بحث هفته: شرق یا غرب؟‌ انتخاب شما کدام است؟

در ۱۳۹۳/۰۹/۲۱ , 16:56:38

می توان گفت در همه چیز تفاوت آشکاری بین شرق و غرب وجود دارد. چه در بحث فلسفه و دید به دنیا و زندگی٬ چه در زیبایی شناسی و طرز تفکر. در همه چیز بین دنیای غرب و شرق تفاوت وجود دارد.

دنیای بازی ها هم از این قاعده مستثنی نیست. همیشه در تمام بازی های شرقی و غربی تفاوت هایی وجود داشته است. تفاوت هایی که باعث شده تا سلیقه گیمر های مختلف به یکی از این ها گرایش بیشتری داشته باشد.

بحث هفته ما هم در رابطه با این موضوع است. اما این هفته نمی خواهیم تنها بر روی بازی متمرکز شویم؟ می توانید درباره فیلم٬ موسیقی ٬ انیمه و بازی بحث کنید.

شما کدام را بیشتر می پسندید؟ ساخته های شرقی و یا غربی؟

دلیل انتخاب شما چیست؟

تفاوت های ساخته های شرقی و غربی را در چه می بینید؟

برتری های آن در چیست؟

 نظرات خود را با ما در میان بگذارید و در رابطه با آن ها بحث کنید   تنها   از هرگونه توهین پرهیز کنید.


153 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. اول خواستم بگم غربی ولی وقتی به این سوال رسیدم نظرم عوض شد:
    “تفاوت های ساخته های شرقی و غربی را در چه می بینید؟”

    با یه کم فکر کردن هم میشه فهمید در [اکثر] بازیای غربی در مقایسه با شرقیا نوآوری و خلاقیت خاصی دیده نمیشه که من علتش رو از _نظر نگرش خودم_ ناشی از تعریفی که هر دو سمت از گیم دارند میدونم:
    متاسفانه امروزه و در طی چند سال اخیر، گیمینگ و بازی از دید سازندگان غربی به چشم یک “صنعت” و منبع سود و درآمد محسوب میشه که همین باعث شد در سال های اخیر بازی های بی کیفیت رو به وفور مشاهده کنیم اما از نظر شرقی ها، “گیم” به معنا و تعبیری دیگر و درواقع نوعی “هنر” محسوب میشود که باعث شده بازی های شرقی (ژاپنی) همیشه ناب بوده و اصالت همیشگی خودشون رو حفظ کنن
    اگه بخوایم از نظر تاریخی به گیم نگاه کنیم، تولد انواع سبک های مختلف در میان بازی های شرقی بوده که سازندگان غربی، با تقلید از اونا توانستند روی پای خودشون بایستند که امروزه به همون دلیلی که گفتم به بیراهه کشیده شد.

    مطمئن باشید اگه شرقیاها نبودند ما چیزی که امروزه به اسم گیم و سبک هایش میشناسیم نداشتیم پس مطمئنا شرقی ها برنده رقابت اند :۱۵:

    ۹۲
  2. اگه بخوایم گذشته رو نگاه کنیم خب مسلما شرق!
    ولی انصافا الان شرکت های غربی عملکرد به مراتب بهتری دارند و من به شخصه بیشتر لحظات ناب گیمریم رو به غرب مدیونم. راستش با بازی های شرقی خیلی کمی می تونم ارتباط برقرار کنم! فکر کنم فقط RE و MGS و DMC باشن که واقعا دوسشون داشنه باشم!(شاید چند تا دیگه باشن که الان حظور ذهن ندارم ولی در کل زیاد نیستن!) ولی از اون طرف یه لیست بلند بالا از بازی های مورد علاقم که غربی هستن سراغ دارم!
    ولی خب این کاملا بدیهی ـه که صنعت گیم واقعا به شرق یا بهتره یگیم ژاپن(!) مدیونه!

    ۶۱
  3. غرب.
    فکر میکنم بازیهایی مثل DMC یا متال گیر یا رزیدنت اویل یا سایلنت هیل و… شرقی نیستن. شما یه نگاه به موضوعات و شخصیتهاشون بندازین متوجه میشین که غربی هستن ولی ناشرشون ژاپنیه. ولی بازیهایی که تم انیمه دارن بیشتر با فرهنگ ژاپنی همخوانی دارن و اون رو نمایش میدن.

    ۵۸
    1. غرب بازار گسترده‌تری داره و معمولاً سازنده‌ها اینکه شخصیت‌هاشون رو شبیه غربی‌ها می‌کنن و یه کلیت غربی براشون می‌سازن فکر می‌کنم به همین دلیل باشه! ولی ریشه‌ی همه‌ی اینا مربوط به ژاپن و شرق هست. روح شرق هم که تو همشون هست! نمونه بارزش رو می‌تونین برای مثال تو یه بازی مثل MGS ببینید و بعد با SC یا هیتمن مقایسه‌اش کنین. می‌بینین MGS یه حالت خیلی متفاوت‌تری داره و بیشتر شرقی می‌زنه منتهی تنها فرق‌شون اینه که کلیت غربی دارن تا یه طورایی فروش بیشتری داشته باشند و عامه‌پسندتر بشن برای مردم.

      ۷۲
    2. سایلنت هیلی که مد نظر ماست سه نسخه نخست و کمی هم نسخه چهارمه که فقط اسامی غربی توش هست و گرنه فلسفه موجودات برداشتی کاملا شرقی داره…

      در سایلنت هیل ۲ ما نوع بسیار تکامل یافته ای از “دنیایهای متوالی” رو داریم می بینیم که فوق العاده شگفت انگیز هستن مساله اینجاست که ما اون هارو نشنخاتیم… اگر سایلنت هیل ۲ رو بشناسیم فیلمی مثل اینسپشن تبدیل به اثری مضحک میشه، چون که بار کلی سایلنت هیل ۲ بشدت بالا تر از اینسپشن بوده و هست

      ۱۲۲
  4. من واقعا داستان و خلاقیت های ژاپنی ها رو دوس دارم
    همیشه سعی میکنن متفاوت باشن و هر ایده مریض , دیوانه وار , داغون رو به یه بازی عالی تبدیل کنن.
    ولی با فاینال فانتزی و چند تا بازی دیگه که بازی کردم دیدم بازی ها رو کاملا واسه سلیقه خودشون میسازن
    ینی منی که با استاندارد های غرب به بازی ها عادت کردم اصلا به من نچسبید این بازی ها ولی هر طوری بود از داستان خوشگل شون و محیط های غیر واقعی که به شدت روش کار شده بود و ایده های یه ذهن جدید لذت بردم.
    ولی نمیشه گفت از شبیه سازی ها و به رخ کشیدن واقعیت های دنیای خودمون و کلا استفاده از المان های هر روزه تو بازی ها برای ارتباط برقرار کردن با بازی رو تو بازی های غربی دوست ندارم .
    ولی هر دو این جناه ها واسه دنیای بازی ما لازمه که تفاوت ها معلوم شه .
    (چقد حرف زدم :۲۴: )

    ۱۰۲
    1. حالا هم میرم یه کم فاینال فانتزی بزنم و به سازنده ها واسه نوبتی کردن مبارزه ها فوش بدم :۲۴:

      ۶۲
  5. بستگی داره.تو بعضی از سبکا غرب تو بعضیام شرق.البته اگه بخوایم عنصر احساس رو درنظر بگیریم، بازیای ژاپنی یکمی جلوترن(در کل)
    انیمه هم با این که قشنگه ولی خدایی به انیمیشنای آمریکایی نمیرسه .
    موسیقی هم خیلی شرقیا رو دوست ندارم…

    ۶۳
  6. کلاً مهد گیم از شرق و ژاپن شروع می‌شه. سازنده فرانچایزهای بزرگی مثل Metal Gear, DMC, Persona, FF, RE و خیلی‌های دیگه سازنده‌هاشون شرقی بوده که خیلی از ماها باشون عمری رو سپری کردیم. شرکت‌های بزرگ ژاپنی مثل پلاتینوم و کپکام (هرچند الان مثل سابق نیست) و… هم نمون‌اشون هستن. جدا از اون نینتندو، سگا، سونی هم که همشون برای گیمرا بهترین خاطرات رو رقم زدن شرقی بودن و کلاً بخش اعظمی از خاطران گیمی‌مون رو مدیون این چشم بادومی‌ها هستیم.

    حدا از اون غرب هم سازنده‌های فوق‌العاده‌ای مثل N@ughty Dog, Rockstar و افراد شهیری مثل Todd Howard, Gabe Newell, John Carmack و… داره که اونا هم تاثیرگذاری‌های خودشون رو داشتن و نمی‌شه ازشون چشم‌پوشی کرد! اما به‌طور کلی خودم انتخابی خاصی ندارم. گاهاً شرق و گاهی هم غرب ولی بیشتر شرق چون خاطرات خیلی از ماها رو همین شرقی‌ها رقم زدن!

    ۱۸۶
  7. در بحث گیم که صد در صد زاپن.چون خاستگاه بازی اونجاست.بعد از اون هم غرب امد و تاثیراتی گرفت ولی ناقص اونا رو اجرا کرد.حتی الان هم گیم های مخصوصا امر.یکایی عمق ندارند.احساس تو بازی شون نیست.دیالوگ ندارند
    ولی از انیمه و موسیقی شون بیزارم :11:

    ۵۱۹
    1. بیخیال. یعنی چی دیالوگ ندارن؟ اتفاقا در بیشتر مواقع به نظر من شخصیت هایی که آمریکا خلق میکنه واقع گرایانه هستن ولی ژاپن خیالی.

      ۵۱
  8. بدون هیچ توضیحی من شرق رو انتخاب میکنم چون برترین بازی های که من بازی کردم .
    در یک کلام برتری بازی های ژاپنی اشکاره مخصوصا الان که دوباره دارند به اوج برمیگردنند .
    ژاپنی ها پایه گذار خیلی از سبک ها بودند گیم های فوقلاده کنسول ها!
    پس حتی یه ذره هم شک نمیکنم که شرق رو انتخاب کنم چون بهترین تجربه های من زاعده شرق است مخصوصا سری بی نظیر ارواح و متال گیر اعظم :۱۵:

    ۱۳۶
    1. ولی اگر از نظر حال حساب کنیم فعلا (فعلا) وضعیت بهتری پیدا کرده ولی خوب بالاخره مهد گیم ژاپنه و داریم میبینیم کم کم دارن به اوج بازمیگردن که مدرکش هم سال ۲۰۱۵ هست! که کلی عنوان از هر دو گروه در اون سال منتشر میشن که با توجه به پیشینه هر کدوم از این اثار جز بزرگ ترین ها حساب میشن

      ۵۳
  9. شرق یا غرب، یونان یا ایران، عرب یا پارس، سنی یا شیعه، اسلام یا مسیحیت، یهودی یا مسلمان، آریایی یا…
    نگاه کنید در تمام زمان ها دسته بندی های انسان ها یا در دو یا چند جبهه قرار گرفتنشان نه تنها کمکی به بشریت نکرده است، که بزرگترین فجایع انسانی را به بار آورده است. هر کدام از این دسته بندی ها عقب گردی برای انسان ها و انسانیت محسوب می شود و با این کارها حماقتشان و غرایز حیوانیشان امکان بروز پیدا می کند.
    ———————————————————–
    بحث من در مورد شرق یا غرب بحث برتری دادن به هیچ کدام نیست، حرف منطق و پس از آن دل و احساس هست…

    نکته:
    یک مسئله مهم برای من این هست که من دنیا رو به سه قسمت تقسیم می کنم، شرق، میانه(اروپا)، غرب و واقعا روی این موضوع پافشاری می کنم.
    چرا میانه؟!!!
    به این دلیل که قدمتی کهن دارد که با شرق برابری می کند و از طرفی برتری قابل توجهی نسبت به غرب دارد.
    غرب نسبت به کل دنیا در اندیشه و فلسفه و هنر مثل یک نوجوان بازیگوش هست که می خواهد قدم در راه تکامل بگذارد، در حالی که شرق و میانه پیر این راهند، مشکل این جاست که شرق و میانه راکد نمی مانند و نماندند، پس این فاصله هیچ گاه اگر بیشتر نشود، کمتر هم نخواهد شد.
    به نوعی غرب از مهاجران، فراری ها، طرد شده ها، متجاوزین و… جوامع پیشرفته شکل گرفته است.
    ——————————-
    – در دنیای بازی ها این قدر همه ی آدم ها با هر نژاد و ملیتی و از هر سرزمینی با هم تلفیق شده اند در تمامی کمپانی ها و نقاط مختلف دنیا که نمی توانی تشخیص بدهی الان در مراحل شکل گرفتن یک ایده برای داستان تا بتدریج پخته شدن آن فکر و خروجی نهایی کاملا با اندیشه و جهان بینی شرقی رو به رو هستی یا غربی.
    این موضوع در مورد گیم پلی و تمام مراحل شکل گیری یک بازی و محصول نهایی هم صدق می کند.

    به عنوان مثال:
    – Prince of Persia: استودیو از سرزمین میانه، اندیشه از شرق، گیم پلی از غرب.
    – The Last of Us: استودیو از غرب، اندیشه از شرق و میانه، گیم پلی از غرب.
    – Metal Gear: استودیو از شرق، اندیشه از شرق و میانه و غرب، گیم پلی از شرق و غرب.
    – Heavy Rain: استودیو از میانه، اندیشه از شرق و میانه، گیم پلی از غرب و میانه
    – Journey: استودیو از غرب، همه چیز از شرق

    در این بین برخی بازی ها هم به شدت اصالت دارند و برگرفته از روحیات و ویژگی های هر کدام از سه منطقه هست:
    – میانه: Metro – The Witcher
    – شرق: Silent Hill – Siren – Final Fantasy
    – غرب: Gears of War – Grand Theft Auto – Red Dead Redemption
    که در این دسته بندی داستان های شرق و میانه به شدت غنی و تاثیرگذار و گیم پلی غرب به شدت اعتیاد آور هست.
    ————————————-
    – در دنیای هنر و ادبیات و نمایش و سینما هم بحث بسیار مفصل هست.

    اگر بخواهیم به تاریخ سینما نگاه کنیم، آغاز آن از سرزمین میانه بوده است. شکوه و بلوغ سینما در شرق و میانه صورت گرفته است.
    بسیاری از سبک های سینمایی در سرزمین میانه خلق شدند و به تکامل رسیدند.
    فیلم های تولیدی شرق و میانه سینما را تا جایگاه یک هنر ناب که خود هنرهای گوناگونی را در بر می گیرد، ارتقا داد.

    – هالیوود به دلیل سیاست گذاری های طولانی مدت مدیران، برنامه ریزی هایی برای جذب هنرمندان با استعداد و جوان و جویای کار و بدین وسیله جلب توجه سرمایه داران، توانست خود را به قطبی در این صنعت تبدیل کند.
    کافیست نگاهی به نژادها و ملیت ها و اعتقادات گوناگون هنرمندان فعال در هالیوود بیندازید.
    مطمئنا بسیاری از استعدادها در زیر این سیاست ها نابود شدند تا هالیوود به شکلی امروزی، زیبا و دلفریب به نظر بیاید و البته بهای این موفقیت پشت پرده ای سیاه و منزجر کننده پنهان شده است.
    پس نمی شود سینمایی به نام غرب را دارای اصالت دانست. زیرا که بر اساس یک فرهنگ و اعتقاد واحد شکل نگرفته است و ریشه در تاریخی کهن ندارد. غرب و هالیوود از یک زمانی تبدیل به محلی برای دیده شدن استعدادها یا برعکس آن، یعنی زایل شدن استعدادها شد.
    استعدادهایی که در سرزمین خود تحسین جهانی را برانگیختند و در هالیوود تحقیر شدند و فراموش شدند یا نابود شدند.

    نکته:
    – آمریکا سرزمینی کهن هست و دارای تاریخ اگر می گویم اکنون تاریخ و ریشه ای ندارد، چون مهاجرین ریشه های سرزمین را قطع کردند و بر روی ویرانه هایش زندگی ساختند. ( زمانی که چیزی در حدود شاید یک درصد از جمعیت آن را ساکنان واقعی این سرزمین تشکیل می دهند. ) پس درست مثل این می ماند که از صفر شروع کردند و سعی کردند تاریخی برای خود بسازند!!!! همین موضوع فقیر و بی هویتشان کرده است.

    – میانه و شرق اما در هنرهای تجسمی قدمتی کهن دارند، خط و نقاشی و مجسمه سازی و موسیقی و رقص از ابتدا با اون ها بوده و رشد کرده است.
    نمایش و موسیقی در شرق و میانه دوران درخشانی را سپری کرده است، با فرهنگ های غنی و قدرتمند آن دوران، سرزمین هایی چون ژاپن و چین و کره و هند و ایران در شرق و یونان در میانه ریشه های خود را مستحکم ساختند. هنر و فلسفه امروز مدیون هنر و فلسفه این بخش هاست.

    – با توجه به این مسایل زمانی که دنیای ما و رویای ما به قاب سینما وارد شد، شرق و میانه پر از داستان و اسطوره و افسانه و حرف بودند، پر از حوادثی که تاریخ را ساخته بودند. به سطحی از جهان بینی و درک آن رسیده بودند که تشنه نشان دادن و بیان آن به همه دنیا بودند.
    لبریز از اندیشه و فلسفه و هنر بودند، تمام قالب های هنری را تجربه و به بلوغ و تکامل رسانده بودند و حالا نیاز به قالبی تازه و البته بسیار گسترده و پر ظرفیت داشتند تا همه هنر جمع شده خود را به دنیا نشان دهند.

    – با این داستان ها پیش می رویم و مواجه می شویم با لیستی طولانی و ماندگار از هنرمندان شرق و میانه که داستان هایی تعریف کردند سرشار از معنا و انسانیت، فیلم هایی ساختند همچون بوم نقاشی زیبا، تمام احساسات موسیقایی که از دوران کهن در کنار طبیعت در وجودشان شکل گرفته بود را به فیلم هایشان تزریق کردند و نتیجه کار تصاویری تاثیرگذار و در برگیرنده ی تمامی آگاهی و دانش و بلوغ تاریخ بشری بود که همه دنیا را به تحسین وادار می کرد و غرب را به تقلید!!!!

    – هنرمندان میانه یک نگاه به تمدن کهن خود داشتند و یک نگاه به شرق و هنرمندان غرب هم یک نگاه به شرق داشتند و یک نگاه به میانه و بر بلندای تباهی ایستاده بود.

    – غرب ژانری به نام وسترن به دنیا هدیه کرد که سرشار از خشونت در حق ساکنین حقیقی سرزمینی بود که تصرف کرده بودند و قهرمانانی پوشالی داشت که همه را می کشتند تا خود را نجات دهند.

    – شرق و میانه به دنبال مضامینی عمیق و در برگیرنده فرهنگ و فلسفه و هنرشان بودند.

    – در غرب کوبریک بزرگ با نگاهی تلخ به آینده بشریت با توجه به پیش زمینه تاریخی خشونت بار و تباهی سرزمین خودش اودیسه فضایی می ساخت و سقوط بشر را نمایش می داد و در شرق تارکوفسکی بزرگ با توجه به آموزه هایشان از تاریخی غنی سولاریس را در پاسخ می ساخت که نشان دهد، اگر نگاه شما ( کوبریک ) نسبت به آینده بشریت این قدر تلخ هست این تنها گریبان گیر خودتان خواهد بود با تاریخچه خشونتی که در پشت سر دارید و این دردهای همیشگی شما تا ابد ادامه خواهد داشت تا مجازات شوید و تباه شوید، در حالی که در بخش دیگر فیلم نشان میدهد که آینده بشریت اما در سرزمین های کهن به شکل دیگری خواهد بود، بازگشتی دوباره به دل طبیعت، به بهشتی که از آن برخاسته اند و آرامشی ابدی.

    – در شرق کوروساوای بزرگ هفت سامورایی می سازد و به بیان مسایل مهمی می پردازد که ریشه در تاریخی کهن و غنی دارد و در غرب جان استرجس هفت دلاور را می سازد و نشان می دهد نه تنها در نگاه غرب بلوغی صورت نگرفته است که حتی سعی هم نمی کند که از شرق بفهمد و یاد بگیرد. فقط به نشخوار آثار شرقی می پردازد.

    – در شرق سینمای روسیه و چین و کره و ژاپن امروز به درجه ای از بلوغ و پختگی رسیده اند که هنوز که هنوزه، غرب در پی یا به دست آوردن و کنترل هنرمندان شرق هست تا هویت و معنایی به سینمای بی جان خود ببخشد یا به دنبال نشخوار آثار شرقی هست که کاریکاتورهایی از فیلم های اصلی به حساب می آیند.
    – سینمای هند و ایران و ترکیه شاید به شهرت چهار کشور دیگر نباشد، اما نکته اینجاست که ایران با همه محدودیت هایی که در صنعت سینما برای هنرمندان ایجاد کرده است، تعداد آثار تحسین شده اش در سطح بین المللی با توجه به تمام سختی ها و فشارها و محدودیت ها مثال زدنیست.
    سینمای هند شاید بیشتر مقلد هالیوود باشد تا مولد فرهنگ خود، اما با انبوه سازی توانستند فرهنگ و هویت و اعتقاد خود را در دنیا به نمایش بگذارند و افرادی از دلشان متولد شدند که در غرب یا سرزمین میانه به فعالیت پرداختند و جایگاهی قابل احترام پیدا کردند.
    در آخر ترکیه ظاهرا در حال به دست آوردن موفقیت های جالبی در این چند ساله است و فیلمسازهای با استعدادی در حال معرفی به دنیا دارد.

    – در سینمای سرزمین میانه هم که گل سرسبدشون آلمان و فرانسه و ایتالیا محسوب می شوند که این صنعت را زیر و رو کرده اند و هنرمندان بسیاری را به دنیا معرفی کردند و مکتب های گوناگونی به وجود آوردند که در غرب و شرق پیروانی پیدا کرد، خصوصا در غرب تا به سینمای فقیر خود غنایی ببخشند.
    می توانید نگاه کنجکاوانه و تشنه فرهنگ و فلسفه شرق فیلمسازان مطرح و صاحب اندیشه هر دو سرزمین میانه و غرب را در برخی فیلم هایشان به وضوح ببینید. ( دو نمونه از این هنرمندان: از سرزمین میانه برناردو برتولوچی با فیلم بودای کوچک و از سرزمین غرب مارتین اسکوسیزی با فیلم کوندون )
    نگاهی که در آن شرق را مهد تمدن و بازگشت به ریشه های انسانیت می دانند.

    – در سرزمین میانه هم، مانند شرق، به اندازه ای هنر زنده بود و در رگ های مردمان جریان داشت که نمیشد هیچ تصوری برای پایان اندیشه هایشان داشت، چنان شرق، هر روز به پیش می رفت و تکامل پیدا کرد. در نتیجه دنیایی ساخته شد لبریز از اندیشه های شرق و میانه که تمامی نداشت.

    – پس غرب قضیه را جدی تر گرفت، نگاه خودخواهانه خود را از ژانر وسترن های آغازین برداشت و تصمیم گرفت حالا که گذشته ای خونین دارد، آن را بازگو کند و خود را شرمسار نشان دهد، تصمیم گرفت زشتی های و وحشیگری های جاری در اجتماع را به تصویر بکشد و از آن انتفاد کند و با جنگ جهانی دوم و فیلم هایی که مدام از آن ساخت سرانجام توانست چهره ای محبوب از خود در دنیا نشان دهد و مثل یک قهرمان سرش را بالا بگیرد.
    اما تا کی مضامینی محدود می تواند ساخته شود و خالی از فکر و اندیشه و بتواند جذاب بماند، در نتیجه همان گونه که از شرق الگو برداری می کرد، از میانه هم شروع به تقلید کرد تا مضامین خود را گسترده تر کند، ولی چه فایده که با هر تقلید فلسفه و اندیشه پشت اثر را نادیده می گرفت.
    پس غرب کاری کرد تا هر کدام از هنرمندان نقاط مختلف دنیا به آن جا بیایند و با دادن همه امکانات و تکنولوژی روز به آن ها تشویق به فیلم ساختنشان در هالیوود کند.
    این بار به نتیجه رسیدند و در کنار بزرگان دنیا شروع به فراگیری اندیشه ها و جهان بینی شان کردند و توانستند هنرمندانی شایسته و آثاری تامل برانگیز خلق کنند.

    – در پایان حرف هام، امروز دنیا نشان می دهد با همه درس هایی که سرزمین غرب از سرزمین های شرق و میانه گرفته است اما همچنان سیر تباهی در اندیشه و فلسفه و… سقوط انسانیت را به مراتب در آثارش بیشتر می توان متوجه شد. نشانه ها:
    – آثار پوچ قهرمانی که از کامیک بوک ها اقتباس می شوند،
    – همچون گذشته تقلیدهای خام بسیار از آثار سرزمین های شرق و میانه و حتی درخواست ساختن فیلم های تجاری بی سر و ته اقتباسی از کتاب های سطحی و عامه پسند از کارگردان های خارجی که دعوت می کند و….

    – موسیقی را در کنار فیلم نگاه کردم و با جمع هنرمندانی که در ساخت یک فیلم مشارکت دارند که آهنگسازها را هم شامل می شود.

    – اما به خاطر این که متوجه ارزش و جایگاه موسیقی شرق در دنیا شوید کافیست نگاه کنید به علاقه هنرمندان همه دنیا به موسیقی شرق و تولد سبکی به نام new age، درست است که در برگیرنده موسیقی همه دنیاست، ولی نشان دهنده ی همان تشنگی بشر برای بازگشت به ریشه های اصیل خود هست و اصالتی که در شرق نهفته است در آن خودنمایی می کند.

    – فلسفه و عرفان شرق هم برای همه دنیا الگو هست. اگر چه در بحث فلسفه، سرزمین میانه هم به واسطه یونان حرف های زیادی برای گفتن دارد. اما در عرفان، شرق یکه تازی می کند. همچنین در ادبیات و شعر هم شرق یکه تاز میدان است، سرزمین هایی که در ادبیات و شعر و رقص قدمتی بسیار کهن دارند شک نکنید که در موسیقی هم یکه تاز هستند و همه دنیا از آن ها تاثیر می پذیرند.

    – پس شرق انتخاب عقل و منطق و احساس هست و میانه قابل احترام و ستایش و غرب جای تامل دارد که در کجای داستان قرار گرفته است.

    با سپاس فراوان از شما علیرضا محمدی :۱۵:

    ۱۶۱
    1. واقعا یکی از جامع ترین دیدگاه هایی‌یود که توی این پنج سال تو دیبازی خونده بودم…عالی بود…فوق العاده منطقی و با بار زیادی از اطلاعات مفید….واقعا عالی بود….اما یک مساله…اشاره ای به کوبریک و تارکوفسکی کردید….قبول دارم که کوبریک آینده ای سیاه را برای اهل زمین پیش بینی می کند اما این از روی دید واقع گرایانه اوست تا بد بینانه….چنان که در فیلم غلاف تمام فلزی این دید واقع گرایانه اوست که باعث می شود ما آن پایان را ببینیم و آن دید بی طرفانه را مشاهده کنیم.

      ۲۰
    2. مطلب خیلی خوبی بود (و البته یه نیم نگاهی هم به اینباکستون بندازید بد نیست)
      فقط چند تا نکته:
      خشونتی که در تاریخ آمریکا هست رو نمیشه با قرنها خشونتی که سایر ملل تجربه کردن مقایسه کرد. اگر غربیها ژانر وسترن رو بر اساس اسطوره های غرب وحشی بنا نهادن (که باید قبول کنیم ژانر وسترن فقط سرخپوست کشی و اکشن بی مغز نیست، کافیه آثاری از جان فورد، رائول والش، رابرت آلدریچ، هاوارد هاوکز، فرد زینه مان، سام پکین پا، ژاک تورنر رو ببینید تا متوجه بشید که همین ژانر که شما انقدر سطحی از روش گذر کردید، چه قدر شاهکار داشته و مطمئنم که وسترنهای خوبی ندیدید) ایتالیاییها فیلمهای وسترن اسپاگتی (که به مراتب خشن تر از وسترن های آمریکایی هستند) و فیلمهای شمشیر و صندل (فیلمهایی که قهرمانانشون رو در پس زمینه ماجراهای تاریخی یا انجیل یا اساطیر به تصویر میکشیدند و محبوبیت زیادی داشتند) رو در تاریخ سینماشون داشتند.
      مهم تر از همه ژاپنیها بودند که عملا سینما رو با ژانر جیدای گکی یا روایتهای تاریخی شروع کردند که حماسه هایی مملو از خشونت بودند که اغلب حوادث سالهای آخر دوره توکوگاوا (دوره ای صلح آمیز که موجب تعالی فرهنگ ژاپن شد) رو به تصویر میکشن و به دو دوره تقسیم میشن: دوره اول، قبل از جنگ جهانی دوم که اوج امپریالیسم ژاپنی بود. دوره ای که ژاپنی های سرمست از قدرت به رهبری امپراطورهای خونخوار به کشورهای حوزه خاور دور لشکر کشی میکردن و هر جا میرفتن فقط ردی از مرگ به جا میذاشتن، نمونشم کره، چین، تایوان، فیلیپین، که همه زنان منطقه های تسخیر شده در این کشورها به کار گرفته میشدند و اسم comfort women روشون میذاشتن (توضیح بیشتری نمیتونم بدم)
      در این دوره جیدای گکی ها حماسه هایی قهرمان ساز بودن و اسطوره هایی مثل زاتو ایچی و تنگه سازن رو معرفی میکردن که با شجاعت با جنگ بی عدالتی ها میرفتن. بعد از جنگ جهانی دوم و پایان دوره قدرت بی حد امپراطوری، همونطور که خودتون در مورد وسترنهای آمریکایی گفتید، جیدای گکی ها هم از حماسه هایی قهرمان ساز تبدیل شدن به ملودرامهای تاریخی سیاه و تلخ که حس پشیمانی ملتی شکست خورده از تاریخ پر از جنایتشون رو میرسوند.( در همین زمینه میتونید سه فیلم Human condition , sword of doomو ceremony از سینمای ژاپن رو ببینید)
      خلاصه کلام این که اون بخشی که درباره پشیمانی و وسترن و تاریخ پر از خشونت صحبت کردید رو اصلا قبول ندارم!
      _____________________________________________________________
      چند جا از سینمای ضعیف غرب نوشتید، باید ذکر کنم که منشأ سینما به هر حال آمریکاست، خیلی از قواعد فیلمسازی به این شکلی که الان میشناسیم رو Pioneer های سینما مثل ادوین اس پورتر و دیوید وارک گریفیث بنا نهادن و کمپانیهای رویاسازی هالیوود (که میراث یهودیها به این هنر بود) قبل از این که با فیلمهای ابر قهرمانی و جلوه های کامپیوتری سینما رو نابود کنه، بهترین اساتید و بهترین ایده ها رو از سرتاسر جهان گرد هم می آورد و با تلفیقی از غولهایی که خودش پرورونده بود (گرگ تولند، فرانک کاپرا) و سنتهایی که از سینمای اروپا و شرق به امانت گرفته بود( استفاده از نورپردازی اکپسرسیونیستی در فیلمهای نوآر)، بر سینما حکمرانی میکرد. خیانتی که هالیوود کلاسیک به فیلمسازان نوگرا میکرد و خدمتی که همین صنعت به فیلمسازان محبوب و جا افتاده کرد، تعادلی تشکیل دادن و هر کاری کنیم نمیتونیم به صنعت سینمای کلاسیک آمریکا کاملا دلبسته باشیم یا ازش کاملا متنفر باشیم. (همه اینها جای بحث بیشتر داره، تو یه پاراگراف نمیشه جمعش کرد)
      بحث هالیوود چند دهه گذشته، بحث کاملا جداگانه ایه، میتونیم با قطعیت بگیم که صتعت سینما رو با شر و ورهاشون با خاک یکسان کردن. (و البته بازم نمیشه از امثال کریستوفر نولان و دیوید فینچر به رحتی گذشت).
      میخوام بگم سینمای آمریکا (حتی از لحاظ هنری) مخصوصا توی اون دوره ای که شما بحثشو کردی، نه تنها ضعیف نیست، بلکه جزو بهترین هاست. میتونم با اطمینان بگم بیشتر از این که فیلمسازان آمریکا از استادان شرقی تقلید کرده باشن، استادان سینمای شرق برای تقویت کارهاشون از آثار استادان فیلمسازی غربی تأثیر گرفتن. نمونشون ازو که آثار ضامتشو با الهام از آثار ارنست لوبیچ ساخته.
      _______________________________________________________________
      در زمینه ادبیات، آمریکا در اواخر قرن نوزده و قرن بیست جزو پیشتازها بوده، ادبیات آمریکا به قدری در دو سده اخیر شاهکار داشته (و در نظر بگیریم که همونطور که شما گقتید، آمریکا فرهنگ چندان قوی نداشته و در نتیجه تعریف یک زبان ادبی برای کشوری که عقبه فرهنگی نداره هم باید جزو افتخارات بزرگان ادبیات این منطقه باشه)
      این اسمها برای هر هنر دوستی کافیه تا به ارزش ادبیات و شعر دو صده و نیم اخیر آمریکا پی ببره:
      ارنست همینگوی، فالکنر، سالینجر ، کورت ونه گوت، مارک تواین، اسکات فیتز جرالد، هرمن ملویل، کورمک مک کارتی، پاول آستر
      و شاعرانی مثل لنگستن هیوز، ازرا پوند، تی اس الیوت با سرزمین هرز بی نظیرش، سیلویا پلات (شاعر و رمان نویس درجه یک)، والت ویتمن (اسم والت ویتمن رو همه از بریکینگ بد شنیدید)، ادگار آلن پو و شاعران و رمان نویسان نسل بیت مثل جک کرواک.
      و دو استاد ادبیات وحشت : اچ پی لاو کرفت و استفن کینگ که منبع الهام خیلی بازیهای ترسناک بودن (حتی بازیهای ترسناک شرقی از لاو کرفت الهام گرفتن).
      ____________________________________________________________
      اون پاراگراف مقایسه کوبریک و تارکوفسکی خیلی خوب بود. بحثش ایشالا یه وقت دیگه!

      ۱۰
    3. من ادبیات نوشتاریم زیاد جالب نیست ولی با همین بیان ساده چند نکته رو در مورد کامنت شما عرض میکنم
      اول اینکه در کل معلوم نشد خلاصه غرب کجاست ؟!! ظاهرا” تقسیم بندیه شما مبتنی بر جغرافیاست و شما به نام کشورهایی اشاره کردین که عموما” در هر حوزه در جغرافیای خاصی قرار میگیرن . پس در این صورت نتها کشوری که بهش اشاره نشد آمریکاست که ظاهرا” منظور شما از غرب تنها آمریکاست
      ولی من کاملا” با این تقسیم بندی مشکل دارم چون بحث فرهنگ بسیار جهانشمول تر از هنر یا ادبیات هست و در کل ما اندیشه یا فرهنگ شرقی داریم و یا غربی . چیزی با نام فرهنگ میانه وجود نداره
      ظاهرا” شما شدیدا” تحت تاثیر دنیای تالکین قضاوت و تقسیم بندی کردین و اینکه آمریکا رو صاحب یه تمدن و فرهنگ مجزا دونستن و اون رو برابر با تمام دنیا فرض کردن جدای از اغراق و منطقی نبودن با فرضیات خود شما هم در تناقض فاحشی قرار داره . مثل اینکه آمریکا رو در تمدن و فرهنگ شاخص و مستقل و در کنار بقیه دنیا از شرق گرفته تا به قول شما اروپا ( سرزمین میانه !! ) قرار بدیم و بعد بهش صفت نوجوان بازیگوش بی تجربه بدیم کمی بار طنز داره
      اگر دنیا رو بر اساس جغرافیا نقسیم بکنیم شما باید تکلیف کانادا و آمریکای لاتین رو مشخص کنید که کجای این تقسیم بندی قرار میگیرن ؟ بر اساس جغرافیا باید مثلا” مکزیک و آرژانتین و برزیل هم جزو حوزه غرب محسوب بشن چون در بخش جغرافیایه آمریکا قرار دارن !!! در حالی که همه ما میدونیم که اون کشورها غربی نیستن
      خیلی ساده بخوام بگم آمریکا چیزی نیست جز مهاجرانی که از اروپا به اون سرزمین اومدن و هر چه که به حوزه (البته به قول شما) سرزمین میانه مربوط میشه از تاریخ و فلسفه و فرهنگ و هنر با خودشون به امریکا اوردن پس جدا کردن آمریکا از اروپا مثل جدا کردن فرزند از مادر میمونه و درست به همین دلیله که وقتی یه ایرلندی یا یه ایتالیایی یا آلمانی به آمریکا میره به هیچ عنوان با ارزشها و فرهنگ اونجا مشکلی پیدا نمیکنه ولی یه مکزیکی یا برزیلی با اینکه بسیار از نظر جغرافیایی به آمریکا نزدیکه ولی از نظر فرهنگی تا خود اروپا باهاش فاصله داره و هرگز نمیتونه جذب اون جامعه بشه ( البته ۱۰۰% ) به نظر من بهتره دنیا رو به سه قسمت شرق ، غرب و آمریکای لاتین تقسیم کنیم که منطقی تر به نظر میرسه

      ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر