نقد بازی Unforeseen Incidents
در دورانی که دسترسی به اطلاعات و اخبار فراگیر شده است و اگر تأثیر رسانه بیشتر از قوای تسلیحاتی نباشد کمتر از آن نیست، انتظار میرود راههای دستیابی و حفظ قدرت تغییر کند، و قدرتطلبان برای بهرهجویی از این فرصت رسانهای راههای فریبدهنده و چه بسا جنونآمیزی پیش بگیرند. ایدهی جنون تشنگان قدرت، این بار در کالبد یک بازی مستقل با سبک اشاره و کلیک قرار گرفته است تا جنبهای دیگر از طمع انسانی را با روایت جذاب خود به تصویر بکشد. در ادامه با آخرین مقالات بازی و نقد بازی Unforeseen Incidents در دنیای بازی همراه باشید.
هارپر پندرل (Harper Pendrell) جوانی تنهاست که در خانهای بههمریخته، بیخیال و بیانگیزه وقت میگذراند. پنجرههای خانه را با کارتن پوشانده تا نور داخل نیاید و مزاحم خواب روزانهاش نشود، حوصلهی تمیز کردن آشپزخانه را ندارد، و خانه پر شده از خرتوپرتهای رادیویی و الکتریکی. او معتاد جمع کردن ابزارآلات کهنه و ور رفتن با آنهاست، عاشق آچارابزارش است. و حالا باید آنها را بردارد و به خانهی پروفسور مَکبراید (Professor Macbride) برود تا لپتاپش را تعمیر کند.
هارپر در شهر کوچک یِلتاون (Yelltown) زندگی میکند. بنا به برخی گزارشها اخیراً در این شهر ویروس مهلکی منتشر شده و تا کنون جان چند تن را گرفته است. شهر از این جهت ساکت و خلوت شده و روی دیوارهای آن پر است از اعلامیههای هشداردهندهای که از نشانههای بیماری میگویند و از شهروندان میخواهند به محض دیدن علائم با سازمان RHC، که گویا مسئول رسیدگی به این بیماری است، تماس بگیرند.
هارپر در مسیر بازگشت به خانه با اتفاقی غیرمنتظره روبهرو میشود. دختر جوانی را میبیند که با وضعی ناخوشایند روی زمین افتاده است. تلاشهای هارپر برای کمک به او راه به جایی نمیبرد، چون آن دختر به هیچ وجه نمیخواهد سازمان RHC از حضورش باخبر شود. در عوض، نامهای به دست هارپر میسپارد و از او میخواهد که آن را به دست فردی به نام هِلیوِل (Helliwell) برساند. و از اینجا ماجراهای هارپر با این ویروس مرموز آغاز میشود.
شخصیتهای دوست داشتنی
هارپر طبع صمیمی و شوخی دارد و حرفهایش در بیشتر مواقع آمیخته به طنز و شوخی است. شوخیهای او بامزه هستند و هر از چند گاه با جملهای طعنهوار یا درآوردن اداها و صداهای بانمک خستگیتان را میگیرد. او نه یک ابرقهرمان همهفنحریف بلکه انسانی معمولی است که مثل همهی ما از خیلی چیزها میترسد و خیلی کارها را بلد نیست. شخصیت او واقعاً دوستداشتنی است و همراهی با او لذتبخش. سایر شخصیتهای Unforeseen Incidents نیز، از کسانی چون پروفسور مَکبراید، هِلیوِل، کاردِرو (Cardero)، تا شخصیتهای فرعیتری چون لِروی (Leroy) و پیرمرد کنار رستوران، همگی شخصیت، طرز فکر و لحن بهخصوصِ خود را دارند، که سبب میشود با هر فرد ارتباط خاصی برقرار کنید.
دیالوگها از نظر کیفیت عالی و از نظر کمیت کافی هستند. بیشتر گفتارها کیفیتی محلی و صمیمی دارند که بهواسطهی آنها میتوان در متن ماجرا قرار گرفت و با محیط، افراد و اتفاقات دنیای بازی بهخوبی آشنا شد. بخش قابل توجهای از مأموریتهای بازی مستقیماً بر پایهی این حرفهای رد و بدل شده شکل میگیرند، از این رو همیشه باید به دیالوگها توجه داشته باشید (امیدوارم انگلیسیتان خوب باشد) و حتی از جزئیات و حواشی آن ساده نگذرید. به هر حال، حجم مناسب دیالوگها باعث میشود از پایش مداوم آنها خسته نشوید.
یکی از ویژگیهای مثبت بازی Unforeseen Incidents حضور شخصیتهایی در آن است که با پیشرفت در بازی نگاهتان به آنها تغییر میکند. به عنوان مثال، بازی با ایجاد موقعیتی مناسب جنبهای دیگر از شخصیت برادر ظاهراً بدجنس نِلسون (Nelson) را رو میکند. یا در اواخر بازی با جنبههای دیگری از شخصیت پروفسور مَکبراید آشنا خواهید شد. Unforeseen Incidents با بیرون کشیدن جنبهی پرعاطفهی شخصیتهای ظاهراً بدجنس یا منفی در موقعیتهایی خاص میتواند اثر عاطفی قابل توجهای روی مخاطب داشته باشد.
به طور کلی، بازی Unforeseen Incidents به عنوان یک بازی ماجرایی داستانمحور توانسته است شخصیتهای قابللمسی را شکل دهد که آن را تا حد زیادی مدیون کیفیت و کمیت مناسب دیالوگها و به ویژه صداپیشگیهای خاص و بینقص آنهاست.
یک بازی شنیدی!
صداپیشگی شخصیت هارپر (این متن صرفاً بر اساس نسخهی انگلیسی بازی نوشته شده است)، که اجرای بخش انگلیسی آن را مَتیو کرتیس (Matthew Curtis) به عهده داشته است، یکی از بهترین صداپیشگیهایی است که تاکنون در یک بازی کامپیوتری تجربه کردهام. هارپر واقعاً خوب شوخی میکند، گفتارش صمیمی است و تکیهکلامها و اداهایش جالب. نظرهای جالبی میدهد و گاهی صداهای عجیب و غریب و خندهداری از خود در میآورد. او فرصت شوخی را از دست نمیدهد. مثلاً وقتی جایگاه سخنرانی میبیند میرود پشت آن و ادای یک سخنران جدی را در میآورد، یا وقتی یک متن فرانسوی میبیند سعی میکند دست و پا شکسته آن را بخواند. او دیالوگهای فراوانی دارد و با کلیک کردن روی هر نقطه (بهتر است اول کلید Space را فشار دهید) دربارهی آن محل یا شیء نظرهایی، بیشتر آمیخته به طنز، میدهد. اما گویا حرفهایش را بهجز شما افراد درون بازی هم میشنوند چرا که یک بار هِلیوِل به او گوشزد میکند که خیلی با خودش حرف میزند!
این کیفیت بالای صداپیشگی تنها به هارپر محدود نمیشود. کمابیش همهی شخصیتهای دیگر بازی لحنی محلی و اصیل دارند. از لحن شیرین و مهربان پروفسور مکبراید تا صدای خشدار و بامزهی لِروی، همگی نوعی اصالت و جذابیت در خود دارند که حتی اگر صد بار هم «سلام هارپرِ» پروفسور یا «سلام عزیزِ» خانم فروشنده یا «منو اینجوری صدا نکنِ!» محیطبان یا «عقاب! عقاب! عقاب! عقاب! عقابِ!» کاردِرو پیش گوشتان تکرار شود، احتمالاً باز هم از آنها خسته نخواهید شد.
موسیقی بازی Unforeseen Incidents هم دست کمی از صداپیشگیهایش ندارد. موسیقی پسزمینهی هر مکان در انتقال حس حضور در آن مکان موفق عمل میکند. به عنوان مثال، موسیقی پسزمینهی فضاهای مربوط به گرِیاستون (Graystone)، هماهنگ با صداهای محیطی، واقعاً حس بکر بودن و دورافتادگی را منتقل میکند، یا ویولونی که در ساحل نواخته میشود آنقدر لذتبخش است که آدم دوست دارد همان جا روی شنها بنشیند و به افق دریا خیره شود.
در مجموع، موسیقی، صداگذاری و به ویژه صداپیشگیهای Unforeseen Incidents را میتوان یکی از بهترینها در نوع خود تلقی کرد، کیفیتی که حتی برخی بازیهای غیرمستقل با بودجههای کلان از آن برخوردار نیستند. این میزان از کیفیت در یک بازی مستقل واقعاً نمونه و قابل تحسین است.
یک بازی دیدنی!
گرافیک بازی Unforeseen Incidents بر پایهی نقاشیهای دستی دوبعدی به سبک گرتهبرداری (Sketch) شکل گرفته است. طراحیها صاحبسبک، پرجزئیات و دیدنی هستند و با ورود به محیطهای جدیدِ بازی احتمالاً شگفتزده خواهید شد. از کوچههای تنگ و ساختمانهای چسبیدهبههمِ یلتاون تا فضای باز و آزادِ گرِیاستون، از دورنمای کوههای پرهیبت تا جزئیات فضاهای داخلی، از گرمی کلبهی چوبی تا سردی سازهی بتونی، همگی از لحاظ فنی و هنری عالی و چشمنواز هستند.
با وجود طراحیهای گرافیکی چشمنواز، اما این بازی در این زمینه خالی از ایراد هم نیست. یکی از مهمترین نقصهای گرافیکی بازی Unforeseen Incidents نه مربوط به جنبهی هنری، بلکه در رابطه با کیفیت فنی آن است. وقتی برای نخستین بار به دیدار پروفسور مَکبراید میروید و شروع به گفتوگو با او میکنید، متوجه خواهید شد که هنگام مکالمه از کیفیت بافت تصاویر نمای نزدیک کاسته میشود. در واقع، قدرت تفکیک تصاویر در گذار از حالت نمای دور به نمای نزدیک هیچ تغییری پیدا نمیکنند و هنگام مکالمه همان تصویر نمای دور بزرگ میشود و در نتیجه به همان میزان از کیفیت بافت تصویر کاسته میشود. همچنین، در نماهای نزدیک قدرت تفکیک نقاشیهای پسزمینه از قدرت تفکیک شخصیتها کمتر است.
یک مشکل دیگر که این بار به جنبهی هنری کار مربوط است، طراحی چهرهی خانمهای جوان در بازی است. در خوشبینانهترین حالت، انگار همهی آنها خواهر هم هستند. حالات چهره و در کل، قیافهها خیلی شبیه به هم است (مرا یاد شباهت طراحی پرترهی خانمها در بازی Stardew Valley میاندازد)، و این در حالی است که چهرهی هر یک از مردان کاملاً منحصر به فرد و متمایز از هم است.
مسئلهی دیگر، مربوط است به انیمیشنهای راه رفتن. راه رفتنِ شخصیتها در برخی موقعیتها میتواند حالتی تصنعی پیدا کند. این مشکل به ویژه وقتی نوبت به بالا و پایین رفتن از پلهها میرسد بیشتر خود را نشان میدهد.
در مجموع، اگر برخی مشکلات کوچک در بخش فنی و انیمیشن را نادیده بگیریم، باید گفت که گرافیک Unforeseen Incidents یک دوبعدی صاحبسبک و چشمنواز است که بهویژه در طراحیهای محیطی عالی عمل کرده.
ما کاری میکنیم که نتوانی پیش بروی!
بازی Unforeseen Incidents به سبک اشاره و کلیک است که در آن باید معماهایی را با جمعآوری و/یا قرار دادن اشیا در جای مناسب خود و گاهی انتخاب دیالوگهای مناسب (کمابیش مشابه با مجموعه بازیهای Monkey Island) حل کرد. معماهای Unforeseen Incidents گاهی اوقات بسیار سخت میشوند، طوری که به نظر میرسد این بازی مخصوص بازیکنان سرسخت (هاردکور) و بسیار نکتهبین طراحی شده است و کسانی که چنین ویژگیهایی ندارند، احتمالاً از یک جایی به بعد عطای بازی را به لقایش میبخشند و از ادامهی آن منصرف میشوند. بهشخصه، بهسختی و گاهی با کمکهای بیرونی توانستم بازی را به پایان برسانم. این سختی گاهی لذتبخش است و موفقیت در حل معما را با شعف همراه میکند؛ گاهی نیز بهشکلی است که مدام در سرتان این جمله را میشنوید که «واقعاً راه دیگری نیست!» و گذر از سد معما ناممکن جلوه میکند. بهویژه، در مورد بعضی از معماها باید اعتراف کنم که اگر کمکهای بیرونی نبود، احتمالاً از سدشان عبور نمیکردم.
حل معماها وقتی سختتر میشود که برخی از اقلام همراه هارپر هیچ کاربردی پیدا نمیکنند. مثلاً بعضی از ابزار موجود در مجموعه آچارابزارِ هارپر هیچگاه در بازی استفاده نخواهند شد و گویا فقط آنجا هستند که شما را مجبور کنند بارها آنها را در موقعیتهای غلط امتحان کنید و هارپر گوشزد کند که این ابزار در آن موقعیت کاربردی ندارد؛ این واقعاً میتواند آزاردهنده باشد. افزون بر این، اشیایی در محیط بازی قرار گرفتهاند که انگار تنها علت وجودیشان بیشتر کردنِ زحمت شماست. مثلاً در موقعیتی از بازی، سه عدد اهرم وجود داشت که مدت زیادی درگیر آنها بودم و سعی میکردم آنها را به ترتیب خاصی فعال کنم تا بلکه درب کناریاش باز شود. همهی گزینههای ممکن را امتحان کردم اما این تلاشها کاملاً بیهوده بود. آنها صرفاً عناصری اضافه بودند و هیچ کاربردی در روند بازی نداشتند (امیدوارم با خواندن این متن شما دیگر مشغول آنها نشوید). همچنین، بعضی از معماها با وجود آن که ایده و طرح جالبی دارند، طوری اجرا شدهاند که بیش از آن که اسبابی برای رضایت خاطر بازیکنان سرسخت باشند وسیلهای میشوند برای دلزده کردن بازیکنان نهچندان سرسخت.
به هر حال، نباید از بعضی ایدههای نوآورانه که در گیمپلی بازی به کار رفته است، غافل شد. یکی از جالبترین تجربههایم در Unforeseen Incidents، مربوط بوده به گامهای مدیتیشن. همچنین، یک بخش نوآورانه در بازی وجود دارد که در آن باید پس از تماشای نقاشیهایی نمادین تفسیرتان از آنها را عنوان کنید؛ که اگرچه شاید در نهایت با طرز فکر کاردِرو فاصلهی دوری داشته باشد، اما حداقل باعث میشود مدتی تفسیرها و دیدگاههای هنریتان را ارزیابی کنید. بازی از یک جا به بعد شما را در جریان نوعی کدنویسی واقعی قرار میدهد، اما این بخش به شکلی است که اگر عاشق برنامهنویسی یا کمابیش آشنا به کدنویسی نباشید، میتواند حوصلهسربر باشد و کلافهتان کند. یکی از نکات جالب دیگر Unforeseen Incidents بار آموزشی آن است. به عنوان مثال، در این بازی میتوانید با نحوهی روشن کردن آتش در طبیعت آشنا شوید یا گامهای مورد نیاز برای ظهور نگاتیو در تاریکخانه را یاد بگیرید.
Unforeseen Incidents بازی دشواری است که اگر از کوچکترین نکات آن غافل شوید، برای همیشه در آن گیر میافتید. با وجود آن که دشواریِ بازی در بعضی موقعیتها میتواند چالشبرانگیز و جذاب باشد، بخشهایی هم وجود دارند که میتوانند بازیکن را خسته کنند و حتی او را از ادامهی بازی بازدارند. همچنین، طی تجربهام با این بازی حداقل با یک باگ تأثیرگذار در روند بازی مواجه شدم، که مسلماً در ارزیابی کیفیت گیمپلی تأثیر خواهد داشت. به هر حال، برخی نوآوریها و بار آموزشی بازی را میتوان از نکات مثبت گیمپلی Unforeseen Incidents در نظر گرفت.
زیبا و سخت، مثل الماس
تیم جوان و خلاق آلمانی Backwoods در نخستین پروژهی بازیسازیشان توانستهاند بسیار موفق ظاهر شوند و محصولی زیبا و سخت چون الماسی نتراشیده تحویلمان دهند. Unforeseen Incidents با روایتی جذاب شما را به ماجرایی شبهکارآگاهی میکشاند و از این همراهی پشیمانتان نمیکند. تا رسیدن به نقطهی پایان اما موانعی پیش رویتان میگذارد که میتوانند در میانهی راه کلافه یا متوقفتان کنند. اگر یک کارآگاه درون دارید که به کوچکترین جزییات توجه میکند و اگر میخواهید با داستانی خوب، تصاویری دیدنی، صداهایی شنیدنی و شخصیتهایی خاص و دوستداشتنی همراه شوید (البته بهتر است کمی هم به مهندسی و برنامهنویسی علاقه داشته باشید!) این بازی را از دست ندهید.
Resolution
Platform: PC – Score: 8.5 out of 10
Like an uncut diamond, Backwoods Entertainment delivers its very first title successfully but accompanied with some deficiencies. If you have an inner detective and you want to experience a good narrative, Eye-catching images, mesmerizing audibles and you can bare with several impossible-to-pass riddles & obstacles(!), give Unforeseen Incidents a try.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
دمت گرم کیوان بابت این نقد زیبا :۱۵:
متاسفانه مدت زیادیه دچار مشکلی در خصوص ماجراییهای معماییشدم و اونم فرار علاقه از حل معما و گشتوگذار در محیطه. کلی ماجرایی با طراحی و قصه مشتی میبینم که دوجین معمای محیطی ریز و درشت از سر و روشون ریخته. از ربیت و ریون گرفته تا دپونیا و همین اثر و دیگر عزیزان. اصلا مثل سابق حال و حوصله گشت و گذار و صرف ساعات بسیار برای حل یک معما رو ندارم. اخرین ماجرایی هم که رفتم thimbleweed park ران گیلبرت بود که همون هم تا نیمههاش، با وجود علاقه بسیارم بهش، دووم نیوردم و رهاش کردم. این اثرم به همین شکل، میبینمش قند تو دلم اب میشه، میخوام برم سراغش، معماها و اعصاب خوردیاش به ذهنم هجوم میاره و سرد میشم و بیخیال…
ممنون علی جان ❤ من هم کمابیش همین حس رو دارم، زیاد هم سمت معمایی ماجرایی نمیرم معمولا اما این یکی جذاب نشون میداد و واقعا هم جذاب بود. اما انرژی زیادی ازم گرفت تا تمومش کنم، من هم که دچار کمبود انرژی ?