هر دو روی سکه | قانون را فاتحان مینویسند
هر انسان دو صورت دارد، هر آینه دو سطح و هر سکه دو روی. اگر تا الان به باطن و درون خود سفر نکرده و هنوز خود را کاوش نکردهاید، بهتر است بعد از خواندن این جمله، سفر خود را آغاز کنید و با خودتان به یک پیکنیک بروید؛ از خودتان بپرسید تو که هستی؟ علایقت چیست؟ اهداف زندگیات چیستند؟ تا حالا واقعاً عاشق بودهای؟ زندگی را چگونه معنا میکنی؟ فکر میکنی صورت و روی زشت، و تاریکت به چه شکل باشد؟
سومین قسمت در این فصل با هنرمندی قابل توجه «نیگن»، مهمترین و جذابترین شخصیت سریال تا به الان در فصل نو، پخش شد و سریال از باتلاقی که در دو قسمت قبل داشت عمیقتر در آن فرو میرفت کمی بیرون آمد. با هر دو روی سکهی ششمین قسمت از هفتمین فصل سریال «مردگان متحرک» همراه دنیای بازی باشید.
قبل از اینکه به ادامهی مطلب نگاهی بیندازید، اگر میخواهید حتی کوچکترین نکته از این قسمت برایتان لو نرود، آن را تماشا کنید و سپس به مطالعهی این مقاله بپردازید. سعی شده است که مهمترین عناصر داستانی و اتفاقات مهم این قسمت شرح داده نشوند. این مقاله نقدی فنی نیست و به شرح جزییات داستان، شخصیتپردازی و احساسات نویسنده پرداخته است.
قانون و نظم در دنیای هرج و مرج
میرسیم به آقای قانونمدار و قانون گذاز؛ کسی که گروهی تشکیل داده تا در آخرالزمان به داد نوع بشر برسند و ناجی آنها باشند؛ البته گروهی نظامی و تعلیم دیده برای حفاظت از جان مردم، باید نصفی از مال مردم را تصاحب کند تا حسابها تسویه شوند و کسی به دیگری بدهکار نباشد؛ یک ایدهی عالی برای به ناسازی یک جامعهی ایده آل پساآخرالزمانی. صاحب این ایده و رهبر این گروه میتواند چه کسی باشد؟ نیگن! فردی که برخلاف اعمال دیوانهوارش، یک روانشناس به تمام معناست و میداند که چگونه با دیگران رفتار کند، آنها را بترساند، با آنها رابطهی دوستانه برقرار کند و چگونه جانشینی برای خود انتخاب کند. از رفتار نیگن و طرز صبحتش با «کارل»، کاملاً میتوان متوجه این شد که نیگن نقشههایی برای وی در سر دارد و به شخص حس کردم که برای چند لحظه نیگن چیزی در کارل دید که میتواند او را جانشین مناسبی برای خودش بکند؛ اما کمی بعد با حرفهایی که کارل زد، نیگن به فکر فرو رفت و شاید از ایدههای جدید و نوپای در ذهنش دست کشید و ایدههای شرورانهتری به ذهن اش خطور کرد، ایدهی جابجایی پایتخت امپراتوری خودش به «الکزاندریا» که دو مانع بزرگ بر سر راه وی در اجرایی کردن این مهم قرار دارند: ریک و پسرش! از آنجا که قسمت بعدی، قسمت هشتم و میان فصلی سریال است، میتواند چنین فرضیههایی را عنوان کرد و منتظر یک قسمت سراسر هیجان و خون بود که باعث ایجاد تغییرهای بنیادی میان روابط شخصیتها و روند داستان میشود. با توجه به حرفهایی که نیگن در آخر قسمت هنگامی که خواهر کارل را در آغوش داشت زد، به شخص انتظار دارم که حداقل یک نفر از شخصیتهای مهم عنوان شده یا از داستان حذف شود و یا اتفاق خاص دیگری رخ بدهد تا کمی هالهی قابل پیشبینی بودن داستان کمرنگتر شود.
اولین چیزی در آغاز تماشای این قسمت توجهتان را جلب میکند، صدای سوت زدن است. تب سوت زدن ریتیمک در سریال فراگیر شده و فقط نیگن نیست که برای ظاهر شدن خود در صحنه موسیقی متن مینوازد! «میشون» در حال سوت زدن است و با توجه به کارهایی که میکند و هدفش از بستن راه با خطی از زامبیهای تلف شده را در ادامهی قسمت مشاهده میکنیم و پی میبریم که او نیز به دنبال انتقام است و قرار نیست مانند «ریک» فعلاً دست نگه دارد، اطاعت کند و برای آینده برنامهریزی. «عیسی» و «کارل» نیز به هدف خود نزدیک میشوند، اما به آن نمیرسند؛ البته عیسی که مانند «بتمن» در یک چشم به هم زدن غیب میشود و به شکل معجرهآسایی در میان چندین محافظ نیگن و زامبیها کسی متوجه حضورش نمیشود، احتمالاً به هدف خود که جمعآوری اطلاعات بوده رسیده باشد. امیدوارم قبل از اینکه نیگن توسط تشنگان به خونش کشته شود، از «رزیتا» گرفته تا گروههای ناشناخته دیگر، گذشتهی آن در فلش بکهایی نمایش داده شود؛ زیرا چنین شخصیتی که در ازای کشته شدن دو نفر از افرادش توسط پسر یکی از دشمنانش از آن پسر میخواهد که برای وی آهنگی بخواند و هزاران مورد دیگر در شخصیتپردازی وی، نمیتوانند بیدلیل باشند و نویسندگان حتی اگر دلیلی برای آنها در نظر نداشتهاند، باید کمی به خودشان بیشتر زحمت بدهند تا وی را بهتر معرفی کنند؛ این مهم و معرفی بهتر، دربارهی دیگر شخصیتها نیز صدق میکند.
کشیش نه چندان قابلاعتماد و «اسپنسر» نیز در این قسمت مکالمهی جالبی داشتند؛ البته هنوز هم کشیش نه چندان محبوب داستان طوری خود را نشان میدهد که انگار هیچوقت نمیشود به حرفهای وی اعتماد کرد!
این قسمت در ۶۱ دقیقه تمامی این اتفاقات را نمایش میدهد و بهتمامی شخصیتهای مذکور میپردازد، چیزی که به هیچ وجه بد نیست، اما منطقی هم نیست. خطاب به نویسندگان سریال، بهجای اینکه برای فراهم آوردن یک میان فصل جذاب، پیشروی داستان را سرعت ببخشید و طول مدت زمان یک قسمت را افزایش دهید، در کنار یکدیگر چیدن اتفاقات و عوامل اجرایی داستان (شخصیتها) دقت بیشتری بهخرج دهید. برای مثال فقط قسمت قبل را در نظر بگیرید که واقعاً هیچ الزامی در ساخت چنین قسمتی با تمرکز بر شخصیتهای درجه سوم نبود و اکنون با به هدر دادن یک الی دو قسمت، قسمت هفتم باید این حجم از اتفاقات و پیشروی در داستان را به دوش بکشد.
به هر حال قسمت هفتم با تمامی اتفاقات و شخصیتهای متعدد حضور یافته در آن، که تقریباً بیش از ۵۰ درصد شخصیتهای سریال هستند، با عنوان «برایم آهنگی بخوان» پخش شد و مقدمهای شد برای یک میان فصل هیجانانگیز؛ میان فصلی که به شخص انتظارات بالایی از آن دارم.
ما ناجیهای بشریت هستیم و بدون قانون نمیتوانیم به وظیفه خود عمل کنیم…!
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
تنها موضوعی که در مورد نیگن خیلی رو اعصابه یا حتی نقطه ضعفش هم شاید بتونه تلقی بشه زیاد حرف زدنشه …!!! یعنی این بشر همیشه ی خدا در حال فک زدنه…خستگی ناپذیر…به خدا من که دیگه خسته شدم از بس تو وراجی کردی…!! یعنی سر هر موضوع کوچیکی سه ساعت باید سخنرانی بکنه…من فکر میکنم یه روز به خاطر همین قضیه خودشو به فنا بده :lol:
سریال داره به جاهای بد و نا امید کننده ای میرسه
این نیگن بشدت کارکتر گیمی هستش وجه خاص تر نیگن نمایش داد کلا تو این بخش با موارد خاص سرکار داره
تو چندتا از بازی های مطرح این شخصیت دیدیم که جلوی گیمر میگیره و زمزمه میکنه
حتی تو بازی borderlands 2 از دروازه opportunity میگذرید بلندگو با صدای خاص برای کارگران قوانین را بازگو میکنند
نیگن منو بشدت یاد جک خوشتیپ میندازه
چندین وجه داره که دوست دارم بشکنمشون ببینم داخل هر وجه نیگن چی هست درست مثل جک خوشتیپه
این دو بشدت شبیه هم هستند بخش شوخی و بخش روانیشون و بخش سوکسیشون
نیگن برای من جذابیتی فراتر از یک کارکتر سریالی پیدا کرده به حد کارکتر گیمری رسیده
———————————————————————-
اما کارگردانی این قسمت شامل دو بخش
بخش افتضاح و بخش خوب
افتضاح : نمایش ورود کارل و ملاقات با نیگن هستش بشدت ابلحانه ساخته شده بود
رایفل بکشی تا حد جنون بخواهی نیگن آب کش بکنی بد وایسی نگاهش کنی
کلا میشد خیلی خیلی بهتر این سکانس درست کرد
بخش خوب : نمایش حرمسرای حریم سلطان
اصلا نیازی به توضیح نداره ( حتی چشم داشتی هم به مگی داره بیوه باردار گلن خدا بیامورز )