خانه » مقالات بازی انقلاب کبیر رباتها | پیشنمایش بازی Detroit: Become Human × توسط حامد محمدپور در ۱۳۹۷/۰۳/۰۲ , 18:10:18 0 هر رسانهای یک عنوان و نام خاص و منحصربهفرد خودش را دارد. منحصربهفرد به معنایی که همه پسند نیست و طرفداران خاص خودش را دارد و همانقدر نیز منتقدان و مخالفان خودش را نیز دارد. هرچقدر کیفیت کار بالا و یا بالعکس پایین باشد، تغییری در طرفین منتقد مثبت و منفی برای چنین عناوینی شکل نمیگیرد؛ مگر در شرایطی خاص تغییر نظر شکل میگیرد، اما ماهیت همچنان باقی میماند. این عنوانهای خاص در همه امور مثل ورزش، سینما، فرهنگ و حتی بازی وجود دارد. در صنعت بازیهای ویدیویی هستند همچین عناوینی که میتوان گفت هنوز بعد از گذشت سالها اتفاق نظری در بین طرفداران و مخالفان این عناوین شکل نگرفته است. البته، برخی عوامل حاشیهای نیز همیشه دخیل بودهاند که در ادامه مطلب به جزییات این حاشیهها نیز خواهیم پرداخت. یکی از این عناوینی که شامل حال همین موارد خاص است و البته در گذر زمان همچنان پر از حاشیه و بحث بوده است، بازیهای ساخته شده توسط آقای «دیوید کیج» (David Cage) و آخرین ساختهاش یعنی بازی Detroit: Become Human است. پس با ما همراه باشید تا مروری داشته باشیم به آثار آقای کیج، این سبک و عنوانی که قرار است منتشر شود؛ در ادامه با پیشنمایش بازی Detroit: Become Human همراه دنیای بازی باشید. سه شخصیت قابل بازی، سه اندروید، سه هوش مصنوعی. همه چیز به سبک بازی مربوط میشود! سبک ادونچر یا ماجراجویی زیرشاخههای متعدد و متفاوتی دارد که برخی اوقات، حتی یک سبکی مجزا از همین سبک شاخص نیز متولد میشود. حتی در برخی عناوین پلتفرم بازی بر روی سبک بازی تاثیر میگذارد؛ یا به مانند عناوین اشاره کلیک که مختص پلتفرم PC است (بهخصوص در گذشته) یا Interactive Movie که نحوه کنترل بهخصوص خود را روی عناوین انحصاری کنسولی ارائه میکند. عملا در هر دو عمده فعالیت و نقش مخاطب از طریق کنترلر و یا همان تاثیرش از طریق گیمپلی به چند دکمه منتهی میشود. این نقش گیمپلی روی بازی است که مورد بحث و در نهایت باعث ایجاد نتیجهگیریهایی متفاوت برای مخاطبینِ مخالف و موافق برای این مدل از عناوین میشود. مطمئنا باز کردن این مورد و بررسی کردن جزییات وقت و حوصله بسیاری را میطلبد، اما یک چیزی که در طول تاریخ بازیهای ویدیویی برای این سبک مشخص و تکلیف شده، سلیقهای بودن آن برای مخاطب است. حتما برای شما هم رخ داده است که به هنگام بحث و گفتگو در مورد هر عنوانی در نهایت بحث سلیقه پیش کشیده است. ممکن است که طرفین بعد از به نتیجه نرسیدن در موضوع گفتگویشان، نتیجه به دست آمده را به سلیقه و این که این بازی باب سلیقه من و شما نیست خاتمه میدهند. ساختههای آقای دیوید کیج نیز دقیقا شامل حال همین پروسه میشوند. علت این که مستقیم به سمت این عناوین رفتیم این است که پیشنمایش ما در مورد Detroit: Become Human و البته آخرین ساخته کیج، بنابراین از نام بردن مثالهای مختلف از بازیهای این سبک خودداری میکنیم تا هم وقت کافی برای بررسی داشته باشیم و هم این که از مسیر اصلی زیاد دور نشویم. پس عناوینی همچون Heavy Rain یا Fahrenheit و یا Beyond: Two Souls دقیقا شامل حال همان سلیقه است و میتوانند مورد پسند یک مخاطبی که بازی را به اتمام رسانده است واقع نشود و بالعکس میتواند مخاطب را بسیار سیراب و به نهایت لذت برساند. صحنه جرم که یک هوش مصنوعی به عنوان کارآگاه در محل حاضر شده است. شما را یاد «نورمن» نمیاندازد؟ مهمترین تغییر در این سبک از بازیها داستان، فضا و شخصیتپردازی است. یعنی همانقدر که گیمپلی ثابت و از یک الگوی آشنا پیروی میکند اما داستان و شخصیتپردازی آن جدید و تازه است. هیچکدام از کارهای کیج دنباله اثر قبلی نیست و قرار هم نیست دنبالهای داشته باشد. «هوی رین» در همان قسمت تمام شد و یا «فارنهایت» فقط و فقط یک بار منتشر شده و تمام شده است. این نکتهای بسیار مثبت و قابل تامل است که کیج این قدرت را دارد که هر بار یک ماجرجویی جدید و شخصیتهایی جدید را به مخاطبین و البته صنعت گیم معرفی میکند. کیج یک سناریونویس و داستانپرداز حرفهای است که حتی موضوعاتی را هم که انتخاب میکند هیچ رابطهای با کارهای قبلی خود ندارد و این حرکت بسیار عالی است. این اتفاق سایهای مثبت روی گیمپلی و مسیر آشنای آن میاندازد. دیتروید نیز از این قائده مستثنا نبوده و ما با یک عنوان که دنیایی جدید و خاص را برایمان معرفی خواهد کرد روبهرو هستیم. آقای دیوید کیج سناریوهایی جنایی/پلیسی، ماورایی و کارآگاهی را آزموده است و این بار قصد دارد تا با وارد شدن به دنیای رباتها و هوش مصنوعی سناریویی جدید را برایمان روایت کند. این موضوع همیشه برای دنیا جذاب و دلپذیر بوده است. با این که این موضوع در طول سالیان اخیر در رسانههای مختلف چه در سینما و فیلم و حتی بازیهای ویدیویی به مراتب پرداخت شده است، اما همچنان جذاب است و وارد فاز کلیشهای خود نشده است، مخصوصا که اگر داستان و روایت آن منحصربهفرد و خاص باشد که بیشتر میتواند نظر مخاطبین را جلب کند. احساس و احساس یکی از نکات کارهای دیوید کیج توجه ویژه وی به احساسات و درام داستانهایی است که در بازیهای خود روایت میکند، است. کیج حتی چندین بار در مصاحبههای خود گفته است که هدف وی انتقال هر چه بهتر احساسات به مخاطب است و اگر بتواند این کار را انجام بدهد به این معنا است که در کار خود موفق شده است. قرار دادن مخاطب در موقعیتهای دردناک و البته منطقی از نکات بارز بازیهای کیج است که با انتخابهایی که در مقابل گیمر قرار میگیرد، این انتقال احساس چند برابر میشود. در واقع رکن اصلی این سبک از بازیها انتخاب است و نتیجه و تاثیری که مخاطب بعد از انتخابی که برای پیشبرد داستان انجام میدهد که مهمترین فصل و برگ برنده این مدل از بازیها و البته عناوین ساخته شده توسط دیوید کیج است. یکی از نکات منفی و ناکارآمدی که در عنوان Beyond: Two Souls بیشتر از هر چیزی به چشم میآمد، همین موضوع بوده است. «بیاند» نه تنها گزینههای کمی را برای تصمیمگیری پیش روی مخاطب قرار میداد، بلکه حتی نتیجهی همین گزینههای کم نیز مشابه و بعضا یکسان درآمده بودند. چیزی که بازیهای کیج را متفاوت میکند در این است که حتی تعاملی بودن حرکات و رفتار ما و شخصیت بازی با محیط و وسیل موجود در محیط هم به نوعی بار احساسی خاص خود را به مخاطب منتقل میکند. نوع طراحی مراحل، رنگبندی و فضاسازی که کیج انجام میدهد به خوبی این حس را انتقال میدهد. دیتروید هم از این قضیه مستثنا نیست و با توجه به نمایشهایی که تا به حال از این بازی دیدهایم، امید می رود که بازی توانسته باشد در این نکته موفق ظاهر شود؛ کاری که Heavy Rain به بهترین شکل ممکن توانست انجام دهد. همه چیز به انتخاب شما بستگی دارد نکته قابل توجه در این مدل از بازیها نتیجه و تاثیرات انتخابهای ما خواهد بود. برگ برنده عناوین این چنینی در این سبک از بازیها تاثیری است که ما از انتخابهایمان میبینیم. گسترده بودن حق انتخاب یک نکته و نتیجه آن یک نکته دیگر است. نکتهای که باید بین این دو مورد از بالانس مناسبی برخوردار باشد. کمیت و کیفیت کار در کنار هم، نتیجههای متفاوت از انتخاب بین گزینههای متفاوتتر از جمله عواملی است که به بازی کمک کرده و لذت کار را به حدی بیشتر می کند که مخاطب را مجاب میکند تا بازی را دوباره و دوباره امتحان کند تا نتایج تصمیمات مختلف خود را ببیند؛ از انتخاب بد و بیدقتی خود پشیمان و به همان اندازه از انتخاب درست خودمان خشنود و راضی شویم. آقای کیج بارها در مصاحبههای خود از تنوع زیاد گزینههای انتخابی برای تصمیمات خبر داده است. داستان از چه قرار است؟ داستان از آیندهای نه چندان دور خبر میدهد. آیندهای که در آن انسانها در تلاش هستند تا انجام بیشتر کارهای خود را به رباتها و یا هوش مصنوعیها بسپارند. در اینجا نام این رباتها اندروید است و به این شکل کدگذاری و به فروش میرسند. هر اندروید توانایی انجام کاری بهخصوص دارد و خریدار بر اساس نیاز خود یک اندروید خریداری میکند. ممکن است برای یک کار خدماتی، کار در رستوران، نظافتخانه، پیشخدمت و یا حتی وظیفه نگهداری و پرستاری از یک بچه را نیز میتوان به یک اندروید که برای همین کار ساخته شده است، سپرد. در بازی ما کنترل سه شخصیت که هر سه اندروید هستند در اختیار خواهیم داشت: Kara: «کارا» که به عنوان یک اندروید خانهدار و پرستار بچه انجام وظیفه میکند. جنس این اندروید مونث است و از طرف شرکت «سایبرلایف» ساخته شده است. Connor: «کانر» یک پلیس است و وظیفه مقابله با اندرویدهای سرکوبگر و اخلالقر را بر عهده دارد. Markus: «مارکوس» به گروه شورشی برای مقابله با ظلمی که علیه اندرویدها صورت میگیرد میپیوندد. مارکوس توانایی کنترل عواطف و احساسات را دارد و به در صدد تاسیس یک شبکه زیرزمینی برای مقابله با انسانها و تشکیل یک انقلاب اندرویدی تلاش خواهد کرد. همانطور که آقای کیج بارها به آن اشاره کرده است، با یکی از پیچیدهترین داستانهایی که تا به حال وی ساخته است روبهرو هستیم. با توجه به شخصیتهای معرفی شده و عقاید و رفتاری که برای آنها تعریف شده است میتوان گفت که انجام تصمیمات سخت و دشواری در بازی انتظارمان را میکشد. نکتهای که بیشتر به چشم میآید، روبهرو شدن کانر و مارکوس خواهد بود. کانر نیروی پلیس و عضو نیروی ضد شورش که در مقابل اندرویدهای شورشی خواهد ایستاد و مارکوس از شورشیهایی خواهد بود که برای نجات اندرویدها تلاش خواهد کرد. ما کنترل هر کدام از این شخصیتها را خواهیم داشت و هیجان بازی زمانی زیاد خواهد شد که در طول داستان بازی باید مسیری را که خودمان به درک و ماهیت آن از اتفاقات بازی رخ خواهد داد رسیده و انتخاب نهایی خود را انجام دهیم. در دیتروید این ما و مخاطب است که داستان را خواهد نوشت، تصمیماتی که میگیرد مسیر داستان را تغییر خواهد داد و در صورتی که گفتههای دیوید کیج به خوبی به بازی منتقل شده باشد، پس امیدواریم که با یکی از بهترین سناریوهای پرداخت شده در عناوین این چنینی