امتیاز آخرین بازی انجام شده توسط شما
از شما میخواهیم آخرین بازی یا بازیهایی که انجام دادهاید را معرفی کنید. اگر هم میخواهید اطلاعات اولیه مثل نام سازنده، ناشر و پلتفرمی که روی آن بازی را انجام دادهاید بنویسید. بعد از این هم میتوانید اطلاعاتی در مورد روند داستانی بدهید و عنوان را به صورت خلاصه نقد کنید. سپس به بازی امتیاز دهید و در نهایت دربارهی نقدهای یکدیگر، نظر بدهید و به بحث و تبادل دیدگاه بپردازید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
Dark Souls
وای بر من که بعد ۵ سال تازه سراغ این بازی رفتم :۲۴:
دارک سولز شاید یکی از بهترین تجربه های من تو تمام عمرم بود. راستش اوایل که وارد بازی شدم اصلا جذبش نشدم. گفتم حالا بذار یه فرصتی بهش بدم، دیوونش شدم!
بعضیا میگن که دارک سولز سخت نیست، این حرف کاملا غلطه. دارک سولز به شدت سخته اما این سختی به شیوه ای کاملا منطقی تو بازی اعمال شده. به طوری که بازی شما رو مجبور میکنه با جلو رفتن، سطح بازی خودتون رو ارتقا بدین. این یعنی وقتی که بر می گردید به محیطی که قبلا توش بودید، دشمنایی که شاید برای اولین بار خیلی اذیتتون می کردن رو به راحتی بزنید. نه فقط به خاطر این که lvl کاراکترتون بالارفته و قوی تر شده، بلکه دیگه قلق گیم پلی دستتون اومده. این حس پیشرفت که به نظر من یکی از مهم ترین رکن ها تو RPG عه، تو دارک سولز به بهترین نحو ممکن پیاده شده.
نکته ی بعدی اینه که اگه بازی سخت نبود، این حس ترش از ناشناخته ها به کلی از بین می رفت. شما فرض کنید یه محیط خیلی مخوفی رو ببینید، ولی وقتی بدونید که بازی سخت نیست و مطمئنا تو مسیر مشکلی نخواهید داشت، خب عین خیالتونم نیست و راحت میرین جلو. سختی دارک سولز به شدت در خدمت lore بازیه، شما یه موجود ضعیف هستید که تو یه سرزمین نفرین شده گیر افتادید.
نکته ی خیلی برجسته ی دیگه ی دارک سولز طراحی مراحلشه. یه قدری محیط های بازی هنرمندانه به هم دیگه متصل شدن که واقعا مخ آدم سوت میکشه. همه ی محیط های بازی به یاد موندنی هستن و بعد از یه مدت بازی به کل نقشه مسلط می شید. یعنی به قدری ارتباط محیط ها با همدیگه خوب انجام شده که عملا هیچ وقت احساس نیاز به minimap بهتون دست نمیده.
گرافیک بازی هم در مجموع حداقل برای سال عرضه خیلی خویه. گرچه گرافیک فنی تو بعضی مواقع ضعیفه اما گرافیک هنری فوق العادست. یعنی امکان نداره لحظه ورود به anor londo محو زده نشید و ۵ دقیقه فقط به این ور اون ور نگاه نکنید :۲۴:
در مورد داستان و روایتش اختلاف نظر زیاد هست. من خودم برای بار اول که بازی رو تموم کردم تقریبا هیچی از داستان نفهمیدم و تازه بعد از دیدن چند تا ویدیو تو یو.تیوب فهمیدم قضیه چی بود اصلا :۲۴: ولی این که چیزی از داستان متوجه نشدم کاملا ناشی از بی توجهیی خودم بود. روایت دارک سولز طوریه که هر کس به اندازه تلاشش از داستان سر در میاره. اگه حوصله داشته باشید، توضیحات آیتم و اسلحه ها رو بخونید، به محیط ها دقت کنید، می بینید که بازی واقعا یکی از بهترین lore ها رو داره. فقط برید داستان Artorias (یره :lol: ) و Sif رو بخونید و گریه کنید.
بعد ۸۰ ساعت گیم پلی با تاکیدمیگم که این بازی یه تجربه ضروریه و از معدود بازی هایی هست که خیلی راحت میشه بهش نمره ی کامل داد.
شما با کنسول بای کردی؟
چون نسخه پی سی میگن مشکل داره(دارک سولز۱)
PC
پورت بازی خیلی داغونه. ولی فقط کافیه پچ dsfix رو دانلود کنی شعیب خان. همه مشکلاتش حل میشه.
Killer Is Dead
اخرین بازی ساخته شده بوسیله استودیو مجنون ساز Grasshopper و شخص سودا ۵۱ :۱۵:
بعنوان یکی از طرفداران این استودیو و شخص اول خلاقش،این اخرین اثر در عین اینکه در همون جهت گیری خوشایند باقی ساخته های این استودیوست،مقداری هم نا امیدم کرد.
بزارید با بررسی تک تک بخش های بازی شروع کنم.
سبک بازی هک ان اسلش.و گیم پلیی که برای این بازی ساخته و پرداخته شده،با توجه به مدت زمان اثر،کاملا از پرداخت خوب و کاملی برخورداره و اجازه ی هیچگونه ایرادی رو به این بخش نمیده.افکت های نورانی شمشیر که در ترکیب با گرافیک سل شید کنتراست بالایی که برای این بازی در نظر گرفتند،موقع مبارزات و کمبو زدن های مختلف و بالا پایین کردن شمشیر،منظره ای مشابه اتش بازی و فشفشه و ترقه رو تداعی میکنه.جرقه،نور،ضربه،ابی،سرخ :۱۵: و به مبارزات جذابیت ظاهری خاصی بخشیده.
