بر سر چندراهی | ۱۵ بازی برتر که پایانهای چندگانه دارند
میدانیم که امروزه تمام بازیها پایانهایی خشک و کلاسیک ندارند و در بسیاری از بازیها اختیار نحوهی پایانبندی (حداقل تا حدودی) به مخاطب داده میشود تا با تصمیماتی که در بازی میگیرد پایانبندی دلخواه خود را رقم بزند. با ۱۵ بازی برتر که پایان چندگانه دارند همراه دنیای بازی باشید.
هشدار: دوستان! این متن اسپویل دارد، بنابراین قبل از خواندن توضیحات، عنوانها را بخوانید تا اگر هرکدام را بازی نکردهاید و دوست ندارید از جذابیت داستان آن برایتان کاسته شود، توضیح آن را نخوانید.
Fallout New Vegas:
حتی با وجود هزاران باگ، Fallout باز هم میتواند انعطاف لازم برای واگذاری پایانبندی به مخاطب را از خود به نمایش بگذارد. آخر کار این شما هستید که میتوانید با رهبری جبههی «جمهوری جدید کالیفرنیا» یا «ارتش سزار» برای فتح «هووِر دَم» (Hoover Dam) اقدام کنید، یا حتی میتوانید این کار را به تنهایی انجام دهید و New Vegas را مستقل کنید. چه چیز از این بهتر که بازی به شما این اختیار را بدهد که اگر علاقهای به هیچ کدام از این دو جبهه ندارید، رهبران آنها را قانع کنید که کاری نکنند یا حتی هر دو رئیس را بکشید! چرا که نه؟!
Dishonored:
این عنوان به هیچ وجه خشونت در بازی کردن را سبک نمیشمرد. چیزی که در پایانبندی این بازی ما را جذب خود کرد، تاثیر «سطح هرج و مرج» (Chaos Level) شما بر تصمیم نهایی در نجات «امیلی کالدوین» (Emily Kaldwin) است. اگر شما راه پرخشونت «هر چه میبینی بکش» را انتخاب میکردید، طاعون شهر را فرا میگرفت و پایانی تاریک را رقم میزد؛ حتی با وجود نجات امیلی. اما اگر خشمتان را کنترل میکردید و تا حد امکان، تعداد افراد کمی را میکشتید، پس از نجات امیلی، دنیای بازی به عصری طلایی برای بشر قدم میگذاشت، البته حداقل تا شروع اتفاقات قسمت دوم بازی.
Nier:
نام بعدی در لیست ما عنوان Nier از «اسکوئر اینکس» (Square Enix) است. دلیل این انتخاب پایانبندیهای متفاوت بازی است که برای رسیدن به هر پایان باید دقیقا کارهایتان در همان راستا بوده باشد. پایانها هرکدام متعلق به هر دفعه بازی را از اول تا آخر رفتن بودند، یعنی شما بازی را برای بار اول بهپایان میرساندید و یک پایان تحویل شما داده میشد، سپس دوست داشتید بازی را دوباره بازی کنید اما برای بار دوم پایان متفاوتی را مشاهده میکردید، و چیزی که از همه جالبتر است چهارمین پایان بازی است. بازی در این پایانبندی عجیب و غریب کاری میکند که از یاد همه برود، این روند حتی تا پاک کردن سیو شما هم پیش میرود و شما حتی نمیتوانید با نام آن سیو، بازی دیگری را شروع کنید! این واقعا یکی از عجیبترین و غیرقابل هضمترین پایانها در بازیها است.
Nier Automata:
این عنوان مستقیما همان پایان چهارم عجیب بازی قبل را به طرزی دیوانهوارتر از قبل، دنبال میکند. در این بازی جمعا ۲۶ پایان مختلف در انتظار شماست و رسیدن به هر یک از آنها هم بستگی به کارهایی دارد که در طول بازی انجام میدهید یا بعضا از انجامآنها صرف نظر میکنید. درست مثل بازی قبل، رسیدن به بعضی پایانها از طریق رفتن چند راه مختلف و بعد از آزاد کردن چند پایان مختلف دیگر بهدست میآیند. در این بازی، شما حتی میتوانید پایانی بسیار ساده را با در آوردن چیپ «۲ بی» (۲B) و مردن رقم بزنید و به تماشای تیتراژ پایانی بنشینید!
Far Cry 4:
بهدلیل علاقهی شخصی برگرداننده و آشنایی کافی وی با بازی، این بخش بیشتر توضیح تالیفی تقدیم شما میشود تا بازگردانی متن منبع:
باز هم «فارکرای» و باز هم یک آنتاگونیست دوستداشتنی! در نسخهی سوم، شاهد حضور «واس» بودیم که من بهشخص، خیلی او را دوست داشتم! پس با توجه به فرمول موفق قبلی، نسخهی چهارم نیز با «پاگان مین» (Pagan Min) به استقبال ما آمد که همان اول کار، با شخصیت اول بازی سلفی میگیرد! اما بگذارید برویم سر اصل مطلب:
چند نحوهی پایانبندی برای بازی موجود بود، سریعترین آن بود که مثل یک بچهی خوب سر میز ناهار بنشینیم، تا پاگان برگردد و ما را به محل قرار دادن خاکستر مادر «آجای» (Ajay) ببرد! دوم آنکه بعد از کلی دشمنی و کینه در پایان یک تیر حرام پاگان کنیم و قید مراسم ترحیم مادر آجای را بزنیم.
سوم آنکه با او از در اتاق بیرون برویم و خاکستر را در جایاش قرار دهیم، درست همین جا بود که پاگان کل سرزمیناش را به ما میداد و به قول خودش «فقط یک بالگرد برای خود نگه میدارد»، حال اگر برایتان مهم بود میتوانستید با تیر انفجاری کمان یا راکت لانچر مناسب، بالگرد او را سرنگون کنید و به او اجازهی فرار ندهید، یا بگذارید این بزرگمرد بگریزد!
Undertale:
درحالی که این بازی کاملا ساده (و بامزه!) به نظر میرسد، اما گول ظاهرش را نخورید که شما را در دوراهیهایی ناجوانمردانه قرار میدهد. با توجه به رفتار شما با شخصیتها و دشمنان، پایانهای متفاوتی در این بازی شکل میگیرد. سرانجام کار، سه شکل دارد: خنثی، صلحطلبی به معنای واقعی کلمه و قتل عام؛ البته سومی خیلی خاص است، زیرا برای رسیدن به آن باید کل دنیا را نابود کنید! بله، کل دنیا را! در این حالت برای ادامهی بازی کردن، بازیکن باید روحش را از دست بدهد و در این صورت تمام راههای پیش رو کاملا دگرگون خواهند شد!
Chrono Triger:
اگر یک بازی، سفر در زمان را آنطوری که باید تحقق بخشیده باشد، بیشک عنوان نقشآفرینی کلاسیک «کرونو تریگر» (Chrono Triger) آن عنوان است؛ البته ما هم وقتی میبینیم یک بازی کنسول SNES دارای دو پایان کاملا متفاوت است، دهانهایمان باز میماند! این بازی در آخر به شما اجازه میداد یا به ۶۵ میلیون سال قبل از میلاد مسیح برگردید، یا اجازه بدهید «ماگوس» (Magus) قبل از احضار «لاوُس» (Lavos) شما را بکشد و پایانی متفاوت رقم بخورد.
The Stanley Parable:
بهشت، حداقل برای دفترداری به نام «استنلی» پر از دکمه است! یا اصلا شرکتی که او برایش کار میکند دارد برای کارمندان سابق او توطئه میچیند، یا اصلا ممکن است راوی در حال گول زدن شما باشد درحالیکه تلاش نمیکند منطق عجیب و غریب خود را بهنوعی بهبود ببخشد یا در آن کنکاش کند. دنیای عجیب این بازی، پر از تصمیمهای عجیب و پایانهایی عجیبتر از آنها است.
در این مورد میتوان گفت که در نهایت، استنلی «دامبلدور» (Dumbledore) را نکشت، درست است؟!
Resident Evil 1:
با وجود دو شخصیت اصلی قابل بازی و شش پایان برای هر کدام، اصلا به نظر نمیآمد که «رزیدنت اویل ۱» پایانبندیهای مختلفی داشته باشد. پایانها با توجه به آنکه کدام همکار جان سالم به در میبرد، متفاوت بود (بری برای جیل، ربکا برای کریس)، چه مأموریت شکست بخورد یا هر چیز دیگری. هر کدام از پایانها ما را به دیدن یک صحنهی اکشن سینمایی با موسیقی عالی و ایفای نقش هنرمندان واقعی به جای شخصیتها دعوت میکرد.
Silent Hill 2:
تلاش کنید پایانی پیچیدهتر از آن به یاد آورید که تمام وقت یک سگ همه چیز را کنترل میکرده، به یاد بیاورید، ادامه بدهید ما منتظریم، به نظر شما ربودن «جیمز ساندرلند» (James Sunderland) توسط بشقابپرندهها با کمک «هری مِیسِن» (Harry Mason) از «سایلنت هیل ۱»، چهطور است؟ به غیر از آن، «سایلنت هیل ۲» پایانهای متفاوتی دارد.
جیمز میتوانست با فهمیدن نقشاش در قتل مری، خودکشی کند یا دست ماریا را بگیرد و از شهر فرار کند؛ اما وقتی زمان مجازات جیمز میرسد، همه چیز در دست شماست.
The Witcher 2:
مثل قسمت سوم بازی، تصمیمات شما در قسمت دوم میتوانست بر پایان بازی تاثیر بگذارد. در کل دو راه کلی برای پیش رفتن توسط گرالت قابل انتخاب بود، میان Roche و Iorveth که انتخاب میان این دو بر روند مراحل بازی نیز تاثیر میگذاشت؛ البته ناگفته نماند تمامی اتفاقاتی که بنیان The Witcher 3 را میسازند بیشتر بدون نیاز به تصمیمگیری و اندیشهی خاصی رخ میدهند مانند بازگشت حافظهی گرالت که برای یافتن «ینفر» (Yennefer) به «نیلفگارد» (Nilfgaard) و قلمروهای شمالی میرود.
Star Ocean Second Evolution:
این بازی دارای ۱۰۰ پایان است! خواهشمندم یک لحظه به آن فکر کنید. پایانبندی به دیدگاه شخصیتها نسبت به شما بستگی دارد و این که چه شخصیتهایی از اتفاقات کلیدی که رقم میخورند یا بعضا رقم نمیخورند، دور هم جمع میشوند. فقط دو شخصیت «رنا» (Rena) و «کلاود» (Claude) چند پایان متفاوت در رابطهی بین خود دارند که از اتفاقات رمانتیک تا دوست معمولی باقی ماندن در آنها است. اگر واقعا دوست دارید تفاوت بین اعمالتان در بازی آشکار باشد، شک نکنید این عنوان ارزش امتحان کردن را دارد.
Heavy Rain:
این بازی برای پایانبندی خودش آنچنان به خودش زحمتی نداد. شما میتوانستید یک پایان شاد را رقم بزنید تا «ایثان» (Ethan) و «مدیسون» (Madison)، با «شان» (Shaun) زندگی کنند. یا یک پایان غم زده را رقم بزنید که در آن «نورمن» (Norman) و مدیسون میمیرند و ایثان را تنها میگذارند تا او قاتل «اریگامی» به نظر برسد و خودکشی کند؛ و البته میتوانستید پایان را اینگونه رقم بزنید که پلیس ایثان را بعد از انبار، مورد هدف قرار دهد و بکشد، در صورتی که بقیه شخصیتها نیز زنده نمانند.
Mass Effect 2:
پایان این بازی بعد از اینکه نشان میدهد «کالکتورها» (Collectors) شکست خوردهاند و «شپرد» (Shepard) برای رسیدن «ریپر» (Reaper) پیشدستی میکند، میتواند کاملا بسته به تعداد افراد شما که در مأموریت پایانی کشته میشوند تغییر کند.
این را میتوان از تعداد تابوتها فهمید، اگر خود شپرد نیز در نبرد کشته شود، در آخر جوکر را میدیدیم که تابوتها را مشاهده میکند. چیزی که جالب است این است که آنهایی که زنده میمانند یا میمیرند، بسته به شرایط و اتفاقات، در قسمت بعدی حضور دارند .
Until Dawn:
عنوان آخر لیست ما، گرچه تنها دو پایان دارد اما رسیدن به هر یک نیازمند دقت در تصمیمگیری است. از آنجایی که هر شخصیت احتمال مردن در طول بازی را دارد، اگر همه زنده بمانند و در لژ حاضر باشند، آن موقع نجات «مایک» (Mike) قبل از پنهان شدن و بازنگشتن به سوئیچ پایان خوش را رقم میزند؛ اگر همه به جز «سم» (Sam) و مایک مرده باشند و هر دو رویداد «تکان نخور» (Don’t Move) شکست خورده باشد، باید خود را برای پایان بد آماده کنید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
black ops 2 یادت رفت برادر
life is strange نبود!
دیگه حرفی نمی مونه…
منم اول که موضوع رو خوندم یه تعداد از این لیست به ذهنم اومد مثل Mass Effect و The Witcher اما شک نداشتم که life is strange و walking dead بهترین ها هستند اما دیدم هیچ کدوم حتی تو لیست هم نیستند :۲۱: ؟؟؟؟؟
با The Stanley Parable هم خیلی موافقم . واقعا بازی جالبی بود.
واکینگ دد کجاش پایانش متفاوته؟
بازی های تل تیل به آدم توهم انتخاب میدن ولی در اصل پایانش همیشه یجوره ! ولی اکثر بازی های بالا انتخاباتی که در طول بازی انجام میدی تاثیر کاملا مستقیمی بر روی پایان داره ! نه تاثیرات فرعی !
به علاوه به نظرم بهتر بود بجای ویچر ۲ به صورت کلی از سری ویچر یاد میشد، اینی هم که میگم کاملا پیشنهادیه لازم نیست مقاله های اینجوری رو دقیقا برگردون کنید کمی دخل و تصرف میتونه بهترش کنه.
با این که بازی های تل تیل رو خیلی دوست دارم اما یه جورایی باهات موافقم .
البته خود تل تیل بار ها گفته که هدف اصلیش شخصیت پردازیه و شخصیت خلق شده توسط هر نفر با بقیه فرق میکنه و حتی دیالوگ های بازی بر اساس انتخاب های قبلی تغییر میکنه ( باید چند بار بازیش کنی تا متوجه بشی )
به این هم توجه کن که نوشته پایان متفاوت و پایان فصل دو هم انصافا عالی بود ( هر چند تو فصل سه همون اول کلا انتخاب فصل قبل رو بی تاثیر کردن :۲۳: )
لایف ایز استرن یکی از بد ترین پایان های چن ساله اخیرو داشت والا. کله تجربه خوبه بازی خراب کرد پایانش