خانه » مقالات بازی در راه «آخرین نگهبان» | مرور خاطرات با «ایکو» × توسط علی فتحآبادی در ۱۳۹۵/۰۹/۰۸ , 14:00:19 10 چیزی به روز انتشار «آخرین نگهبان» باقی نمانده است؛ آخرین نگهبانی که در این هفت سال گذشته، مامن انواع خبرها و بحثها بوده. چه سخن گفتن از حالوهوا و اتمسفر زیبایش و چه تاخیرهای طولانی مدتاش، همگی صبر طرفداران را لبریز کرده بود؛ اما هرچه پیش آمد، در نهایت این اثر دارد وارد خانههایمان میشود و بعد از طی کردن این مسافت طولانی، بالاخره راه خود را بهسوی مانیتورهای ما باز کرده است. به همین مناسبت، تصمیم گرفتم تا نگاهی چندباره(!) داشته باشم بر دو ساخته ارزشمند و بسیار زیبای دیگرِ استودیو تیم ایکو (جن دیزاین کنونی). هر سه اثر، از تم و حالوهوای مشابهی بهرهمند هستند و ناشی از ترشحات ذهن ناب یک مجموعهای از افراد مشخص. اگر هنوز کسی این دو جواهر بینهایت ارزشمند را تجربه نکرده است، یا گذشت ایام یاد و مزه شیرین این دو اثر را برایشان کمرنگ ساخته، امیدوارم معرفی دوبارهی این دو اثر، فرصت خوبی باشد برای این عزیزان تا با این دو بازی پراحساس آشنا شوند و لذت سهیم شدن در ماجراجوییهای «ایکو» و «واندر» را بچشند. امیدوارم با خواندن این متن، عطش شما برای غرق شدن در سومین ساخته نیز بالاتر رود، وقتی ببیند که این شکل دهندههای وادی رویا چهها که نکردهاند. پیشتر نیز پیشنمایشی برای آخرین نگهبان کار کردهام و درصورت علاقه میتوانید قبل از مطالعه این دو متن، آن را مطالعه کنید و نوشته های مرا مورد لطف خود قرار دهید. در اولین قسمت، با زدون گرد و خاک از یاد و خاطره ایکو همراه با دنیای بازی باشید. پسری شاخدار همراه با چند مرد که سوار بر اسب هستند دیده میشوند و بهنظر میآید که پسرک را دارند به اجبار همراه خود میآورند. از میان جنگلی انبوه راه خود را میگشایند. درهای بر ادامه راهشان قد علم میکند. دوربین به طرف بالا حرکت میکند و قلعه جای گرفته در آنسوی دره را نمایان میکند. قلعهای عظیم و سرد، گویی زمان در آنجا خالی از حیات است. مردان از راهی سراشیبی به پایین دره میروند و بهوسیله قایقی از غار زیرِ دیوارهای قلعه وارد آن میشوند. کمی جلوتر، یکی از مردان شمشیری دراز و عجیب جای گرفته در گوشهای از غار را برمیدارد. از غار خارج میشوند و وارد محوطه پایینی قلعه میشوند. دری سبز رنگ و عجیب پیشرویشان است. مردی که شمشیر را برداشته بود، آن را به طرف در میگیرد. ناگهان برقی درخشان از آن شروع به خارج شدن میکند و در، شروع به تکان خوردن میکند و بعد از لحظهای، گرد و خاک ناشی از باز شدن در قدیمی در هوا در حال شنا است. مردان به همراه پسرک از در عبور میکنند. و وارد محیطی بزرگ و بسته میشوند. گویا یک آسانسور آنجا است. یکی از مردان اهرمی را میکشد و آسانسور با خشخشی ناشی از فرسودگی شروع به حرکت به سمت بالا میکند. بعد از زمانی کوتاه به مقصد خود میرسند. تالاری بزرگ پیش روی آنهاست که اطراف آن تعداد بسیاری سلول آهنی گرد و در بسته دیده میشود. در گوشه غربی تالار، یک سلول باز به چشم میخورد. مردان پسرک را که ایکو نام دارد به آن سلول میبرند. دستهایش را به دستبند آهنی حاضر در سلول میبندند. ایکو گنگ و نگران است. یکی از مردان رو به او میکند و به آرامی میگوید: «از ما کینهای به دل نداشته باش. این کار برای حفظ امنیت روستا تنها گزینه ماست». ماتم در هوا موج میزند و ایکو ترسیده است. مرد درِ سلول را میبندد و با همراهانش از مسیری که آمدند قلعه را ترک میکنند و شمشیر عجیب را نیز سر جایش قرار میدهند. ایکو در سلولاش تنها است. خودش را تکان میدهد اما فایدهای ندارد. دستبند آهنی کارش را به نحو احسنت انجام میدهد. ناگهان زمین لرزهای رخ میدهد و سلول شروع به تکان خوردن میکند. در یک لحظه سلول از جایش کنده میشود و به زمین برخورد میکند. ناشی از فشار برخورد، در قدیمی سلول بازی میشود و ترکی که به دستبند وارد میشود، به ایکو این فرصت را میدهد که خودش را از این سلول سرد و تنگ رها کند. ایکو آزاد شده و در تالار بزرگ قرار دارد. سلولهایی مشابه سلول وی ردیف به ردیف چیده شدهاند. شاید درون آنها نیز بچههای شاخدار دیگری را زندانی و به کام مرگ فرستادهاند؛ مرگی طولانی و سخت. ماجراجویی ایکو تازه شروع شده و باید از قلعه اسرارآمیز خارج شود. توضیحاتی که مطالعه فرمودید، مقدمه و دموی ابتدایی ایکو بود. مقدمهای که در همان ابتدای کار به بهترین شکل مخاطب را با دنیا و اتمسفر عجیب خود آشنا میکند، و موجی از پرسشها را روانه ذهن میگرداند. چرا ایکو شاخ دارد؟ مردان قبیله برای چه میخواستند وی را در آن سلول قربانی کنند؟ این قلعه برای چه کسی است و دلیل وجود سلولها چیست؟ و مهمترین سوال، ایکو چگونه میخواهد از این مکان فرار کند. در ادامه که به دیگر شخصیت اصلی بازی «یوردا» برمیخورید، سوالاتی جدید برایتان مطرح میشود. سازندهها نیز با طمانینه جواب یکسری از سوالات شما را در طول بازی میدهند و جواب دیگر پرسشها را باید در مصاحبهها و تحلیلهای داستانی، و صدالبته تخیل خودتان بیابید. داستان در ایکو همانند کل کار، بسیار مینیمال روایت میشود. داستان حالتی شعرگون و افسانهای دارد و از کلیتی ساده بهره میبرد، ولی در بطن همین سادگی باچنان احساس و دقت هوشمندانهای تکههای داستان کنار هم قرار گرفتهاند که داستان این اثر را در سطح بهترینهای تاریخ بازیهای رایانهای بالا میآورد. داستانی که تنها سه شخصیت اصلی دارد و مکانیک اصلی گیمپلی آن گرفتن دست است؛ یعنی احساس واقعی! بعد از خروج از سلول و گشت و گذار در میان دیوارهای سرد و بیروح قلعه، به دختری سپیدپوش محصور در قفسی آهنی و آویزان از سقف برمیخورید. گویی آن قفس میخواهد از پرواز و عروج پرندهی درخشان دروناش جلوگیری کند و زمینگیرش کند. ایکو به هر ترتیبی که هست دخترک را آزاد میکند. دخترک از قفس خارج میشود و رو به ایکو میکند، و به زبان عجیب و ناآشنایی با وی سخن میگوید. ایکو از میان صحبتهای وی «یوردا» را تشخیص میدهد؛ گویا نامش یوردا است. ناگهان موجودی سیاه رنگ قیرگونی ظاهر میشود و یوردا را میدزدد و بهسوی گودال سیاهرنگی که بر روی زمین ظاهر شده است، شروع به حرکت میکند. ایکو سریع به طرف گودال میرود؛ دست یوردا را میگیرد و به هر ترتیبی وی را از آن گودال عجیب خارج میکند. ایکو چوبی به دست میگیرد و آن را روانه موجود سایهوار میکند. ایکو و یوردا عقبنشینی میکنند. یوردا به طرف دری مشابه به در ورودی عجیب قلعه حرکت میکند و دستش را به طرف آن میگیرد تا نوری شروع به درخشیدن میکند. در میلرزد و با بلند شدن گرد و خاک باز میشود. این واقعه، دقیقا مشابه کاری است که شمشیر عجیب پیشتر انجام داده بود. ایکو و یوردا برای خروج از قلعه به کمک هم نیاز خواهند داشت. آنها با هم باید از این مکان عجیب و جدا افتاده از دنیا خلاصی یابند. ایکو دست یوردا را میگیرد و شروع به حرکت میکند. معلوم نیست که چه چیزی در انتهای سفرشان انتظار آنها را میکشد، ولی چیزی که برای ایکو مصلم است، محافظت از یورداست؛ آن هم فقط با دکمه R1! من مواظبت هستم… تا حالا شده بعد از انجام دادن یک بازی، احساس تعلق خاطر خاصی نسبت به یکی از دکمههای کیبورد یا کنترلرتان پیدا کنید؟ ایکو این کار را با آدم میکند. R1 در بازی دکمهای است که شما با آن یوردا را صدا میکنید و دستش را میگیرید. دکمهای است که وقتی او قصد بالا رفتن از سکویی بلند و یا پریدن از پرتگاهی بلند را دارد، آن را میفشارید. دکمهای است که وقتی اسیر هیولاهای سایه شکل شده است، بهوسیله آن نجاتش میدهید. این دکمه در این اثر احساس معنا شده. این دکمه درد مشترک است. این دکمه یوردا است. گیمپلی تماما تحتشعاع داستان و هدف آن قرار دارد. ایکو میتواند بپرد، از طنابهای آویزان بالا یا پایین برود، با چوب و یا شمشیر به شکل ناشیانهای به دشمنان قیرگونه ضربه بزند، دست یوردا را بگیرد و اهرمها را حرکت بدهد. گیمپلی در کل بسیار جمعوجور طراحی شده است. ایکو یک پسرک نهایت ۱۲ ساله است و توانایی خاصی بهغیر از اراده و زور بازوی اندکاش ندارد. سازندهها نیز به درستی این ضعف و سادگی را در بطن بازی بازتاب دادهاند. اضافه شدن یوردا به روند داستان هم بار مسئولیتی سنگین را به دوش ایکو میاندازد، و مخاطب و وی را مجاب میکند که نه تنها برای حفظ جان و نجات خودشان، بلکه برای یوردا هم که شده نهایت تلاششان را به خرج دهند. «فومیتو اوئدا» نویسنده و کارگردان به همراه تیم خود در بازی، به قصد خاصتر کردن و افزایش تاثیرگذاری اتمسفر اثر روشی را پیادهسازی کردند مبنی بر حذف هرگونه وسیله و آیتم اضافی از محیط؛ یک مینیمالسازیِ با هدف. نتیجه نیز به خلق محیطهای نمور و غمناک بازی انجامید. قلعهای که با وجود تابش همیشگی آفتاب بر آن بهطرز سایلنتهیلواری همیشه در مه و سردی بیانتهایی غرق است. گویی این قلعه از زمان و مکان کنونی جدا شده و در بخشی از تاریخ گمگشته است. چه چیزی در انتها انتظارشان را میکشد؟ ایکو اثر بهغایت خاصی است و زمان زیادی را نیز برای اتمامش نیاز ندارد که نهایت در هشت ساعت پروندهاش بسته میشود. پس اگر هنوز سفر خود را در این قلعه مه گرفته شروع نکردهاید و یا آخرین ماجراجویتان در این سرزمین به مدتها پیش بازمیگردد، زمان کنونی فرصت فوقالعادهای است برای همراه شدن با ایکو و یوردا و فشردن دکمه R1 که به اندازه تمامی لحظات درخشان بازیهای دیگر، درخشان و خاطره انگیز است. در بخش پایانی نیز توجهتان را به پنج نکته جالب پیرامون این اثر جلب میکنم: در نسخه Pal، بعد از یک دور تمام کردن بازی زیرنویس انگلیسی برای زبان عجیب یوردا فعال میشود. در دور دوم زمین زدن بازی، شمشیر بلند قرار گرفته در ورودی غار، مانند قلعه جای خودش را به شمشیر نورانی «جدایها» از مجموعه «جنگ ستارگان» داده است. فومیتو اوئدا خودش شخصا کاور نسخه ژاپنی را طراحی کرد؛ ولی نسخهی عرضه شده در غرب کاوری دیگر را مورد استفاده قرار داد که بهدلیل کیفیت پایین طراحی، یکی از عوامل اصلی فروش نهچندان خوب بازی در این ناحیه شد. اوئدا ۤبرای خلق کاور بازی از یک طرح نقاش مطرح یونانی، «جورجیو د کیریکو» (Giorgio de Chirico) الهام فراوانی گرفت. این نقاشی را میتوانید در زیر مشاهده کنید: [حاوی اسپویل] در نسخه HD بازی که راهی پلیاستیشن سوم شده بود، در صحنه آخر که ایکو یوردا را خوابیده بر ساحل پیدا میکنند، برخلاف پایان معمول که بازی در این قسمت به اتمام میرسد، در این پایان شما میتوانید هندوانهای را که در گوشهی ساحل در کنار دیوار قرار دارد را به پیش یوردا بیاورید و دونفره مشغول خوردن آن شوید. نویسنده علی فتحآبادی fumito uedaICOPlaystation 2PlayStation 3team icoThe Last Guardianشرکت سونی (Sony) مقالات بازی 10 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. مورد انتظارترین بازیه من اینو dishonoredبود امسال که جفتشونم تو کاندیدا نیستن سیاست مضحک همینه. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید واقعا مهمه این جوایز؟ درصورت اهمیت داشتن هم جزو کاندیداهای سال بعد هستند حتما. ولی خوب، شانس برنده شدن رو از دست میدن در مقایسه با اثاری که تو همون بازه برگزاری عرضه شدن. در اخر، برای کی مهمه این جوایز؟ ۰۰ ما روی این جوایز شرط می بندیم که عکس پروفایلمونو عوض کنیم . معلومه که مهمه :lol: ۰۰ ۰۰ همین که تیتر رو دیدم فهمیدم مقاله حتما کاره علی ـه :lol: مقاله ی خیلی خوبی بود خسته نباشید. یادش بخیر چه شاهکاری بود :۱۵: راجب آخرین نگهبان راستش من خیلی ازش ناامید بودم… تاخیری که یک نسل طول کشید و انواع تغییر و تحولاتی که رخ داده من یکی رو که خیلی دلسرد کرد. ولی به لطف نمایش E3 و همچنین یه تریلر گیم پلی ۸ دقیقه که دیدم ازش خیلی دیدم بهش مثبت تر شد و امیدوارم واقعا موفق بشه چون کمبود همچین بازی هایی به شدت حس میشه :۱۵: :ps: ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید برادر منکه واقعا دید منفی ای به این بازی داشت!!!!!!!!!!، به همین علتی که گفتی(تاخیر زیادو ….) ولی وقتی گیمپلی بازی و تریلرای جدیدو بهش نشون دادم، کاملا نظرش برگشت، واکنشای trico واقعا شگفت انگیزه! ۱۰ من که کلا از آخرین نگهبان فقط دو تا تریلر دیدم. یکی تریلر سال ۲۰۰۹ و دیگری هم تریلر ۲۰۱۵. همین دوتا اثبات کننده شاهکاری دیگر از تیمایکو هستند. احتیاحی هم به هیچ تریلر لو دهنده دیگری هم نیست. بازی رو باید تماما شخصا جوید و درش کنکاش کرد. ۰۰ بیصبرانه منتظر pewdiepie let’s play برای last gaurdian هستم! :۱۵: ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید بعضی آثار رو اگه ده سال هم نشه تجربشون کرد مهم نیست، ولی باید فقط و فقط خود فرد شخصا تجربشون بکنه و مکاشفه بینظیرشون رو با تمام وجود ببلعه. دیدن این دست اثار و نه شخصا تجربه کردنشون به میزان قابل توجهی تاثیر گذاری اثر رو از بین میبره. مخصوصا بازیهایی مثل این اخرین نگهبان که تماما بر روی تجربه شخصی و اتمسفر بنا شده. ۲۰ بله موافقم، اصلاح میکنم، اول تجربه شخصی، بعد دیدن let’s play، چون اونم یه تجربه متفاوته! ۰۰ نمایش بیشتر
مورد انتظارترین بازیه من اینو dishonoredبود امسال که جفتشونم تو کاندیدا نیستن سیاست مضحک همینه. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
واقعا مهمه این جوایز؟ درصورت اهمیت داشتن هم جزو کاندیداهای سال بعد هستند حتما. ولی خوب، شانس برنده شدن رو از دست میدن در مقایسه با اثاری که تو همون بازه برگزاری عرضه شدن. در اخر، برای کی مهمه این جوایز؟ ۰۰
همین که تیتر رو دیدم فهمیدم مقاله حتما کاره علی ـه :lol: مقاله ی خیلی خوبی بود خسته نباشید. یادش بخیر چه شاهکاری بود :۱۵: راجب آخرین نگهبان راستش من خیلی ازش ناامید بودم… تاخیری که یک نسل طول کشید و انواع تغییر و تحولاتی که رخ داده من یکی رو که خیلی دلسرد کرد. ولی به لطف نمایش E3 و همچنین یه تریلر گیم پلی ۸ دقیقه که دیدم ازش خیلی دیدم بهش مثبت تر شد و امیدوارم واقعا موفق بشه چون کمبود همچین بازی هایی به شدت حس میشه :۱۵: :ps: ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
برادر منکه واقعا دید منفی ای به این بازی داشت!!!!!!!!!!، به همین علتی که گفتی(تاخیر زیادو ….) ولی وقتی گیمپلی بازی و تریلرای جدیدو بهش نشون دادم، کاملا نظرش برگشت، واکنشای trico واقعا شگفت انگیزه! ۱۰
من که کلا از آخرین نگهبان فقط دو تا تریلر دیدم. یکی تریلر سال ۲۰۰۹ و دیگری هم تریلر ۲۰۱۵. همین دوتا اثبات کننده شاهکاری دیگر از تیمایکو هستند. احتیاحی هم به هیچ تریلر لو دهنده دیگری هم نیست. بازی رو باید تماما شخصا جوید و درش کنکاش کرد. ۰۰
بعضی آثار رو اگه ده سال هم نشه تجربشون کرد مهم نیست، ولی باید فقط و فقط خود فرد شخصا تجربشون بکنه و مکاشفه بینظیرشون رو با تمام وجود ببلعه. دیدن این دست اثار و نه شخصا تجربه کردنشون به میزان قابل توجهی تاثیر گذاری اثر رو از بین میبره. مخصوصا بازیهایی مثل این اخرین نگهبان که تماما بر روی تجربه شخصی و اتمسفر بنا شده. ۲۰