موسیقی و صدا گذاری هم،ترجیحا صداگذاری ژاپنی،در سطح خوبی قرار داره و به نحو احسند ماموریت خودشون رو به سرانجام میرسونند.موسیقی ها هم که اثر Akira Yamaoka نامیست که در این چند بازی اخیر سودا همکاری تنگاتنگی رو با ایشون انجام داده.گل سرسبد این همکاری هم یکی از بهترین ساخته های سودا،سایه دوزخیانه که سال ۲۰۱۱ منتشر شد :۱۵:
بخش گرافیکی بازی،همونطور که بالاتر در توضیحات گیم پلی هم ذکر کردم،سبک گرافیکی بازی سل شیده.مشابه همون چیزی که در بازی killer 7 سودا پیشتر دیده بودیم.و گویا مشابه اش در دو قسمت no more heroes هم استفاده شده که من متاسفانه اون دو قسمت رو بازی نکردم.
بهرحال،این سل شید،با بقیه سل شیدای این استودیو یه فرق کوچیک داره و اونم نورپردازی اغراق شده و کنتراست بالای بازیه.که در کمال تعجب،و با هوشمندی سازنده ها،نه تنها بد کار نشده و نتیجه معکوسی نداده،بلکه به یکی از نقاط قوت بازی هم بدل شده و تونستن با این سبک گرافیکی،خیلی بهتر به زیرلایه های داستانیشون بپردازن.تضاد هم در بازی موج میزنه.تضاد مدرنیته و سنت.تضاد سیاهی و روشنایی.چه در سطح ظاهری و چه در زیر لایه های داستان.
بررسی داستان بازی رو برای اخر نگاه داشتم.بخاطر وضیعت عجیبش.از یه طرف توقع واقعا بیشتری از داستان این بازی میرفت.نا سلامتی محصولی زیر دستمونه که سازنده هاش قبلا داستان بازی هایی نظیر killer 7 , shadow of the damned و the flower,,the sun and the rain رو سراییدند و فرد توقع داستان و روایتی به عجیبی و نامتعارفی و در عین حال محکم و اصولی مشابه بازی های نام برده رو داره.که خوب،این ویژگی بطور تمام و کمال در این ساخته اخر سودا،یافت نمیشود.در یک سری از مراحل داستان و اتفاقات همون چیزیند که باید باشند.نمونه اش سه مرحله اول که در ترکیب با طراحی محیط و دیالوگای فوق العاده اش،بهترین لحظات بازی رو رقم زده اند.یا ماموریت اخر که بعد از چند مرحله نسبتا معمولی،جون دوباره ای به بازی تزریق میکنه.فقط که حیف که دیگه اخر بازیست و چیزی بجز نام سازندگان انتظار بازیکننده رو نمیکشه.از اونطرف،زیر لایه های داستان و نماد پردازی هاش و اشارات گوناگونش واقعا عالی کار شده.رابطه بین موندو و دیوید،انتاگونیست بازی،شخصیت عجیب برایان،اشارات زیاد بازی به داستان دیوید و گولیات و …
در کل،داستان بازی در سطح متوسطی قرار داره.گاهی در اوج به سر میبره،گاهی هم در کنارتون بی ادعا قدم میزنه و کار خودش رو میکنه.
داستان هم مبهمه.خیلی هم مبهمه و به خیلی از اتفقات اشاره ای نمیشه و دلیل خاصی برای رخ دادنشون داده نمیشه.برای همین،شاید،بوجود قسمت دومی نیاز باشه تا سوالات باقی مونده رو پاسخ بده.که بعید میدونم همچین اتفاقی بیوفته.موتور خلاقیتتون رو روشن بکنید و جاهای خالی رو پر بکنید.
چند ماه بعد از انتشار هم، dlc برایش منتشر شد که شامل یک ماموریت تازه و مقداری توضیح پیرامون یکی از شخصیتای مرموز بازی بود.در نسخه pc این محتوای اضافه موجوده.اگرم به هرطریقی دستتون از این ماموریت تازه کوتاه مانده،یوتیوب هست،میتونید برید ببینید و لذتش رو ببرید.
پ.ن:یعنی نزدیک به ۱۰۰۰۰۰ هزار بار این کامنت رو فرستادم ولی سیستم از قبولش امتناع کرد.هی بالا پایین کردم متن رو ببینم کجاش مشکل داره،اینجا؟نه!اونجا؟نه!بازم سیستم عزیز از پذیرفتن متن خودداری کرد.
حدسی ندارید که دلیل قبول نکردن سیستم چی بود؟نه؟خوب بهتون میگم.
مشکل سیستم عزیز،نام اقای Akira Yamaoka به فارسیت!!!بله!!مشکل این بود
THE DIVISION PS4 9~10
سرورهای عالی و بازی پر از باگ در کل پدرت در میاد مخصوصا DARK ZONE
The Witcher 3 Wild Hunt
CD Projekt Red
۲۰۱۵
PS4
خوب بالاخره مین استوری ویچر ۳ رو هم تموم کردم. با توجه به این که بیش از ۱۰۰ ساعت زمان صرف بازی کردم فکر می کنم وقتش هست که نظر کلی و جامع نسبت به بازی بدم؛ هرچند کارم با بازی هنوز تموم نشده!
اول از همه بگم که به طور کامل تریلر ها و اخبار و حواشی پیرامون بازی رو قبل از ریلیز رسمی دنبال می کردم و با انتظاراتی در حد هایپ و اون چیزی که سی دی پراجکت نشون داده بود سمت بازی رفتم.
چون حرف راجب بازی زیاده سعی می کنم حاشیه نرم و برم سر اصل مطلب…
Gameplay
گیم پلی بازی با توجه به اون چیزی که تو تریلر ها دیده بودیم و البته با نگاه به قسمت دوم, انتظار یه شاهکار سخت و جذاب و یه نقش آفرینی اصیل نداشتم؛ اما پیشرفت قابل توجه نسبت به نسخه ی قبل کاملا به نظرم یه انتظار به جا بود. اما شاید این انتظار اون طوری که باید و شاید برطرف نشد. کمبت در کل اون مشکلاتی که تو نسخه ی قبل دیده می شد هم درش دیده می شه, البته کم و زیاد. مثلا سادگی بازی مشکلیه که همچنان تو ذوق می زنه. من تو درجه ی نرمال بازی رو تموم کردم و می تونم بگم هیچ جای بازی روی هیچ به اصطلاح باس فایتی گیر نکردم! فقط همون ترکیب ساده ی “فست اتک – داج – ساین” هم برای تموم کردن بازی روی درجه ی نرمال کفایت می کنه! شاید درجه های بالاتر از این نظر معقول تر عمل کنن اما به نظر من این سادگی بیش از حد تو درجه ی نرمال قابل قبول نیست. همین سادگی ضربات دیگه ای هم به کلیت گیم پلی بازی می زنه, مثلا من به شخصه از انواع مختلف Oil
که برای دشمنای متفاوت تو بازی پیدا و کرفت کردم (که انصافا تنوع جالب توجهی هم داشتن) جز یکی دو بار همون اوایل بازی برای امتحان کردنشون هیچ استفاده ای نکردم! و این نتیجه ی همون سادگی بازیه.
از تنوع Oil
ها گفتم, دلیل این تنوع بیشتر تنوع قابل قبول دشمنان – به خصوص مانستر ها – هست که حداقل از نظر بصری جذابیت خاصی به گشت و گذار در محیط می ده. اگه اون ساده بودن بازی به تجربه ی باس فایت ها ضربه نمی زد, مطمئنا باس فایت های بازی موندگار تر و خاطره انگیز تر می شدن. مثلا این وایلد هانت که اسم بازی رو یدک می کشن وقتی اوایل بازی به یه قریه کوچیک که حمله کرده بودن رسیدم و اون خرابی و وحشتی که ایجاد کرده بودن رو دیدم حسابی برای رسیدن بهشون لحظه شماری می کردم… که ای کاش کلا نمی رسیدم!
این همه راجب وایلد هانت شنیدیم و هایپ شدیم و ده ها ساعت بازی کردیم که آماده برای روبه رو شدن باهاشون بشیم که تهش با یه مبارزه در حد مبارزه با چارتا بندیت رو به رو بشیم؟ این باس فایت ایمریث چی بود مثلا؟ با ساده ترین تاکتیک و بدون هیچ زحمتی تو همون سری اول کشتمش! کرون ها و بقیه باس فایت های بازی هم همین بودن. از اون ژنرال دوم وایلد هانت که چیزی نگم بهتره… با همه ی این اوصاف امیدوار بودم نبرد نهایی بازی بهتر باشه که اونم خیال بیهوده ای بیش نبود؛ بازم یه فایت آبکی دیگه که به راحتی و با کمترین تلاش و به چالش کشیده شدنی تموم شد و رفت. نه تنها به یاد موندنی نبود, بلکه از اون گریفین اول بازی هم فراموش شدنی تر بود. طرف خیر سرش گنده ی وایلد هانت بود! بعد کلا قدرتش اینقدر بود که با ساده ترین راه (اسپم اتک – داج – گوئن) از پا در بیاد؟
یه مورد دیگه که حسابی این سادگی (بله بازم سادگی لعنتی) رو تو صورت آدم می کوبه سیستم لول بندی بازیه. متاسفانه دشمنای بازی با لول آپ شدن شما به تناسب قوی نمی شن و اگه شما یه مانستر لول ۴ رو نکشی و بعدا که به لول ۲۵ رسیدی برگردی تا بکشیش میتونی با یه ضربه کارشو تموم کنی… به همین راحتی! البته سازنده ها تلاش کردن با استفاده از حربه ی “اگه دیر بجنبی از کوئست لول پایین ۱ اکس پی میگیری” این مشکلو رفع کنن؛ که این هم جواب نداده و بازی به شدت از کمبود بالانس رنج می بره. مخصوصا این که شما خیلی هم زود لول آپ می شین و تا بیاین تو دنیای بازی غرق بشین و چن تا کوئست و کانترکت تموم کنین خیلی زود می رسین به لول بالای ۱۵!!!
و البته همین بالانس نبودن هم می تونه باعث بشه از اونور بام بیافتین, یعنی اگه ساید کوئست زیاد انجام ندین و نگهشون دارید برای بعد از تموم کردن مین کوئست ها؛ عملا رسیدن به لول ۳۵ براتون غیر ممکن میشه. یه جوری باید بالانس بین این دو رو خودتون برقرار کنید. برعکس ساید کوئست ها و کانترکت ها که اونقدر اکس پی دنون گیری نصیبتون نمیکنن, مین کوئستا اصلا از شور به درش می کنن! شما برای ۱۰ دقیقه دیالوگ انتخاب کردن ممکنه به اندازه ی یه لول کامل اکس پی دریافت کنید!! کلا روی این بخش باید بیشتر کار می شد, حتی با وجود پچ ها و آپدیت های مختلف همچنان مشکلاتش حل نشده.
راستی این درخت مهارت بازی چرا جوونه نمی زنه؟ تا آخر بازی شما نهایتا میتونین از بین بیش از ۵۰ ابیلیتی فقط ۱۲ تا رو انتخاب کنین! میوتیجن ها و ترکیب کردنشون با ابیلیتی ها برای بونس ایده ی جالبی هستن؛ منتها کوچیک و جمع و جور بودن درخت مهارت رو حل نمی کنه. کلا این المان های مربوط به نقش آفرینی که تو بازی کم رنگ هستن و به حاشیه رفتن باعث میشد حس نکنم دارم یه نقش آفرینی ناب و اصیل رو تجربه می کنم, از نظر گیم پلی تجربه ی بازی به یه بازی اکشن ادونچر نزدیک تر بود به نظرم؛ حداقل به خاطر کم رنگ بودن درخت مهارت, الکمی و کرفتینگ این طور حس می شد.
گشت و گذار و کشف در محیط عظیم و با جزئیات بازی یکی از لذت هایی بود که پر از پاداش بود و هر بار جواب کند و کاو و زیر و رو کردن مپ آیتم های به درد بخور بود. شمشیر زره و هر نوع سلاح دفاعی یا هجومی که در بازی پیدا می کردم حسابی به کارم می اومد: چه برای استفاده و چه برای فروش و به جیب زدن پول! و البته سیستم اقتصادی بازی یکم بیش از حد دست و دل باز بود و خیلی زود گرالت رو به همه چیز می رسوند.
از گشت و گذار گفتم؛ یادی هم بکنیم از روچ, دوست وفادار و پر باگمون! سرعت و استامینا ی مناسبش باعث می شد سواری حسابی به دلم بچسبه و نه خسته کننده و نه بیش از حد کوتاه و سریع باشه. البته قایق سواری هم هرچند چیز خفن یا خیلی خاصی نبود اما ایراد درشتی هم نداشت. گوئنت هم که تفریح شماره ی یک من موقع وارد شدن به هر شهر و روستا و خلاصه رسیدن به هر محیط انسان نشین جدید بود! جدا از آسونی بازی با هوش مصنوعی مشکل خاصی تو این بازی دیده نمی شد و برعکس, یه تجربه ی لذت بخش و معتاد کننده بود: رفتن از این طرف به اون طرف و دیوانه وار کارت جمع کردن و ۱۰ سکه بردن! تورنومنت سخت و حساس High Stakes
و کوئست Collect ’em All
که از اول تا اواخر مین کوئست همراهم بود از جذاب ترین قسمت های گیم پلی بازی بودن.
کاش یه بخش
PVP
یا همچین چیزی برای گوئنت در نظر گرفته می شد.
در کل گیم پلی با این که اون قدر که انتظار داشتم نسبت به ویچر ۲ پیشرفت نداشت اما تجربه ی مورد قبولی بود, هرچند که در صورتی که بهتر کار می شد؛ می تونست خیلی جایگاه این بازی رو در نظرم بالاتر ببره.
Story
و اما می رسیم به داستان بازی!
مین استوری که راجب سیری بود داستان جذاب و درگیر کننده ای بود. فرمول “برو به این شهر و برای یه سری کرکتر یه سری کار انجام بده تا در ازاش یه سری کات سین و یه شورت گیم پلی راجب سیری جایزه بگیری” حسابی به بار نشسته بود و به لطف استوری لاین های جذاب و کرکتر های خوبی که در لا به لای این فرمول گنجونده شده بود با داستانی جذاب طرف بودیم. بخش ابتدایی اکت ۱ (ولن) که حسابی منو به خودش جذب کرد, چون نه تنها تشنه ی یافتن اطلاعات درباره ی سیری و روبه رو شدن با وایلد هانت بودم, استوری لاین بلادی برن و حتی ساید کوئست های مربوط به Keira و لثو کاملا منو میخکوب کرده بودن! ادامه ی کار و بخش نوویگرد هم این جذابیت رو (البته با افت محسوسی در گیم پلی اون هم بیشتر به خاطر ادامه یافتن اتفاقات در محیط شهری) حفظ کرد و دیدار دوباره با زولتان و دندیلاین هم که نیازی به توضیح دادن نداره! این وسط بد نیست از کوئست جذاب و متفاوت A Play’s the Thing
اسم ببرم, کوئستی که باعث شد به قدرت و توانایی تیم نویسندگان بازی و سناریو نویسی فوق العادشون ایمان بیارم…
در ادامه به اسکلیگه رسیدم و با بانو ینفر و داستان کشمکش سیاسی این جزایر همراه شدم, که این جا بود که کم کم داشت اون فرمولی که بالا اشاره کردم ته می کشید و بیش از حد کش داده می شد؛ که خوش بختانه در جایی که باید به اتمام رسید و با سرنخی جالب (Uma)
برای اکت دوم منو مشتاق کرد. البته باید اشاره کنم که ساید کوئست های این بخش هم جذابیت خودشون رو حفظ کردن و انتخاب های جالبی رو هم در پی داشتن.
داستان تو اکت ۲ سرعت بالاتری پیدا می کنه و به قسمت های حساس تری می رسه. خیلی از کوئست ها با کمترین گیم پلی ممکن به پایان می رسن و بعضی فقط انتخاب دیالوگ هستن! آزادی عمل به طرز عجیبی کم رنگ می شه و بازی به یه بازی خطی تبدیل میشه که اول کار تو ذوقم زد, اما از نظر داستان و کمپین اصلی کاملا منطقی به نظر می رسید. بخش حمله ی وایلد هانت از نظر داستانی و احساسی چیزی کم نداشت و کات سین ها کاملا ابهت و جذابیت وایلد هانت رو نشون می دادن؛ اما از نظر گیم پلی واقعا این بخش تو ذوق می زنه.
البته در ادامه و اکت سوم که دیگه داشتیم به پایان نزدیک می شدیم جذابیت داستانی و اتفاقات مهم حسابی سرمو گرم کردن و با این که اکت ۲ و ۳ در مجموع به اندازه ی اکت اول طولانی نبودن با این حال بازی افت داستانی چندان شدیدی از این نظر نداشت, مگر از بعد گیم پلی که یکم وجهه ی وایلد هانت رو خراب کرد.
در کل میشه گفت روایت داستان ویچر و کلیت و چارچوب داستانی بازی چیز شاهکار, انقلابی یا بی نظیری نبود. اما در کل داستان جذابی بود که از هر قدم و هر بخشیش لذت می بردم. این که داستانی در ۵۰ ساعت روایت بشه و جذابیت خودش رو (با وجود این همه شاخ و برگ دادن و پرداخت به جزئیات که بعضا هیچ ارتباطی به اصل و ریشه ی داستان اصلی نداره) حفظ بکنه واقعا کار آسونی نیست. البته از ضعف پرداختی و عدم حضور عجیب وایلد هانت در بازی نمیشه چشم پوشی کرد. شخصیت پردازی در کل (بدون در نظر گرفتن وایلد هانت) بسیار خوب کار شده و به شخصه هیچ زمانی از بازی از این نظر مشکلی ندیدم. به عنوان بهترین مثال های پرداخت کرکتر هم می تونم به ینفر اشاره کنم. کرکتری که در جای مناسب ری اکشن ها رفتار ها و دیالوگ های مناسب و به جا از خودش نشون میده و کاملا اون ویژگی های مهم شخصیتی که باید باهاشون ینفر رو بشناسیم برامون تصویر سازی می شه. البته تک تک کرکتر های بازی به این جزئیات و دقت در پرداخت مفتخر نیستن؛ اما, واقعا کی انتظار داره که باشن؟! هر شخصیتی به اندازه ای که باید پرداخت شده و از این نظر کم و کسری چندانی وجود نداره.
روند تصمیمات مهم هم یه کم عجیب بود! مثلا من الان به سیری بگم برف بازی بکنیم یا نکنیم کل تفکراتش جهتشون عوض می شه و پایان فرق می کنه؟ البته پایان های بازی تنوعشون در حد مورد قبول بود اما این همه صحبت از ۳۶ پایان باعث شده بود یکم انتظارمون بالا بره؛ بازم هایپ این وسط کارو خراب کرد. ضمنا بد نبود حداقل به جای ۲-۳ خط سامری دادن راوی حداقل چند تا کات سین نشون داده می شد که برامون خاطره انگیز تر بشه. با عرض معذرت یاد پایان جومونگ افتادم.
Graphics
اما از گرافیک بگیم, گرافیکی که تلاشمو کردم زیاد امیدم رو نسبت بهش بالا نبرم و چشم به راه ورژن دان گرید شده باشم. اما هر چقدر هم شما چشمتون رو به حقایق باز باشه باز هم بار اول که تو محیط می گردین و گرافیک واقعی بازی رو می بینین نمی تونین حسرت اون نمایش فوق العاده ی E3 2013
رو نخورین… افت فریم و مشکلات دیگه ای هم در بازی دیده شده که خوشبختانه بنده ورژن ۱۷ گیگ آپدیت شده ی بازی رو امتحان کردم و مشکل فنی خاصی تو بازی ندیدم, حتی باگ بزرگ که مشکلی تو روند بازی برام پیش بیاره هم ندیدم. بزرگ ترین باگی که تو بازی بهش برخوردم در حد همین پرت شدن سر و کله ی دشمنای کشته شده به آسمون یا روی هوا یورتمه رفتن روچ بوده. همین! هرچقدر هم که از دان گرید بنالیم باز هم نمیشه چشم روی زیبایی ویچر۳ بست. عظمت و گستردگی محیط بازی و تنوع کم نظیری که در بخش های مختلف مپ مشاهده میشه, حسابی آدم رو سر کیف میاره. طراحی منحصر به فرد ولن, نوویگرد و اسکلیگه (چه در محیط های شهری چه در بخش های خارج از محل سکونت) پیشرفت عظیمی نسبت به نسخه ی قبل محسوب میشن. تنوع حیوانات بازی هم در حد بسیار خوبی قرار داره؛ چه حیواناتی همچون خرگوش و گوزن, چه حیوانات وحشی و درنده ای چون گرگ و خرس. البته این تنوع در گیاهان و نباتات هم دیده می شه که جای تحسین داره. کیفیت بافت ها و تکسچر ها هم جای غر زدن و اشکال گیری چندانی نذاشته و خبری از لبه های زشت و زمخت هم نیست. البته عمق دید و طراحی با دقت وحشتناک بالایی که در تریلر های بازی دیده می شد هم جایی در اثر نهایی ندارن.
انیمیشن های حرکت, پرش, سوار و پیاده شدن روی اسب, انجام
Sign های مختلف,
مبارزه و… هم به خوبی پیاده سازی شدن و قابل باور هستن. لیپ سینک و حرکات چهره در زمان حرف زدن و نشان دادن حس عالی نیستن ولی نمی شه چندان سخت هم گرفت؛ با توجه به حجم عظیم دیالوگ ها و سناریو های مختلف.
کارگردانی کات سین های بازی هم به نحو احسن انجام شده و یکی از چیزهایی بود که نظرمو به خودش جلب کرد.
طراحی چهره و حرکات کرکتر ها هم در حد خوب قرار داره. البته یه چهره هایی هست که تو بازی ممکنه چندین بار تکرار بشن و رو اعصاب برن. مثلا اون مرد روستایی با موهای قارچی بلوند! یا طراحی چهره ی بچه ها که فیس خیلیایی که تو بازی از نزدیک می بینید با دماغ کوفته ای و کک و مک هستن. شاید بگید دارم گیر الکی میدم ولی وقتی صورت بچه گی های سیری و یتیم کروکبک باگ و بچه های خیابون های نوویگراد همه یکین براتون یکم عجیب نیست؟
البته لیپ سینک ها هم از حد خوب فراتر نمی رن؛ منتها با توجه به حجم بالای دیالوگ ها و ری اکشن های مختلف میشه به راحتی چشم پوشی کرد.
Music and Sound
از نظر صدا گذاری به نظر من بازی عملا بدون نقص عمل کرده. چه صدا پیشگی شخصیت ها که همه به خوبی انجام شدن؛ چه صدا های محیطی مثل غرش خرس یا صدای سم اسب بر روی زمین خیس. موسیقی بازی هم دست کمی از صدا گذاری نداره, در زمان مبارزه اون شور و هیجان و حسی که باید رو منتقل می کنه و در زمان روندن با آرامش در بین مناظر زیبای بازی حسابی حس و حال قدم زدن و لذت بردن از صبحگاه آرام و دلپذیر رو تو آدم زنده می کنه… تنوع مناسبی هم که داره, پس دیگه چی میخوایم؟!
خب دیگه خیلی پر حرفی کردم, در آخر فقط اینو بگم که ویچر ۳ برام بالاتر از نسخه ی ۲ قرار گرفت. بهترین نقش آفرینی عمرم نشد, اما تجربه ی خیلی خوب و به یاد موندنی ای بود که همونطور که اول نقد گفتم کارم هنوز باهاش تموم نشده. بازی به نظر من در حد پرافتخار ترین بازی تاریخ نبوده و نیست, اما به هرحال به نظر منتقدین احترام می ذارم.
نکات مثبت بازی: داستان جذاب و طولانی _ ساب پلات های جذاب _ ساید کوئست های لذت بخش _ گرافیک چشم نواز _ موسیقی کم نقص _ گوئنت _ تنوع محیطی بالا
نکات منفی بازی: ساده بودن بازی _ الکمی _ عدم پیشرفت قابل قبول گیم پلی _ ۳۶ پایان _ سیستم لول بندی بازی
Overall
گیم پلی ۷.۵/۱۰
داستان ۸.۶/۱۰
گرافیک ۹/۱۰
موسیقی و صدا گذاری ۹.۳/۱۰
نمره ی کلی: ۸.۵
بخاطر این اسم لعنتی Keira هرچی پست می کردم نمی اومد :lol:
ادیت کردم انگلیش نوشتم تا درست شد بالاخره
آخه Keira که مشکلی نداره :۲۳:
در مورد نکات مثبت بازی با شما موافقم ولی با نکات منفی تون مشکل دارم مثلا برای سخت تر شدن بازی میتونستید درجه سختی بازی رو بالا ببرید.
در مورد پیشرفت گیم پلی بازی هم باید بگم که نسبت به قسمت قبل خیلی بهتر شده.
در مورد پایان های بازی هم فکر کنم کلا ۳ پایان اصلی برای بازی وجود داشت که فقط چند انتخاب مربوط به Ciri که به نظر مهم نمیان روی پایان ها تاثیر داشت که این هم یه مشکل بود.
در مورد سیستم لول بندی مراحل هم به نظرم اتفاقا ایده ی خوبی بود.
درسته. خواستم بگم بزرگترین اشتباهم تو بازی شروع نکردنش رو درجه سختی دث مارچ بود. ولی این توجیه نمی کنه سادگی بیش از حد بازی رو
این که بازی از نظر لول بندی بالانس نبود خوشحال میشم توضیح بدین چطور ایده ی خوبی بود؟
البته این ایده ی لول بندی مراحل مشکلاتی هم داشت که شما بهش اشاره کردید ولی اگه بی نقص پیاده میشد مشکلی نداشت در واقع یکی از مزیت هاش این بود که میشد فهمید بهتره اول کدوم مراحل رو رفت و چطور داستان رو پیشبرد.
یه روز هم صبر می کردید میخواستم مورتال کامبتو بگیرم :lol:
Blood & wine
خب به دلیل مشکلات کنکوری بازی ۳۰ ساعته رو ۲۴ ساعته تموم کردم (نمی دونم چرا CDR انقد توی تایم بازی هاش “اضافه نمایی” می کنه (احتمالا از فست ترول استفاده نمی کنن :lol: ))
مهمترین نقطه ی قوت بازی ماموریت های فرعیش هست به نظرم، که روایتش از قبل هم قوی تر شده (سازنده ها برای monster nest ها هم داستان تدارک دیدن!)
اوج مراحل فرعی حمله به کمپ های بزرگ دشمنان هست که یه مبارزه ی تر و تمیز و در پی اون یه حمام خون از نوع تانتینویی به وجود میاره
دشمنان جدیدی که برای بازی طراحی شدن گاهی عالی و گاهی بد هستند . خون آشام ها (از جمله بروکسا) خوب هستند ولی اون کرم خاکیه ( :۲۳: ) بد طراحی شده چون به راحتی با یه ایردن میشه قاچش کرد
با آپدیت جدید اینتر فیس ها و منو ها خیلی تغییر کردن و بهینه تر شدن (هر چند عادت کردن بهشون سخته ) اما این آپدیت با همه ی خوبیاش یه خروار باگ جدید رو ب وجود آورده ک امیدوارم بعد ها رفع بشه
از نکات مثبت دیگه هم میشه گفت ک آپگرید های جدید واقعا کاربردی هستن و مثل DLC قبل فقط یه چیز دهن پر کن و اضافی نیستن
از نکات خنثی باز هم میشه یه خونه دار شدن گرالت اشاره کرد ک نهایتا تنها کاربردش جمع کردن داستان بازی هست
جا داره در نهایت به اون گرگه هم اشاره کنم ک لهجه ی فرانسوی داشت :lol: فان ترین شخصیت کل بازی بود
جمع بندی هم اینکه بلاد اند واین بازی خوب و سرگرم کننده ای هست اما ازش انتظار پایان دهن واکن نباید داشت
تو DLC قبل که Shani رو بهمون دادن دوباره پس گرفتن توی این یکی شکست عشقی دیگه ای وجود نداره؟
اها خوب شد گفتی بازی پتانسیل بالایی برای رومنس داشته ولی به مفتضح ترین شکل ممکن پیادش کردن (در اولین فرصت ممکنه کاراکتر مفعول رو به تریس تغییر شکل می دم )
واقعا حیف شد.البته توی داستان اصلی یه مثلث عشقی فوق العاده وجود داشت.واقعا انتخاب بین Triss و YEN کار بسیار مشکلی بود.
The Banner Saga 2
شماره ی دوم بازی حماسی Banner Saga که ادامه ی مستقیم داستان شماره اول است و به خوبی توانسته همون حس خاص نسخه ی اول رو القا کنه و در کنار نگه داشتن ریشه هاش برروز رسانی های ریز و موثری نیز انجام داده.
بازی در ژانر نقش آفرینی است و مبارزات به صورت نوبتی و استراتژیک هست. داستان بازی در دوره ای خیالی رخ میده که حال و هوای اسکاندیناوی قدیم رو داره و همین موضوع این بازی رو برام خواستنی تر کرده.
داستان بازی در کنار روایت اصلی خود روایت فرعی نیز دارد که انتخاب های شما بسیار تاثیر گذار هستن و بعضا امکان داره با یک انتخاب اشتباه مجبور بشید به سیو قبلی مراجعه کنید. پس حتما انتخاب هاتون رو جدی بگیرید که بسیار تاثیر گذار هستن.
با توجه با پایانی که در نسخه ی قبل انتخاب کردین بازی ادامه پیدا میکنه و در واقع با هرپایان خاص نسخه ی اول, بازی برای شما داستانی متفاوت روایت میکنه. وجود نژاد خاص در کنار انسان ها و وجود گرافیک وطراحی هنری چشم نواز به همراه موسیقی فوق العاده ی بازی باعث میشه به شدت محو فضای خاص بازی بشید.
گیم پلی بازی هم که حداقل برای من از نقاط قوت بازی بوده در این شماره هم به همان صورت ادامه پیدا میکند فقط با این مزیت که دشمنان جدید, نیروهای مختلف قدرت های جدید به همراه تغییرات ریز در زمین بازی همراه هستیم.
در کل بازی عالی بود و من مشکلی ندیدم.
نمره ی کل: ۹.۵/۱۰
===============
Bioshock Infinite
خب مطمئنم اکثرا این بازی رو تموم کردن پس نیاز به توضیح نداره. بازی همه چیزش مثبت بود و هیچ نکته ی منفی برای من نداشت هرچند ترجیح میدادم تعداد اسلحه ها بیشتر میبود هرچند کمبودی حس نشد.
پایانش هم اون چیزی که من به نظرم رخ داد با اتفاقی که ظاهرا قراره در DLC ها رخ بده کاملا متفاوته و هنوزم گیج و مبهوتم که چی شد و چی نشد.
لطفا کسی راجب عاقب بوکر و لیز فهمید ما رو هم در جریان بزاره.
نمره: ۱۰/۱۰
==============
Shank 2
در کنار پسر دایی گرامی گهگاهی هم حالت سوروایور مود شنک دو رو میریم که بسیار هم دل انگیز و دلچسبه. کلا بازی دو بعدی خیلی خوبی بود و از همچین بازی “بزن برو جلویی” انتظار بیشتر هم نداشتم. فقط متاسفانه کمبود لوکشین و اسلحه های اصلی کاراکتر ها در بخش کوآپ به شدت اذیت میکنه و کاش تنوع بهتری به خرج میدادن.
نمره: ۸/۱۰
=============
داستان DLC بازی Bioshock Infinite از نسخه ی اصلی جداست ،پیشنهاد میدم به هیچ وجه از دست ندید .درباره ی داستان هم سایت های مختلفی درباره اش صحبت کردن میتونید سرچ کنید.
عزیز خاکسپاری در دریا حکم بخش گمشده و رابط ارتباطی کل دنیایه که لوین در این دو بازی خلق کرد.همینطور جواب تمامی سوالات بی پاسخ اولین بایوشاک و بیکران رو هم میده.در انتها هم همونطور که ذکر کردم،همه چیز رو به طرزی شگفت اور بوسیله الیزابت به یکدیگر متصل میکند.
Deadly Premonition رو شروع کردم. حسه فوق العاده و نابیو بهم داد که مدت ها بود تجربه نکرده بودم. از لحاظ فنی خیلی بشدت فاجعس باورتون نمیشه بازی با این گرافیک سال ۲۰۱۰ اومده باشه انگار واسه دو سه نسل پیشه. بعضا از بازی ها PS2 هم گرافیک بد تری داره با انیمیشن ها فاجعه صدا گزاری عجیب.( وسط دیالوگا موزیک میزارن در حد لالیگا) ولی با تمام این مشکلات فعلا چسبیده فضا سازی عالی شخصیت های عجیب و عالی ترکوندن. فضای سنگین شهر همیشه همچین اتمسفری تو فکرم بود. فعلا از بازی راضیم تا ببنیم چی پیش بیاد.
Power Stone
اقا این بازی معرکس حتما تجربه کنید. ارکید مودش تموم کردم دوبار ایشالله تا هفته دیگه نسخه دوم و انیمه شو اگه پیدا کردم دان میکنم. مرسی کپ کام
DOTA
مثه همیشه عالی
فرزاد deadly premonition فوق العادست.
پارسال تا نصفه هاش رفتم،بعد طی اتفاقاتی رها شد و مجدد باید در اولین فرصت برگردم سراغش.بشدت از داستان و شخصیت پردازی قویی برخورداره.اگه خوشت اومده ازش پیشنهاد میکنم سریال twin peaks دیوید لینچ رو هم ببینی.بسیار از نظر فضاسازی و حس حال شبیه به هم هستند.
بعد از این برو سراغ D4:dark dreams dont die که اثر بعدی همین سازنده است.
حتما تا انتها میرم. اتفاقا میخواستم D4 رو بگیرم. چشم deadly premonition افتاد حال کردم با فضاش رفتم سراغش. بزودی سراغ D4 هم میرم.
Deadly Premonition
حتما بازی میکنم.امیدوام عالی باشه.
ممنون بابت معرفی و نقدش.
فوق العادست.حتما این کار رو بکن.فقط همونطور که فرزاد خان در نقدشون اشاره داشتند،از نظر گرافیکی و فنی در سطح واقعا بدی قرار داره.حتی گیم پلی هم تا نیمه های بازی تجربه واقعا عذاب اوریه.ولی تحمل همشون میرزه.بقدری داستان و فضاسازی خوب کار شده که تمامی این مشکلات بی ارزش میشوند.
اگرم دیدید به هر دلیلی نمیتونیدبازی رو انجام بدید،یوتیوب در خدمته،برید بازی رو اونجا تمام و کمال تماشا کنید و لذت داستان فوق العاده اش رو ببرید.
دوستان یه سوال از کسایی که ps4 دارن،این بازی هاى اکانتى که میفروشن میکن که تا ۶ ماه میشه انلاین بازی کرد و اگه اکانتو دستکارى نکنیم و سون بفهمه بازی بن میشه نه کنسول،درسته؟
احتمالش هست…..این اکانتا هک شدن
همچنان دارک سولز ۳
PC
شد ۱۳ باس الان تو منطقه ای هستم که مکان تاریک تره فایرلینکه دارم با باس اونجا می جنگم
فقط اون اژدها ولوتریک مونده
۸ از ۱۰
با همون ۸ فریم؟ :۲۳:
تبارک الله :lol: من که هنوز بازی نکردم،ولی مطمئنم اگه با ۶۰ فریم هم بازی کنم به این قدرت و سرعت پیش نمیرم :lol:
احسنت اخوی :lol: :15:
آره تا حالا شده ۲۴ ساعت ۱۰ دقیقه
با موس و کیبورد بازی می کنم
:lol:
ماشالله صادق جان من چون بازی شصت فریم نشد فعلا بیخیالش شدم.
جدا پرو باید باشید تا دارک سولز بازی کنی تازه اونم هشت فریم تازه اونم با موس کیبرد. اخه با موسو کیبرد؟ :۲۴:
آره من با ماوس و کیبورد راحت ترم، تازه نسخه ی یک و دو را هم با ماوس و کیبورد بازی کردم :۲۴:
درود بر تو صادق جان!پوز تمام مدعیان سولز رو به خاک مالیدی!(اصلا منظورم یره نیستا!) :lol: :lol: