۲۰ صحنه به یادماندنی از نسل هفتم کنسول های بازی

در ۱۴۰۱/۰۴/۳۰ , 14:00:00
Half-Life, Heavy Rain, mass effect

اکثر بازی‌ها لحظات و صحنه‌هایی به یادماندنی و خاطره‌انگیز دارند که باعث می‌شوند این لحظات در ذهن و فکر مخاطب ثبت شده و موقعیت‌هایی مملو از احساس را برای شما رقم می‌زنند؛ حتا برخی از این صحنه‌ها ممکن است تا ابد در فکر و ذهن شما نقش بسته و به شکل یک خاطره باقی‌ بمانند. این هفته ما سعی کردیم تا لیستی از این لحظات به یادماندنی از بین عناوین نسل قبل، یعنی نسل هفتم گردآوری کرده و ارائه دهیم؛ نکته مهم این لیست این است که ما سعی کردیم بیشتر صحنه‌هایی که در طول «cut scene» یا یک صحنه سینماتیک در حال نمایش است را گلچین کرده و رتبه بندی بکنیم. با توجه به تعداد زیاد این صحنه‌ها این هفته تعداد لیست را به بیست عنوان افزایش دادیم،

هشدار: تمامی مطالب زیر حاوی اسپویل بوده و ممکن است داستان بازی برای شما لو برود!

 

۲۰- Mass Effect ۳ (همه چیز به تصمیم او بستگی دارد)

maxresfault

مطمئنا همه قبول داریم که قسمت سوم بازی «اثر جرمی» نتوانست آن طور که شایسته است مخاطبان را راضی کند اما وداع با این بازی و سفینه «نرماندی» و مخصوصا فرمانده «شپرد» در نوع خود احساسی و دراماتیک بود. صحنه‌ی پایانی و زمانی‌که دو انتخاب پیش روی شماست تا یا خود را نابود کنید و یا به ادامه حیات با رپیرها و انسان‌ها رضایت بدهید، انتخابی بس سخت بود؛ شپرد همیشه لیاقت و حس فداکاری خود را بارها ثابت کرده بود و این‌بار در آخرین مأموریت خود با دو انتخاب سخت روبرو است و در صورت انتخاب و تسلیم جان خود در ازای زندگی بشریت ما به همراه یک موزیک احساسی با شپرد برای همیشه خداحافظی کرده و رشادت‌های وی را هرگز فراموش نخواهیم کرد.

۱۹- Dragon Age: Origins (چهره‌هایی پست و حقیر توصیف و در تاریخ ثبت می‌کردند!)

maxsdefault

همیشه قدرت و طمع و حرصی که به دنبال خود می‌آورد انسان‌های خوب را می‌سوازند و تبدیل به خاکستری در تاریخِ قهرمانان و فداکاران می‌کند. در داستان‌های واقعی و تخیلی زیادی؛ مشاور، وزیر، معاون، برادر یا خواهرِ شاه به او خیانت می‌کنند تا قدرت را در دست بگیرند. فرض کنید در دوره و عصری زندگی می‌کنید که اژدهایان، موجودات افسانه‌ای و جادویی وجود دارند و در این گیر و دار جنگ قدرت نیز مانند همیشه در صحنه حاضر است؛ در این زمان کمتر کسی به فکر نجات نسل انسان است. معمولا در این زمان‌ها، گروه‌ها و احزابی وجود دارند تا بدون جبهه‌گیری و بدون هیچ تعصبی، برای نجات بشریت بجنگند. در بازی «عصر اژدهایان: ریشه‌ها» (Dragon Age: Origins)، مشاور و نزدیکترین فرد به شاه در حکومت به او خیانت می‌کند و عواقب خیانت وی گریبان رهبر گروه میانه‌رو و منجی بشریت، یعنی «سرپرستان خاکستری» (Grey Wardens) را نیز می‌گیرد.

«لوگهِین» (Loghain) به شاه خود، «کایلن» (Cailan) در میدانِ نبرد با موجودات جادویی و خبیث -Darkspawn- خیانت می‌کند و سپاهیانی که شاه برای حمایت از واردن‌ها به میدان نبرد آورده بود را دور می‌کند. واردن‌ها، شاه و تعداد کمی از سپاهیان او تنها می‌مانند، و شاه کشته می‌شود. دانکن -رهبر واردن‌ها- نیز که مرگ و شکست خود را علیه پنجمین حمله و لشکرکشی این موجودات -که از آن‌ها با عنوان The Blight نام می‌برند- دیده است، با تمام توان خود به موجودی که شاه را کشته ضربه می‌زند. او ناتوان و زخمی، سپاه دشمن را می‌بیند که به سرعت در حال هجوم آوردن هستند؛ در لحظات آخر، او متوجه می‌شود که مشعل برج روشن است و خبری از سپاهیان اضافه نیست -ماموریت شما، به عنوان شخصیت اصلی بازی، روشن کردن این مشعل بود؛ با روشن کردن این مشعل، نیروهای اضافه‌ی شاه می‌بایست خود را نشان می‌دادند-. او با خشم فراوان به آغوش مرگ‌اش می‌رود. یکی از حماسی‌ترین و احساسی‌ترین صحنه‌های این بازی، همین صحنه است. در این صحنه، دانکن خودش را یک رهبر و قهرمان واقعی نشان می‌دهد.

۱۸- Half Life ۲  Episode ۲ (آخرین یادگاری از نیمه جان)

ep2_outland_12a0000شاید آخرین صحنه‌ای که از یک «نیمه جان» در خاطره‌ها باقی مانده است، همین صحنه باشد. قسمت دوم از دومین شماره نیمه جان با یک تراِژدی تمام می‌شود و پدر «الکس»، «ایلای ونس» (Eli Vance)، در برار چشمان «گوردون» و الکس توسط یکی از اعضای Combine Advisor کشته می‌شود. در این صحنه به شکلی کاملا دراماتیک و ناراحت‌کننده Advisor خرطوم خود را وارد پشت مغز پدر الکس کرده و نه تنها او را می‌کشند بلکه اطلاعات وی را هم استخراج می‌کنند؛ ایلای با دخترش وداع می‌کند و کشته می‌شود، تلاش «داگ» (Dog) نیز برای نجات جانش بی‌فایده بود و آخرین قسمت ارائه شده از نیمه جان با یک تراژدی بزرگ تمام می‌شود. ما همچنان منتظر هستیم تا ببینیم آینده‌ی این اتفاق به کجا خواهد رسید.

۱۷- Gears of War ۲ (صحنه پیدا شدن همسر دام و روبرو شدن با یک تراژدی)

048gF2OgMzfJ0_l

نبود یک صحنه‌ی احساسی در عنوان «چرخ‌های جنگ» به خوبی احساس می‌شد، زمخت و تاریک بودن بازی فضایی کاملا خشن در جو آن ایجاد کرده بود تا این‌که در قسمت دوم و در صحنه دیدار «دام» (Dom) با همسرش «ماریا» یکی از صحنه‌های دراماتیک و زیبای این مجموعه شکل داده می‌شود. عشق و علاقه دام به همسرش آن‌قدر زیاد است که در اولین لحظه برخورد با ماریا متوجه تغییر ظاهری و فیزیکی بدنی وی نشده و او را همانند آخرین باری که قبل از ترک منزل برای عزیمت به جنگ دیده است، مشاهده می‌کند؛ چند دقیقه‌ای با او خلوت می‌کند و دوران خوش گذشته را در ذهن خود مرور کرده و حتا همسرش را در آغوش می‌کشد تا این‌که «مارکوس» او را از شوک خارج می‌کند تا دام با واقعیت روبرو شود، ماریا دیگر یک انسان معمولی نیست و توسط لوکست‌ها مورد آزمایش قرار گرفته و در نهایت جسمی بی‌روح و نیمه جان ازش باقی مانده است؛ دام واقعیت را قبول نمی‌کند و در تلاش است تا آن را رد کند اما تلاش او بی فایده‌ است و در انتها با شلیک یک گلوله ماریا را از درد و عذابی که متحمل می‌شد خلاص می‌کند.

۱۶- Heavy Rain (تمام تلاش یک پدر!)

dsc_0114-635x421

«باران سنگین» از ابتدا تا انتها یک دنیا غم و اندوه است؛ داستان و روایت خاص بازی در کنار موسیقی شاهکارش یک فضای کتاب‌گونه زیبا و غم‌انگیز را شکل داده است. داستان بازی به خوبی پیش می‌رود، همه جا رنگی و همه شاد بودند تا این‌که سایه‌ی شوم مرگ بر خانواده «اتان» افتاده و یکی از پسران‌اش در حادثه تصادف کشته می‌شود. اتان در یک فروشگاه بزرگ به دنبال پسرش که او را گم کرده می‌گردد، سراسیمه اسم‌اش را فریاد می‌زند تا این که در آن سوی خیابان پسرش را پیدا می‌کند، پسر با دیدن او به طرف‌اش می‌دود که ناگهان ماشینی از راه می‌رسد و نمی‌تواند سرعت‌اش را کم کند؛ تلاش اتان برای نجات پسرش راه به جایی نمی‌برد تا باران شروع به باریدن کند.

۱۵- The Witcher ۲: Assassins of Kings (آخرین دیدار با فرزندان)

maxresdefault111کشته شدن پادشاه «فلتست» (Foltest) یک نوع ترور نیز به حساب می‌آید. درست زمانی‌که پادشاه و حتا خود «گرالت» به اعضای داخل قلعه اعتماد کامل دارند همه چیز برعکس شده و فردی در لباس یک روحانی و راهبه داخل قلعه می‌شود و سیاهی را با خود می‌آورد؛ «لتو» (Letho) که نه تنها به فرزندان پادشاه دسترسی داشت بلکه در آن واحد در فرصتی مناسب پادشاه را جلوی چشمان فرزندان‌اش و گرالت می‌کشد و فرار می‌کند. این اتفاق در اوایل بازی رخ می‌دهد و سایه‌ی غم و اندوه آن به دلیل از دست دادن پادشاهی محبوب چون فلتست تا آخر بازی بر روی داستان افتاده و حس انتقامی سخت در وجود گرالت و مخاطب به‌وجود می‌آورد.

۱۴- Batman: Arkham City (یک اتفاق غیر منتظره)

Death-of-the-Joker-Batman-Arkham-Cityمهم‌ترین هدف جوکر این بود که بتمن را در شرایطی قرار دهد که او مجبور به کشتن یک انسان بشود؛ کاری که با آرمان‌های بتمن مغایرت داشته و عملا غیرممکن است، حتا اگر به قیمت جان‌اش تمام شود. اما جوکر و نقشه‌های شوم‌اش این‌بار جواب داد و او بتمن را در شرایطی قرار داد که به‌طور اتفاقی باعث کشته شدن خودش شد؛ یک اتفاق کاملا غیر منتظره که حتا همراهان و دوستان شرور جوکر، زمانی‌که جسد بی‌جان او را به هنگام بیرون آمدن از محل حادثه دیدند، به تعجب وا داشت. در واقع جوکر برنده این نبرد بود؛ جوکر توانسته بود حس عذاب وجدان را در ابرقهرمان داستان ما ایجاد کند، بتمن با این‌که زنده مانده بود اما در عمل شکست خورده و مغلوب جنگ روانی جوکر شده بود.

۱۳- Call of Duty: Modern Warfare (ماشه را بکش)

PriceslidingaM1911

همه چیز برای کشتن «زخایوف» مهیا بود تا این‌که آن اتفاق لعنتی افتاد و در یک چشم به هم زدن یاران تیم بر روی پل و در مقابل چشمانمان گلوله باران شدند، زخایوف درست در یک قدمی ما قرار داشت ولی در همین یک قدم وضعیت آن‌قدر آشفته شد که تمامی امیدها به ناامیدی تبدیل شدند. تا این‌که شخصیت محبوب بازی، «کاپیتان پرایس»، کار خود را کرد و در مهم‌ترین و حساس‌ترین وقت ممکن اسلحه کمری خود را به سمت ما پرتاب کرد و همین اتفاق کافی بود تا فرصت برای کشتن زخایوف فراهم شود. همه چیز در یک لحظه رخ داد و ماموریت ما برای از بین بردن زخایوف با موفقیت به اتمام رسیده بود اما به بهای از دست دادن دوستان و هم‌رزمان خویش؛ این صحنه بهایی سنگین اما به یادماندنی داشت.

۱۲- Halo: Reach (سکوت به اندازه تمام سیاره ریچ!)

kat

آخرین ساخته استدیو «بانجی» اثری به غایت شاهکار بود، عنوانی که می‌تواند در اندازه‌های بهترین شوتر اول شخص تاریخ نیز رده بندی شود.  این شوتر ناب برخلاف مجموعه‌ی اصلی «هیلو» از شخصیت‌های جدیدی بهره می‌برد که هر کدام جز اولین اسپارتان‌های سیاره «ریچ» به شمار می‌روند؛ در طول روند داستانی بازی به نوبت هر کدام از شخصیت‌ها جان خود را برای ادامه ماموریت فدا می‌کنند اما در این میان شخصیت «کت» (Kat) بسیار متفاوت و به یادماندنی کشته می‌شود؛ کت در طول بازی بسیار دقیق و فرد منضبطی بود و به عنوان یک ستوان و آنالیزکننده اهداف دشمن به خوبی همراهان خود را یاری می‌کرد تا این‌که در حین همین ماموریت‌ها، درست زمانی‌که در حال انتقال اطلاعات به هم‌تیمی‌های خود بود، ناگهان توسط یک تک تیرانداز هدف قرار گرفته و در دم کشته می‌شود. لحظه کشته شدن کت خاص و شوکه‌کننده بود و درست در لحظه‌ای که مخاطب فکرش را هم نمی‌کرد شاهد متلاشی شدن مغز کت می‌شود؛ سکوت همه‌جا را فرا می‌گیرد و یاران هیلو مصمم‌تر برای ادامه مسیر خود می‌شوند.

۱۱- The Darkness (تعظیم تاریکی در برار عشق)

jenny-657x360

«تاریکی» را می‌توان یکی از بازی‌هایی دانست که در سبک اکشن اول شخص نگرشی جدید به وجود آورد؛ نگاهی از جنس روایت خاص و منحصر به فرد داستانی، تقابل عشق، شیطان درون، تاریکی و قدرت که باعث به وجود آمدن یک آشفتگی خاص در ذهن و حس مخاطب می‌شد. تاریکی یکی از به یادماندنی صحنه‌های در یک بازی ویدیویی را رقم می‌زند. زمانی که «جنی» (Jenny)، معشوقه شخصیت اول «جکی» (Jackie)، گروگان گرفته شده و به طرز بی‌رحمانه‌ای در روبه‌روی چشمان جک به قتل می‌رسد، صحنه واقعا دردناک و غیر قابل تحمل می‌شود. جکی در کنار جسد جنی حاضر شده، در مقابل عظمت عشق زانو زده و اشک می‌ریزد؛ حس انتقام به اوج خود می‌رسد و انگیزه‌ای مضاعف در ذهن مخاطب برای از بین بردن تمام عاملان این واقعه وحشتناک ایجاد می‌کند. جک به عشق خود حتا بعد از مرگ نیز وفادار می‌ماند و تا سال‌ها در فکر و ذهن خودش با جنی زندگی می‌کند.

۱۰- The Last of Us (بهانه‌ای برای آرامش)

maxefault

«جوئل» همین که بتواند سلامت جسمانی «الی» را فراهم کند، کار شاهکاری انجام داده است. اما الی بیشتر از هر چیزی به  آرامش روحی نیازمند است، آرامشی که برای دختری در این سن کم و در دورانی که هر لحظه با مرگ و اتفاقات تلخ اطراف روبرو شده و برای زنده ماندن تلاش می‌کند از واجبات است. الی از اتفاقات رخ داده خسته شده است و دیگر حوصله‌ی بحث و جدل ندارد، دیگر پرجنب و جوش نیست و یک جورهایی دیگر کم آورده است. حتا جوئل هم نمی‌داند چه باید بکند تا این‌که با زرافه‌ای روبرو می‌شوند که در حال خوردن غذا است و بسیار آرام و مهربان به نظر می‌رسد. در نگاه‌اش آرامش خاصی وجود دارد که واقعا الی به آن نیاز دارد و می‌خواهد که با نوازش کردن این حیوان به یک آرامش درون برسد. این احساس نه تنها در الی بلکه بر جوئل نیز تاثیر می‌گذارد؛ این زیبایی و آرامش بر ما نیز اثر گذاشته و محیطی منحصر به‌فرد را شکل می‌دهد تا یکی از بهترین صحنه‌های دنیای بازی حلق شود.

۹- Spec Ops: The Line (یک اشتباه، یک فاجعه)

SOTL - Concept Art (4)اشتباه در جنگ یک امر طبیعی است؛ در هر لحظه و در هر مکانی ممکن است این اشتباه از طرف نظامیان صورت بگیرد. این جمله ما البته فقط در حد گفتن و حرف زدن بسیار آسان است اما قرار گرفتن در آن لحظه و این‌که به عنوان یک نظامی اشتباهی وحشتناک انجام داده‌ایم سخت و غیر قابل باور است. عنوان Spec Ops: The Line را حتما به خاطر دارید، یک گروه نظامی که قصد دارند عملیاتی را به سرانجام برسانند که در طول مسیر خود با یک کمپ روبرو می‌شوند؛ کمپی که به خوبی در تیررس قرار دارد. شخصیت‌های داخل بازی به این نتیجه رسیدند که بهتر است قبل از ورود به کمپ آنجا را با بمب فسفری بمب‌باران کنند اما نتیجه کار حاصلی جز یک فاجعه در بر نداشت، کمپ هدف قرار گرفته یک مکان نظامی نبود و فقط محلی بود برای استقرار و جمع شدن مردم بی گناه و مظلومی که توسط نیروهای خودی تشکیل شده بود. اما ما به اشتباه، تمام کمپ را با خاکستر یکی کرده و از بین بردیم؛ صحنه سوخته شدن مادر و فرزندی در آغوش هم‌دیگر را می‌توان یکی از دردناک‌ترین صحنه‌های چند سال اخیر قلمداد کرد.

۸- Bioshock: Infinite (وقتی‌که حقیقت آشکار می‌شود)

photo_2016-07-18_19-02-55

مطمئنا تا به حال به این فکر افتاده‌اید که اگر می‌شد دوباره از نو شروع کرد و گذشته را کاملا پاک کرد، چه می‌شد و چطور از شروع نو و دوباره‌ی خود استفاده می‌کردید. فکر کنید که کاملا در آب، نماد پاکی و زندگی، فرو می‌روید و تمامی خاطرات، اعمال، وابستگان و آشنایان‌تان محو می‌شوند. این کاری بود که «بوکر» (Booker) شخصیت اصلی بازی «بایوشاک: بی‌کران» (Bioshock: Infinite) به آن علاقه داشت؛ البته تا زمانی‌که حقیقت را نمی‌دانست! او در پایان بازی توسط تنها همراه و دوست‌دارش، «الیزابت»، در آب غسل داده می‌شود و تمامی خاطرات‌آش، و الیزابت‌هایی که اطراف‌اش را محاصره کرده‌اند و او را درون آب فرو کرده‌اند، محو می‌شود.

در یک فانوس دریایی به شما ماموریتی داده می‌شود تا دختر حاکم شهر معلق در آسمان، «کلمبیا»، را در عوض پاک شدن قرض‌های‌تان به نیویورک بازگردانید. به جستجوی این دختر می‌روید و او را پیدا می‌کنید، با او هم‌سفر می‌شوید، به او علاقمند می‌شوید و در یک لحظه و چند دقیقه‌ای سفر در زمان و مرور بر گذشته، حقیقت را پیدا می‌کنید و کوچکترین نشانه‌ای که بی‌معنی به نظر می‌آمد، آن‌قدر معنا و مفهوم پیدا می‌کند که آن شخص تبدیل به نزدیک‌ترین فرد در زندگی‌تان می‌شود. تمامی اعمال و تصمیمات ما، می‌توانند مسیر کائنات و سرنوشت دیگران را تغییر دهند، و واقعیت‌های متفاوت و موازی بسازند. در پایان بازی، الیزابتی که نزدیک‌ترین و عزیزترین فرد در زندگی شماست، شما را در یک فانوس دریاییِ آشنا همراهی می‌کند؛ این فانوس به پل‌های چوبی روی آب و فانوس‌های متعدد و بی‌شمار دیگری راه پیدا می‌کند. از قدیم صور فلکی و ستارگان در تعیین سرنوشت انسان‌ها نقش داشتند، نه؟ حداقل باورها بر این اساس بوده است. آسمان مانند دریایی پر از فانوس‌های نورگردان است. هر فانوس نماینده‌ی یک سرنوشت و یک تصمیم است. بوکر، شما، و الیزابت بر روی پل‌های چوبی از فانوسی به سمت دیگری می‌روید و انعکاس خود را روی پل‌های چوبی دیگر و به سمت فانوس‌هایی دیگر می‌بنید. زندگی و سرنوشت مانند یک آینه است و همه چیز در آینه، به موازات وجود آن منعکس می‌شود. در پایان اشکال مختلفی از الیزابت، اشکالی که در طول راه سفر خود مشاهده کردید را دوباره و کنار یکدیگر می‌بینید. همه این اشکال، ظواهر و باطن‌های تغییر یافته، نمایانگر رفتار و تصمیمات شما هستند.

حال پاک شو، برای چند ثانیه در آب بمان و دوباره از نو شروع کن. این بازی دارای لحظات و صحنه‌های فوق‌العاده و ماندگار زیادی است که از هر کدام می‌توان چندین برداشت هنری، فلسفی و ادبی کرد. اگر هنوز این بازی را تجربه نکرده‌اید، بعد از اتمام خواندن این مقاله، سریع آن‌را تهیه کنید و از تک‌تک لحظات آن لذت ببرید.

۷- Brothers: A Tale of Two Sons (فداکاری)

maxresdداستان دو پسر؛ به خوبی و با تمام وجود در اواخر بازی با احساسات شما بازی می‌کند و در نهایت یکی از غم‌انگیزترین لحظات بازی‌های ویدیویی شکل می‌گیرد. وقتی فداکاری‌های برادر بزرگ‌تر را در طول بازی شاهد هستیم و وقتی او را به عنوان یک تکیه‌گاه در طول مسیر بازی برای برادر کوچک‌تر می‌بینیم، اتفاق آخر بازی به واقع مثل یک شوک بزرگ عمل می‌کند و بازی ما را با برادر کوچک‌تر تنها در دنیا رها می‌کند. به خوبی به خاطر دارم که چطور با برادر کوچک‌تر برای آوردن اکسیر نجات بخش تلاش کرده و با سرعت هر چه تمام خودم را به بالای سر برادر بزرگ‌تر رساندم اما چه سود که دیگر دیر شده بود.

۶- ۲ Call of Duty: Modern Warfare (نقابی که تا ابد در خاطره‌ها ثبت شد)

ma

کسی فکرش را نمی‌کرد که فرمانده «شپرد» در حق «گوست» و هم‌رزمش چنین کاری انجام دهد. حتا اگر از کشتن ناجوان‌مردانه‌ و خیانت او به دوستان‌اش بگذریم، صحنه‌ای که بر روی او بنزین ریخته و با سیگار برگ آتش زده شدند را هیچ‌گاه فراموش نخواهیم کرد. چه حس توصیف ناپذیری در آن لحظه داشتم؛ تمام روح و تن‌ام حس انتقامی بود که در من به وجود آمده بود تا خودم را همراه با کاپیتان پرایس به شپرد رسانده و تکه تکه‌اش کنم. گروهبان گوست در کمتر از چند مرحله به یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌هایی تبدیل شد که تا ابد در ذهن مخاطبین بازی‌های ویدیویی باقی خواهد ماند.

۵- Assassin’s Creed: Revelation (تعظیم در برابر بزرگ خاندان)

maxresdfaultخوب به خاطر دارم وقتی که با جسد «الطایر» روبه‌رو شدم سرشار از حسی فوق‌العاده شده بودم؛ چه شکوهی و چه عظمتی، دیدار با یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های چرخه بازی‌های ویدیویی که با شرافت تمام در لباس وزین اساسین‌ها بر روی تخت نشسته و جان به جان آفرین تسلیم کرده است. و چه کسی بهتر از «اتزیو» که بعد از سال‌ها بر مرقد بزرگ اساسین‌ها حاضر شده و در مقابل فرد بزرگی چون الطایر ادای احترام کند. به جرئت یکی از بهترین صحنه‌هایی که حتا در کل بازی‌های ساخت یوبی‌سافت نیز به راحتی می‌توان به آن اشاره کرد و با احترام تمام برابر «الطایر بن احد» قیام کرده و چند دقیقه‌ای ادای احترام بکنیم.

۴- The Last of Us (یک دروغ مصلحت‌آمیز)

maxresdefault555

جوئل برای قانع کردن الی باید به دروغ متوسل می‌شد، یک دروغ مصلحت‌آمیز که الی را مصمم می‌کرد برای ادامه زندگی و این‌که در دنیا هنوز انسان‌هایی هستند که به کمک آن‌ها بتوان واکسنی برای وضعیت موجود ساخت و نسل بشر را نجات داد. الی فقط یک چیز از جوئل خواست و آن هم این‌که جوئل قسم بخورد که همه چیزهایی که درباره‌ی او گفته است حقیقت دارد. جوئل مکث می‌کند، ساعت مچی خود را لمس می‌کند و مجبور می‌شود به یک دروغ مصلحتی تن دهد و قسم بخورد که تمام حرف‌های‌اش حقیقتی بیش نبوده و  با او کاملا صادق بوده است. در این‌جا این اعتماد است که حرف اول را می‌زند، اعتماد به حرف طرفین و این که الی می‌تواند با خیال راحت به آینده خود در این جهان نابود شده فکر کند؛ درحالی‌که جوئل تا آخر عمر با کوله باری از ترس در کنار او زندگی خواهد کرد.

۳- Red Dead Redemption (خانواده)

tumblr_o6rrdyf9KF1qk2t0mo1_1280

چه احساس خوبی است وقتی در نقش یک کابوی دوست‌داشتنی و مهربان و البته زبردست در غرب وحشی باشی. «جان مارستون» نه تنها ما را با دنیای غرب وحشی تمام و کمال آشنا کرد بلکه باعث شد ما ساعت‌ها با مردی همراه شویم که خانواده و مرام و معرفت در درجه اول برای‌اش اهمیت داشته باشد. این حس زیبا و دوست داشتنی لحظه به لحظه در جای جای بازی به مخاطب منتقل و اثر گذار می‌شد تا این که آن لحظه استثنایی فرا رسید. لحظه‌ای که در آن ما مرگ را با تمام وجود احساس کردیم و گلوله‌ها یکی پس از دیگر سینه جان محبوب ما را شکافته و در غرب وحشی تنها رهای‌مان کرد. بنابراین به جرئت این صحنه را می‌توان یکی از به یادماندنی‌ترین صحنه‌های نسل هفتم به شمار آورد.

۲- The Walking Dead (خداحافظ پدر!)

the_walking_dead_by_flare_chaser-d7wsvyg

مرگ یک دوست، یک همراه یا پدر به قدری دردناک است که توصیف آن در کلمات ممکن نیست. مشاهده‌ی مرگ و رفتنِ تمامی شخصیت‌هایی که به آن‌ها عادت می‌کنیم بسیار سخت است. این افراد و اشخاص، چه واقعی و چه غیر واقعی، آن‌قدر در دنیای ما ملموس بوده‌اند که برای نبودشان ناراحت شویم. مرگ و رفتنِ شخصیت‌های مهم و افرادی که مدت زمانی با ما زندگی کرده‌اند، هم در زندگی عادی سخت است و هم در مجازی. این تجربه در فیلم‌های سینمایی نیز ملموس است، اما در بازی‌های ویدیویی این تجربه شدیدتر است. یکی از عناوینی که در نسل پیشین به سبک ماجراجویی و تصمیم‌گیری واقعی در بازی‌ها دوباره جان بخشید، «مردگان متحرک» (The Walking Dead) ساختِ Telltale بود. عاشقی که خیانت عشق‌لش با همکارش را دیده و دست به قتل زده، درگیر دنیایی آخرالزمانی می‌شود و با دختری تنها که پدر و مادرش را از دست داده و هنوز خبر ندارد که آنها مرده‌اند، روبرو می‌شود. «لی» (Lee) معلم میان‌سال و عاشق ماست و دختر تنهای ماجرای ما نیز «کلمنتاین» (Clementine) نام دارد. این دو همسفر می‌شوند و لی نقش یک پدر واقعی را برای کلمنتاین بازی می‌کند. در پایان داستان، لی اتفاقی توسط یکی از زامبی‌ها گاز گرفته می‌شود و رفته رفته، به سوی تبدیل شدن به یک زامبی پیش می‌رود. با توجه به این‌که بازی بر اساس تصمیم‌گیری‌های شما بنا شده، در پایان داستان، طی چند قسمت و چندین ساعت زندگی کردن با لی و کلمنتاین، شما باید لی را که دیگر راه فراری ندارد، با انتخاب خود و راهی که می‌پسندید، رها کنید (چه جسمی و چه روحی). طی این داستان، شما دختری را بزرگ کردید که دیگر او ادامه دهنده‌ی راه شماست. یکی از غمگین‌ترین و ماندگارترین صحنه‌های احساسی و مرگ شخصیت‌ها در بازی‌ها، صحنه‌ی مرگ یا رهایی لی است که توسط کلمنتاین انجام می‌شود. به شخصه دل کشتن لی را نداشتم و او را با دست‌بندی به قسمتی از دیوار بستم و خداحافظی کردم.

۱- Metal Gear Solid ۴: Guns of the Patriots

2664297103_454c175cd3_b

رییس بزرگ: «دنیا بدون حضور اسنیک‌ها بهتر نیز خواهد شد، این عالیه، مگه نه؟»

به نظر شما کدام صحنه یا سکانس از این بازی را باید انتخاب می‌کردیم؟ سکانس سیگار کشیدن‌های «اسنیک» یا مشاهده‌ی بدن نیمه جان و پژمرده او را؟ گریه‌های «نائومی» و یا نبرد رویایی «ومپ» با «رایدن»؟ همه این سکانس‌ها به کنار؛ وقتی «بیگ ماما» در آغوش اسنیک آخرین نفس‌هایش را می‌کشد یا زمانی‌که اسنیک به «شادو موسز» بازمی‌گردد؟ حتا اگر از نبرد رویایی اسنیک و «آسلات» بر روی بام زیر دریایی و یا از خود گذشتگی‌های رایدن برای نجات جان اسنیک بگذریم آیا دیدار دوباره «بیگ باس» با فرزندش و کشیدن آخرین سیگار برگ را می‌توان فراموش کرد؟ جواب خیلی ساده است؛ این کار غیر ممکن است!

قسمت چهارم متال گیر مجموعه‌ای است از صحنه‌هایی که مخاطب را تا آخر میخ‌کوب و شگفت‌زده می‌کند. بنابراین سخت می‌شود سکانسی را از میان این همه صحنه‌های رویایی انتخاب کرد و بر همین اساس کلیت بازی متال گیر ۴ به طور کامل به عنوان شماره یک لیست برترین‌های این هفته ما قرار می‌گیرد. اگر رییس بزرگ بر این عقیده است که دنیا بدون حضور اسنیک‌ها بهتر خواهد شد، ولی برای ما مخاطبان این چرخه بسیار بی‌روح و بی محتوا شده است.


16 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. با کمال احترام عزیز دلم. شما نه شاهکار آرکهم سیتی رو درک کردی و نه رابطه بتمن و جوکر رو.
    نرنج از من ولی این برداشت از پایان آرکهم سیتی کمی ساده لوحانه س.
    امیدوارم این برداشت مال سایت منبعت باشه نه مال شخص خودت.
    موضوعی هم که انتخاب کردید بیش از حد شخصیه.
    اشخاص مختلف این لیستو به هزاران شکل متفاوت رتبه بندی میکنن.
    به هر حال تلاشتون قابل تقدیره.

    ۱۰
    1. سلام حسین جان
      واقعیتش من با مشورت چند تا از بتمن دیده ها و کاربلدها این نتیجه گیری رو کردم، نه این که خودم هم نمیدونستم ها صرفا جهت محکم کاری و این که شبهه ای در کار نباشه، حتی در ارکام نایت هم بتمن کلا عذاب وجدان داره و داره نسبت به عملکردش در سیتی رنج میکشه

      ۱۰
  2. تشکر بسیار :۱۵:
    لحظات بسیاری هستند که جدا کردن و انتخاب برترینشون واقعا سخت و حتی شاید غیر ممکن باشه.در هر صورت،تمامی لحظات انتخاب شده در این بیست برتر،جدا از اینکه ایا واقعا لایق این برتر بودن هستند یا خیر،واقعا لحظات بسیار دراماتیک و خاصی بودند و از پرداخت بسیار مناسبی هم برخوردارند.
    مثلا همین برادران،(اسپویل)کل صحنه مرگ برادر بزرگتر و پرداختش فوق العادست. از مرحله قبل مقدمه چینیش شروع میشود و تا اخر بازی هم ادامه پیدا میکند.به نظرم اوج تاثر این بخش از بازی نه در لحظه مردن برادر یا خاک کردنش،بلکه در لظحه ایه که برادر کوچک میخواد در اب شنا بکنه.برادری که بخاطر حادثه تلخ دوران کودکیش از اب فوبیا پیدا کرده و در کل بازی این برادر بزرگتر بود که مانند کوهی مستحکم ایشون رو حمل میکرد.ولی دیگه خبری ازش نیست.واقعا مهم تر از یه صحنه شوکه کننده مرگ یا یه اتفاق تلخ،پرداخت و تاثیریه که بر روی شخصیتا باقی میگذازه.همین مرده متحرک.چه قدر زیبا و با حوصله بخش نهایی فصل اول رو پرداخت کردند.دیالوگا،زاویه دوربین،چینش اتفاقا.شاهکار

    ۲۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر