برداشت شخصی: بررسی و تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون»

Rzht توسط Rzht
در ۱۳۹۳/۱۰/۰۹ , 15:02:47
shinji mikami, The Evil Within, شرکت بتسدا (Bethesda Softworks)
  • توصیه: ابتدا بازی را به اتمام برسانید و سپس متن را بخوانید.

ابتدا باید خاطرنشان کرد هر دیالوگ در این بازی یک قطعه برای یک پازل بزرگ است که هنگامی در کنار هم گذاشته می شوند یک تابلو بسیار زیبا از عشق و نفرت و کینه را شکل می دهند. در تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون» همراه ما باشید.

سباستین کاستیانوس نقش اصلی بازی که یک کاراگاه کارکشته است، بعد از یک روز کاری خسته کننده همراه با ۳ تن از همکارانش (جوزف و کیدمن، کانلی) در حال بازگشت به خانه بودند که بی سیم به صدا در می آید: “در تیمارستان مرکزی شهر قتل های عجیبی صورت گرفته است.” سباستین بدلیل خستگی ابتدا از پاسخ دادن خودداری می کند اما همکارش کیدمن اصرار می کند که به صحنه جنایت بروند.

وقتی به تیمارستان می رسند، سباستین و جوزف وارد تیمارستان می شوند و بعد از مشاهده اجساد به اتاق انتظامات می رسند و دکتری بنام مارسلو را زنده پیدا می کنند. سباستین از داخل یکی از مانیتور ها دوربین مدار بسته را می بیند که فردی با ظاهری عجیب سه پلیس را با قدرت ماورائی خودش به قتل می رساند. سباستین بی هوش می شود و بعد از اتفاقاتی بعد از بهوش امدنش وقتی به ورودی تیمارستان میرسد مشاهده می کند شهر تماما در حال از بین رفت است.

سباستین به همراه همکارانش، دکتر و بیماری روانی بنام لزلی فرار می کنند. این گروه به دلایل حوادث داخل بازی مانند تصادف و زمین لرزه و … از هم جدا می شوند. در این حین سباستین متوجه می شود که کیدمن و روویک (روویک همان فردی است که با قدرت ماورائی اش پلیس ها را قتل رساند و آنتاگونیست بازی به شمار می ورد) به دنبال لزلی هستند.

تا چپتر هفت داستان یکنواخت است و شما از هیچ چیزی خبر ندارید تا اینکه سباستین وارد خانه پدری روویک می شود. زمانی که وارد خانه پدری می شوید توسط فلش بک هایی که داخل مراحل نشان داده می شود متوجه گذشته روویک خواهید شد. روویک در یک خانواده بسیار ثروتمند به دنیا آمده است. او از کودکی بسیار باهوش و با استعداد بوده، اما یکی از مشکلاتش این بود که اختلال شخصیتی داشته و بسیار زود رنج بوده است. روویک به خواهرش وابستگی شدیدی داشته است.

یک روز او و خواهرش که در حال بازی در یکی از املاک پدری شان بودند، دسته ای از کشاورزان معترض به سیاست های پدرش که بیشتر املاک آن منطقه را خریداری کرده بوده انباری را که آنها در آن در حال بازی بودن را به آتش می کشند. روویک به کمک خواهرش نجات پیدا می کند ولی خواهرش در آتش می سوزد.

روویک که در اثر سوختگی از نظر ظاهری صورتش دچار مشکل شده بود توسط پدرش در زیر زمین مخفی نگه داشته می شود و اجازه نداشت بیرون بیاید. روویک سال هایی را که در زیر زمین زندانی  بود شروع به آزمایشات بر روی حیوانات می کند. تا اینکه یک روز تحت تاثیر شدید احساساتش پدر و مادرش را به قتل می رساند و صاحب تمام اموال آنها می شود.

image001

روویک که حالا فردی ثروتمند شده به تیمارستان مرکزی شهر کمک های مالی بسیاری می کند و در مقابل بر روی بیماران آنجا آزمایشات مرگباری انجام میدهد. پزشک خانواده که دکتر مارسلو است اتفاقا در همان تیمارستان هم مشغول کار است و روویک را ازمان کودکی اش بخاطر هوش بسیار خوب او تشویق میکرده، به همین دلیل رابطه خوبی با روویک داشته و از آزمایشاتش با خبر بوده است. روویک سعی داشته با ساخت دستگاهی به نام STEM تمامی مغز ها را بهم مرتبط کند. مغز های بهم مرتبط شده از احساسات، خاطرات و افکار هم با خبر می شدند و در این بین یک مغز قوی باید به عنوان هسته مرکزی یا مغر مرکزی ایفای نقش می کرد.

زمانی که چیزی به اتمام پروژه نمانده بود مارسلو به روویک خیانت می کند، روویک را به قتل می رساند و پروژه را به سازمانی مخفی میفروشد. تا به اینجا ما قسمتی از ماجرا را از خاطراتی که روویک به ما نشان میدهد می فهمیم.

متوجه می شویم که روویک قصد انتقام دارد. زمانی که شما در حال گذر در مراحل هستید دکتر مارسلو و لزلی را در حالی پیدا می کنید که لزلی به دستگاه STEM وصل شده و مارسلو در حال انجام اعمالی بر روی اوست، سباستین با تحدید شلیک گلوله دکتر را به حرف زدن وادار می کند.

image002

او به سباستین می گوید که هم اکنون ما همگی در ذهن روویک گرفتار شده ایم و تنها کسی که تابحال توانسته از دستگاه STEM خارج شود لزلی است و من سعی دارم به کمک لزلی راهی را پیدا کنم تا ما هم از ذهن روویک خارج شویم و از این وضعیت جان سالم بدر ببریم.

تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون»

image003

چیزی نمانده بود که آنها به کمک لزلی از ذهن روویک خارج شوند که به مشکل برمی خورند. دکتر به دنبال دلیل آن می رود که متوجه می شود هیولایی زاده ذهن روویک مانع این کار است. دکتر لبخندی می زند و می گوید: “درسته! این هم مثل ما میخواد از این وضعیت خودش رو بیرون بکشه”. پس از اتمام این جمله هیولا دکتر مارسلو رو به قتل می رساند و سباستین فرار می کند.

در ادامه سباستین، کیدمن و جوزف را پیدا می کند اما بخاطر حوادثی مجددا از هم جدا می شوند. پس از گذر در مراحل صحنه سینمایی نشان داده خواهد شد که کیدمن لزلی را پیدا کرده و او را به پارک می برد. لزلی پشتش را به کیدمن می کند تا پارک را ببیند، کیدمن اسلحه اش را در می آورد و با حس تاسف زیر لبش می گوید: “تقصیر خودت نیست، منو ببخش

تفسیر داستان مخوفِ «شیطان درون»

image004

به محض اینکه می خواهد ماشه را بکشد، جوزف و سباستین از راه می رسند و می خواهند مانع این کار شوند که زمین لرزه ای رخ می دهد و کیدمن به جوزف شلیک می کند و مجددا همه از هم جدا می شوند و یکدیگر را گم می کنند. در ادامه بازی سباستین متوجه می شود “تیمارستان مرکزی” تنها مکان سالم شهر است.

image006

سباستین بعد از رسیدن به تیمارستان با روویک درگیر می شود و زمانی که روویک در حال خفه کردن او است سپاستین فانوسش را به صورت روویک میکوبد و این کار باعث آتش گرفتن روویک می شود. سباستین به چشمان روویک خیره می شود که این کار باعث می شود او وارد دنیای خیالی و ساخته ذهن روویک شود.

پس از کشتن چندین دسته دشمن زاده ذهن روویک سباستین خودش را مقابل تیمارستان می بیند! زمانی که به بالاترین نقطه تیمارستان می رسد نسخه ای از خودش را وصل شده به دستگاه STEM می بیند، در همین حال در باز می شود و لزلی با عجله وارد میشه و در پشت سباستین مخفی می شود. کیدمن هم با عجله اسلحه بدست وارد می شود.

کیدمن به سباستین می گوید:”گوش کن اگر اطلاعی از این بچه یا کوچکترین اطلاعی از اتفاقات افتاده شده داشتی، میدونستی که چرا لزلی نباید زنده بمونه.”

سباسین: “چرت نگو همه چیز زیر سر روویک هست” که ناگهان زمین لرزه ای رخ می دهد و آنها وارد دنیا دیگری می شوند. در دنیای جدید روویک ظاهر می شود و آغوشش را به سوی لزلی باز می کند. لزلی به سمت او می رود و زمانی که به او می رسد روویک دستش را بر روی سر لزلی میگذارد.

image007

لزلی تبدیل به مایعی شده و بر روی زمین می ریزد. مایع توسط لوله هایی مکیده می شوند و داخل مغز عظیمی پشت سر روویک تزریق می شود. روویک تبدیل به غول بزرگی می شود. پس از کشته شدن غول و فریاد های روویک٫ سباستین در یک وان متصل به STEM به هوش میاید. او از وان خارج شده، میرود تا مغز مرکزی را که همان مغز روویک است از بین ببرد و به این کابوس خاتمه دهد و از ذهن از روویک خارج بشوند. زمانی که قصد دارد مغز را از دستگاه خارج کند روویک ظاهر شده و می گوید:”من این دنیا رو خودم به وجود آوردم تو نمیتونی منو داخلش نگه داری” و سپس ناپدید می شود.

image008

سباستین بعد از خارج کردن مغز مرکزی از جایگاه، آن را از بین می برد و بلافاصله در وان دیگری به هوش میاید، او کیدمن را بالای سر خود می بیند که با دست به سباستین اشاره می کند هیچ صدایی از خودت در نیار و خودت را به موش مردگی بزن! زن دیگری در محل حضور پیدا می کند و کیدمن به او دستور میدهد:“این یکی و اون دوتا دیگه رو کاری بهشون نداشته باش، اونا نمیتونن جایی برن، هیچ کس نمیتونه.”

سباستین به خواب می رود و در وان قبلی بهوش میاید. دوربین همکار قبلی سباستین را نشان می دهد که داخل وان مرده، سپس دکتر مارسلو را که به طرز عجیبی داخل وان مرده است. سباستین از اتاق خارج می شود و خودش را در راهرو تیمارستان می بیند. درب تیمارستان را ماموران ضربت باز می کنند و سباستین جلو در می ایستد تا هوایی تازه تنفس کند، سپس لزلی را در ورودی اصلی تیمارستان مشاهده می کند که در حال ترک آنجا است. سباستین سر درد شدیدی می گیرد و زمانی که سر دردش تمام می شود متوجه می شود که لزلی نیست. دوربین آرام آرام زوم بک می کند و تیمارستان مرکزی را نشان می دهد و بازی به اتمام می رسد.

image009

اما واقعا مفهوم بازی چه بود؟ چرا در صحنه پایانی سپاستین مجددا سردرد گرفت در صورتی که در طول بازی متوجه شدید زمانی سردرد به وجود می آید که گرفتار ذهن شخص دیگری هستید. مگر لزلی توسط روویک تبدیل به مایع نشد پس چطور زنده بود و رفت؟ زنی که پرستار بود و همیشه در اتاق سیو بود چه بلایی به سرش آمد؟ کیدمن چرا دنبال کشتن لزلی بود؟

چرا روویک در قسمتی هایی از بازی می گوید “من این دنیا رو ساختم، نمی تونید منو این جا حبس کنید” منظورش از گفتن این جمله چه بود؟ و خیلی سوالات دیگر که  تا بازی را به پایان برسانید ذهن شما را به خودش مشغول می کند و تنها جواب قانع کننده ای که می توانید به خودتان و دوستانتان بدهید این است که در محتویات قابل دانلود بازی که در آینده منتشر می شود به آن ها پرداخته خواهد شد.

image011

اما خیر دوستان! استاد شینجی میکامی تمامی سوالات را به زیبایی هر چه تمام تر داخل خود بازی پاسخ داده است. همانطور که اشاره کردم هر دیالوگ مانند یک قطعه پازل است.
پاسخ اینجا است؛ زمانی که تقریبا ۹۰ درصد پروژه توسط روویک ساخته میشود مارسلو روویک رو به قتل میرساند و بقیه پروژه را خودش توسط اطلاعاتی که از روویک شنیده بوده کامل می کند. قبل از کشته شدن روویک توسط افراد مارسلو، روویک اخطار می دهد که بدون من از پس این گار بر نمیایی، تو فکر میکنی که میدونی، اما این پروژه ناقص و پیچیده تر از آن چیزی است که تو فکرش را می کنی.

مارسلو پروژه را خودش کامل می کند و به سازمانی مخفی میفروشد. سازمان مخفی برای آزمایش دستگاه از خود مغز روویک بعنوان مغز مرکزی استفاده می کند چون مغز پایداری بوده است. اما زمانی که افراد به مغز روویک متصل می شوند خودشان را گرفتار مغز روویک می بینند. روویک بدلیل اینکه مغز مرکزی است میتوانست هرکاری انجام دهد چون بقیه به ذهنش متصل بودند. تا اخرین ثانیه های بازی شما عمدتا بدنبال لزلی بودید چون لزلی تنها کسی بود که مغزش می توانست از دستگاه STEM خارج شود و بدنبال راهی بودید که با کمک لزلی از مغز روویک خارج شوید و فکر می کردید روویک هم به دنبال لزلی است تا او را بکشد و مانع فرار شما شود، اما اینطور نیست.

روویک به دنبال انقام از سازمان و دکتر بود، ولی مشکلش این بود که سالها پیش کشته شده بود و تنها قدرتی که داشت این بود که فقط بر روی کسایی میتوانست تاثیر بگذارد که توسط STEM وارد مغزش او شده اند. ولی اینگونه نمی توانست کاملا انتقام بگیرد. پس اون به دنبال لزلی بود تا با کمک لزلی خودش هم از STEM خارج شود. حقیقتی که دکتر مارسلو در اخرین لحظات قبل از کشته شدنش فهمید و باعث شد لبخند بزند. روویک در مرحله اخر لزلی را تبدیل به مایع کرد، مایع وارد مغزش شد. زمانی که شما مغز روویک رو از بین می برید او اصلا دیگر به مغزش احتیاجی نداشته چون هم اکنون از مغز و جسم لزلی استفاده می کند. دلیلی بر این که در سکانس پایانی بازی می بینید لزلی بر خلاف همیشه که بدلیل روانی بودنش با عجله راه میرفت و ثبات نداشت اخر بازی بسیار با ثبات (حتی شبیه به روویک) راه می رفت و باعث سر درد سباستین شد. اما سر درد سباستین فقط یک معنا دارد، اینکه روویک با بدن لزلی وارد دنیا شده تا انتقام بگیرد.

شما حالا متوجه می شوید که چرا کیدمن به سباستین گفت “اگر اطلاعی از قضایا داشتی، میدونستی چرا لزلی نباید زنده باشه” چون کیدمن می دانست روویک میخواهد توسط جسم لزلی وارد دنیا حقیقی شود.

و اما اینکه کیدمن چطور از نقشه روویک خبر داشت و چه ارتباطی با سازمان دارد چیزی است که قرار است در محتویات قابل دانلود بازی در آینده مشخص شود، و اینکه تاتیانا گوتیئرز (پرستار داخل اتاق سیو) چه بر سرش آمد! در اخر ماجرا که سباستین در‌ وان حموم به هوش میاید کیدمن به او اشاره می کند خودتو بزن به مردن زن دیگری که در صحنه حضور پیدا می کند که از لحاظ ظاهری بسیار شبیه به تاتیانا گوتیئرز است. (به اسکرین شات زیر دقت کنید)

image012

پس مشخص می شود تاتیانا گوتیئرز هم برای سازمان کار میکرده و زمانی که ماموریتش تمام می شود او را از STEM جدا می کنند. حتی در قسمتی از بازی سباستین در اتاق سیو کمی دیر تر پرستار را پیدا می کند و از او می پرسد که کجا بودی برای مدتی پیدات نکردم و پرستار در جواب با عشوه می گوید:”تاحالا باید متوجه شده باشی که هیچ جایگزینی برایه من نیست، خیالت از من راحت باشه
(به مدل موی هر دو زن توجه کنید، که هر دو فرق وسط هستند)

image013

سازمان برای ازمایش پروژه از افرادی انتخاب شده استفاده می کرده. به طور مثال شما برگه ای پیدا می کنید که پرستاری زن که تا دیر وقت در بیمارستان کار میکرده گم شده است، یا به طور مثال برگه ای با عکس جوزف (همکار سباستین) که در آن برگه نوشته شده “شبی در حال برگشت از شیفت شب ناپدید شده است.”
اینها همگی نشان می دهند که سازمانی مخفی که پروژه را خریداری کرده برای آزمایش از این افراد استفاده می کرده اما یک جای کار میلنگد، اشتباه سازمان این بود که از مغز روویک به عنوان مغز مرکزی استفاده کرد.
فکر کردید تمام رازهای این بازی تمام شد؟ خیر هنوز ادامه دارد …

شینجی میکامی بزرگوار در بازی از قانون نا نوشته ای استفاده کرده است، قانونی که بیان می کند اگر در بازی چیز غیر طبیعی مشاهده کردید دلیلش تخیلات ذهنی مغز مرکزی است که به آن متصل هستید. شما اگر در طول بازی هیولایی عجیب می بینید یا مشاهده می کنید که روویک شهر را خراب می کند با زمین لرزه ای رخ می دهد دلیلش آن مغز مرکزی است که با تخیلاتش چنین چیزی هایی را به وجود میاورد. پس زمانی که چیز های ماورائئ یا تخیلی را می بینید یعنی به STEM وصل هستید و داخل یک ذهن گرفتارید.
شروع بازی را بیاد دارید؟

زمانی که چهار همکار داخل ماشین در حال بازگشت هستند جوزف سر درد دارد و عینکش را در میاورد تا سرش را فشار دهد. زمانی که به تیمارستان میرسید با دوربین مدار بسته میبینید که روویک پلیس ها را به قتل می رساند، همینجا دست نگه دارید. روویک که قبلا در دنیای واقعی کشته شده و الان از قدرتش استفاده می کند؟ این تنها یک معنا دارد، شما از اولین ثانیه بازی در دنیایه STEM بودید. و در دنیایی STEM به یک STEM دیگر وصل خواهید شد. درست مانند فردی است که خوابیده، و در عالم خواب می بیند که خوابیده و دارد خواب می بیند.

در مرحله اخر شما خودتان را می بینید که به یک STEM وصل هستید و در پایان زمانی که بهوش میاید کیدمن می گوید “هیچکدومشون نمیتونن خارج بشن، هیچ کس نمیتونه“، چون مشخص نیست شما در چندمین دنیای STEM گرفتارید. از دیگر راز های بازی همسر و دختر سباستین هستند. تنها راه فهمیدن این موضوع دست نوشته های خود همسر سباستین برای شوهرش است که از فعالیت هایش صحبت کرده است. همسر سباستین هم یک کاراگاه بوده و در حال تحقیق سازمان مخفی بوده که به اصطلاح سرش را زیر آب می کنند. نامه هایی که او برای سباستین نوشته معمولا سرشار از نا امیدی است و حتی در یک نامه نوشته بود “سباستین عزیز اگر در حال خواندن این نامه ای بدان که خیلی دیر شده و دیگه هیچ کاری از هیچ کس بر نمیاد.” دختر سباستین هم راه مادر را ادامه میدهد اما او هم ناپدید می شود. که از اعلامیه گم شدنش می شود این موضوع را فهمید.

image014

این ها همه راز ها و مفاهیم بازی شیطان درون بود، داستانی عمیق با لایه هایی عمیق تر. تمام مطالب بالا از بهم مرتبط ساختن دست نوشته ها، دیالوگ ها و  صداهای ظبط شده بدست میاید. شیطان درون همه چیزش با هم هماهنگ شده بود. موسیقی، گرافیک، داستان، گیم پلی همه و همه گلچین شده بود تا اثری با تاثیر گذاری عمیق بر ذهن شما ایجاد کنند.

نویسنده: MR-HUNTER


176 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. این موضوع stem و دنیای درون دنیای دیگه و خواب درون خواب دیگه
    به نحوی میشه اشاره ای داشت به عنوان inception !
    من خودم به شخصه بازی رو نتونستم تحمل کنم بخاطر تخیلی بودن شدیدش چیزی که بهش اشاره هم کردم توی پستای دیگه ( هدشات کردن زامبی و این موضوعات ! )
    ولی قطعا بازی رو دوباره تهیه میکنم و تا تهش میرم
    خیلی ممنون از رفیق گلم کاظم
    توضیحات عالی بود در حدی که به بازی یک دید دیگه پیدا کردم :۱۵:

    ۱۰
    1. جالبه این سر درد آخر مثل قضیه چند ثانیه آخر اینسپشن هست
      این سردرد مثل “توتم” داخل اینسپشن بود
      و دقیقا توی صحنه آخر فیلم
      وقتی که کاب توتم ئــش رو میچرخونه همون طور به چرخیدنش ادامه میده ( دوستان میدونن که وقتی نمیچرخید معنیش این بود دنیا واقعیه ولی وقتی میچرخید خواب بود )
      کلا احساس میکنم بازی یک الهام خفنی از این فیلم گرفته :۲۴:

      ۰۰
    1. روزبه دچار Sins of father شدی! :D
      یه بار بازی رو تا انتها ببر مطمئنم نظرت تغییر میکنه!
      خیلی ها رو اطرافم دیدم که اول مثه تو دیدشون منفی بود ولی وقتی بازی رو تموم کردن کلا دگرگون شدن!
      حتما پیشنهاد میکنم حداقل یه بار ……..

      ۱۰
  2. البته من یه مقدار خیلی کمی در مورد آخر کار حدس زده بودم
    ولی همش به خودم می گفتم توهم اینسپشنی زدی بیخیال
    منتهی شما دیگه خیلی کامل و عالی با دلیل و مدرک کلش رو توضیح دادی
    خیلی چیز ها دستگیرم شد واقعا ممنون
    همشون هم با روند داستان جور در میان
    فقط در مورد آخر داستان
    این که وریک بخواد با وجود این که هنوز توی STEM هستن از بدن لزلی استفاده بکنه فکر می کنم برای این باشه که کسی اونو نشناسه
    وگرنه اگه از STEM خارج شدن و وریک نیاز به بدن جدید برای انتقام داشته سردرد و غیب شدن لزلی در آخر داستان توجیه نمیشه
    اما اگه بگیم اون لزلی که دیدیم توهم مغز سباستین در خارج از STEM بوده به دلیل این که وریک در نهایت با شمایل لزلی وارد مغز سباستین شده اون توجیه میشه!
    دنیایی که اول توی اون بودن یک STEM بوده. دستگاهی که به مغز شخصی وصل بوده
    اما اگر قراره وارد لایه ی بعدی بشن به مغز نفر دوم نیاز هست یا همون مغز رو میشه وارد لایه های بعدیش شد
    اما در واقع STEM های بعدی در کار نیست چون درون ذهن یک نفر هستن بعد از اون همه چی تحت کنترل ذهن اون فرده و STEM های لایه های بعدی فقط ظاهری هستن
    در کنار این لزلی هر وقت عصبی میشد محیط تغییر می کرد. یعنی موفق شده بود به بخشی از مغز وریک تسلط پیدا بکنه.
    بعد از این در مورد اتاق سیو و آپگرید که یه جورایی حریم امن دور از دسترس وریک بود کجا بود؟ مغز خود سباستین؟ مغز لزلی؟ مغز پرستار هم که نمی تونه باشه چون با وجود این که رفته بود ولی اتاق هنوز بود
    در ضمن وقتی اون سازمان یه نفر رو مسئول رسیدگی و مراقبت از سباستین گذاشته (یعنی همون پرستاره) یعنی سباستین برای هدف خاصی به STEM وصل شده
    در کنار این توی اون اتاق در کنار سباستین و پرستار شخص سومی هم بود که در مورد وریک به ما هشدار میداد و ما هیچ وقت چهره اش رو ندیدیم. اون کی بوده؟
    در مورد آخر کار بهترین تئوری که میشه داد اینه که وارد دنیای واقعی شدیم و از اینجا به بعد مغز سباستینه که حامل خیلی چیز هاس. سباستین خودش زجر کشیده است. همه ی بخش های مهم زندگی وریک رو هم دیده و کاملا پتانسیل این رو داره که حامل انتقام وریک بشه
    در هر صورت مخمون دود کرد!
    تشکر فراوان از کاظم عزیز که یکی از بهترین بازی های امسال رو برامون تشریح کردن

    ۲۰
    1. رضا نیت دریک رو که میشناسید؟از اعضا گولاخ هاست!
      این مقاله تقریبا مال دو هفته پیشه.چند روزی که پی اس ان قطع بود دوباره فیلم هایه بازی رو از تو گالری نگاه میکردم که حقایق جدیدتری دستگیرم شد.
      حقایقی که وقت نشد به این مقاله اضافه بشه.
      چند روز پیش به رضا نیت دریک توضیح دادم.
      بخوام جواب سوالاتتون رو بدم نصف همین مقاله اطلاعات جدید باید بنویسم حس اش نیس بی تارف.
      ولی بدون هیچ‌پیش فرض و اطلاعی دوباره مقاله رو‌بخون بعضی سوالاتت پاسخ داده شده.
      سوالایی که پرسیدی نشون میده ۹۰درصد مقاله رو فهمیدی.
      لزلی اگر محیط رو تغییر میداد دلیلش ایجاد توهمات نبود.لزلی سعی میکرد با اینکار دیوار بین دنیایه ذهن روویک و واقعیت رو بشکنه تا فرار کنه.نه اینکه لزلی باعث ایجاد تخیلات بشه.از اول بازی در دنیایه اول استم بودن که وارد دنیا دوم استم میشن و اخر بازی از دنیایه دوم بر میگردن دنیا اول فکر میکنن دنیا اول دنیا واقعیه.
      دوباره بخون متنو.بقیه سوالات خدایی حسش نیس شاید بعدا بنویسم ادامه رو بزارم گروه

      ۳۳
    2. متن مقاله ی شما رو فهمیدم کامل
      اینایی که من گفتم احتمالات دوم هست مثلا :۲۴:
      یعنی ممکنه با این شکلی که من گفتم یه قسمت هایی رو تغییر داد چون بعضی جاها واقعا مبهم مونده با توجه به توضیحات شما

      ۰۰
    3. فقط آخرش
      این که اگه هنوز درون STEM هستن دلیل این که رویک بخواد از بدن لزلی استفاده بکنه چیه؟
      مگه همون اول بازی با شکل و شمایل خودش به اون نگهبان ها و سباستین حمله نکرد؟
      اگه هنوز توی استم هستن نیاز به این کار نداره مگر این که بخواد کاری بکنه کسی اونو نشناسه
      منتهی من فکر می کنم از استم اومدن بیرون واقعا تو دنیای واقعی هستن
      اما رویک رفته تو مغز سباستین.برای انتقام اول می خواسته از لزلی استفاده بکنه اما وقتی پای سباستین به قضیه باز میشه رویک فکر می کنه بهتره از سباستین استفاده بکنه تا لزلی
      مگر این که به قضیه در ابعاد خیلی بزرگتر نگاه بکنیم
      این شکلی که کل اون شهر کریمسون سیتی از اول اصلا وجود خارجی نداشته و تمام آدم هایی هم که اونجا هستن هم توسط سازمان از جا های دیگه دستچین شدن و همه به یه استم خیلی بزرگ وصل هستن
      اصلا همین که ببینیم سازمان اون استم رو برای چی نیاز داشته خودش میتونه به این قضیه جواب بده

      ۱۰
  3. اینو جدا بنویسم، اگر عزیز خواست اون کامنت دیگه رو جواب بده قاطی نشه.
    برادرا اکثراً بازی های خوش داستان رو بازی کردن، دیدن که داستان درست و حسابی چیه. مثلاً Silent Hill که اون هم یک بازی ژاپنیه و توی Evil Within (حداقل برداشت من) سعی شده که حداقل در بخش داستانی یکی دیگه از این عنوان خلق بشه. ولی خب Silent Hill کجا این کجا؟ نویسنده های بازی بلد نبودن که چطوری داستان باید بیان بشه. Silent Hill یک، Harry با دخترش Cheryl به تعطیلات می رن، توی یک تصادف Cheryl گم میشه و Harry واسه پیدا کردنش میره. یک دنیای واقعی وجود داره و یک دنیای فرا طبیعی. موجودات توی هر دو دنیا هستن. چارچوب داستانی تشکیل شده شاید در ادامه نکته های پنهانی وجود داشته باشد، حقایق دیگه ای مطرح بشه ولی گیمر همینطوری توی بازی رها نمیشه. یک هدف معلومه، سردرگم نیست ۲۰ تا چپتر نمیره که بفهمه بالاخره چه خبره تازه آخر سر هم معلوم نباشه. Silent Hill 2 که جیمز به دنبال یک نامه ی مرموز از همسرش به شهر Silent Hill میره بازم قالب معلومه، هدف معلومه گیمر، با James همراه میشه، همپنداری هست، شخصیت های دیگه هم کاغذ نیستن، نسبت بهشون احساس دارین، آخر سر جیمز یادش میاد که زنش مرده، بازی Plot Twist داره. شاید در نمای آخر هدفی که دنبال می کرده واحی بوده ولی گیمر هدف داشته. بقیه سایلنت هیل ها هم همینطور، شماره ۴ که دنیایی بود واسه خودش اگر از ۲ بهتر نباشه کمتر هم نیست. داستان خوب اینطوریه، psychological به این میگن.
    Evil Within گیمر رو رها می کنه به حال خودش، یک چارچوب ذهنی برای گیمر درست نمی کنه، هدف معلوم نیست. عملاً در اکثر زمان بازی باید مثل Old School شوترها توی Stage های مختلف بری و بکش بکش راه بندازی، منتهی اون موقع محدودیت های فنی فوق العاده زیاد بود. اون موقع بهترین را با فن آوری های اون موقع ارائه می کردن. ولی الان که اون موقع نیست نسل هشتمیم، شوترهای اول شخصی مثل بایوشاک هستن که یک داستان به گیمر تحویل می دن که خیلی از عناوین اکشن ادونچر سوم شخص نمی تونن. صدا پیشه ها دارن غوقا می کنن، ۱۲ ساعت بازی از اول تا آخر سباستین یک برگه A4 هم حرف از دهنش در نمیاد. شخصیت های دیگه بازی هم سمن بکم، لال اینطوری که داستان پردازی نمیشه کرد. Resident Evil هم که اصلاً بعد روانی نداره خیلی از این عنوان جلوتره.
    دوستان عزیز که میان تعریف می کنن از بازی و از داستان شاهکارش میگن با احترام به نظرشون ولی کمی دقت بکنن که قبلاً چی بازی کردن. میکامی یکی از افراد مهم در صنعته گیمه، بازی های درجه یکی ساخته ولی قرار نیست که هر چیزی که بسازه حتماً طلا باشه. عنوان نچندان خوبی مثل Evil Within هم در کنار آثار خوبی که داشته توی سابقش میره. نه سقوط کرده نه سابقش هیچ شده.
    با تشکر

    ۹۷
    1. از کامنت قبلیتون خیلی واضح میشه فهمید شما حتی با رو خوانی از نوشته من هم متوجه داستان بازی نشدید و حتی رزیدنت اویل رو داستانش رو برتر میدونید.
      عزیز ما هم سایلنت هیل رو بازی کردیم.
      شوکی که اخر بایوشاک به ادم وارد میکنه تاثیر داره.
      همین قضیه سر بایوشاک هم اتفاق افتاد که نیچکس داستان رو نفهمید و از مطالب رو سایتا موضوع رو متوجه شدن.ولی چون سبک بازی بایوشاک عام پسند تر بود مورد توجه بیشتری قرار گرفت.
      داستان اویل و اتفسمرش عالیه.اگر مثلا زاویه دوربین رو عام پسندتر میکرد و گرافیک رو میبرد بالا قشر بیشتری از گیمرا خوششون میومد.

      ۷۴
    2. فکر کنم تمام چیزایی که گفتی برمیگرده به این موضوع که میکامی کلا یک بازیساز “گیم پلی” محور هست نه “داستان” محور!
      این دقیقا همون چیزیه که میکامی رو در نقطه مقابل سبک سایلنت هیل قرار میده!
      یعنی شما اگه سری سایلنت هیل رو نگاه کنی هیچوقت یه گیم پلی (گان پلی) شبیه به رزدنت ایول در اون نمیبینی!
      من کلا بر این عقیده هستم که میکامی سبکش بیشتر تو ترس بقا جواب میده تا ترس روانی!
      (یعنی بازی هایی مثه رزدنت ایول، دد اسپیس، واکینگ دِد)
      چون اصولا نشون داده شده خودش تو سناریو نویسی ژانر ترس روانی استعدادی نداره!
      ژانر ترس روانی واسه امثال کوجیما مناسب هست! که تو “سناریو نویسی چند لایه و عمیق” فوق العاده عمل میکنه!
      اما دلیلی که میکامی دست زاشته رو ژانر ترس روانی این بوده که می خواسته برای خلق گیم پلی بهتر دستش باز باشه و اصولا از خلق موجودات و فضاهای تکراری و کلیشه ای رهایی پیدا کنه!

      روایت بازی برمیگرده به کارگردانی میکامی اما سناریو نویسی بازی تاحد زیادی نه!

      ۶۲
    3. برادر Hunter

      برادر راجب بایوشاک اینکه شاید کمی آخر داستان برای بعضی ها کمی فهمش سخت باشه ولی ۱. اینکه مربوط به آخر بازیه، شاید آخر بازی رو متوجه نشن ولی تا لحظه آخر بازی با هدف و دانایی اومدن و در آخر Plot Twist اتفاق میفته و داستان تغییر می کنه. ۲.بازی شخصیت پردازی داره، مردم Elizabeth رو دوست دارن، Boker رو میشناسن. کامستاک رو می فهمن. ۳. داستان هسته محکمی داره، قابل فهمه، روایت میشه.
      قرار نیست که بازی ها سبکشون رو حتماً عامه پسند کنن، اگر از ریششون فاصله بگیرن به مشکل می خورن. مثل رزیدنت ۶ کمی وارد فاز اکشن شد و اون وضعش شد (البته اشکلاتش فقظ اون نیست)
      متن شما رو کامل خوندم، اینهایی که گفتین رو قبلاً هم میدونستم ولی مشکل اینجاست که همین چیزها با هم تناقض دارن. بعضی هاشون فقط فرضیه ان. هسته داستان هنوز ناقصه، هدف نامعلومه.

      برادر Project Siren
      برادر عزیز باور کنین بازی های میکامی رو دوست دارم، رزیدنت رو دوست دارم، Vanquish رو دوست دارم. اگر می گم Evil Within بازی خوبی نیست نه به این دلیله که با میکامی مشکلی دارم، مشکل از بازیه. میکامی قرار نیست که یک تنه بازی بسازه. Evil Within از ارزشهاش چیزی کم نمیکنه این عینک تعصب به میکامی رو بردارین. این یک بازیش در نیومده. دنیا که به آخر نرسیده.
      توی کامنت های بالاترتون یک حرف خوب زدین، گفتین که شاید روایت بازی مشکل داشته باشه ولی سناریو خوبه. (البته من از سناریوی اصلی روی کاغذ هم راضی نیستم) ولی قرار نیست که کتاب بخونیم برادر که قراره داستان در قالب تصویر، گیم پلی به گیمر ارائه بشه، گیمر باید مجذوب بشه، گیمر باید توی این ۱۲ ساعت داستان رو روایت کنه، باید داستان گو باشه. روی کاغذ که بدرد گیم نمی خوره باید در عمل خودش رو نشون بده.

      ۱۳۹
    4. عزیز بقدری سطحی دارید نظر میدید واقعا موندم از کدوم قسمت شروع کنم به جواب دادن.
      بله درسته عزیز اویل افتضاح سال بدترین داستان. بدترین روایت داستان.بدترین گیمپلی.
      حق با شماست.
      یا علی

      ۹۱۰
  4. دوستان عزیز چند نکته رو اضافه کنم
    ۱-تشکر فراوان بخاطر زحمات رضا سایرن بخاطر انتشار
    ۲-برداشت شخصی بحساب میاد ولی بخواید نخواید داستان بازی همینه حتی اسکرین شات هارو با زیر نویس انداختم که مدرک هم باشن.
    ۳-تشکر میکنم از انجمن گولاخ ها بخاطر هماهنگی هاشون
    ۴-بعضی دوستان سوالاتی کردن از داستان که تو متن پاسخ داده شده کمی با دقت بیشتر مطالعه شود
    ۵-مقاله مربوط به یک هفته و نیم پیشه ازون موقع تا الان چندتا حقیقت دیگه هم کشف کردم اگر استقبال بشه اوناهارو تو انجمن سونی میزارم
    با تشکر از همه دوستان :۱۵:

    ۱۳۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر