سومین آیکو، سومین حد هنر؛ پیشنمایش بازی The Last Guardian
در سال ۲۰۰۲ میلادی، محصولی به غایت خاص با نام «آیکو» و بدون کمترین خودنمایی خودش را وارد تالار به یادماندنیترین بازیهای ویدئویی تاریخ کرد. اثری که تماماً حاوی ایدهها و ذهنهای دلفریب خالقانش بود؛ تفکراتی از جنس «فومیتو اوئدا».
در سال ۲۰۰۵ میلادی، دنباله یا پیشدرآمد معنوی اولین اثر این استادان چیرهدستِ دنیای تخیل و رویا، استودیو تیم آیکو، محصولی بود همچنان خاص مثل عنوان دیگر با نام «سایه کلوسوس»؛ این بازی با کمترین اغراق، راهش را به آسانی به سوی قلب مخاطبین باز کرد. این استادان بلندپرواز و خلاق، هم اکنون خودشان را بعد از جدایی از سونی به این شکل صدا میکنند: Gen Disign.
فومیتو اوئدا و تیمش تنها دو بازی آفریدهاند و با همین پسانداز بهظاهر اندک، جایگاهی بس رفیع در هنر هشتم کسب کردهاند؛ دو اثری که به دور از کلیشهها و محدودیتهای زمانه و تماماً از دل سازندههای غرق در تخیلشان بیرون آمدند و بهسادگی بقیه دنیا را نیز در این رویا سهیم کردند و آیکو و سایه کلوسوس را به نوک قلهای که هماکنون روی آن قرار دارند رسانیدند.
سال ۲۰۰۹ میلادی در کنفرانس E3 سونی، تریلری از عنوانی تازه و عجیب شروع به پخش میکند. حتا اگر نام استودیو تیم آیکو را نادیده بگیریم، به قدری تمهای دوستداشتنیِ دو بازی این استودیو در این اثر به چشم میآید که به بلافاصله هر عاشقی را سر جای خود میخکوب میکند. دنباله یا پیش درآمد معنوی دو بازی قبلی، «آخرین نگهبان» و شاید آخرین میراث ارزشمند تیم آیکو و شخص فومیتو اوئدا در کنفرانس همان سال معرفی شده بود.
هم اکنون در سال ۲۰۱۶ میلادی، بعد از هفت سال، بالاخره دنیا آماده است تا پذیرای حد میزان خلاقیت و هنر در یک بازی باشد. بعد از هفت سال، همه چیز آماده است تا باری دیگر یک اثر به ظاهر ساده و معمولی، قلب و ذهن میلیونها طرفدار را برای مدتها در قبضه خویش درآورد و از شدت احساس، فرصت نفس کشیدن را از آنها بگیرد.
در آذر ۱۳۹۵ روز موعود فرا میرسد و سومین آیکو با بقیه دنیا سهیم میشود؛ با دنیای بازی همراه باشید تا نگاهی داشته باشیم به آخرین نگهبان.
اوئدا بعد از نشان دادن دموی CG و کوتاهی به سران بخش سرگرمیهای سونی که شامل ایدههای اولیهاش پیرامون آیکو بود، با تیمی که در ابتدا مشتمل بر پنج نفر بود کار بر روی محصول اصلی را شروع کرد و با تفکر بسیار آرمانگرایانهی اوئدا و ایدههای رویاوار و سحرانگیز او و تیم خلاقش، در نهایت توانستند به آیکو شکل دهند. در ساخت این اثر، اوئدا و استودیو روش جالبی را پیاده کردند؛ آنها به قصد خاصتر کردن و غوطهورسازی هر چه بیشتر مخاطب در اثر، تمامی بخشها و قسمتهای فرعی را از محصولشان حذف کردند و نهایت سعیشان را در خلق یک اثر مینیمال و به واقع خاص و زیبا به کار بردند. تلاشهایشان هم نتیجه داد؛ اتمسفر حاکم بر آیکو فوقالعاده از آب درآمد و حالت مینیمالش نیز شدیداً در افزایش تاثیرگذاری محیط و داستان موفق بود. قلعهای متروک، سرد و آفتابی که مایوسانه به سراسر این محیط میتابد و گویی قلعه در زمان و مکان گم گشته است، همانند «سایلنت هیل» غرق در مه و متروک از دنیا، مسیری دیگر برای هستی خود در پیش گرفته است. آیکو و یوردا، داستانی مشابه به «جیمز ساندرلند» را دنبال میکنند و وارد این دنیای خاص و وضعیت عجیب حاکم بر آن شدهاند؛ و همراه خود، مخاطب را نیز به این سرزمین عجایبِ سرد و تکافتاده از هستی آوردهاند.
این حالت خاص در اثر بعدی این نابغه نیز ادامه پیدا کرد؛ دنیایی عظیم و خالی از هستی، سرد و با آفتابی سراسر که بیوقفه در حال تابش بر این دنیای مرده است. ساختار مینیمال و تفریقگرای اثر اول به زیبایی در این بازی نیز پیادهسازی شد و سرزمین ممنوعه را بیش از پیش متمایز و به یادماندنی کرد. اوئدا و تیمش با تجربههایی که از این دو اثر ویژهشان کسب کردند، راهیِ به تجلی رساندن سومین رویای درخشانشان شدند. اثری که تمامی ویژگیهای دو برادر بزرگتر خود را داراست و قصد دارد تمامی آن حسهای فوقالعاده را باری دیگر، با طمعی متفاوت و کیفیتی برتر تحویل عاشقان بدهد. این بار، به جای آیکو یا «واندر» و «یوردا» یا «اگرو»، پسرک و «تریکو» حضور دارند. قلعه سرد و غرق در مه آیکو و سرزمین ممنوعهی متروک سایه کلوسوس، جای خود را به منطقهی آوار زده و محصور در گذشتهی آخرین نگهبان دادهاند. تمامی المانها و فضایشخصی دوست داشتنی فومیتو اوئدا در این سومین تفکر گرد هم آمدهاند تا باری دگر مخاطبان را در احساسات عظیم خود ببلعند.
داستان همانند دو اثر دیگر این تیم، عجیب و ساده و با کمترین توضیح ممکن نگاشته شده است. ایکو پسرک شاخداری که به خاطر باور افراد قبیله، شاخهایش حاوی نفرینی شیطانی است و به قلعهای برده میشود تا قربانی شده تا نفرینی گریبان قبیله را نگیرد. در این میان، به یوردا، دخترکی فرشتهوار و سفیدپوشی که همانند خودِ او محسور در قلعه است برمیخورد. واندر به قصد زنده کردن بانویی به نام «مونو» به همراه اسب وفادارش راهی سرزمین ممنوع میشود و با توسل به موجودیتی خداوار به نام «دورمین»، تقاضای زنده کردن دختر را دارد. در آخرین نگهبان، پسرکی قصد فرار از قلعهای خراب و عظیم که در آن گیر افتاده است را دارد که در راهش ناگهان به حیوانی عظیمالجثه و محصور برمیخورد. دو موجود کاملا متفاوت، ولی با احساسی یکسان؛ اسارت و نجات. این سه بازی، با سه داستان بسیار سورئال و با روایت رویاوار و نسبتا سادهی خویش، دل میلیونها طرفدار را در سراسر دنیا از آن خود کردهاند.
بازیهای اوئدا به طور معمول اطلاعات زیادی از شخصیتها و دنیای داستان در دسترس مخاطب قرار نمیدهد و تمامی اتفاقات را لایهای از افسانه و رازآلودگی بسیار خوشایندی میپوشاند؛ و تمامی تعبیرهای گوناگون را به عهدهی تخیل و دیدگاه خاص مخاطبش میسپارد. به همین صورت، درک و تحلیل بسیاری از احساسات موجود در داستان به عهدهی بازیکن بوده است. برای مثال، خود اوئدا اذعان داشته که در سایه کلوسوس بیشتر بر روی رابطه بین واندر و مونو در داستن متمرکز بوده، ولی در بازخوردها و یادداشتهایی که برای بازی منتشر شدند، بسیاری از افراد بر روی رابطه عاطفی خاص بین واندر و اگرو متمرکز شده بودند و این بخش را نقطه تعالی و خورشید تابان اثر میدانستند. در صورتی که اوئدا در وجهی اول چنین موضوعی را به این شکل برای بازیاش در نظر نداشت و همین موضوع درمورد سومین ساخته این استودیو نیز صدق میکند. بازی همانقدر که بر روی رابطهی عجیب بین پسرک و تریکو داستان سرایی کرده، به همان میزان شکلگیری، برداشت و چگونگی کنش و واکنش این رابطه را به خود مخاطب واگذار کرده است.
طبق گفته اوئدا، وی تریکو را از حیوانات معمولی که روزانه در اطرافمان میبینیم الهام گرفته است؛ سگ، گربه، کبوتر و… . او حالتی مشابه یک حیوان خانگی به تریکو داده است. مانند یک حیوان خانگی معمولی، سرکش ولی عزیز و دوست داشتنی. یک حیوان وفادار که همیشه از دستورات شما پیروی نمیکند و دقیقا مشابه اگرو در سایه کلوسوس -که به عمد توسط استودیو، کنترلی نسبتا بدقلق برایش طراحی شده بود تا بین یک اسب و یک ماشین چهارپا تفاوتی قائل شود و هویت مستقلی را برای این موجود چهارپا و دوست داشتنی شکل دهد- همین امر در خصوص تریکوی داستان تازه نیز صادق است. توقع نداشته باشید همانند کامپیوتری درجه یک تمامی دستورات شما را اطاعت کند. در داستان این فقط شما نیستید که باید با یک موجود عظیم و ناشناخته کنار بیایید، وی هم چنین شرایطی در مقابل شما دارد. نام تریکو دارای چهار معنی متفاوت است: اولین استنباطی که از این نام میشود کرد، وی سومین آیکوست! «تری» به معنای سوم و آیکو هم که نام اولین ساخته این استودیو است؛ دومین معنی زندانی است؛ سومین معنی، پرنده کوچک و آخرین نیز پرنده و گربه! چهار معنی زیبا و دارای سنخیت کامل با فضا و حال و هوای داستان.
گیمپلی شباهت بسیاری به آیکو دارد و بیشتر مشتمل بر همکاری دو نفره و حل یک سری پازل محیطی ساده و فرار از دست کسانی که به دنبالتان هستند همراهِ محافظت از تریکو است. موسیقی نیز در دو بازیِ این تیم بیشتر از اینکه هویت مستقل خود را دارا باشد و به تنهایی باعث ارتقا کیفیت بازی به سطحی بهتر باشند، در خدمت فضاسازی و داستان بودند. دقیقا نقشی که موسیقیهای مجموعهی سایلنت هیل ایفا میکنند؛ یعنی خدمتگذاری تمام و کمال در راستای به اوج رساندن اتمسفر و قصهگویی محیطی. یک دنیای محزون داستانگو با موسیقی خاص، و شما که در بند تفکرات بینظیر خالقانش اسیر هستید.
از زمان معرفی آخرین نگهبان هفت سال میگذرد، هفت سالی که کسی دقیقاً از چگونگی شکل گرفتن آن و طولانی شدن روند ساخت بازی اطلاعی ندارد. نه سونی و نه اوئدا اشاره خاصی به این موضوع نداشتهاند. کارگردان بازی، فقط از این سالها به عنوان روزهای سخت یاد میکند. هفت سالی که شامل یک تغییر نسل نیز بود و همین موضوع آخرین نگهبان را از منظر گرافیکی و هوش مصنوعی به چندین پله بالاتر ارتقا داد. نسخه معرفی شده در E3 سال ۲۰۰۹ بینظیر به نظر میرسید، ولی نمایشی که از بازی در سال ۲۰۱۵ پخش شد، حتا از آن جواهر درخشان نیز نوری خیرهکنندهتر داشت. تریکو همانند الماسی در زیر نور خورشید میدرخشید. چشمهای تیلهوارش همانند جغدی، پسرک داستان را خیره نگاه میکردند. صدای محزون و بلندش در سرزمین داستان انعکاس ترسناکی پیدا میکرد و دویدنش مولکولهای هوا را میشکافت. اوئدا همیشه به انیمیشنهای مختلف شخصیتهای یک بازی علاقه خاصی داشت به همین دلیل حرکاتی که برای کاراکترهای آثارش ساخته و پرداخته است در هر دورهی زمانی دارای بهترین انیمیشنهای موجود بودهاند و بسیار زیبا کار شدهاند؛ آخرین نگهبان نیز از دست این علاقهی زیاد آقای خالق در امان نمانده و مجموعهای از انیمیشنهای با کیفیت و درجه یک را در خود جمع کرده است؛ چه انیمیشنهای ریز و درشتی که برای پسرک داستان طراحی شده و چه حرکات واقعا حیرتآور تریکو؛ همگی آمادهاند تا بهترین تجربه ممکن را خلق کنند.
مدت زمان زیادی به تاریخ انتشار این اثر خاص نمانده است؛ زمانیکه در مقابل هفت سال تاخیر بازی ناچیز به نظر میرسد و این خرامان خرامان راه رفتن معشوق برای عاشقِ جان بر کفش جز لحظهای بیش نیست. زمانیکه به سرعت سپری میشود و آخرین نگهبان را به خانهی حقیقیاش، که قلب و ذهن طرفدارانش است میرساند و تبدیل به بخشی از وجود آنها میشود. آخرین تکه از مینیمال عظیم فومیتو اوئدا و همکارانش، به زودی مهمان دلهایمان میشود.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مرسی آقای فتح آبادی عزیز. این سبک نگارش گیرا و زیبا و متفاوت شناسنامه ی دی بازی هست.مرسی بابت زحماتتون.
با تشکر از علی آقای عزیز… بسیار زیبا بود :۱۵: … به نظر من بازی زیبایی از آب در میاد. :۱۵: :۱۵: :۱۵:
صددرصد :۱۵:
با سپاس فراوان از مقاله خوب و مفیدت . که خاطرات خوش و فراموش نشدنی ایکو و سایه کلوسوس رو زنده کرد در من. امیدورام آخرین نگهبان هم مثل دو بازی قبل روح نواز باشه و دست کم حس و حال و لذت و احساسی در سطح دو بازی قبل بهمون بده.
لطف دارید
چیزی به زمان انتشار نمانده دیگه، معلوم میشه این جدیدترین محصول هنر استودیو تیمایکو چقدر میتونه با هوش و حواس ما بازی کنه :۱۵:
ممنون از آقای فتح ابادی عزیز مقاله خیلی زیبایی بود.به نظر من لست گاردین میتونه تو این نسل سوخته هشتم بازی بسیار غنی باشه و لذت یه عنوان ناب و تمام عیار فومیتو اودایی را برامون به ارمغان بیاره، البته به خاطر تاخیر زیادی که خورده یه مقدار شک راجیش وجود داره ولی زمان همه چی رو ثابت میکنه بالاخره. امیدوارم موفق بشه بازی و لیاقت این همه صبر رو داشته باشه.
تشکر که وقت صرف کردید و مطالعه کردید. درمورد خود بازی، بنظرم اولین عمل برای اینکه این بازی به معنای واقعی بهمان بچسبد این است که هایپ خودمون رو از این بازی پایین بیاریم. توقع هست، نا سلامتی کسانی این اثر رو ساختن که دو تا شاهکار هنری واقعی در کارنامشون دارن. ولی بازم، اخرین نگهبان محصولی بوده که در مقایسه با دو تای دیگه مسیر طولانی و پر پیچ خم تری رو رفته و همین مقداری راهش رو از دوتای دیگر جدا میکنه. برای همین، توقع خاصی نداشته باشید. همون چیزایی رو بخواید که در ایکو و سایه کلوسوس دیدید. همون نوع احساسات. اینطوری درگیر توقعات بیخود هم نمیشید و اصل منظور و حس سازنده رو سریعتر و بهتر در اغوش میگیرید.
شما فکر بکنید محصول بعدی اوعدا چی میتونه باشه…اونجا چه ایدهی فوقالعادهای دستمایه کار قرار گرفته