دل‌اش را آب کن، مغزش را بترکان! | نقد Tales From The Borderlands قسمت اول

در ۱۳۹۳/۰۹/۱۸ , 20:05:34
نقد Tales From The Borderlands

با نقد Tales From The Borderlands قسمت اول همراه دنیای بازی باشید. نام استودیوی تل‌تیل کاملا برازنده‌اش است. حداقل ظرف این دو سه سال که از آغاز ساخت بازی‌های سریالی‌شان می‌گذرد بدون ذره‌ای شک می‌توان لقب قصه‌گوهای درجه یک و قهار دنیای بازی‌ها را به آنها داد. دو فصل موفق از مجموعه‌ی مرده‌ی متحرک، یک فصل عالی از نوآر فانتزی گرگی در میان ما و حالا داستانی علمی تخیلی برگرفته از مجموعه‌ی نقش آفرینی سرزمین‌های مرزی هیچ شکی برای‌مان باقی نمی‌گذارد که اگرچه تل‌تیلی‌ها طراحان مرحله‌ی قهاری نیستند داستان‌گوهای درجه یک و قدری هستند که حالا حالاها باید شاهکارهای‌شان را تجربه کنیم.

زیرو عالی است. به موقع سر و کله‌اش پیدا می‌شود به بازی ریتم تند و دیوانه وار می‌دهد و در اوج افتخار و خفنیت(!) غیب‌اش می‌زند!

حادثه در پاندورا
فرمول گیم‌پلی مثل بقیه‌ی بازی‌های سریالی تل‌تیل است؛ انتخاب، فصل‌های جذاب و به‌جای کلیدزنی به همراه اندکی کوله‌پشتی بازی به سبک بازی‌های ماجرایی! نکته‌ی مهم این است که سازنده‌ها برای رسیدن به ریتمی مناسب این بخش‌ها را درجای مناسب‌اش به‌کار می‌گیرند؛ کلیدزنی‌ها به‌موقع می‌آیند و هیجان خلق می‌کنند و داستان را به جلو هل می‌دهند و گفتگوهای شاخه‌ای ریتم را به‌تعادل می‌کشانند و قصه را جهت می‌دهند. باز هم البته مثل قبل عطش کنترل شخصیت قابل بازی وجودتان را فرا می‌گیرد و دایما در ذهن‌تان این جمله را تکرار خواهید کرد که«بذار کنترلش کنم دیگه!». البته این نقطه‌ی ضعف بازی به حساب نمی‌آید و باید از آن به عنوان یک حسن نام برد که البته به نگاه مثبت خودتان هم بستگی دارد. اگر این فرمول ذهنی را هنگام بازی کردن سریالی‌های تل‌تیل رعایت کنید به این نتیجه خواهید رسید که بی‌خیال نقش کم‌رنگ گیم‌پلی در بازی بشوید و از داستان لذت ببرید و تاثیر پر رنگ‌تان در مسیر داستان و شخصیت‌ها را کنترل کنید بهتر از این است که با کلید‌های جهت، شخصیت قابل بازی را چند متر این طرف و آن طرف ببرید! فکر هم می‌کنم بیشتر کسانی که این متن را می‌خوانند با این فرمول آشنایی داشته باشند و کارکردش در نحوه‌ی تعریف داستان را بدانند. پس به جز همین اشاره‌ی مختصر چیز اضافه‌ای نمی‌گویم و می‌پردازم به جذاب‌ترین بخش کار که همان داستان است.

ریس یک دست و یک چشم سایبری دارد. این دو وسیله هم در بخش گیم‌پلی ماجرایی بازی نقش پررنگ و خلاقانه‌ای ایفا می‌کنند که در مجموعه‌های تل‌تیل سابقه نداشته است.
ریس یک دست و یک چشم سایبری دارد. این دو وسیله هم در بخش گیم‌پلی ماجرایی بازی نقش پررنگ و خلاقانه‌ای ایفا می‌کنند که در مجموعه‌های تل‌تیل سابقه نداشته است.

مغزش را بترکان!
قصه، قصه و باز هم قصه! اگر چیزی غیر از این از مجموعه‌های تل‌تیل انتظار دارید بهتر است بروید سراغ بازی‌های دیگر. می‌دانم که خیلی راحت و با یک دو دوتا چهارتای ساده می‌شود بازی بودن مجموعه‌های سریالی تل‌تیل را زیر سوال برد. ولی مساله این است که با وجود کم رنگ بودن گیم‌پلی در این مجموعه‌ها فقط و فقط می‌شود در رسانه‌ای به نام بازی آنها را تجربه کرد و نهایت لذت را از داستان‌های درجه یک‌شان برد.
این بار هم تل‌تیلی‌ها داستان‌شان را عالی تعریف کرده‌اند. اگر نتیجه‌گیری می‌کنم و تا ته این فصل سریال را عالی می‌نامم به این دلیل است که به سازنده‌ها و قصه‌گوهای این استودیو اعتماد کامل دارم. مگر می‌شود در قسمت اول یک بازی سریالی از استودیوی تل‌تیل یک دنیای درجه یک، شخصیت‌های شاهکار و ناب، موقعیت‌های کمیک بی‌نظیر و کاشت‌های داستانی متعدد داشت و به مجموعه‌ای شاهکار نرسید؟!
این بار با همکاری استودیوی Gearbox Software که تم اصلی، دنیای مجموعه و برخی شخصیت‌های مجموعه‌ی نقش‌آفرینی سرزمین‌های مرزی را به تل‌تیلی‌ها قرض داده‌اند مجموعه‌ای پنج قسمتی خواهیم داشت.
قسمت اول مجموعه‌ی سریالی «قصه‌هایی از سرزمین‌های مرزی» (Tales Frome The Borderlands) که «دَخل صفر» (Zer0 Sum) نام دارد، برخلاف سریالی‌های قبلی تل‌تیل دو شخصیت دارد که داستان‌شان به شکل موازی تعریف می‌شود. اولین شخصیتی که داستان‌اش تعریف می‌شود «ریس» (Rhys) نام دارد که تروی بیکر شاهکاری با صداپیشگی‌اش به هم زده است. کار درجه یک تروی بیکر را فقط باید ببینید و بشنوید و توصیفات من در اینجا آب در هاون کوبیدن است! ریس که یکی از کارکنان شرکت هایپریون است برای گرفتن ترفی در شرکت دست به ریسکی بزرگ می‌زند و با دزدین یک معامله‌ی پر سود از رئیس نافرم‌اش به همراه دوست صمیمی و یار غارش «وگان» (Vaughn) عازم پاندورا می‌شوند. از سوی دیگر شخصیت بعدی بازی معرفی می‌شود که «فیونا» (Fiona) نام دارد و یک کلاهبردار حرفه‌ای است و آخرین کلاهبرداری‌اش به معامله‌ای گره می‌خورد که ریس درگیرش است. داستان در مدت زمانی بین دو ساعت تا دو ساعت و نیم تعریف می‌شود ولی نحوه‌ی روایت‌اش به قدری جذاب و سینمایی است که قطعا گذر زمان را فراموش خواهید کرد. داستان از سه بخش جداگانه تشکیل شده است؛ روایت ریس از ماجرایی که بر سرش گذشته، روایت فیونا از همین ماجرا و از زاویه‌ای متفاوت و سرانجام یک فصل نهایی ناب و درجه یک که به حسن ختامی سینمایی ختم می‌شود.

فیونا شخصیت جذابی دارد و برای ریس یک مکمل درجه یک به‌حساب می‌آید. وجودش باعث شده یک بده بستان دوطرفه‌ی ناب بین دو شخصیت اصلی شکل بگیرد و داستان را در اوج نگه دارد.
فیونا شخصیت جذابی دارد و برای ریس یک مکمل درجه یک به‌حساب می‌آید. وجودش باعث شده یک بده بستان دوطرفه‌ی ناب بین دو شخصیت اصلی شکل بگیرد و داستان را در اوج نگه دارد.

دل‌اش را آب کن!
تل‌تیلی‌ها نخ اصلی کار را درست پیدا کرده‌اند! یعنی همان ستون فقرات و پایه و اساس دنیای سای-فای وسترن‌گونه(!)‌ی مجموعه‌ی سرزمین‌های مرزی. همین عامل مهم باعث شده فضاسازی و بستری که داستان در آن تعریف می‌شود بی‌نقص از آب دربیاید. مقر هایپریون، سیاره پاندورا و محیط‌ها و شهرهای داخل سیاره به‌قدری عالی طراحی شده‌اند که نمی‌شود درون آنها قصه‌ی بد تعریف کرد! همین فضاسازی عالی دست قصه‌گوهای نازنین تل‌تیل را برای انواع و اقسام خلاقیت و ارجاع و سبک شاد شنگول برای قصه‌گویی باز گذاشته است. مثل شروع بازی که به سبک مجموعه‌ی نقش‌آفرینی با یک موسیقی کانتری درجه یک و یک سگ زیر گرفتن بی‌رحمانه همراه است و ارجاعی شوخ و شنگ و درجه یک است. یا حضور عالی یکی از شخصیت‌های قابل بازی مجموعه‌ی نقش آفرینی یعنی «زیرو» (Zer0) در خلال داستان که مثل کاتالیزوری همیشه موتور داستان را گرم نگه می‌دارد و ده‌ها نمونه‌ی دیگر.
داستان یک لحظه هم از نفس نمی‌افتد. از همان آغاز که قصه‌ی ریس را می‌شنویم و سفرش به پاندورا و کش و قوس‌ها و فراز و فرودهای داستان او را می‌بینیم تا رسیدن به داستان فیونا و بعد فصل شاهکار پایانی پر است از اتفاق و اکشن و طنز و همه‌چیز! در کنار این شخصیت‌پردازی‌ها هم عالی هستند. ریس که آدمی زرنگ و در عین حال بدشانس است همه‌ی زمینه‌های لازم برای خلق طنز داستان را دارد و آن را یک‌تنه به دوش می‌کشد. فیونا و دار و دسته‌اش آنقدر عالی معرفی می‌شوند و در دل داستان توسعه پیدا می‌کنند که بهتر از این نمی‌شد شخصیت‌شان را پردازش کرد. شخصیت‌های فرعی هم همگی عالی هستند، دیالوگ‌های بی‌خود نمی‌گویند و اکت‌ها و حضور خنثا ندارند. به قول سینمایی‌ها فیلم‌نامه پر است و مملو از جزییات درجه یکی که داستان را زنده و سرحال نگه می‌دارند. در کنار همه‌ی اینها کارگردانی سکانس‌های سینمایی و دکوپاژها هم کم‌نقص است و اگر اطرافیان‌تان با این سبک بازی آشنایی نداشته باشند خیال می‌کنند که در حال تماشای یک فیلم انیمیشن درجه یک و جذاب هستید.

شخصیت‌های جانبی زیادی در بازی خواهید دید که یکی از دیگری جذاب‌تر است.
شخصیت‌های جانبی زیادی در بازی خواهید دید که یکی از دیگری جذاب‌تر است.

بتازان جک خوشتیپه!
بدون شک دَخل صفر بهترین قسمت اولی است که تل‌تیلی‌ها برای بازی‌های سریالی‌شان ساخته‌اند. شخصیت پردازی‌های بی‌نقص، داستانی با ریتمی همه‌چیزدار(!) فضاسازی عالی و پایان‌بندی محشری که به قول سریال بین‌های حرفه‌ای «کلیف هنگر»مان(!) کرده، نشان می‌دهد باید به قسمت اول امتیاز کامل داد و کات!


24 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. با تشکر از آقای قرالو که دیگه نیازی به تعریف از نقداشون نیست,خودشون بهتر می دونند!
    و شاهکار جدید تل تیل که دیگه احتیاجی به تعریف کردن از بازیشون نیست,خودشون بهتر میدونند!
    :-)

    ۱۰
  2. نقد عالی بود.خسته نباشی دوست عزیز.
    این اپیزود یک شاهکار بود اولش که خواستم بازی کنم اصلا امیدی نداشتم اما از همون لحظه که بازی شروع شد تا لحطه ای که اهنگ زیبای اخر بازی پخش شد(busy earnin از گروه jungle) نفهمیدم کی بازی رو تموم کردم دیوونه این بازیم مخصوصا شخصیت پردازی و دیالوگ های بامزه و خلاقانش. :۱۵: :۱۵:

    ۰۰
  3. سپاس از تل تیل باز فعّال،آقای قرالو! :۲۴:
    با تشکّر از نقد خوب شما. :-)
    بله این قسمت به شدّت عالی بود. :۱۵: البته هنوز هم اعتقاد دارم بهترین قسمت اوّل تل تیلی ها گرگ میان ما بود! :۲۴:
    منتظر نقد شما از بازی های تاج و تخت هم هستیم! :-)
    به آقای ایزدی هم بگین با حضور و نقداشون اینجا رو مفتخر کنن.منتظر کار های ایشون هم هستیم. :-) :۱۵:
    با تشکّر.

    ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر