برداشت شخصی: بررسی و تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون»
- توصیه: ابتدا بازی را به اتمام برسانید و سپس متن را بخوانید.
ابتدا باید خاطرنشان کرد هر دیالوگ در این بازی یک قطعه برای یک پازل بزرگ است که هنگامی در کنار هم گذاشته می شوند یک تابلو بسیار زیبا از عشق و نفرت و کینه را شکل می دهند. در تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون» همراه ما باشید.
سباستین کاستیانوس نقش اصلی بازی که یک کاراگاه کارکشته است، بعد از یک روز کاری خسته کننده همراه با ۳ تن از همکارانش (جوزف و کیدمن، کانلی) در حال بازگشت به خانه بودند که بی سیم به صدا در می آید: “در تیمارستان مرکزی شهر قتل های عجیبی صورت گرفته است.” سباستین بدلیل خستگی ابتدا از پاسخ دادن خودداری می کند اما همکارش کیدمن اصرار می کند که به صحنه جنایت بروند.
وقتی به تیمارستان می رسند، سباستین و جوزف وارد تیمارستان می شوند و بعد از مشاهده اجساد به اتاق انتظامات می رسند و دکتری بنام مارسلو را زنده پیدا می کنند. سباستین از داخل یکی از مانیتور ها دوربین مدار بسته را می بیند که فردی با ظاهری عجیب سه پلیس را با قدرت ماورائی خودش به قتل می رساند. سباستین بی هوش می شود و بعد از اتفاقاتی بعد از بهوش امدنش وقتی به ورودی تیمارستان میرسد مشاهده می کند شهر تماما در حال از بین رفت است.
سباستین به همراه همکارانش، دکتر و بیماری روانی بنام لزلی فرار می کنند. این گروه به دلایل حوادث داخل بازی مانند تصادف و زمین لرزه و … از هم جدا می شوند. در این حین سباستین متوجه می شود که کیدمن و روویک (روویک همان فردی است که با قدرت ماورائی اش پلیس ها را قتل رساند و آنتاگونیست بازی به شمار می ورد) به دنبال لزلی هستند.
تا چپتر هفت داستان یکنواخت است و شما از هیچ چیزی خبر ندارید تا اینکه سباستین وارد خانه پدری روویک می شود. زمانی که وارد خانه پدری می شوید توسط فلش بک هایی که داخل مراحل نشان داده می شود متوجه گذشته روویک خواهید شد. روویک در یک خانواده بسیار ثروتمند به دنیا آمده است. او از کودکی بسیار باهوش و با استعداد بوده، اما یکی از مشکلاتش این بود که اختلال شخصیتی داشته و بسیار زود رنج بوده است. روویک به خواهرش وابستگی شدیدی داشته است.
یک روز او و خواهرش که در حال بازی در یکی از املاک پدری شان بودند، دسته ای از کشاورزان معترض به سیاست های پدرش که بیشتر املاک آن منطقه را خریداری کرده بوده انباری را که آنها در آن در حال بازی بودن را به آتش می کشند. روویک به کمک خواهرش نجات پیدا می کند ولی خواهرش در آتش می سوزد.
روویک که در اثر سوختگی از نظر ظاهری صورتش دچار مشکل شده بود توسط پدرش در زیر زمین مخفی نگه داشته می شود و اجازه نداشت بیرون بیاید. روویک سال هایی را که در زیر زمین زندانی بود شروع به آزمایشات بر روی حیوانات می کند. تا اینکه یک روز تحت تاثیر شدید احساساتش پدر و مادرش را به قتل می رساند و صاحب تمام اموال آنها می شود.
روویک که حالا فردی ثروتمند شده به تیمارستان مرکزی شهر کمک های مالی بسیاری می کند و در مقابل بر روی بیماران آنجا آزمایشات مرگباری انجام میدهد. پزشک خانواده که دکتر مارسلو است اتفاقا در همان تیمارستان هم مشغول کار است و روویک را ازمان کودکی اش بخاطر هوش بسیار خوب او تشویق میکرده، به همین دلیل رابطه خوبی با روویک داشته و از آزمایشاتش با خبر بوده است. روویک سعی داشته با ساخت دستگاهی به نام STEM تمامی مغز ها را بهم مرتبط کند. مغز های بهم مرتبط شده از احساسات، خاطرات و افکار هم با خبر می شدند و در این بین یک مغز قوی باید به عنوان هسته مرکزی یا مغر مرکزی ایفای نقش می کرد.
زمانی که چیزی به اتمام پروژه نمانده بود مارسلو به روویک خیانت می کند، روویک را به قتل می رساند و پروژه را به سازمانی مخفی میفروشد. تا به اینجا ما قسمتی از ماجرا را از خاطراتی که روویک به ما نشان میدهد می فهمیم.
متوجه می شویم که روویک قصد انتقام دارد. زمانی که شما در حال گذر در مراحل هستید دکتر مارسلو و لزلی را در حالی پیدا می کنید که لزلی به دستگاه STEM وصل شده و مارسلو در حال انجام اعمالی بر روی اوست، سباستین با تحدید شلیک گلوله دکتر را به حرف زدن وادار می کند.
او به سباستین می گوید که هم اکنون ما همگی در ذهن روویک گرفتار شده ایم و تنها کسی که تابحال توانسته از دستگاه STEM خارج شود لزلی است و من سعی دارم به کمک لزلی راهی را پیدا کنم تا ما هم از ذهن روویک خارج شویم و از این وضعیت جان سالم بدر ببریم.
تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون»
چیزی نمانده بود که آنها به کمک لزلی از ذهن روویک خارج شوند که به مشکل برمی خورند. دکتر به دنبال دلیل آن می رود که متوجه می شود هیولایی زاده ذهن روویک مانع این کار است. دکتر لبخندی می زند و می گوید: “درسته! این هم مثل ما میخواد از این وضعیت خودش رو بیرون بکشه”. پس از اتمام این جمله هیولا دکتر مارسلو رو به قتل می رساند و سباستین فرار می کند.
در ادامه سباستین، کیدمن و جوزف را پیدا می کند اما بخاطر حوادثی مجددا از هم جدا می شوند. پس از گذر در مراحل صحنه سینمایی نشان داده خواهد شد که کیدمن لزلی را پیدا کرده و او را به پارک می برد. لزلی پشتش را به کیدمن می کند تا پارک را ببیند، کیدمن اسلحه اش را در می آورد و با حس تاسف زیر لبش می گوید: “تقصیر خودت نیست، منو ببخش“
تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون»
به محض اینکه می خواهد ماشه را بکشد، جوزف و سباستین از راه می رسند و می خواهند مانع این کار شوند که زمین لرزه ای رخ می دهد و کیدمن به جوزف شلیک می کند و مجددا همه از هم جدا می شوند و یکدیگر را گم می کنند. در ادامه بازی سباستین متوجه می شود “تیمارستان مرکزی” تنها مکان سالم شهر است.
سباستین بعد از رسیدن به تیمارستان با روویک درگیر می شود و زمانی که روویک در حال خفه کردن او است سپاستین فانوسش را به صورت روویک میکوبد و این کار باعث آتش گرفتن روویک می شود. سباستین به چشمان روویک خیره می شود که این کار باعث می شود او وارد دنیای خیالی و ساخته ذهن روویک شود.
پس از کشتن چندین دسته دشمن زاده ذهن روویک سباستین خودش را مقابل تیمارستان می بیند! زمانی که به بالاترین نقطه تیمارستان می رسد نسخه ای از خودش را وصل شده به دستگاه STEM می بیند، در همین حال در باز می شود و لزلی با عجله وارد میشه و در پشت سباستین مخفی می شود. کیدمن هم با عجله اسلحه بدست وارد می شود.
کیدمن به سباستین می گوید:”گوش کن اگر اطلاعی از این بچه یا کوچکترین اطلاعی از اتفاقات افتاده شده داشتی، میدونستی که چرا لزلی نباید زنده بمونه.”
سباسین: “چرت نگو همه چیز زیر سر روویک هست” که ناگهان زمین لرزه ای رخ می دهد و آنها وارد دنیا دیگری می شوند. در دنیای جدید روویک ظاهر می شود و آغوشش را به سوی لزلی باز می کند. لزلی به سمت او می رود و زمانی که به او می رسد روویک دستش را بر روی سر لزلی میگذارد.
لزلی تبدیل به مایعی شده و بر روی زمین می ریزد. مایع توسط لوله هایی مکیده می شوند و داخل مغز عظیمی پشت سر روویک تزریق می شود. روویک تبدیل به غول بزرگی می شود. پس از کشته شدن غول و فریاد های روویک٫ سباستین در یک وان متصل به STEM به هوش میاید. او از وان خارج شده، میرود تا مغز مرکزی را که همان مغز روویک است از بین ببرد و به این کابوس خاتمه دهد و از ذهن از روویک خارج بشوند. زمانی که قصد دارد مغز را از دستگاه خارج کند روویک ظاهر شده و می گوید:”من این دنیا رو خودم به وجود آوردم تو نمیتونی منو داخلش نگه داری” و سپس ناپدید می شود.
سباستین بعد از خارج کردن مغز مرکزی از جایگاه، آن را از بین می برد و بلافاصله در وان دیگری به هوش میاید، او کیدمن را بالای سر خود می بیند که با دست به سباستین اشاره می کند هیچ صدایی از خودت در نیار و خودت را به موش مردگی بزن! زن دیگری در محل حضور پیدا می کند و کیدمن به او دستور میدهد:“این یکی و اون دوتا دیگه رو کاری بهشون نداشته باش، اونا نمیتونن جایی برن، هیچ کس نمیتونه.”
سباستین به خواب می رود و در وان قبلی بهوش میاید. دوربین همکار قبلی سباستین را نشان می دهد که داخل وان مرده، سپس دکتر مارسلو را که به طرز عجیبی داخل وان مرده است. سباستین از اتاق خارج می شود و خودش را در راهرو تیمارستان می بیند. درب تیمارستان را ماموران ضربت باز می کنند و سباستین جلو در می ایستد تا هوایی تازه تنفس کند، سپس لزلی را در ورودی اصلی تیمارستان مشاهده می کند که در حال ترک آنجا است. سباستین سر درد شدیدی می گیرد و زمانی که سر دردش تمام می شود متوجه می شود که لزلی نیست. دوربین آرام آرام زوم بک می کند و تیمارستان مرکزی را نشان می دهد و بازی به اتمام می رسد.
اما واقعا مفهوم بازی چه بود؟ چرا در صحنه پایانی سپاستین مجددا سردرد گرفت در صورتی که در طول بازی متوجه شدید زمانی سردرد به وجود می آید که گرفتار ذهن شخص دیگری هستید. مگر لزلی توسط روویک تبدیل به مایع نشد پس چطور زنده بود و رفت؟ زنی که پرستار بود و همیشه در اتاق سیو بود چه بلایی به سرش آمد؟ کیدمن چرا دنبال کشتن لزلی بود؟
چرا روویک در قسمتی هایی از بازی می گوید “من این دنیا رو ساختم، نمی تونید منو این جا حبس کنید” منظورش از گفتن این جمله چه بود؟ و خیلی سوالات دیگر که تا بازی را به پایان برسانید ذهن شما را به خودش مشغول می کند و تنها جواب قانع کننده ای که می توانید به خودتان و دوستانتان بدهید این است که در محتویات قابل دانلود بازی که در آینده منتشر می شود به آن ها پرداخته خواهد شد.
اما خیر دوستان! استاد شینجی میکامی تمامی سوالات را به زیبایی هر چه تمام تر داخل خود بازی پاسخ داده است. همانطور که اشاره کردم هر دیالوگ مانند یک قطعه پازل است.
پاسخ اینجا است؛ زمانی که تقریبا ۹۰ درصد پروژه توسط روویک ساخته میشود مارسلو روویک رو به قتل میرساند و بقیه پروژه را خودش توسط اطلاعاتی که از روویک شنیده بوده کامل می کند. قبل از کشته شدن روویک توسط افراد مارسلو، روویک اخطار می دهد که بدون من از پس این گار بر نمیایی، تو فکر میکنی که میدونی، اما این پروژه ناقص و پیچیده تر از آن چیزی است که تو فکرش را می کنی.
مارسلو پروژه را خودش کامل می کند و به سازمانی مخفی میفروشد. سازمان مخفی برای آزمایش دستگاه از خود مغز روویک بعنوان مغز مرکزی استفاده می کند چون مغز پایداری بوده است. اما زمانی که افراد به مغز روویک متصل می شوند خودشان را گرفتار مغز روویک می بینند. روویک بدلیل اینکه مغز مرکزی است میتوانست هرکاری انجام دهد چون بقیه به ذهنش متصل بودند. تا اخرین ثانیه های بازی شما عمدتا بدنبال لزلی بودید چون لزلی تنها کسی بود که مغزش می توانست از دستگاه STEM خارج شود و بدنبال راهی بودید که با کمک لزلی از مغز روویک خارج شوید و فکر می کردید روویک هم به دنبال لزلی است تا او را بکشد و مانع فرار شما شود، اما اینطور نیست.
روویک به دنبال انقام از سازمان و دکتر بود، ولی مشکلش این بود که سالها پیش کشته شده بود و تنها قدرتی که داشت این بود که فقط بر روی کسایی میتوانست تاثیر بگذارد که توسط STEM وارد مغزش او شده اند. ولی اینگونه نمی توانست کاملا انتقام بگیرد. پس اون به دنبال لزلی بود تا با کمک لزلی خودش هم از STEM خارج شود. حقیقتی که دکتر مارسلو در اخرین لحظات قبل از کشته شدنش فهمید و باعث شد لبخند بزند. روویک در مرحله اخر لزلی را تبدیل به مایع کرد، مایع وارد مغزش شد. زمانی که شما مغز روویک رو از بین می برید او اصلا دیگر به مغزش احتیاجی نداشته چون هم اکنون از مغز و جسم لزلی استفاده می کند. دلیلی بر این که در سکانس پایانی بازی می بینید لزلی بر خلاف همیشه که بدلیل روانی بودنش با عجله راه میرفت و ثبات نداشت اخر بازی بسیار با ثبات (حتی شبیه به روویک) راه می رفت و باعث سر درد سباستین شد. اما سر درد سباستین فقط یک معنا دارد، اینکه روویک با بدن لزلی وارد دنیا شده تا انتقام بگیرد.
شما حالا متوجه می شوید که چرا کیدمن به سباستین گفت “اگر اطلاعی از قضایا داشتی، میدونستی چرا لزلی نباید زنده باشه” چون کیدمن می دانست روویک میخواهد توسط جسم لزلی وارد دنیا حقیقی شود.
و اما اینکه کیدمن چطور از نقشه روویک خبر داشت و چه ارتباطی با سازمان دارد چیزی است که قرار است در محتویات قابل دانلود بازی در آینده مشخص شود، و اینکه تاتیانا گوتیئرز (پرستار داخل اتاق سیو) چه بر سرش آمد! در اخر ماجرا که سباستین در وان حموم به هوش میاید کیدمن به او اشاره می کند خودتو بزن به مردن زن دیگری که در صحنه حضور پیدا می کند که از لحاظ ظاهری بسیار شبیه به تاتیانا گوتیئرز است. (به اسکرین شات زیر دقت کنید)
پس مشخص می شود تاتیانا گوتیئرز هم برای سازمان کار میکرده و زمانی که ماموریتش تمام می شود او را از STEM جدا می کنند. حتی در قسمتی از بازی سباستین در اتاق سیو کمی دیر تر پرستار را پیدا می کند و از او می پرسد که کجا بودی برای مدتی پیدات نکردم و پرستار در جواب با عشوه می گوید:”تاحالا باید متوجه شده باشی که هیچ جایگزینی برایه من نیست، خیالت از من راحت باشه”
(به مدل موی هر دو زن توجه کنید، که هر دو فرق وسط هستند)
سازمان برای ازمایش پروژه از افرادی انتخاب شده استفاده می کرده. به طور مثال شما برگه ای پیدا می کنید که پرستاری زن که تا دیر وقت در بیمارستان کار میکرده گم شده است، یا به طور مثال برگه ای با عکس جوزف (همکار سباستین) که در آن برگه نوشته شده “شبی در حال برگشت از شیفت شب ناپدید شده است.”
اینها همگی نشان می دهند که سازمانی مخفی که پروژه را خریداری کرده برای آزمایش از این افراد استفاده می کرده اما یک جای کار میلنگد، اشتباه سازمان این بود که از مغز روویک به عنوان مغز مرکزی استفاده کرد.
فکر کردید تمام رازهای این بازی تمام شد؟ خیر هنوز ادامه دارد …
شینجی میکامی بزرگوار در بازی از قانون نا نوشته ای استفاده کرده است، قانونی که بیان می کند اگر در بازی چیز غیر طبیعی مشاهده کردید دلیلش تخیلات ذهنی مغز مرکزی است که به آن متصل هستید. شما اگر در طول بازی هیولایی عجیب می بینید یا مشاهده می کنید که روویک شهر را خراب می کند با زمین لرزه ای رخ می دهد دلیلش آن مغز مرکزی است که با تخیلاتش چنین چیزی هایی را به وجود میاورد. پس زمانی که چیز های ماورائئ یا تخیلی را می بینید یعنی به STEM وصل هستید و داخل یک ذهن گرفتارید.
شروع بازی را بیاد دارید؟
زمانی که چهار همکار داخل ماشین در حال بازگشت هستند جوزف سر درد دارد و عینکش را در میاورد تا سرش را فشار دهد. زمانی که به تیمارستان میرسید با دوربین مدار بسته میبینید که روویک پلیس ها را به قتل می رساند، همینجا دست نگه دارید. روویک که قبلا در دنیای واقعی کشته شده و الان از قدرتش استفاده می کند؟ این تنها یک معنا دارد، شما از اولین ثانیه بازی در دنیایه STEM بودید. و در دنیایی STEM به یک STEM دیگر وصل خواهید شد. درست مانند فردی است که خوابیده، و در عالم خواب می بیند که خوابیده و دارد خواب می بیند.
در مرحله اخر شما خودتان را می بینید که به یک STEM وصل هستید و در پایان زمانی که بهوش میاید کیدمن می گوید “هیچکدومشون نمیتونن خارج بشن، هیچ کس نمیتونه“، چون مشخص نیست شما در چندمین دنیای STEM گرفتارید. از دیگر راز های بازی همسر و دختر سباستین هستند. تنها راه فهمیدن این موضوع دست نوشته های خود همسر سباستین برای شوهرش است که از فعالیت هایش صحبت کرده است. همسر سباستین هم یک کاراگاه بوده و در حال تحقیق سازمان مخفی بوده که به اصطلاح سرش را زیر آب می کنند. نامه هایی که او برای سباستین نوشته معمولا سرشار از نا امیدی است و حتی در یک نامه نوشته بود “سباستین عزیز اگر در حال خواندن این نامه ای بدان که خیلی دیر شده و دیگه هیچ کاری از هیچ کس بر نمیاد.” دختر سباستین هم راه مادر را ادامه میدهد اما او هم ناپدید می شود. که از اعلامیه گم شدنش می شود این موضوع را فهمید.
این ها همه راز ها و مفاهیم بازی شیطان درون بود، داستانی عمیق با لایه هایی عمیق تر. تمام مطالب بالا از بهم مرتبط ساختن دست نوشته ها، دیالوگ ها و صداهای ظبط شده بدست میاید. شیطان درون همه چیزش با هم هماهنگ شده بود. موسیقی، گرافیک، داستان، گیم پلی همه و همه گلچین شده بود تا اثری با تاثیر گذاری عمیق بر ذهن شما ایجاد کنند.
نویسنده: MR-HUNTER
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
واقعا یه تشکر یزرگ از نویسنده
من معمولا متن ها طولانی رو نمیخونم ولی این یکی جزو اونایی بود که واقعا ارزششو داشت و بادقت و لذت خوندم :۱۵:
برداشت منطقی ای بود به نظرم طوری که حس میکنم خیلی از سوال هایی که ذهنمو در گیر کرده بود و حفره هایی در داستان برای من به وجود اورده بود اینجا حل شد بازم ممنون!!
WoW عجب داستانی داشت از تصویر ۹ به بعد اون ابهاماتی رو که داشتم برام خیلی روشن کرد :*:
” در دنیایی STEM به یک STEM دیگر وصل خواهید شد. درست مانند فردی است که خوابیده، و در عالم خواب می بیند که خوابیده و دارد خواب می بیند. ”
این حرف و این مقاله منو مجبور میکنه برم دوباره بازی رو از سر بگیرم واقعا یه دست مریزاد به کسی که این مقاله فوق العاده رو نوشته باید گفت . واقعا الان باید تاسف خورد که چرا منتقدان همچین کردن !
دوســـــــــــــــــــــــــــــــــت داریم استـــــــــــــــــــاد شینجی میکامی :۱۵: :۱۵: :۱۵: :۱۵: :۱۵:
یکی از بهترینهای امسال بدون شک همین عنوان هست :۱۵:
بدون شک بهترین بود دوست عزیز! از هر نظر که فکر کنی بهترین بازی سال بود و بعد از این هم فارکرای ۴
عجب فکتی!
Very Big Daddy
عجب چی ؟!
فکت!فکت صادر کردن اصطلاحیه تو این سایت…وقتی کسی نظر شخصیش رو با قاطعیت تمام به شکل یک فکت علمی و ثابت شده اعلام میکنه که البته منظورم شما نبودی!
خیلی ممنون
بازی خیلی خوبه حرف نداره همه چیش
فقط یه مشکلی که من با بازی داشتم این بود که تا می خواستیم با دوتا زامبی بکشیم یا میرفت تو دمو یا یه صحنه سینمایی پیش میومد یا تو بازی باید معما حل کنیم تقریبا تا چپتر ۸ ۹ اینطوری بود
من RE 4 رو بالای ۲۰ بار از اول تا آخرش رفتم دلیلش هم طولانی بودن اکشن بازی بود
نظر شخصیم رو گفتم شاید شما با من نظرتون فرق داشه باشه
واقعا بازی خوبی بود ولی ای کاش داستان بازی به خوبی نسخه re4 عمل می کرد :*:
کلا در مورد داستان بازی ها معکوس صحبت میکنی!!! (سایلنت هیل ۴ تو پست قبل)
داستان رزدنت ایول ۴ به مراتب خیلی سطحی تر و ضعیف تر از شیطان درون هست!
درسته سطحی تر ولی روایتش خیلی خیلی بهتر از روایت جسته گریخته این بازی هست!
به هر حال یادت باشه میکامی جزء محدود بازیساز هایی هست که اول روند گیم پلی بازیش رو میسازه…
و بعد داستان بازی رو با اون تطبیق میده!
هدف این کارش هم فقط تشکیل یه “گیم پلی بی نقص” و “سرگرم کردن مخاطب” هست!
حتی اگه بخوایم اینجوری هم نگاه کنیم بازم با چیز جالبی رو به رو نمیشیم چون اصلا داستان با گیم پلی تطابق نداره بازی تا چپتر ۹ هیچی از داستان رو برات تعریف نمیکنه و این اوج ضعف روایت داستان رو نشون میده!
در ضمن کسی از میکامی انتظار یه داستان پر پیچ و خم و چند لایه نداشت و این بازی با یه داستان ساده و سر راست ولی روایت و تعریف خوب (چیزی مشابه همون اویل ۴) خیلی خیلی موفق تر بود.
منظورم رو متوجه نشدی دیگه!
گفتم میکامی ابتدا گیم پلی بازی رو تشکیل میده و بعد داستان رو اجرا میکنه!
یعنی اینکه گیم پلی واسه میکامی اولویت داره و هر جا لازم باشه حتی داستان رو فدای گیم پلی مکینه!
به همین خاطره ریتم گیم پلی شیطان درون هیچ جای بازی افت نمیکنه!
و به اصطلاح یک روند گیم پلی عالی و گان پلی بی نقص رو داره!
مگه من از گیم پلی بازی ایراد گرفتم!؟
سر خوب بودن گیم پلی بحثی نیست و هم من این واقعیت رو قبول دارم هم تو!
تمام حرف من سر داستان و روایتش هست و حالا اینکه داستان قرار فدای گیم پلی بشه یا نه توجیهی برای این مسئله نیست.
شما گفتی روایت شیطان درون جسته و گریخته است، من هم توضیح دادم که میکامی بخاطر اینکه حتی لحظه ای ریتم گیم پلی بازی افت نکنه بعضی جاها روایت رو فدای گیم پلی کرده!
تمام این موارد و رازهایی که روزانه از این بازی کشف میشن رو با نمرات عجیب این بازی مقایسه کنید و ناخودآگاه دچار این یاس فلسفی میشید که منتقدهای ظاهرا دانا و باطنا نادان هیچی از این بازی نفهمیدن!
واقعا هیچی…هیچی…
ایول داداش گل گفتی :*: :*: :*:
مگه یادت نیس دیوید کیج چی گفت؟!
گف متاسفانه منتقدا اثار منو با کال اف و بتل مقایسه میکنن و نمره میدن.
حالا اینا چطور نمره دادن؟!رو درجه اسون رفته تو بازی دشمن اول زده ترکوندش خوشش نیومده مساد میگه زاویه دوربین بده دونمره کم.گرافیک پایینه یه نمره کم.
انگار نه انگار این گرافیک اگه نبود این اتمسفر هم نمیبود.
این داستان به این شاهکاری و عمیقی رو چه بازی ای میخواد داشته باشه؟!
ممنون رضا جان…همینطوری گولاخ عزیز :lol: :15:
رضا کیه داداش
مستر هانتر کاظمه :۲۵:
اخا بله پروجکت سایرن عزیز هم اسمش رضاست
انقدر دورمون رضا داریم فک کردم رضا مص رو میگی :۲۴:
:۲۴:
خوب بود ممنون! اینجور مقاله ها واقعا ارزشمند هستن و برای کسانی که زبانشون خیلی قوی نیست حکم طلای خالص رو داره!!
فقط فکر کنم یه مشکل کوچیک وجود داره اونم مرحله ایی که وارد خونه روویک میشه تا اونجایی که یادمه مرحله نه بود!
درباره ی داستان هم باید بگم واقعا تو این قسمت بازی ضعیف عمل کرد و اگه این قسمت هم مثل گیم پلی خوب عمل میکرد مطمئنا شانس اصلی بهترین بازی سال بود!
محسن جان این مطلب رو همون گولاخ خودمون کاظم نوشته
فلسفه داستان این بازی همانند چیزی که در فیلم کریستوفر نولان (تلقین) وجود داره
در حقیقت می خواد بگه که اگه شما خواب دیدید که یک پروانه هستید دو برداشت می تونید داشته باشید یا شما آدمیت که خواب پروانه بودن رو دیدید یا پروانه ای هستید که خواب آدم بودن رو می بینید
اقا دستت درد نکنه همین نیم ساعت پیش همین موضوع رو تو یکی از انجمن ها مطرح کردم . مرسی بابت این که به سوال هام جواب دادی :۱۵: :۱۸: