خانه » مقالات بازی در راه آخرین نگهبان | مرور خاطرات با «سایه کلوسوس» × توسط علی فتحآبادی در ۱۳۹۵/۰۹/۱۴ , 14:00:30 3 چیزی به روز انتشار «آخرین نگهبان» باقی نمانده است؛ آخرین نگهبانی که در این هفت سال گذشته، مامن انواع خبرها و بحثها بوده. چه سخن گفتن از حال و هوا و اتمسفر زیبایش و چه تاخیرهای طولانی مدتاش، همگی صبر طرفداران را لبریز کرده بود؛ اما هرچه پیش آمد، در نهایت این اثر دارد وارد خانههایمان میشود و بعد از طی کردن این مسافت طولانی، بالاخره راه خود را بهسوی مانیتورهای ما باز کرده است. به همین مناسبت، تصمیم گرفتم تا نگاهی چندباره(!) داشته باشم بر دو ساخته ارزشمند و بسیار زیبای دیگرِ استودیو تیم ایکو (جن دیزاین کنونی). هر سه اثر، از تم و حالوهوای مشابهی بهرهمند هستند و ناشی از ترشحات ذهن ناب یک مجموعهای از افراد مشخص. اگر هنوز کسی این دو جواهر بینهایت ارزشمند را تجربه نکرده است، و یا گذشت ایام یاد و مزه شیرین این دو اثر را برایشان کمرنگ ساخته، امیدوارم معرفی دوبارهی این دو اثر، فرصت خوبی باشد برای این عزیزان تا با این دو بازی پراحساس آشنا شوند و لذت سهیم شدن در ماجراجوییهای «ایکو» و «واندر» را بچشند. امیدوارم با خواندن این متن، عطش شما برای غرق شدن در سومین ساخته نیز بالاتر رود تا وقتی ببیند که این شکل دهندههای وادی رویا چهها که نکردهاند. پیشتر نیز پیشنمایشی برای آخرین نگهبان کار کردهام و درصورت علاقه میتوانید قبل از مطالعه این دو متن، آن را مطالعه کنید و نوشته های مرا مورد لطف خود قرار دهید. در دومین قسمت، با زدون گرد و خاک از یاد و خاطره «سایه کلوسوس» همراه با دنیای بازی باشید. عقابی بر فراز کوهستانی غرق در تاریکی شب پرواز میکند، مردی جوان به همراه اسب خود در دامنه کوه در حال حرکت است؛ فردی سپیدپوش خوابیده بر روی اسب قرار دارد. اسب هوشیارانه با چابکی از میان پرتگاهها و مسیرهای تنگ و خطرناک عبور میکند. بهنظر میآید که این دو همراه، مسیر دور و درازی را برای رسیدن به این مکان طی کردهاند. موسیقی محزون در حال طنین انداختن است و خورشید کمکم طلوع میکند. دروازهای در دوردست نمایان میشود، گویا دو یار به مقصد خودشان نزدیکتر شدهاند. چندی بعد، درحال عبور از دروازهای میان دو کوه هستند. خورشید بیوقفه در حال تابش است. از مدخلی عبور کرده و در برابر دیدگان خود سرزمینی وسیع و زیبا را میبینند. پلی عظیم و سفید رنگی را نیز میبینند که آنها را به ساختمانی بلند با طراحی عجیب متصل میکند. گویی آن برج، برج بابل در دنیایی ناشناخته است. مرد جوان، اسباش و همراه بیحرکتشان از پل عبور کرده و وارد برج مرموز میشوند. پلههایی بهصورت بیضی شکل دورتادور برج قرار دارد. به بخش ابتدایی ساختمان میروند که شبیه یک معبد است. حوضی در پایین پلهها قرار دارد و سپس تالاری بزرگ با شانزده مجسمه که اطراف تالار را احاطه کرده انتظارشان را میکشد. مرد از اسب پیاده میشود و همراه سپیدپوشش را بر روی دو دستش قرار میدهد. جلوی تالار تختی سنگین قرار دارد. مرد همراهش را بر روی تخت میخواباند و سپس پارچهای که دورش کشیده بود را پس میکشد. او بانویی جوان است و زیبا چون آسمان بهار، درخشان چون خورشید تابستان؛ حتا اکنون که تمامی عنصر حیات از وی دریغ شده است. مرد جوان که «واندر» نام دارد، شمشیرش را از غلاف بیرون میکشد و سپس «دورمین» را فرا میخواند و میگوید که شنیده وی توانایی بخشیدن حیاتی دوباره به مردگان را دارد. واندر میخواهد که بانوی خفته در خواب ابدی را به زندگی بازگرداند و میگوید که شنیده که دورمین در این سرزمین ممنوعه این قدرت را دارد. لحظهای بعد، صدایی در فضا طنینانداز میشود. نمیشود تشخیص داد که صدای یک مرد است یا یک زن. صدای دورمین است که خطاب به واندر میگوید هرچیزی بهایی دارد و او میتواند دختر را زنده کند، ولی وی نباید توقع داشته باشد که همه چیز طبق خواستههای او پیش برود. واندر تصمیماش را گرفته است. دورمین به شانزده مجسمه اطراف تالار اشاره میکند و به او میگوید که هرکدام از این مجمسهها شمایل یک «کلوسی» هستند که در این سرزمین وجود دارند؛ تو باید بهوسیله نور شمشیر ویژهای که همراه با خود آوردهای مکان آنها را پیدا و سپس شکستشان بدهی؛ و بعد از شکستدادن هر شانزده کلوسی، من میتوانم خواسته تو را برآورده کنم. از هیچچیز دریغ نخواهم کرد… شروع سایه کلوسوس همانند برادرش ایکو، به قدر کافی عجیب و زیباست که احتیاجی به اضافهکاری یا هرگونه دیالوگ اضافی نداشته باشد. پسری با نام واندر، به قصد زنده کردن دختری که «مونو» نام دارد به همراه اسب با وفایش «اگرو» بعد از دزدیدن شمشیر جادوگر روستا، سفری دور و دراز را به مقصد سرزمینی ممنوع شروع میکنند تا بهوسیله قدرت وجودی مرموز که دورمین نام دارد، هستی را به دختر بازگرداند. او مصمم و بدون توجه به تمامی مراحل تقریبا غیرممکنی که در این راه ممکن است سر راهش قرار بگیرد، و حتا شاید وی را به کشتن دهد، در این راه قدم می گذارد. ارادهاش به مثابه کوهی است و هنرش بسیار. تنها وسایل نبردش شمشیر و کمانی هستند که با هوش و چابکی فراواناش همراه شدهاند. سایه کلوسوس شمایل بسیار اسطورهای دارد. داستان مینیمال و ساده روایت میشود و تا تراژدی نهایی، حضور چندانی در بطن بازی ندارد؛ و در این بین، تلاشهای واندر و مخاطب است که داستان را شکل میدهند. دقیقا به مثابه ایکو، داستان ماجرای عشق و تلاش است. پیدا کردن و مبارزه با هر کلوسی خودش یک فصل داستان است؛ یک فصل سرشار از سختی و اراده؛ سختی و ارادهای سرشار از احساس. یک خوان شانزده مرحلهای و تلاشی که نتیجهاش ابدا قابل پیشبینی نیست و خود واندر نیز به خوبی به این موضوع واقف است، ولی پیش رویاش تنها یک گزینه مییابد و دیگر هیچ. یا باید به زندگی از دست رفته مونو بسنده کند یا با هرچیزی که در وجود خود دارد برای برگرداندن هستی دختر اهتمام بورزد. وی در این راه تنها هم نیست و بهترین یار وی، اسب سیاهرنگ بزرگ جثهاش، اگرو نیز او را در این آزمون دشوار همراهی میکند. بتاز اگرو، بتاز! سایه کلوسوس دقیقا دنبالهرو راهی است که «فومیتو اوئدا» و تیمش در ایکو در پیش گرفتند. همان اتمسفر، همان طراحی محیط و همان روایت؛ ولی با توجه به حال و هوای افسانهگون و حماسی اثر، و پررنگ بودن بخش اکشن برخلاف ایکو، ژانر بازی از ماجرایی صرف، به یک ماجرایی اکشن بسیار زیبا تمایل پیدا کرده است که در ترکیب با نبوغ وصفناپذیر خالقان خود، در انتها به یک معجون سحرانگیز همانند سرزمین ممنوعهی عظیم ولی خالی از سکنهاش بدل شده است. سایه کلوسوس حماسه احساس است. هر مرحله از پیدا کردن و مبارزه با یک کلوسی غرق در داستانهای ناگفته است و هر محیط بازی، هر مکان و زمانی شاهد اوج و سعادتی بودهاند، و هماکنون اینگونه خالی شدهاند و گوی رقابت را به مارمولکهای دم سفید و دم سیاه دادهاند. ساختمانهای خرابه، زمانی جلال و جبروتی داشتهاند و اکنون به این وضع سرد و مانده در گذشته در آمدهاند. خورشید، بیدریغ بر این سرزمین وسیع و رها شده میتابد تا شاید دوباره روح قدیم خود را بازیابد. گویی حتا دورمین نیز در اینجا مورد ظلم واقع شده است. این شما هستید که تاریخ این سرزمین و واندر را میسازید. در بازی شما تنها شاهد قمار و تلاش وصفناپذیر یک فرد برای دستیابی به هدف ناممکناش هستید و این شما هستید که او را در رسیدن به انتهای نامعلوم سفرش یاری میکنید. چه وقتی اسب عزیزتان را صدا میزنید و چه وقتی در میان زمین و آسمان معلق بر روی یک کلوسی هستید، و قصد شکست دادن آن را دارید. سایه کلوسوس در بخش فنی، در نوع خود معجزهای است. جلوههای بصری ذرات گرد و خاک بازی وصفناپذیر است. ابهت کلوسیها و کوچکی واندر به بهترین شکل ممکن در بازی به مرحله اجرا درآمده و هر مرحله از بازی که مشتمل بر پیدا کردن و مبارزه با یک کلوسی است، جزو بهترین غولآخرهای تاریخ بازیها است؛ یک بازی که هر مرحلهاش یک غولآخر است. همه چیز عظیم است، همه چیز حماسی است. فومیتو اوئدا و همکارانش فقط دو بازی ساختهاند و جدیدترین اثر آنها نیز بهزودی راهی کنسول نسل هشتم سونی خواهد شد. اوئدا و تیم وی با سرمایهای اندک، چنان جایگاه رفیعی نزد بازیبازان و منتقدان بهدست آوردهاند که بعید است به این زودی از یادها فراموش شوند. هرگز یاد و خاطره گردش در قلعه سرد و نمور همراه با ایکو و یوردا از یاد دوستدارانشان نخواهد رفت؛ و تلاش غیرممکن واندر با کمک اگرو بیهمتایش هیچوقت طعم خاص و بینظیرش را از دست نخواهد داد. مهم نیست که گذر زمان چقدر بین خاطرهها و رخداد یک اتفاق فاصله بیندازد، بعضی چیزها فراموش شدنشان جز محالات است. در انتها نیز توجهتان را به پنج نکته جالب پیرامون این اثر جلب میکنم: • [حاوی اسپویل] باغ سرسبزی که در انتهای بازی مونو و اگرو به همراه «نوزد» تناسخ یافته و واندر در آن بهسر میبرند، در طول بازی نیز قابل دسترس است، ولی احتیاج به قدرت بدنی کامل واندر دارد. برای پر کردن نوار انرژی واندر نیز باید مارمولکهای دم سفید پراکنده در محیط را پیدا و بعد از شکار کردنشان دمشان را بخورید. این مارمولکهای خاص را میتوانید در اطراف معابد موجود در نقشه پیدا کنید. • اوئدا در ابتدا گفته بود که سایه کلوسوس پیشدرآمدی بر ایکو محسوب میشود، ولی بعد از مدتی حرفش را پس گرفت. هرچند که از وجود شباهتهای بسیار بین این دو اثر نمیشود غافل شد و چیزی که مسلم است این است که داستان این دو عنوان، در یک دنیای واحد اتفاق میافتد؛ ولی میزان ارتباط و درهم تنیدگی رخدادهایشان بستگی به تحلیلها و تخیلات خودتان دارد. • اگر بر روی کارت حافظه دستگاه خود ذخیره ایکو را داشته باشید، شکل الماس سفید رنگ جای گرفته بر پیشانی اگرو، جای خود را به «i» با طراحی خاص نام ایکو میدهد. • شما میتوانید با رفتن به یک ارتفاع درست و زمانبندی مناسب، آویزان عقابی که بر فراز سرزمین ممنوعه در حال پرواز است بشوید و تا تمام شدن قدرت بدنی، لذت همراهی با این عقاب را در آسمان این منطقه بچشید. • [حاوی اسپویل] در قسمتی از نقشه ساحلی دیده میشود که شباهت بسیاری به ساحل انتهایی ایکو دارد. نویسنده علی فتحآبادی Playstation 2PlayStation 3Shadow of the Colossusteam icoشرکت سونی (Sony) مقالات بازی 3 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. بسیار عالی. جزو برترین بازیهای عمرمه :۱۵: ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید عالی بود، از تک تک کلماتت علاقه ی خاصی که نسبت به این بازی داری رو میشه فهمید :*: ولی میدونم که خیلی چیزارو با کلمات نمیشه بیان کرد، این بازی از اون خیلی چیزها زیاد داره، :۱۵: ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید :۱۵: :۱۵: :۱۵: ۱۰
عالی بود، از تک تک کلماتت علاقه ی خاصی که نسبت به این بازی داری رو میشه فهمید :*: ولی میدونم که خیلی چیزارو با کلمات نمیشه بیان کرد، این بازی از اون خیلی چیزها زیاد داره، :۱۵: ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید