادامه دهید اما چند قدم که دور میشوید صدای مداوم کوبیده شدن چیزی به در را میشنوید ! بنا بر این برگشته و به سمت در میروید. چیزی یا کسی سعی دارد در را باز کند به همین خاطر خود را هی محکم به در میکوبد. کاری از دستتان ساخته نیست بنا بر این سعی میکنید تا دوباره خود را به انتهای راهرو برسانید و باز هم با باز کردن در پایانی خود را در ابتدای راهرو میابید. انگار که در هزار تویی بی انتها گیر کرده باشید. دوباره سعی میکنید خود را به انتهای راهرو برسانید. موجود نگون بخت همچنان خود را به در میکوبد اما اینبار با سرعت و صدای بیشتری ! جوری که حس میکنید الان است که در را بشکند و بیرون بپرد. انگار که حیوان درنده ای را در قفس گذاشته باشند خود را محکم به در و دیوار میکوبد. سعی میکنید بیخیال به راه خود ادامه دهید اما صدای ناله خفیفی به گوش میرسد. اینجاست که باید آرامش خود را حفظ کنید. به راه ادامه میدهید و در انتهایی را باز میکند. دوباره شما و دوباره ابتدای راهرو ! ، سعی میکنید خود را به انتهای راهرو باز برسانید. اینبار ظاهرا موجود ترسناک ما دست از تقلا برداشته است زیرا هیچ صدا و جنبشی از داخل اتاق مرموز شنیده نمیشد. شما هم سعی میکنید خود را به انتهای راهرو برسانید اما اینبار قبل از اینکه برسید، دری که به زیرزمین ختم میشود خود به خود بسته شده و شما را در این راهروی لعنتی گیر میندازد. صدایی از پشت سر میاید ! در قفلی که سمت راست راهرو بود باز میشود. با ترس و لرز برمیگردید تا ببینید چه چیزی در انتظارتان هست. آری در قفل شده باز شده اما نه کامل ! بلکه نصفه و نیمه. به سمت در میروید و همانطور که نزدیک میشوید صدای گریه‌ی نوزادی از داخل اتاق به گوش میرسد. هرچه نزدیک تر میشوید صدا نیز بیشتر میشود. سوسک ها نیز که انگار هزاران سال در جعبه ای گیر کرده باشند از در و دیوار اتاق مرموز بیرون میریزند. به سمت در رفته و سعی میکنید نگاهی به داخل بیندازید اما ناگهان روحی ترسناک صورتش را جلو آورده و در را میبندد ! و شما نیز از ترس دستتان را جلوی چشمانتان گرفته اید. واقعا که چقدر زیرکانه کوجیما در تیزر معرفی خود در گیمزکام از دختران در حال جیغ و داد استفاده کرد. شما با دیدن آن دختران میگویید “هه ! این ضعیفه ها رو ببین. بزار خودم بازی کنم ! اونوقت میفهمن دنیا دست کیه” اما در کمال تعجب خود را مانند دختری ۱۴-۱۵ ساله میابید که از ترس هوار کشان جلوی چشمانش را گرفته تا دیگر ادامه را نبیند ! آری، شما مانند دختری جوان خواهید ترسید. انکارش بی فایده است.

آهنگی مرموز محیط را فرا میگیرد و در زیرزمین خود به خود باز میشود. شما نیز با سرعت هرچه تمام تر سعی میکنید تا خود را به در برسانید. وارد در شده و دوباره به ابتدای راهرو میرسید. صدای خفیف گریه‌‌ی روحی شنیده میشود. شما خود را به اولین پیچ راهرو میرسانید و وقتی که به سمت راست نگاه میکنید روحی حداقل ۳ متری را در انتهای راهرو میابید که با ظاهری ژولیده و هیکلی قناص ایستاده و شما را مینگرد. هیچ راهی جز به جلو رفتن ندارید ! همین که یک قدم به سمت روح برمیدارید ناگهان چراغ های انتهای راهرو خاموش شده و روح نیز در تاریکی گم میشود. ضربان قلبتان به صد رسیده و دستانتان میلرزد. هیچ راهی نیست جز به رو به جلو رفتن. نفس عمیقی کشیده و به سمت تاریکی میروید.

آیا جرئت رفتن به عمق تاریکی را دارید؟

صدای گریه روح همچنان در محیط شنیده میشود. و وقتی به عمق تاریکی میرسید ناگهان چراغ ها روشن میشود ! جز سوسک های کوچک هیچ چیزی دور و برتان نیست. صدای گریه نیز قطع شده است. بنا بر این با خیال راحت وارد در انتهایی میشوید. همانطور که حدس میزنید باز در ابتدای راهرو هستید. باز به سمت اولین پیچ میروید و وقتی سمت راست را نگاه میکنید متوجه میشوید که شدت نور بسیار کمتر شده و محیطِ تاریک تری فضا را پر کرده است. دَرِ سمت راست اینبار خود به خود کامل باز میشود. آیا با توجه به اتفاقات قبلی حاضر هستید واردش شوید؟ مهم نیست چونکه مجبورید. داخل اتاق کاملا تاریک است. و فقط نور بسیار کمی قطع و وصل میشود. این نور مال چراغ قوه ای کوچک است. وقتی وارد اتاق شوید شخصیت اصلی خم شده و چراغ قوه را برمیدارد. کمی خوشحال میشوید چون از الان چراغ قوه دارید و میتوانید محیط های تاریک را روشن کنید. با خوشحالی بلند میشوید اما امان از دست این کوجیما ! درِ پشت سرتان ناگهان بسته شده و شما در این اتاق لعنتی که از قضا حمام دستشویی است گیر افتاده اید. موزیک ترسناکی فضا را پر میکند ! دستگیره در چرخیده میشود اما در باز نمیشود ! صدای گریه‌ی نوزادی در گوشتان میپیچد. به سمت راستتان نگاه میکنید. در داخل سینک جنینی عجیب غریب افتاده است که صدای گریه مال اوست. برای چند دقیقه موزیک و صدای گریه شما را در حد مرگ میترساند تا اینکه همه چیز آرام شده و در نیز نصف و نیمه باز میشود. از این حمام لعنتی خارج میشوید و به سمت انتها رفته و وارد ابتدا میشوید.

این هم آن جنین لعنتی !

اینبار محیط کاملا تاریک است، چراغ ها خاموش و ترس و تاریکی در محیط موج میزند. رادیو دوباره روشن شده و درحال گزارش دادن است. اما اینبار در میان گزارش هایش پارازیت هایی میفتند و جمله های عجیبی گفته میشود مانند:

” به اون دکمه دست نزن، تازه داریم شروع میکنیم. “

خوب اینبار بدون هیچ اتفاقی راحت راهرو را طی کرده و دوباره وارد ابتدا میشوید. اینبار محیط هم تاریک است و هم روشن. یعنی قسمت هایی روشن و قسمت هایی تاریک. رادیو نیز مانند قبل با پارازیت درحال گزارش است. شما که فکر میکنید همه چیز مانند قبل است به راهتان ادامه میدهید اما … در اواسط راه هستید که آن روح قناس و سه متری ناگهان ظاهر میشود ! صورت را به دوربین چسبانده و شما را میکشد. لازم نیست که بگویم چقدر در این صحنه شما خواهید ترسید و چه جیغ و هواری به پا میکنید. فقط همین تصویر را داشته باشید تا بفهمید “دنیا دست کیست”.

چه بخواهید، چه نخواهید در بازی حداقل دو بار طعمه ایشان میشوید.

خوب این روح خشگل(!) شما را مثلا میکشد بنا بر این تصویر سیاه شده و بعد از مدتی شما به هوش میاید. دوباره در همان اتاق خالیِ ابتدای بازی هستید. اما اینبار در گوشه اتاق میز کوچکی قرار دارد که بر رویش پاکتی گذاشته شده. مثل این پاکت هایی که از شیرینی فروشی میخرید و داخلش نون خامه ای میگذارند. انتهای پاکت خونی است ! انگار که عضوی از بدن داخلش قرار داده شده. اگر بر روی این پاکت زوم کنید میبیند که شروع به تکان خوردن کرده و ظاهرا کسی از داخلش با شما صحبت میکند :

” من راه رفتم. هیچ کاری جز راه رفتن نمیتوانستم بکنم. اما در پایان، خودم را دیدم … که از خودم خارج میشد … اما … واقعا خودم نبود. مواظب باش ! شکافِ داخل در … واقعیتی جداست. من، تنها من هستم … آیا مطمئنی که تو، تنها تو هستی؟ “

پس از پایان حرف های این پاکتِ عجیب. شما وارد تنها در اتاق شده و دوباره در ابتدای راهرو هستید. همان وضعیت چندی قبل یعنی تاریک و روشن در راهرو موجود است. با ترس و لرز و چشمانی باز و بسته راهرو را به سلامت طی میکنید و به ابتدایش میرسید. چندین بار این چرخه را طی میکنید تا متوجه میشوید که هیچ اتفاق خاصی نمیفتد. به سمت رادیو میروید که با پارازیت درحال گزارش است. کنار رادیو تابلویی وجود دارد که زن و مرد خانه را نشان میدهد. بر روی تصویر زن ضربدرِ آبی ای کشیده شده و زیرش نوشته که “درش بیاور” ! شما پس از کمی تامل بر روی تصویر زوم کرده و X را میزنید. ناگهان چشمان زن سوخته و سوراخ میشود.

صدای باز شدن دری شنیده میشود. شما سعی میکنید خود را به انتهای راهرو برسانید که متوجه نوشته ای بر بالای در خروجی میشوید. نوشته میگوید که :

“مرا ببخش لیزا. هیولایی درون من است.”

وقتی که دوباره وارد ابتدای راهرو شوید صدای گریه نوزاد دوباره بلند شده و محیط را فرا گرفته است. راهرو را طی میکنید تا به رادیو برسید، ناگهان شیشه ای از آسمان بر روی زمین میفتد و صدایش باعث میشود تا سکته قلبی خفیفی بکنید. تازه وقتی کمی ضربان قلبتان پایین آمد متوجه میشوید که بر روی دیوار چیزی نوشته است :

“میتوانم صدایشان را بشنوم که مرا صدا میکنند از”

حالا اینکه از کجا معلوم نیست.

شما نیز بیخیال دوباره خود را به انتها رسانده و وارد ابتدا میشوید. اینجاست که باز ضربان قلب بالا میرود. تمام نور ها تبدیل به قرمزه شده اند و محیط را رنگ سرخ فرا گرفته است.

خود را به رادیو رسانده و متوجه میشوید که صندوقی بزرگ و طناب پیچ شده از سقف آویزان است. کمی دَرِ این صندوق باز شده بخاطر همین با هر بار تاب خوردنش مقداری خون بر کف زمین میریزد. رادیو گزارش میدهد که :

“بعد از به قتل رساندن خانواده اش، پدر خود را درون گاراژ حلق آویز کرد …”

من که سعی نکردم به ادامه‌ی گزارش گوش کنم بخاطر همین سریع وارد انتها و ابتدای راهرو شدم. صدای گریه نوزاد به شدت در محیط طنین انداز شده است. دیگر از داخل صندوقل خون ریخته نمیشود بلکه به نظر میرسد نوزادی درونش گیر کرده و صدای گریه مربوط به آن است. کمی عقب تر اگر برگردید نزدیک تلفن که شوید میبینید که بر گوشه دیواره نوشته شدت است “HELLO!” اگر بر رویش زوم کنید و به سمت نوشته کنار رادیو برگدید میبیند که یک “L” جلوی نوشته “میتوانم صدایشان را بشنوم که مرا صدا میکنند از” میبیند، اگر برگدید به سمت تلفن متوجه میشوید که یک “L” از آن کلمه کم شده ! چندبار که این رفت و آمد را تکرار کنید از “HELLO!”  فقط “H   O!” میماند. وقتی آخرین کلمه که “H” باشد را در جمله‌ی کنار رادیو قرار دهید به این میرسید “یتوانم صدایشان را بشنوم که مرا صدا میکنند از جهنم” و وقتی جمله کامل شود صدای خنده‌ی شیطانی و ترسناکی بر محیط طنین انداز میشود. به قدری این خنده ترسناک هست که شما را بر جای خود میخکوب کند. حال شما باید به انتها رفته و وارد ابتدا شوید. باز هم محیط قرمز است. به سمت رادیو بروید، متوجه میشوید که اینبار صندوق با چراغی تعویض شده، چراغ هم قرمز است و در محیط تاب میخورد. از رادیو صدایی شیطانی میاید. انگار که به زبان ناشناخته ای صحبت میکند زیرا شما هیچ چیز از حرف هایش نمیشنوید. دوباره وارد انتها میشوید و اینبار دنیایتان عوض میشود. انگار که شخصیت اصلی قرصِ روانگردان خورده باشد با هر بار چرخاندن دوربین دنیا تار میشود، علاوه بر آن با سرعت بیشتری میتوانید حرکت کنید. دیگر انتهایی درکار نیست ! بلکه در راهرویی بی انتها و قرمز سرگردان شده اید. فقط میدوید و به جایی نمیرسید. تمام تابلو ها یک شکل هستند، چشمی که با سرعت میچرخد و محیط را نظاره میکند.

مهم نیست که چقدر در این راهرو های بی انتها بدوید، به جایی نخواهید رسید ! فایده ندارد. بلکه باید خود را به قسمتی که در تصویر بالا میبینید برسانید. پشت سرتان متوجه میشوید که یکی از تابلو ها بر روی زمین افتاده است. در جایی که تابلو قرار داشته سوراخی وجود دارد. باید بر روی آن سوراخ زوم کنید تا بتوانید آن طرف دیوار که همان حمام است راببینید. صدای رادیو را میشنوید که با پارازیت در حال گزارش است. چیزی معلوم نیست اما صدا هایی شنیده میشود. در ابتدا صدای قدم زدن، سپس صدای سرفه زنی را میشنوید. کمی بعد انگار کسی او را زمین میزند، صدای جیغش میاید و ناگهان به نظر میرسد که شخصی با چاقو گلویش را بریده باشد، زیرا صدای بریده شدن گلو و خفه شدن زن به آرامی شنیده و محو میشود. اینجاست که از حالت زوم در میاید، بالای آن سوراخی که تماشاگاه شما بود جمله این نوشته شده است: “دیگر هیچ برگشتی وجود ندارد” !

انگار که اثرات قصر از بدن بیرون رفته باشد، سرعت حرکتتان آرام میشود. کمی در محیط راه میروید تا انتها را پیدا میکنید. وارد انتها شده و دوباره به همان راهروی خودمان برمیگردید. محیط کاملا روشن شده و تاریکی وجود ندارد. به سمت انتها میروید اما در باز نمیشود. باز در این راهرو گیر افتاده اید. کمی سرگردان در محیط میچرخید تا اینکه صدایی شنیده میشود: “۲۰۴۸۶۳” ! راز این اعداد چیست؟ زیرا پارازیتی بر روی تصویر میفتده و چندین بار این اعداد گفته میشود. موزیکی ترسناک نواخته شده و صدای گریه نوزاد از دور شنیده میشود. اعداد، موزیک و گریه صدایشان بالا میرود تا اینکه ناگهان پس زمینه تصویر زرد شده و بر روی آن به چندین زبان مختلف نوشته شده است که “بعدا زنگ میزنم” یا “دارم به آنجا میایم” ! نکته جالب این است که برای هرکس این جمله متفاوت بوده ! یعنی معلوم نیست کدام یکی از این دو تا برایتان ظاهر شود.

خوب میرسیم به آخرین معمای بازی ! معمایی که ۲ روز است گیمر های سراسر دنیا از جمله اینجانب را سر کا گذاشته است. معمایی که هنوز راه حلی جامع برایش پیدا نشده. طبق گفته تعدادی اگر این معما را حل کنید، کات سین پایانی که در آن نرمن ریداس دیده میشود را مشاهده خواهید کرد. معما به این صورت است که شما دوباره در همان اتاق تاریک و خالی بیدار شده و وارد راهرو میشوید. پس از مدتی صدای زنگی مانند کلیسا شنیده شده و ساعت دیجیتالی عدد “۰۰:۰۰” را نشان میدهد. یعنی به نیمه شب رسیده ایم. بعد موزیک ترسناکی نواخته شده و صدای “گریه/ناله/خنده” از روحی در محیط طنین انداز میشود. هر بار با دیگری فرق دارد، یعنی یک بار گریه است ! یک بار خنده و یک بار هم ناله. شما باید وقتی این صدا شنیده میشود کاری کنید که نوزاد بخندد، آن هم دوبار.

اولین راه حل این است که شما جلوی ساعت بایستید. وقتی که به نیمه شب رسیدیم، ده قدم به سمت حمام بردارید و بایستید. صدای خنده اول شنیده میشود. اما این خنده دوم است که نمیشود پیدایش کرد. عده ای میگویند باید انقدر در میکروفون جیغ بزنی و تظاهر به ترسیدن کنی تا نوزاد بخندد. یه عده میگویند باید جلوی تلفن به مدت ده دقیقه بی حرکت بایستی و کلی راه حل دیگر. وقتی که صدا های ترسناک شنیده میشوند روحی در محیط به پرواز در میاید. اگر پیدایش کرده و به سمتش بروید او شما را تسخیر میکند. برای بار اولین حدود ۱۰ ثانیه پس از تسخیر شما را مانند دفعه قبل میکشد اما برای بار دوم در وجودتان میماند. وقتی بایستید ناله میکند و وقتی راه بروید صدای راه رفتنش شنیده میشود. تنها راه خارج کردن این روح از بدن رفتن به انتها و ورود به ابتدا است. که باز باید پروسه قبلی برای خنداندن نوزاد را طی کنید. در کل هنوزم که هنوز است معمای پایانی برای تعداد زیادی حل نشده باقی مانده. اگر ویدئو های موجود را هم نگاه کنید هر کس با روش متفاوتی خنده دوم را بدست آورده، یعنی اینکه همه چیز در پازل پایانی رندوم اتفاق میفتد. آیا در بازی پایانی هم اینگونه خواهد بود؟ برای مدت های زیادی ما هر وقت در معما ها گیر میکردیم سریع از رفیقمان کمک گرفته یا تفعلی میزدیم به سایت های مختلف، اگر در بازی پایانی قرار باشد معما ها اتفاقی و مختلف شود چه؟ آنوقت است که به نابغه بودن کوجیما پی خواهید برد.

این همان روحی است که در معمای پایانی به دنبال شکار شماست.


105 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. من که توی همون خنده ی اولش موندم چه برسه به دومی و سومیش :sad: :| به هر حال تا همین جایی که بازیش کردم کمال ترس رو چشیدم! شاعر موقع بازی کردن پی تی میگه:ضربان قلب من تند میزنه میخواد اروم بزنه نه دیگه نمیتونه از تو پس کوچه ی سایلنت داد میزنه,داد و فریاد میزنه نه اون زن خوشگله نمیشنوه :-|

    ۰۰
    1. شرمنده یادم رفت تشکر کنم از محمد رضای عزیزی ,یکی از ۱۰ تحلیل های برتر این چند ماهه گذشته بود که خوندم :X

      ۰۰
  2. درسته خیلی ترسناک بود ولی من که دستمو رو چشام نمیذاشتم شاید چون دسته دستم بود ولی فکر نمیکردم این حرفو بزنم ولی به نظرم تا الان میکامی باید جلو کوجیما لنگ بندازه باس یه رزیدنت اویل بسازه چون هم استاده داستانه هم اکشن حالا فهمیدیم استاد ترسم هست والا راستی شاید باورتون نشه ولی من واسه خنده دوم داشتم یه انگ اینگلیسی میخوندم که توش بخند داشت بعد یهویی دیدم بچه خندید حالا نمیدونم اصل این بازی میخواد چی بشه یه راهنماییم بکنم کسایی که میخوان روح بحشون حمله نکنه وقتی دیدنش نزدیکش نشن حمله نمیکنه خودش غیب میشه ولی امان از موقعی که حمله کنه… :-s

    ۰۰
  3. تشکر فراوان !!!!!!

    بسیار تیزر جالبی بود !!!

    ترسناک بود ولی بعضی قسمت ها ضعف های بدی داشت ولی نشان داد کوجیما این کاره هست.

    بازی اصلی بسیار امیدوارانه به نظر میرسد :X

    ولی باز هم همانند شیطان درون ترسی دارم که هیچ یک از این دو موفق نشوند . :-s :-?

    ۰۰
  4. متن به خوبی نوشته شده بود
    _________________________

    صحبت هام رو قبلا راجب تغییرات گفتم ، حس میکنم بازی نهایی بر این مبنا نخواهد بود و باب میل فن های بازی باشه .
    امید وارم هنگام قدم زدن در یک جاده مه آلود مرموز با جو روانی سنگین باشم تا فرار کردن از دست یک روح شکارچی در خیابان های پر زرق و برق ، البته کوجیما ذهن مشوش و ترسناکی داره و قطعا میتونه تا سر حد سکته همه ما رو بترسونه ولی خب هدف فقط ترسیدن هم نیست

    ۰۰
  5. تیزر خیلی جالبی بود. گیم پلی و محیط واقعا خوب کار شده. ولی من نفهمیدم چرا بازی اول شخصه؟ و چرا اینکه بازی از تو یه خونه شروع شد؟ معمولا sh سوم شخصه و همیشه از بیرون یه شهر یا همون شهر سوخته شروع میشه.

    ۰۰
    1. اون موقع که تیزر واسه دانلود گذاشته بودن حضور نورمن به عنوان شخصیت اصلی هنوز یه سورپرایز بود, دلیل اصلی اول شخص بودنش همینه! اما شنیدم هر دو دوربینو خواهد داشت.

      ۰۰
    2. بفرما نگفتم اخر یه نفر دگ میگه سایلنت هیل اینجوری نیست!! بعد طرف میاد میگه خودتو کثیف نکنی :|
      دوست من این تیزر هیچ ربطی به سایلنت هیل نداره فقط برای نشون دادن قدرت ترس کوجیماس.

      ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر