بررسی داستانی بتمن آرکام سیتی – قسمت چهارم

در ۱۳۹۰/۱۰/۳۰ , 23:33:55

*حامد.ق.ت/Hamedgh – دی ماه ۱۳۹۰*

مقدمه:

مطلب فوق بررسی داستانی بازی بتمن:شهر آرکام است در قالبی داستان گونه! که با ایجاد پرسش و پاسخ از زبان شخصیتهای بازی سعی در تعریف و باز کردن گره های داستانی و در نهایت شرح و بسط عیوب معدود آنست. داستانی که پر از بار معنایی و نشانه های خاص فلسفی است که در دیالوگها و روایت و شرح تصویری خود به نمایش گذاشته است. برای نوشتن این مطلب، بیش از هفتصد عکس از خود بازی مورد استفاده قرار گرفته تا زوایای مختلش به درجه گذاری درآمده و ارزش های داستانی و روایی این بازی از سایه بدر آمده و به روشنی پناه برد. برای فهم بهتر سبک نوشتاری مطلب فوق، شرح توضیحاتی برای درک بهتر دوستان عزیزم ایجاب می نماید. مطلب داستانی فوق مرکب از خط داستانی بازی(به رنگ آبی) و برخی دیالوگهای بازی (به رنگ بنفش) و توضیحات اضافی خودم (به رنگ مشکی) به زبان شخصیتهای بازی برای تفسیر بیشتر آنست. جملات به رنگ قرمز را همانند بازی کردن بتمن در نظر گرفته و توضیحات دیگر را بعنوان توضیحات یک راوی یا گوینده رادیویی در نظر بگیرید. دیالوگهای بتمن، آلفرد، باربارا و دکتر استرنج بخاطر نوع شخصیتشان به سبک عامیانه نوشته نشده است.

بنابراین…

سلینا: بتمن، صحنه بیرون آمدنت با جسم مرده ژوکر!، منو یاد نقاشی روی گاو صندوق هاروی انداخت. با عکسی از هابیل و قابیل! (توضیحات خودم به زبان سلینا است که در بازی گفته نشده است و مفاهیم و نشانه های بازی را کالبد شکافی می کند)

ژوکر: من درست پشت سر تو هستم، بتمن! (از دیالوگهای زیبای بازی برای بسط بهتر و جذاب تر مطلب داستانی – دیالوگهای وابسته به همان رویداد یا اینکه آنرا توضیحاتی راجب رویدادهای دیگر فاش نشده در نظر بگیرید، بطور موازی با وقایع داستانی تا گره های داستانی و دلایل وقوع رویدادها آشکار شوند.)

اما بتمن فریب خورده از ژوکر به صندلی بسته شده و ژوکر مقداری از خون آلوده اش به سم تایتان را به رگهای بتمن وارد کرده و بتمن… (تعریف خط داستانی بازی است. بهمراه سوالاتی که به علل یا عیوب داستانی اشاره دارد.)

*بررسی داستانی فوق در قالبی جدید نوشته و بسط یافته که در جای دیگری نمونه آنرا نخواهید یافت. امید است این مطلب بهمراه نقد دوم و مکملی(بعدا در دسترس قرار می گیرد) که کل بازی را هدف قرار داده است، مفید و مورد توجه همه دوستان عزیزم واقع گردد.

***

ادامه از قسمت سوم

بتمن: این چی می تواند باشد؟ تست بارداری… هارلی… پس هارلی از ژوکر باردار شده است!

 

تست بارداری هارلی در خانه شادی ژوکر

خلافکار۱: اگه این غذایی که می خوریم غذای سگه، باز هم مزش بد نیست!

خلافکار۲(ادای هارلی را در می آورد): اوه آقای ژی، خواهش می کنم بیشتر مرا آزار بده!

خلافکار۳(ادای ژوکر را در می آورد): باشه عزیزم! چرا نمیری با بتمن مبارزه نمی کنی تا من یه فرار جسورانه انجام بدم.

ساسز(قاتل تلفنی): آه… صبر کن بتمن! دلم میخواد داستان زندگیم رو قبل از مردنت تعریف کنم.(نویسنده مطلب: سرگذشت ساسز را بدین نحو به این قسمت از ماجرا اضافه کردم. سرگذشتی که از زبان خودش تعریف شده است)

ساسز: به ادامه داستان گوش کن … اون پنگوئن شروع به خندیدن کرد، یه سه، یه چهار… با اون پنج تا کارت همرنگش، همونجا کارم تموم شد… باختم و بی پول به بیرون پرت شدم… بی حس بودم…تنها بودم…شبیه یه بچه گریه می کردم…تا اینکه جوابی رو که می خواستم پیدا کردم…(به سمت پل برای پریدن بدرون آب می رود) …به پایین نگاه کردم و تصور کردم که خودم رو بدرون آغوش گرم مادرم میندازم…تا اینکه اون پیداش شد. چاقوش رو به سمتم گرفته بود و پولم رو می خواست… پولم! می تونی باور کنی!؟ من فراموشی رو دیدم، دیدم که همه ما یه چیز هستیم…به حلقه تیره روزی چسبیدیم و تقاضای رستگاری می کنیم…خب من هم به او دادم… وقتی چاقو رو ازش گرفتم… فقط با یه حرکت گلوش رو بریدم…خون روی صورتم پاشید و دیدم که زندگی ناچیزش از چشمانش بیرون رفت…تباهی رو حس کردم. بی معنی بودن را حس کردم…بدون آنکه بفهمم چیکار می کنم چاقو را داخل بازوم فرو کردم و برش عمیقی دادم. حس کردم که بدنم به جای بلندتری صعود می کند. اونجا داشت معبدم میشد…(پایان مکالمه تلفنی)

بتمن بلاخره به محل زندگی ژوکر رسیده و او را در حال آرایش خود در جلوی آینه می بیند. اما تصویر بیمارگونه ژوکر در آینه با صورت و بدن سالم و جلوی آینه او فرق می کند. حالا زمان مبارزه فرا رسیده است.(نشانه گذاری های داستانی و دادن سرنخ به بازیباز)

بتمن: تو چیزی برای یاد دادن به من نداری.

ژوکر: بیا بتمن! همیشه یه چیزی برای یاد گرفتن وجود داره!

مبارزه ای که با پیروزی بتمن خاتمه می یابد. اما … سقف ساختمان ناگهان خراب شده و بتمن در زیر آوار گیر می کند. حالا نوبت ژوکر و جوک و چاقویش است.

ژوکر: نظرت راجب یه جوک چیه؟!

تالیا: نظرت راجب یه معامله چیه؟

اما بناگاه تالیا سر رسیده و پیشنهادی را که راشال به بتمن راجب جاودانگی داده بود را به ژوکر می دهد به شرط آنکه با بتمن کاری نداشته باشد. ژوکر هم می پذیرد و شمشیر تالیا را می گیرد. تالیا به بتمن می فهماند که قطعه الکترونیکی و فرستنده امواجی که به یکی از نینجاها زده بود را حالا او به سینه زده است. بنابراین بتمن می تواند مکان تالیا و ژوکر را بعد از نجات یافتن پیدا کند. حالا هم ژوکر از دست رفته بود هم داروی ضد سم! آیا می توان عملکرد و تصمیم ژوکر را پذیرفت؟ او بتمن را بدست آورده و می توانست او را بکشد. اما با پیشنهاد تالیا گمراه شده و فریب او را می خورد در حالیکه فرد بسیار باهوشی است! او اسیر جاودانگی می شود؟!

تالیا: ما این پیشنهاد رو به تو کرده بودیم، بتمن! حالا از قلبت پیروی کن!!! (تالیا به فرستنده امواج اشاره کرد تا بتمن از ردیابی باخبر شود)

بتمن: تالیا از کجا می دانست که من اینجا هستم؟ او از دست من ناراحت شده بود، چرا برای نجات جان من اقدام کرد؟ اما از اینکه مرا به پیروی از قلبم راهنمایی کرد، منظور دیگری هم داشت. او از من می خواست همانند همیشه بدنبال عدالت باشم. درباره تصمیم ژوکر… چرا او مرا نکشت در حالیکه دارو را در اختیار داشت و حالش رو به بهبود است؟(بتمن هنوز حقایق را نمی داند.)

حالا نوبت سلینا، پیشی خانم ماجراست. او بلاخره می تواند نظر آیوی را جلب کند. آیوی بر خلاف میلش عمل کرده و راهی را از داخل  فاضلاب برای سلینا باز میکند به شرط آنکه سلینا تنها گلی(بچه آیوی) را که در مقر استرنج باقیمانده، برای او برگرداند. سلینا به درون ساختمان حفاظت شده دکتر استرنج وارد شده و وسایل با ارزشش را بر می دارد. اما به قولش وفا نمی کند و گلدان گل آیوی را می شکند. چرا که می داند گرفتار تله آیوی خواهد شد.

 

آیوی پیراهن آرکام را پوشیده و سر پا ایستاده اما سلینا در برابر او و جنایتهایش گرفتار و آویزان شده است(یا معکوس ایستاده).

تقابل این دو و اختلافشان را به نمایش گذاشته است.

رابین: در شهر شایعه شده که سلینا کایل(پیشی خانم) با آیوی همکاری می کنه؟! این چه معنی میده؟ کسی از گذشته سلینا اطلاعی داره؟

باربارا: آه …ســــلینا! دختر یتیمی که برای نجات جانش در خیابانهای گاتهام به دزدی رو آورد و در این راه مدل و سبک خاص خودش را با فراگیری ژیمناستیک و هنرهای رزمی بهبود داده است. یک دزد حرفه ای، یه خلافکار با ثبات، قهرمانی فرصت طلب!

سلینا: خوبه که زنده ام و بوی دکتر هوگو استرنج رو استشمام می کنم… واقعا چهره شما از اون چیزی که در زندگی واقعی خودتون به نمایش می گذاری، شیطانی تره!

دکتر استرنج: وسایلتان بخاطر بازداشت شما در اثر اعمال خلاف بوده است. اما لذت خواهم برد از اینکه مغزتان را کالبد شکافی کنم، خانم سلینا کایل!

اما در حین خارج شدن از طریق مونیتور متوجه می شود که بتمن به کمک نیاز دارد. حالا او بر سر دوراهی قرار دارد. یا باید با وسایلش از آرکام برود یا اینکه وسایلش را رها کرده و به کمک بتمن برود. اگر او به دنبال سرنوشت خود برود بتمن می میرد و شهر گاتهام دچار ویرانی می شود و فریاد کمک خواستن باربارا به گوش می رسد. اما اگر برای نجات بتمن اقدام کند،  بتمن را از زیر آوار بیرون آورده و بتمن دوباره در مسیر اصلی ماموریت هایش قرار می گیرد.(حالا نقش سلینا در بازی مشخص می شود و بکمک بتمن می رود. اما بخش دوراهی گیر کردن سلینا به نظر اضافه بوده و به بدنه داستان چسبیده است. اما وقتی آنرا انتخاب کنید و با تیتراژ پایانی روبرو شوید قیافه شما بعد از شوک وارد شده، دیدن خواهد داشت! اما برگشت به عقب سلینا شما را امیدوار خواهد کرد. شاید هدف سازندگان این بوده که تصمیم اشتباه می تواند باعث نابودی شهر گاتهام و یا موجب بروز وقایع خطرناک در هر جایی باشد. و حضور بتمن و کمک به او چقدر می تواند در حفظ عدالت و در نهایت کمک رسانی به مردم مفید باشد. در کل خط اصلی داستان بازی در جایی دیگر سرانجام خواهد گرفت.)

سلینا: خب، ببینیم اینجا چی داریم. حالا از کمکم می تونی استفاده کنی! در ضمن ما گربه ها، ۹ تا جووون داریم. (با تمسخر)

بتمن: درست گفتی! من هم فکر می کنم یکی از ناخنهایم لب پریده شده است!(نجات دادن سلینا را در گذشته به یادش می آورد.)

بتمن: حاضری از آن ۹ تا جون، یکی را بخاطر من و دیگران به خطر بندازی؟!

سلینا: تو به اون جوجه خلافکارها رسیدگی کن، حرفهای کنایه دار با من، بتمن!!!

آلفرد: ارباب! از شخصی که در کلیسا صورت خود را بریده بود، برای شما خبری را بدست آوردم، اسمش توماس الیوت و متخصص عصب شناسی است. او را به اسم هاش/ Hush (ساکت و خاموش) هم می شناسند. او جراحیست که از تیمارستان آرکام به اینجا آمده است. ظاهرا پوست صورتش را کـَنده و صورت قربانیان خودش را جراحی می کرده است. بعد از اینکه ریدلر(معماگو) به کلیسا حمله کرده و قربانیانش را از آنجا بدست آورده، هاش از آنجا فرار کرده است. ارباب وین! جسد های دیگری هم در شهر آرکام گزارش شده که همگی صورتشان جراحی و کـَنده شده بود. ممکن است با هاش در ارتباط باشند.

برای دیدن تصویر در اندازه ی اصلی کلیک نمایید.

تصویر سمت چپ: مرد تقویمی – تصویر سمت راست: هاش (که احتمالا در سریهای بعدی حضور دارند- یکی از جزییات فراوان بازی)

رابین: از “بین” چه خبر؟

بتمن: او می خواست مرا فریب دهد و تایتانها را برای خودش بردارد. اما در همانجا زندانیش کردم و تایتانها را هم نابود کردم. در ضمن مشکل ریدلر هم حل شد.

ریدلر: جنایت یه مسئله جهانیست. هرگز نمی تونی متوقفش کنی، بتمن!

بین: یه لطفی بکن و بمیر بتمن!

بتمن: می دانستم که به تو نمی توانم اعتماد بکنم. در عوض من هم از تو استفاده کردم.(در واقع بتمن از بین کمک گرفته تا همه تایتانها را نابود کند. بتمن می دانسته او به حرفش پایبند نخواهد ماند و فریبش می دهد.)

حالا شهر آرکام توسط نیروهای تایگر و به فرمان دکتر استرنج تمامی نقاط حساس خلافکاران را مورد حمله موشکی قرار می دهد. بتمن باید راهی به درون برج فرماندهی دکتر استرنج بیابد. بنابراین با هک سیستمهای فرستنده و گیرنده هلی کوپترها، به کد اصلی دسترسی پیدا کرده و از طریق زندان به درون برج راه می یابد. بتمن در آنجا توسط دکتر فیونا مطلع می شود که ماموران دکتر استرنج(گروه تایگر) گروه ژوکر و همه افراد دیگر را کشته اند. بتمن بدین امر نیز واقف می شود که اسلحه های دارودسته ژوکر دزدیده نشده بلکه توسط دکتر استرنج بدآنها داده شده است.(چسبیدن تکه تکه جوابها در کنار هم)

ژوکر: زندگی بدون تو خیلی خسته کننده خواهد شد، بتمن! با کی هم صحبت بشم؟ چه کسی واقعا منو درک میکنه؟ من می میرم برای صحبت کردن با تو!… چرا جواب تلفنهای منو نمیدی؟ نکنه بخاطر من از دست رفتی، مردی؟ اینطوره؟!

دکتر استرنج: … براساس نقشه من، ظرف سه ساعت تمامی خلافکارها کشته خواهند شد…در انتهای ماه کمپهای جدیدی در کیستون و متروپلیس ساخته خواهند شد…آزمایش و تجربه شهر آرکام برای من یک موفقیت است.و تو…بتمن در برابر من زانو خواهی زد و زندگیت را گدایی خواهی کرد…من آینده گاتهام هستم. من رهبر جدیدش هستم!

بتمن: باربارا! دکتر استرنج برای سرپوش خلافکاریهایش تمامی این صحنه سازیها را انجام داده تا افکار دیگران را منحرف سازد. او با پخش کردن این اسلحه ها در بین زندانیان وانمود کرد که آنها قصد حمله به گاتهام را دارند. او فقط به فکر اجرای پروتکل ۱۰ بوده و در ادامه به همه سردسته های خلافکار خیانت می کند.

 

پوستر شهر گمشده و رباتهای نگهبان در برج دکتر استرنج(قبل از روبرو شده بتمن با استرنج – نشان از همکاری استرنج با راشال می دهد.)

دکتر استرنج: عصر بخیر! اسم من پروفسور استرنج است. شما چه کسی هستی؟

ژوکر: هاروی دو چهره! پیشی خانم! بتمن!!!

دکتر استرنج: تا هر وقت که دوست داشتی این بازیها را می توانیم ادامه دهیم.(این پیشنهاد در درونش مفهوم همکاری نیز می دهد.)

ژوکر: عالیه، من بازیها را دوست دارم! (این ملاقاتها باعث همکاری آن دو می شود.)

بتمن در طی یک صعود زیبا به نوک برج ِ بلند بالای شهر می رسد. زمان رویارویی با دکتر استرنج فرا رسیده است. بتمن موفق می شود پروتکل ۱۰ را از کار انداخته و متوجه می شود که دکتر استرنج توسط چه کسی استخدام شده است. راشال!!! او برای انجام نقشه هایش مجبور به کمک گرفتن از راشال شده و در واقع تحت حمایت و رهبری راشال موفق به اجرای فریبهایش شده است.(رمز گشایی خط اصلی داستان که پایان کار نیست)

بتمن: پس هر دوی شما قصد داشتید با کشتن بیشتر جمعیت روی زمین باعث نجاتش از نابودی اکولوژی احتمالی آن شود. زمینی که با جرم و جنایت پوشیده شده است و تو…راشال… می خواستی یک شهر شگفتی دیگر درست کنی. تو گاتهام را می خواستی! تو می خواستی مرا هم وارد بازی کثیفت بکنی!

بتمن: استرنج عروسک خیمه شب بازی تو بود، راشال!

راشال: این تازه شروع ماجراست. با من همراه شو بتمن! ما این دنیا را پاک خواهیم کرد.

راشال همان پیشنهادی که به بتمن داده بود را به دکتر استرنج پیشکش کرده و او را  فریفته بود. راشال از اینکه می بیند دکتر استرنج توسط بتمن شکست خورده، او را با شمشیر می کشد. و از بتمن می خواهد او را همراهی کرده و دنیا را آنطور که او می خواهد از اشرار پاک کند. اما بتمن نمی پذیرد و پروتکل ۱۱ توسط دکتر استرنج و با رمز بروس وین فعال می شود. پروتکلی که هدفش نابودی برج و بروس وین است. حالا راشال هم می فهمد بتمن کیست. اما بتمن، به سرعت خودش و راشال را از برج به بیرون پرت کرده و در حین سقوط راشال حماقت کرده و شمشیر را بر سینه خود فرو میکند تا از پشت بتمن را هم هدف قرار دهد. اما بتمن او را رها می کند و راشال بر روی آرم شهر آرکام فرود می آید.

برای دیدن تصویر در اندازه ی اصلی بر روی آن کلیک نمایید.

فرو کردن شمشیر در سینه خود توسط راشال و سقوطش بر فراز آرم آرکام(نشانه های تصویری- راشال می خواست بر فراز آرکام جدید ایستاده و شهر جدیدی به جای گاتهام بنا کند اما در نهایت جسدش برفراز آرمش فرود آمد-به تقارن نورها در دو طرف آرم آرکام توجه کنید- جذابیت بصری و سینمایی فارغ از گرافیک فنی- قابل توجه گرافیک پرستان)

دکتر استرنج: راشال، تو گفتی که می توانم جانشینت شوم… این بود… آرمانهایمان.

راشال: و تو هم برای دیدنش شکست خوردی. تو نزدیک شدی اما از طرف من رد شدی. او دیگه برای من مرده!

باربارا: آه خدای من! بتمن… همه چیز زیر سر راشال بوده؟ حالا او مرده؟

بتمن: فقط می توانم بگویم که راشال باید یک سفر به سیاهچال لازاروس بکند.(وقتی بتمن بعد از شکست ژوکر بدآنجا باز می گردد، جسد راشال را آنجا نمی بیند. او باز هم زندگی خواهد کرد)

خلافکار۱: چند وقته بتمن رو ندیدی؟

خلافکار۲: خیلی وقته!

خلافکار۱: پس چند مدتی هست که شلوارت رو خراب نکردی!

حالا دیگر یک کار نیمه تمام برای بتمن باقی مانده است. دستگیری ژوکر و نجات تالیا و درمان خودش!…

ژوکر: بتمن، خوب گوش بده! یه نمایش کوچولو برایت روی صحنه می برم که می تونه شگفت انگیز باشه. یه فرش قرمز واقعی! بهتره عجله کنی. اگر دیر بیای ممکن است ستاره اصلی نمایش، در اطاق آرایشش مرده پیدا بشه!

بتمن: باربارا! با ردگیری قتلهایی که توسط مرد تک تیرانداز انجام میشد، توانستم محل نگهداری تجهیزاتش را پیدا کنم. با چک کردن موبایلش متوجه شدم که بروس وین و بتمن نیز در لیست قربانیان بعدی قرار دارند. محل قربانی بعدی را پیدا کردم بعد از نجات او، قاتل را هم دستگیر کردم. اسمش شلیک مرگ/DeadShot است. به یادم آمد وقتی به زندان افتادم، او هم آنجا بود و مرا تهدید کرد. قطعا توسط دکتر استرنج مامور کشتن مخالفانش شده بود. اما متوجه نشدم چرا نام بتمن و بروس وین با هم در لیست او قرار داشت؟ در حالیکه دکتر استرنج از ماهیت من باخبر بود. چرا به شلیک مرگ موضوع را نگفته بود؟!!!(جواب نامعلوم-) اگر شلیک مرگ با دکتر استرنج همکاری نمی کرد پس دلیل قتلهایش چه می توانست باشد؟

 

 شلیک مرگ/DeadShot در زندان

باربارا: اسم واقعی او، فلوید لاوتون است. دو تا اسلحه نه میلی متری بر روی دستهایش نصب است. تا بحال تیرش خطا نرفته و در پرونده اش آمده که فقط بتمن توانسته از دستش جان سالم بدر ببرد.

بتمن: آلفرد! حدست درست بود. با تعقیب شواهد موجود از قربانیان، به “هاش” همان مرد صورت پانسمان شده رسیدم. او قربانیها را بر اساس ژنهای شبیه به بروس وین انتخاب می کرد تا بتواند چهره خودش را شبیه بروس بسازد و قصد انتقام گیری از او را داشت. حتی اثرات انگشت باقیمانده بر روی قربانیان شبیه من بود تا شاید از این طریق مرا گناهکار جلوه دهد.

باربارا: حتی مرا هم به شک انداخت. فکر می کردم توسط دکتر استرنج یا مترسک مسموم شده ای و دست به این کارها می زنی.

 بتمن به دنبال امواج منتشر شده از فرستنده رفته و تالیا و ژوکر را در تئاتر شهر می بیند. حالا زمان افشاگری راز ژوکر است.(سازندگان بازی می خواهند پایانی دلخواه را رقم زنند. که با نابودی پروتکل ۱۰ به پایان نرساندند.)

ژوکر: شما آقایون(دارودسته خودش) شبیه خانواده ام هستید. و می دونید که چقدر رنج بابت کشتن خانواده ام دیدم!!! (تهدیدی از نوع خاص ِ ژوکری)

ژوکر: بتمن! عجله کن و یه صندلی برای نمایش دیدن پیدا کن! (در حالیکه همه صندلی ها خراب شده اند.)

*ادامه دارد*


51 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. حامدجان چندوقت نبودی همون یه ذره اطلاعاتم داشتیم داشت از ذهنمون پاک میشد…به جرات میگم بهترین خبرها مال تویه…خداییش منکه هروقت اسمتو بالای خبری میخونم تا ته خبر رو با جون و دل میرم چون مطمئنم مطالب بسیار بسیار مفیدیه که باعث میشه اطلاعاتمون بره بالا…بخدا خسته شدم اینقدر خبر راجبه بسته های الحاقی و نقشه وdlcبازیها دیدم….تو نباشی به جرات میگم سایت یه تختش کمه$

    ۰۰
    1. با سلام!

      با سلام! (با تشکر از salasin عزیز)
      اگر توانسته باشم در این راه پیاده روی! کرده باشم…، باعث خوشحالیست. به دیدگاههای خبری در سایتهای مختلف بازی نظری بیاندازید… باید به سمت بهتر شدن پیش رفت… باید قدر دیدگاههای خوب دوستان عزیزم را دانست… چرا که پشت هر دیدگاه یک شخصیت خوابیده است…هر شخصیت می تواند شخصیت ساز شود…آینده دنیای بازیها در این سرزمین ممکن است از بین همین دوستان عزیز سمت و سو گیرد…نوجوانان ده دوازده ساله ای که بدنبال تفریح سالم و درک فضای بهتر بازیها به سایتها قدم می گذارند…شاید روزی قدم بزرگی در جهت بهبود هنر بازی سازی بردارند….
      اما متاسفانه دیدگاههای هایکویی طرفداران بیشتری دارند… و مطالب ادبی و طولانی ………………….بماند!!! این در بخش دیدگاهها!
      که البته بخشی از آن هم به نبود نویسندگان قابل در زمینه بازیها بر می گردد(همانند سینما پر مایه نیست)… هنوز در این سرزمین به این بینش و توانایی نرسیده ایم که سایتها می توانند نقطه قوت هر هنری باشند. و مدیران مسئول مجلات و سایتها در جهت بهبود کیفی آنها برآمده و به آنها بها دهند. سایتها نیازمند نویسندگان کارکشته بوده و هستند. از بین همان دوستان عزیزی که در زمینه هنر بازی فعالیت می کنند… چه اشکالی دارد آقای شروین استاد زاده در سایتها نیز به نویسندگی بپردازد؟! یا دوستان دیگر…
      لینک زدن دموها و ترجمه خبرها کار تازه و مهمی نیست. بودن خبر برای خبرخوان مهم است اما نوشتن مقالات تحقیقی و شخصی و حتی ترجمه مقالات خاص بسیار پر اهمیت است. نشان از بلوغ سایت و کاربرانش است. اگر دیدید که در مقاله ای تحت عنوان هنر بازی سازی، در حدود هزار دیدگاه ثبت شده و به بحث کشیده شده آنوقت باید امیدوار بود… پنجره عقبی خانه را گشودم… دریچه ای دیگر…نگاهی دیگر!!!
      هنوز مقوله هنر بازی در این سرزمین جدی گرفته نشده است…بازی بازی می کنند…خصوصا در بین مسئولین ذی ربط دولتی کار…………………………………………………………………………..
      ……………………………………………………………
      ………………………………………………….
      ……………………………………..بلد!!!
      که اخیرا شاهکار آنها را در زمینه افشاگریهای موتور بازی سازی شاهد بودیم!!! ما در همین حد هستیم.

      با تشکر از همه دوستان عزیزم!

      ۰۰
  2. آقا واقعا مطلب عالی بود، من تازه قسمت چهار رو دیدم و قسمت قبلی ها رو کلا ندیدم. در کل جالب بود، حرفهای خود سرباز ها توی بازی خیلی اطلاعات به بازیکن میده.

    اینجا چه ساکته، من چراغ ها رو خاموش می کنم. :-?

    ۰۰
  3. ممنون.
    البته حامد تو به شاهکار شاهکار ها در این بازی اشاره نکردی.منظورم همون زمانی که بتمن می خواد برای اولین بار قید مسئولیت خودش برابر گاتام رو بزنه و بجای نجات شهر قدرت خودش رو برای یک چیز شخصی یعنی نجات تالیا به کار ببره که این بار الفرد بتمن رو متقاعد میکنه و بهش میگه که بتمن باید باید گاتام رو نجات بده ( که البته اینجا سازنده ها این رو هم میخواستن بگن که به راحتی می تونستند به ریشه ها بی اعتنا باشند اما این رو نخواستند )
    ….
    این جمله هم خیلی زیبا بود : به حلقه تیره روزی چسبیدیم و تقاضای رستگاری می کنیم…

    ۰۰
    1. با سلام!
      اتفاقا در نظر داشتم. درست بعد از نجات پیدا کردن بتمن از زیر آوار این گفتگو شکل می گیرد. و آلفرد می گوید “بتمن باید گاتهام را نجات دهد.”
      اما به یاد هم دارم که بتمن دائم از باربارا می خواهد که رد سیگنالهای تالیا را بگیرد. زیرا …. اگر گفتی؟! چرا بتمن در آن لحظه نمی توانست رد تالیا را بگیرد؟
      .
      .
      .
      بدلیل اینکه سیگنالها ضعیف بود یا اینکه سیگنال یاب بتمن از کار افتاده بود. در واقع عملا امکان ردگیری توسط بتمن وجود نداشته است. البته باید ذکر کنم که نجات دادن دیگران جزو خصایص اصلی بتمن است. و نجات تالیا هم در همین رده قرار می گیرد. بتمن می داند که ژوکر(البته بعدا می فهمد که ژوکر اصلی نیست) در صورت رسیدن به راز جاودانگی، حساب تالیا را هم خواهد رسید. ژوکری که همینطوری بسیار باهوش و خطرناک است و در صورت رسیدن به اکسیر جاودانگی، از راشال خطرناکتر خواهد شد. راشالی که هر چه بود در جهت استقرار عدالت آنهم به شیوه خودش اقدام می کرد.

      بله… جمله قشنگی ست. “به حلقه تیره روزی چسبیدیم و تقاضای رستگاری می کنیم…”

      ** “هارلی: چیه؟ از آزار یه دختر بی دفاع داری کیف می کنی؟ اگه اینکارت رو قطع نکنی من به میستر ژی میگم… او…خب… دیوونه میشه!” **
      دیالوگی که هارلی ِ بسته شده به میله به بتمن میگوید.بعد از اینکه دائما چسب دهانش را باز میکند!!! (برای ماتئو عزیز!)

      با تشکر از ماتئو بیکر و همه دوستان عزیزم!

      ۰۰
    1. با سلام!
      پاسخ به دوست عزیزم NightMare
      به سایتشان نگاهی انداختم…
      دزدی نیست اما کپی هست بدون ذکر نام منبع …
      به تاریخ درج مطالب در هر دو سایت دقت کنید. مطالب این حقیر به مدت چند روز است که در سایت در حال نشر است. در حالیکه مطالب آن سایت در تاریخ ۱-۱۱-۱۳۹۰ (امروز) به مدت یکروز است که در سایت قرار گرفته است. (توسط کاربر master of all assassins)
      از اینکارها زیاد رخ داده وفرهنگی می خواهد همگانی و همه گیر!
      امید است دوست عزیزم master of all assassins در استفاده های بعدی نام منبع و نویسنده این مطلب را نیز درج نماید. و از اینکه ایشان از مطلبم رضایت داشته و قابل دانسته اند که در سایت مزبور مورد استفاده قرار دهند بسیار تشکر می کنم.

      از بررسی داستانی این حقیر، مدتها قبل سه نسخه بصورت فایل کلمه آفیس(Word) برای دوستان عزیزم ارسال شده است. به آقای حکیمی (سردبیر عزیز سایت دیبازی)، آقای سید طه رسولی(سردبیر مجله دنیای بازی)، به دوست عزیزم روزبه سامانی(Xneon360) که در حال حاضر در کشور آلمان حضور دارد، تا بدینوسیله غم غربت را فراموش کند!!! (کمی با روزبه شوخی کردم)…

      با تشکر از همه دوستان عزیزم!

      ۰۰
    2. این مطلب پاسخی به دیدگاه دوست عزیزم Nightmare است. بعلاوه این بخش که ملاحظه می فرمایید قسمت چهارم بررسی داستانی بتمن است که در سایت دیبازی درج شده است. اما تا زمان حال، دو قسمت از آن در سایت مزبور قرار گرفته است.
      از ایشان درخواست نسخه کامل آنرا نمایید و جواب ایشان را به نظاره بنشینید!!!

      با تشکر!

      ۰۰
    3. منم برای همین گفت که دزدیده مطلبتو . من کلن از این کارا بدم می یاد . حیف که قسم خوردم وگرنه حسابشو می زاشتم کف دستش .
      ولی بهش خواهم گفت که نباید این کارو میکردی .

      ۰۰
    4. با سلام! (با تشکر از میرابی عزیزم)
      قانون سوپا از دید سرمایه دار درست و منطقی است. اگر هر کدام از این دوستان عزیزم که به این قانون به دید منفی می نگرند، خودشان سرمایه گذار در زمینه تولید بازی بودند شاید جزو طرفداران تصویب این قانون پیش می رفتند. در هر صورت بخشی از سود حاصله در حال پایمال شدن است…تصور کن در پشت اینترنت پر سرعت کشورهایی مثل کره و … نشسته ای و در حین قهوه خوردن و گوش دادن به موزیک رپ، ظرف نیم ساعت یک بازی را کپی کنی!!… راحت… سهل الوصول…
      در مورد کپی مطالب موضوع کمی ساده تر است. اگر مطلبی از جایی به جای دیگر کپی شود در صورت نداشتن سود و وارد نیاوردن ضرر به طرف مقابل، مشکلی ندارد اما فرهنگی می خواهد که کمیاب است!!!
      …. و خوشحالم که از این مطلب خوشت آمده است. کلی عرض می کنم …جذب دوستان عزیز برای خواندن مطالب طولانی کاری بسیار سخت است. متن نویسی طوریست که در این زمانه “فست فودی” همانند حلیم درست کردن است!
      اما می بینم که میرابی عزیزم بارها در مطالب طولانی نیز این حقیر را با جملاتش همراهی کرده است بهمراه بعضی از دوستان عزیزم…دمتان گرم! (این هم یک دیالوگ برای همه دوستان)

      ** “وسکر: به چی می خندی؟” /// “کریس: فکر می کنی این موجود(تایرنت) ناجی توست؟ فکر می کنی این شکست، منجی تو می شود؟ این نهایت شکست است.” — وسکر و کریس ردفیلد در بازی شیطان مقیم/Resident Evil **

      ** “کلر: من یک راهی از میان فاضلابها پیدا میکنم. بعد دنبالم بیا” /// “لئون: کلر، کلر! صبر کن، صبر کن(کلر رادیو را خاموش می کند)” /// “لئون: مرد، چرا هیچکس به حرفهای من گوش نمی دهد؟” — لئون و کلر در بازی شیطان مقیم ۲/Resident Evil 2 **

      با تشکر از همه دوستان عزیزم!

      ۰۰
    5. حامد جان کسانی که به من چیزی بیاموزن در هر زمینه ای احترام ویژه ای نزد من دارند !!! من همیشه طالب اموختن هستم مثل یک شاگرد خوب که به حرفهای اساتیدش گوش میده و از تجربه انها بهترین استفاده رو میبرم . من تمامی کامنت های شما و جیم جان و ماتیو جان و ماکاروف جان می خوانم (لایکم میکنم این فرهنگ امیدوارم جا بی افته ) و البته همینطور بقیه دوستانی که کامنت هاشون بار فنی داره و درست حسابی هستن هم می خوانم تا به تجربه ام اضافه بشه !!! با این بخشهای دو ستاره در اخر کامنت ات هم خیلی حال می کنم !!!

      ۰۰
    6. بهت پیشنهاد می دم دوست عزیز که بری و کمیک نویس بشی . استعدادشو داری . یادش بخیر منم قدیم زیاد نقد و داستان و از اینجور چیزا می نوشتم ولی هیچ کدومشو عمومی نکردم و فقط چنتا از دوستانم دارنشون . حتی یک داستان بلندم نوشتم ولی ادامش ندادم . آخه من وقت و انرژیمو صرف کامپیوتر کردم و کار کردن باهاش . :wink:
      ولی به تو پیشنهاد میکنم حتما ادامه بدی . :wink:

      ۰۰
    7. جوابی را که برای دوستان عزیزم در قسمت پاسخ دادن می دهم در زیر دیدگاه آنها درج نمی شود…
      مرا ببخشید.

      با تشکر!

      ۰۰
    8. اینقدر از این ادمایی که تا میرن جایی کل دوستان و اشنایان رو فراموش میکنن…همین روزبه رو میگم…موقعی که بود والا روزی(سه شنبه تا جمعه)۴ساعت تلفنی حرف میزدیم…حالا که رفته نامرد یه تکم از اون ور اب نمیندازه…$حامد من نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم…راهی هست بگو که جبران کنم…$راستی الکاتراز اسمت هادیه یا حامد چون یادم رفت؟
      _____________________________
      امیرمسعودبهداد از تنها انجمن فعال سایت(که البته اینم رو به نابودیه)حقوقبگیران مایکروسافت :arrow:

      ۰۰
    9. با سلام!

      salasin عزیز!
      از لطف تو و دیگر دوستانم در این سایت همیشه بهره مند شده ام. چه از طریق دیدگاهها و چه از طریق ایمیل ها.
      از اینکه رضایت داری خوشحالم… هر چه بر دلت جاری شد همان را برایم دعا کن!… محتاج دعا هستم!!

      با تشکر!

      ۰۰
    10. با سلام!

      لطف شما را فراموش نخواهم کرد، dmc-X360 عزیز! (این دیالوگ هم هدیه به شما دوست عزیز!)

      ** “قدرت من، دوستانم هستند.” — سورا در بازی پادشاهی قلبها/ Kingdom Hearts **
      و
      ** “تریش… شیاطین نمی گریند… این اشکها هدیه ای هستند که تنها انسانها از آن بهره می برند.” — دانته به تریش در بازی شیطان می گرید/ DMC (در هنگام اشک ریختن دانته)

      با تشکر!

      ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر