عدالت تلخ | نقد و بررسی فیلم Shot Caller
اینبار میخواهیم فیلمی را به شما معرفی کنیم که نه سر و صدای زیادی کرده و نه امتیاز خارق العادهای از منتقدان و مردم دریافت کرده است. فیلمی که در عین سادگی، حقایق جامعهی بشری را نشان میدهد، حقایقی که در کشور ما هم حس شده و وجود دارد. فیلم «فرمانده» یا Shot Caller کاری از «ری رومان واف»، کارگردان فیلم «سرقت» (با بازی راک) است؛ این فیلم با هنرمندی «نیکولای کاستر والدو» (بازیگر نقش جیمی لنستر در بازی تاج و تخت) به آرمان تحقق عدالت در جامعه و نحوهی اجرای این آرمان میپردازد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Shot Caller همراه دنیای بازی باشید.
به نام عدالت
در طول تاریخ، بشر برای داشتن زندگی بهتر و ایجاد نظم و امنیت در جامعه، اقدام به تشکیل «حکومت» کرده است. فلسفهی وجودی یک حکومت هم تحقق عدالت، امنیت، نظم و قانون در جامه است، وگرنه هیچ کسی دوست ندارد یک عده برای او و کشورش تصمیم گرفته و برای این کار حقوق هم بگیرند! ماجرای فیلم فرمانده هم داستان یک مرد موفق به نام «جیکوب هارلون» است. او یک تاجر متشخص و خوشبخت است، همسر وی طراح دکوراسیون داخلی و در کار خود در حال رشد بوده و پسرش گرما بخش زندگی مشترک اوست. همه چیز به خوبی پیش میرود، اما متاسفانه طی یک تصادف رانندگی هنگام بازگشت از مهمانی، تام، دوست جیکوب کشته شده و ماجرا به دادگاه میکشد. جرم جیکوب رانندگی پس از مصرف الکل و به همین دلیل قتل غیر عمد است. گاهی یک اشتباه کوچک، زندگی انسان را تباه میکند و این، درست از همان اشتباههاست. جیکوب به دلیل جرایم یاد شده به ۱۶ ماه حبس محکوم میشود. در نگاه اول مشکل چندان بزرگ نیست، یک سال و چهار ماه زندانی در قبال جان یک نفر چندان زمان زیادی نیست، اما ماجرا وقتی بدتر میشود که همسر تام هم از جیکوب شکایت میکند. این امر مدت زندان وی را چند برابر کرده و همین باعث میشود تحمل شرایط زندان دشوار شود، خصوصا که طبق قوانین آمریکا، تمامی مرتکبان جرایم خشن (مثل قتل و تجاوز) در یک بند از زندان حبس میشوند؛ این یعنی جیکوب به دلیل قتل غیر عمد، باید در کنان قاتلان و جنایت کارانی قرار بگیرد که زندان را در دست دارند. متاسفانه چنین شرایطی برای یک تاجر بیحاشیه و تحصیل کرده اصلا مناسب نیست و جیکوب برای در امان ماندن از خطرات درون بند، مجبور میشود تا وارد گروههای خلافکاران درون زندان شده و تحت حمایت آنها قرار بگیرد. از اینجا به بعد، فیلم نشان میدهد که چهطور یک مرد صاف و ساده به یک جنایتکار حرفهای تبدیل میشود، آن هم تنها برای نجات خود و خانوادهاش.
اثری معمولی، درست مثل زندگی همهی ما
داستان فرمانده به صورت تناوبی از وقایع حال و گذشته روایت میشود. نحوهی تبدیل جیکوب به یک خلافکار در گذشته از یک سو و فعالیت وی پس از طی کردن ۱۰ سال حبس و آزادی مشروط در زمان حال به خوبی تغییر شخصیت وی را نشان میدهد. در زمان حال او در عین انجام دادن خلافها در خارج از زندان، سعی دارد با پلیس بهشکلی غیرمستقیم همکاری کند که این خود نشاندهندهی تمایل وی برای خوب بودن و تاثیر جبر مکانی در کشیده شدنش به فساد است. موسیقی، کارگردانی و طراحی صحنهی این فیلم نه چیز شگفتانگیزی ارائه میکنند و نه از سطح توقعات بیننده پایینتر هستند. نقطهی قوت این فیلم در بازی بسیار خوب نیکولای کاستر والدو نهفته است. تبدیل شدن از یک مرد شوخ طبع و خانواده دوست به یک خلافکار خشن آن هم تنها در یک فیلم، کار دشواریست که بازیگران معدودی در طول تاریخ سینما توانستهاند آن را به خوبی انجام دهند (مثل آل پاچینو در پدرخوانده). درست است که نیکولای کاستر نتوانسته به خوبی آل پاچینو در این فیلم ظاهر شده و بازی در سطح وی ارائه دهد، اما آنچه که بیننده توقع داشته را به خوبی اجرا کرده و شخصیت مانی و جیکوب را آنطور که باید و شاید نشان داده است. این درام دلنشین در عین سادگی، به موضوعاتی اشاره میکند که از چشم بسیاری افراد پنهان هستند. نحوهی روایت ماجرا به صورت تناوبی از گذشته و حال، به خوبی به بیننده امکان همزاد پنداری با شخصیت اصلی و درک دلایل تصمیمات وی را میدهد. یکی دیگر از نقاط قوت این اثر، گریم آن است. طراحی چهره و لباس شخصیت اصلی در دو دوران گذشته و حال هم به خوبی کار شده. در زمانی که ما داستان را از دید یک تاجر دنبال میکنیم، با یک جنتلمن نحیف و خوش پوش رو به رو شده و هنگام تماشای صحنههای داخل زندان، یک خلافکار سبیل کلفت و هیکلی جای تاجر را میگیرد. این میزان دقت کارگردان برای یک اثر معمولی، نکتهایست که این روزها در بسیاری از فیلمهای پرفروش و پر سر و صدا هم مورد غفلت قرار میگیرد.
چرا باید «فرمانده» را تماشا کرد؟
با تمام آنچه گفته شد، شاید از نظر بسیاری از شما تماشای این فیلم چندان هم جذاب نباشد. پس دلیل معرفی این اثر در دنیای بازی چیست؟ فیلم «فرمانده» به نوعی تکمیلکنندهی کار «استنلی کوبریک» در فیلم «پرتقال کوکی» است. کوبریک در این فیلم به نوعی جامعه را برای تبدیل افراد به جنایتکار سرزنش میکند، اما در «فرمانده» این دستگاه قضاست که مورد سرزنش قرار میگیرد. این اثر نشان میدهد که سیستم بازپروری مجرمان در زندانها بسیار با آنچه که باید باشد، متفاوت است و حتی در برخی موارد اثری معکوس دارد. فردی که به جرم قتل غیرعمد راهی زندان شده، تبدیل به یک گانگستر میشود و این یعنی پسرفت! اما آیا آنچه که این اثر ادعا میکند، صحیح است؟ بله! طبق آمار مسئولین مربوطه (معاون امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری در تیرماه امسال)، آمار زندانیانی که در ایران پس از محکومیت مجددا خلاف کرده و به زندان باز میگردند، ۲۰ درصد است (البته بسیاری این میزان را بیش از اینها میدانند). این آمار در جهان برابر ۵ درصد بوده که با یک جمع و تفریق ساده میبینیم کشور ما چهار برابر بدتر از متوسط جهانی عمل کرده است! پس کشور ما هم به دردی دچار است که در این اثر رومان واف مشاهده میکنیم. در بخشی از مستند «دیگر کجا را اشغال کنیم؟» (Where do we invade next) از مستندساز معروف آمریکایی «مایکل مور»، شاهد نحوهی برخورد دستگاه قضایی نروژ با زندانیان هستیم. در این بخش میبینیم که زندانیان نه تنها در زندان مورد توهین، آزار و اذیت و هرگونه سو برخورد و سرزنشی قرار نمیگیرند، بلکه بهترین امکانات آموزشی (انواع کتب و دورههای آموزشی علمی، فرهنگی و هنری) و رفاهی (دسترسی به اینترنت پرسرعت، امکان عبور و مرور آزادانه در زندان، آشپزی و…) نیز در اختیار آنها قرار میگیرد تا به این وسیله مسیر اشتباهی که پیش از این در آن قرار داشتند را کنار گذاشته و برای ورود به جامعه با کوله باری از تجارب مثبت و ارزشمند آماده شوند. تماشای این مستند به خوبی نشان میدهد که تقریبا تمامی انسانها ظرفیت اصلاح شدن را دارند؛ البته اگر فرصت مناسب در اختیارشان قرار بگیرد. متاسفانه در ایران مانند بسیاری از کشورهای جهان به دلیل مشکلات اقتصادی (و برخی مشکلات در قوانین موجود) نه تنها زندانها فرصت اصلاح را به مجرمین نمیدهند، بلکه ممکن است مهارتهای مجرمانهی بیشتری به آنها بیاموزند؛ درست مثل آنچه که در فیلم «فرمانده» میبینیم. بنابر این تماشای این اثر صرف نظر از به رخ کشیدن تواناییهای نیکولای کاستر والدو در بازیگری و داستانی عاطفی، زنگ خطریست که باید به آن توجه کرد: توجه بیشتر به قوانین و مقررات قضایی.
متاسفانه امروزه سینما بیشتر به سمت و سوی صنعتی شدن حرکت کرده و به همین دلیل آثار تاثیرگذار و حاوی پیامهای انسانی و اخلاقی در آن کمرنگتر شده است. کسی نمیتواند ادعا کند فیلم Shot Caller از آثار ماندگار این سالهای سینماست، اما باید اعتراف کرد که در هیاهوی قدرتهای ماورایی، انفجارهای عظیم و مبارزات پرهیجان امروز هالیوود، تماشای اثری این چنینی برای بینندگانی که هنر را بیش از یک صنعت، در قامت یک ناجی و پیامآور برای جامعهی بشری میبینند، نه تنها لذتبخش و دوستداشتنی، بلکه لازم و ضروری خواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
با عرض سلام و احترام،
در قسمت نکات منفی فیلم shot Caller به معمولی بودن فیلم اشاره شده است، این سوال پیش میآید که آیا عادی و معمولی بودن یک صفت و نکته منفی است؟ بعبارت دیگر آیا امکان دارد که معمولی بودن را تعریف کنید؟
آیا الزاما” برای خوب و مثبت بودن می باید غیر عادی و غیر معمول بود؟ در بررسی و نقد فیلم شما به زیبایی فیلم را توضیح دادید و حتی نقدتان هم بنظرم بسیار خوب بود ولی در انتها از نکات منفی فیلم به معمولی بودن آن اشاره فرمودید؟!!