روبهرو بشویم. David Cage «دیوید کیج» کمی از دیوید کیج بدانیم آقای دیوید کیج در ۹ ژوئن سال ۱۹۶۹ در شهر مولوز فرانسه به دنیا آمده است. کیج یک آهنگساز، نویسنده و طراح بازیهای ویدیویی است. دیوید کیج تا به حال طراحی چهار بازی ویدیویی به سبک و سیاق خاص خود را طراحی و تولید کرده است. آقای کیج بعد از ساخت بازی «فارنهایت» (Fahrenheit) در سال ۲۰۰۵ به شهرت رسید و توانست ایدهها و سبک خاص خودش را در این بازی به دنیای بازیهای ویدیویی معرفی کند. اولین کار وی عنوان Omikron: The Nomad Soul است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. از همین رو در سال در سال ۱۹۹۷ استودیو خود با نام Quantic Dream را تاسیس کرد. بعد از شروع نسل هفتم، کیج با سونی یک همکاری چند ساله را شروع کرد که حاصل آن ساخت عنوان Heavy Rain در سال ۲۰۱۰ و Beyond: Two Souls در سال ۲۰۱۳ بهصورت انحصاری برای کنسول PS3 بوده است. Heavy Rain تحسین منتقدان را به خود برانگیخت و از این رو سونی همکاری خود را با ایشان مستحکمتر کرد. آخرین ساخته ایشان Detroit: Become Human که تا چندی دیگر به صورت انحصاری برای کنسول PS4 منتشر خواهد شد و به گفته خود آقای کیج، نزدیک به دو سال است که بر روی سناریو این بازی کار کرده است و دیتروید یک اثر کاملا متفاوت خواهد بود. آهنگسازان بزرگ در کنار آثار دیوید کیج! با توجه به این که دیوید کیج به احساسات و تاثیرات احساسی در بازیهای خود بسیار اهمیت میدهد، لذا همیشه از بهترین آهنگسازان دنیا در کنار خود استفاده کرده است. اینبار نیز در دیتروید از سه آهنگساز که هر کدام کارنامه بسیار خوبی چه در عرصه فیلم و چه در عرصه بازیهای ویدئویی دارند بهره برده است. سه آهنگساز کار موزیک دیتروید را بر عهده دارند که Philip Sheppard از سرشناسترین آنها به حساب می آید. آقایان John Paesano و «نیمافرخآرا» (Nima Fakhrara) از دیگر اعضای تیم آهنگسازی بازی هستند. نکته قابل توجه حضور آقای نیمافرخآرا در بین تیم آهنگسازی به عنوان یک ایرانی است که برای ما بسیار قابل توجه و جالب خواهد بود. آهنگسازان به نامی در طول سالهای گذشته در کنار آقای دیوید کیج حضور داشتهاند که جا دارد یادی کنیم از آهنگساز بزرگ Normand Corbeil که همگی ما آهنگهای زیبای ایشان را در Heavy Rain به خاطر داریم. آقای نورمن کوربیل در طول ساخت مراحل بازی «بیاند: دو روح» به علت بیماری سرطان جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ روحش در آرامش. همانطور که در ابتدای مقاله اشاره شد. این سبک از بازیها تحت هر شرایطی منتقدان خاص خود را دارد. منتقدانی که همچنان نظر منفی نسبت به سبک تعاملی و یا Interactive Movie دارند. با این حال باید از آقای کیج و تفکراتاش متشکر باشیم که خواسته و توانسته است عناوینی را عرضه کند که به نوبه خود منحصربه فرد و خاص هستند. بازیهایی که به جرات میتوان گفت در انقال احساسات و القای عواطف به مخاطب سرآمد هستند و هر گیمری باید این بازیها را تجربه کند و از داستان و شخصیتپردازی به یادماندنی آن لذت ببرد. نویسنده حامد محمدپور من قهرمان نیستم، نبودم و نخواهم بود، من فقط یک قاتل پیر هستم که برای انجام کارهای کثیف استخدام میشم. David Cageشرکت سونی (Sony) مقالات بازی دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.