نقد بازی Kingdom Hearts 3
من چهل ساعت است که کینگدام هارتس سه بازی کردم و تا الان نقدهای زیادی از مجلات و وبسایتهای مرتبط به بازیهای ویدئویی مطالعه کردم و با قاطعیت مدعی هستم که نوشتن و خواندن نقد دربارهی این عنوان بیهوده است یا حداقل بهعنوان یک صناعت کاربردی، اهمیتی ندارد (بهقول تیم راجرز، کینگدام هارتس «غیرقابلنقد» است). در نقد بازیهای ویدئویی، تقریباً تمام نویسندهها به چهار عنصر تشکیل دهندهی بازی (گیمپلی، موسیقی، وضعیت بصری و داستان) میپردازند و به شیوهها و رویکردهای مختلف آنها را به اختصار یا تفصیل بررسی میکنند. گرچه مجموعهی کینگدام هارتس نیز شامل تمام عناصر مزبور میشود اما هیچکدامشان دلیل عشق و علاقهی هواداران به این فرانچایز نیست و نمیتوان تجربهی دلانگیز کینگدام هارتس را به سادگی با کلمات بیان کرد. کینگدام هارتس بوی خوش کمیک بوک تازهای است که برای اولین بار در کودکی خریدهاید؛ کینگدام هارتس طعم بشقاب غذای فوقالعادهای است که فقط مادرتان میتواند درست کند؛ کینگدام هارتس لحظهی پیدا کردن آهنگی است که سالها دنبالاش بودید اما اسماش را نمیدانستید. تابهحال فکر کردهاید که به جشنهای تولد دوران کودکیتان نمره دهید یا برایش یک نقد و بررسی بنویسید؟ کینگدام هارتس سه دقیقاْ حس جشن تولدی را دارد که در سال ۹۷ با سبک و سیاق تولدهای دههی هفتاد گرفته باشند. به هر روی، در ادامه با آخرین مقالات بازی و نقد بازی Kingdom Hearts 3 همراه دنیای بازی باشید.
در نتیجه، نقد و بررسی پیش روی شما بیشتر به نامهای سرگشاده شباهت دارد که بهوسیلهی آن بخشی از احساساتم نسبت به کینگدام هارتس سه را بیان کنم و اینکه چرا بهنظرم یکی از بهترین تجربههای نسل هشتم محسوب میشود.
از برق شمشیر جک اسپارو تا درازای موی راپونزل
مجموعهی کینگدام هارتس بهطور خیلی خلاصه دربارهی قهرمانان جوانی است که یک سری کلید غولآسای جادویی با خود حمل میکنند و برای شکست تاریکی و پلیدی مجاب هستند تا وارد جهانهای مختلف شوند که اکثراً براساس فیلمهای محبوب دیزنی طراحی شدهاند (نود درصدِ تمامی بازیها در همین بخش جهانگردی خلاصه میشود). تا قبل از کینگدام هارتس سه، جهانهای دیزنی و غیردیزنی حکم مراحل کوچکی را داشتند که اگر بهخاطر روند داستانی و «بکترکینگ/Backtracking» نبود، کمتر از پانزده دقیقه از آنها سیر میشدید. خوشبختانه به کمک موتور گرافیکی جدید و خدا میداند چند سال زحمت تیم تاتسویا نامورا، جهانها در کینگدام هارتس سه بیشتر از همیشه لایق عبارت «جهان» هستند. ظرافت و دقتی که در طراحی و معماری آنها بهکار رفته است باعث میشود تا حقیقتاً حس کنید که وارد فیلمهای محبوب دیزنی و همچنین پیکسار شدهاید – خصوصاً که جهانهای جدید به استثنای فیلم دو بعدی «هرکولس» و لایواکشن «دزدان دریایی کارائیب»، اصالتاً سهبعدی هستند و ترکیب این واقعیت با قدرت گرافیکی کنسولهای نسل هشتمی در پیادهسازی مدلهای سه بعدی، به موفقیتی سحرآمیز ختم شده که در بازیهای قبلی فقط آرزویش را میتوانستیم داشته باشیم.
وقتی به آخرین دنیای دیزنی پا گذاشتم و میدانستم که بهزودی وارد بخشهای پایانی بازی میشوم، حس کودکی خردسال را داشتم که با گریه و زاریمطمئناً بهعنوان یک دوستدار فیلمهای خاطرهانگیز دیزنی و پیکسار، حتی اگر هوادار فرانچایز کینگدام هارتس هم نباشید میتوانید اوقات بسیار خوشی را در بازی سپری کنید. درحال ترک سرزمین عجایب است. با اینکه تکتک جهانها وسیع هستند و هرکدام حکم یک بازی مستقل را دارند (علیالخصوص اگر درگیر انواع مینیگیمها و اسرار ریز و درشتی شوید که با عشق و علاقه در بازی گنجانده شدهاند). اما هیچوقت احساس نکردم که بازی بیش از حد کش آمده یا ای کاش زودتر تمام شود.
برای مثال، در دنیای «شهر گرگ و میش» قادرید بهعنوان دستیار سرآشپز به موش راتاتویل در رستورانِ عمو اسکروج کمک کنید که با وجود تمام خساستاش به شما هدیه میدهد! یا در دنیای «دزدان دریایی کارائیب» میتوانید سوار بر کشتی خصوصیتان و در جست و جوی گنج، به اکتشاف جزایر ناشناخته بپردازید. تنوع و حجم محتوایی که در کینگدام هارتس سه وجود دارد واقعاً فوقالعاده و کمنظیر است و به معنای واقعی کلمه، لحظهای را بهیاد ندارم که حوصلهام را سر برده باشد.
مطمئناً بهعنوان یک دوستدار فیلمهای خاطرهانگیز دیزنی و پیکسار، حتی اگر هوادار فرانچایز کینگدام هارتس هم نباشید میتوانید اوقات بسیار خوشی را در بازی سپری کنید. از رقصیدن با راپونزل و اهالی پادشاهی کورونا، وارد شدن به بازی کامپیوتری داستان اسباب بازی، مسابقهی اسکی با سپر گوفی (!) تا جمع کردن هزار و یک نوع کالکتیبِل مهیج، کینگدام هارتس سه همیشه دلیلی برای بازگشت شما به بازی دارد.
برخلاف جهانهای قبلی کینگدام هارتس که عموماً علاوه بر کوچک بودن، بسیار توخالی و بیروح بهنظر میرسیدند (عین یک دنیای پساآخرالزمانی با حال و هوای دیزنی!) در کینگدام هارتس سه بواسطهی آدمها، شخصیتهای رنگارنگ و بهشکل کلی جزئیات بیشتر، اکثر جهانها حس زنده بودن میدهند. اگر مثل من شیفتهی فیلمهای دیزنی و پیکسار باشید، احتمالاً ساعتهای زیادی را به عکس و سلفی گرفتن با شخصیتهای محبوبتان میگذرانید!
دوست دارم دربارهی تکتک جهانها و مینیگیمهای کینگدام هارتس بنویسم (شاید روزی نوشتم) اما فعلاً به یک جملهی کوتاه بسنده میکنم: «کینگدام هارتس سه کودکی نابالغ را در وجودتان زنده میکند که برای اولین بار وارد دیزنیلند شده است و پیش خودش فکر میکند که وقتی بزرگ شدم هر روز میآیم اینجا که دیگر موقع برگشت نگرانی نداشته باشم».
خردهروایتهای جهانگردی از ساختار همیشگیشان پیروی میکنند: آدم بدهای قصه (در اینجا «سازمان سیزدهی واقعی») برای رسیدن به اهدافی مبهم و نامعلوم، زندگی شخصیتهای دیزنی/پیکسار را دستکاری میکنند و سورا، دانلد و گوفی وظیفه دارند تا به یاری قهرمانان جهان مورد نظر بشتابند و مریدان تاریکی را شکست دهند. البته که لور (Folklore) سنگین و طویل بازی به مراتب از خردهروایتهای سرراستِ جهانهای دیزنی پیچیدهتر است و فکر میکنم رویکرد نامورا در نوشتن داستان کینگدام هارتس سه، باعث یک دوگانگی کوچک بین هواداران مجموعه شود.
آیا اساتید کیبلید خواب کاپشنهای مشکی میبینند؟
دنیای کینگدام هارتس جایی است که اِلسا (Frozen) هنگام دیدن دانلد داک و گوفی نمیپرسد که سروکلهی این سگ و اردک سخنگوی انساننما از کجا پیدا شده و با خیال راحت میزند زیر آواز اما از سوی دیگر دانلد و گوفی وارد قالبی هیولاگونه میشوند تا اهالی فیلم «کمپانی هیولاها» به هویتشان شک نبرند! یک نوع بیمنطقی و دیوانگی خاص در دل دنیای سودوسایفای کینگدام هارتس نهفته است که تا زمانی که غرق بازی هستید، متوجهاش نمیشوید. کینگدام هارتس طیف گستردهای از احتمالات را در برمیگیرد و بستری میسازد که مردم میتوانند در آن قوانین شبهمنطقیاش را با وجود تمام تناقضات و عناصر بینهایت مضحک بفهمند و حتی برای رویدادهای آینده تئوریپردازی کنند. بهنظرم این نقطه دقیقاً جایی است که میتوانیم شمارهی سوم و بهطور کلی مجموعهی کینگدام هارتس را در ساختن جهانی منسجم در عین داستانی افسارگسیخته و بیسروته موفق بدانیم.
قدرت کینگدام هارتس قطعاً بیشتر از آنکه در داستانسرایی باشد در خلق موقعیتهای احساسی و توسعهی روابط و تعامل شخصیتهاست. داستان در واقع ابزاری است برای فراهم آوردن چنین موقعیتهایی که باعث میشوند هزاران مرد و زن بزرگسال با دیدن شخصیت میکی ماوس بغض کنند و بیش از سیزده سال چشم انتظار بمانند! به کمک تِرَکهای فوقالعادهی هیکارو اوتادا (با همکاری اسکریلکس) و دوبلههای مثالزدنیِ بازیگران درجه یکی مثل هیلی جوئل آزمنت، ویلا هالند، کریستن بِل و خیلیهای دیگر؛ کینگدام هارتس سه حس یک درام زیبای پرتلاطم و هیجانانگیز ژاپنی را میدهد که مملو است از لحظات خیرهکننده و غیرقابل پیشبینی.
کینگدام هارتس سه مانند خوردن بستنی هنگام مطالعهی ترکیبی از کتابهای رابین هاب و سبک شونن مانگا است.
برخلاف دیگر فرانچایزهای مشهور کمپانی اسکوئر انیکس مانند فاینال فانتزی و دراگون کوئست که هر قسمت در جهانی متفاوت میگذرد و شامل پایان فیلمهای جدید استاروارز که آرک داستانی شخصیتها به فرجامی نسبی و راضیکننده میرسند اما بسیاری از علامتهای سوال بیجواب میمانند.شخصیتها و سناریوهای کاملاً جدیدی میشود؛ برای فهم سری کینگدام هارتس (و خصوصاً کینگدام هارتس سه) باید از ماجرای تکتک بازیها (حتی اسپینآفها) باخبر باشید. از آنجایی که در این مطلب قصد دارم فقط روی کینگدام هارتس سه تمرکز کنم؛ اگر با مجموعه ناآشنا هستید، توصیه میکنم به مطالب زیر نیم نگاهی بیاندازید:
کینگدام هارتس: ارباب حلقهها با شخصیتهای دیزنی – یک معرفینامهی کوتاه دربارهی تمام عناوین کینگدام هارتس
هر آنچه که پیش از تجربهی کینگدام هارتس سه باید بدانیم – اطلاعات کلی و کاربردی برای کسانی که قصد دارند کینگدام هارتس سه را بازی کنند
دایرهالمعارف جامع سری بازی کینگدام هارتس – تاریخچه و داستان کامل کینگدام هارتس
تمام هوادارانی که سالهاست منتظر کینگدام هارتس سه نشستهاند، میدانند که سرانجام داستان به جنگ بزرگ کیبلید بین هفت روشنایی و سیزده تاریکی ختم خواهد شد اما نکتهای که اهمیت دارد، نحوهی اجرا و البته سرنوشت شخصیتهاست. گرچه همچنان بسیاری از سوالات بیجواب میمانند اما با خیال راحت میتوانم بگویم که پایان حماسهی زهنورت را از صمیم قلبم دوست دارم و مطمئنم چشمان خیلی از طرفداران را پر از اشک میکند (قبل از اینکه چشمانشان بهخاطر فیلم مخفی چهارتا شود!). پایان کینگدام هارتس سه خیلی شبیه است به پایان فیلمهای جدید استاروارز که آرک داستانی شخصیتها به فرجامی نسبی و راضیکننده میرسند اما نه تنها بسیاری از علامتهای سوال بیجواب میمانند، بلکه علامت سوالهای جدیدی نیز به معادله اضافه میشوند. به همین دلیل اشاره کردم که ممکن است داستان کینگدام هارتس سه باعث دوگانگی بین هواداران وفادار شود؛ چراکه خیلیها انتظار فرجامی محکم و قوی دارند که به تمام وقایع بازیهای قبلی خاتمه دهد.
تنها موردی که حقیقتاً آزارم میدهد، غیبت عجیب شخصیتهای فاینال فانتزی است. افرادی مثل لیان، لوفی، سید و کلاد در زندگی سورا نقشی پررنگ ایفا کردند و غیبت ناگهانیشان در نبرد نهایی بسیار ناامیدکننده است (ناسلامتی کینگدام هارتس خودش اسپینآف مجموعهی فاینال فانتزی محسوب میشود). بگذریم از اینکه بسیاری از هواداران منتظر دیدن لایتنینگ، اسنو، ناکتس و رفقایش بودند.
البته، کاملاً محتمل است که این موضوع یک ربطهایی به فیلم مخفی بازی داشته باشد، بنابراین فعلاً باید دست از قضاوت برداشت.
کودکِ همیشه هزاره
نسل یوتوری (ゆとり世代) یا بهقول غربیها، هزاره (Millenial) یک اصطلاح مبهم اجتماعی است که به کودکان و نوجوانان عصر فناوری و مدرنیته نسبت داده میشود. دلیل ابهام موجود در این اصطلاح، تلاش ناکام نویسندگان در ساخت یک دستهبندی ساده و مشخص برای افرادی است که در قرن بیست و یک -همراه با اینترنت، اضطراب و بدبینی- متولد شدهاند؛ دریغ از اینکه پیشرفت عجیب و غریب تکنولوژی و تأثیر فرهنگی آن بر زندگی مردم، گَپهای بیننسلی را به حدی افزایش داده که کودکان هزارهی ده سال پیش، بهعنوان پدربزرگان امروزی شناخته میشوند.
سورای کینگدام هارتس زمانی پانزده ساله بود که گوشیهای همراه هنوز فراگیر نشده بودند و ایدهی کودکی که با گوشی همراه بازی میکند چندان خوشایند بهنظر نمیرسید. پس از گذشت سیزده سال، سورا همچنان در دوران نوجوانیاش قرار دارد اما بهجای اینکه مثل گذشته در کنار ساحل آببازی کند، کینگدام هارتس سه به سورا یک گوشی همراه (گامیفون) میدهد تا با استفاده از آن ژورنال خود را تکمیل کند، به انجام بازیهای کلاسیک دیزنی بپردازد و حتی سلفی بگیرد. شاید دارم بیش از حد وارد حواشی بیاهمیت میشوم اما سورایی که دارد به گوشی همراه عادت میکند و تقلای اسکوئر انیکس برای مرتبط نشان دادن عنوانی که باید سالها پیش منتشر میشد، به شکل حیرتانگیزی در خود بازی و مکانیکهایش نمود پیدا میکند. کینگدام هارتس سه را میتوان به یک بازی پلیاستیشن ۲ تشبیه کرد که با قدرت و توانایی کنسولهای نسل جدید تولید شده و این موضوع به هیچ وجه بد نیست.
برخلاف اکثر عناوین مدرنی که سعی میکنند تمام قاعده و قوانین قدیمی را کنار بگذارند و اثری کاملاً جدید خلق کنند (مثل فاینال فانتزی ۱۵ یا خدای جنگ)، کینگدام هارتس سه درواقع همان رویایی است که هنگام تجربهی شمارهی ۱ و ۲ در سر داشتیم که ای کاش همه چیز بیشتر و بهتر بود. تکتک مبارزات مهیج و جذاب هستند و حتی بعد از اتمام داستان نیز دوست دارید به مبارزه کردن ادامه دهید.مجموعهی کینگدام هارتس بعد از داستان پیچیدهاش، بهخاطر مبارزات ساده و در عین حال عمیق* اکشنآرپیجی و همچنین باس فایتهای درجهی یک شهرت دارد که از خیلی جهات الهامبخش انواع و اقسام عناوین دیگر مانند سری سولز بوده. در شمارهی سوم، مکانیزم بهبودیافتهی جدیدی برای مبارزات و نحوهی کنترل سورا پیاده شده که از همیشه حس بهتری به بازیکن میدهد. تکتک مبارزات مهیج و جذاب هستند و حتی بعد از اتمام داستان نیز دوست دارید به مبارزه کردن ادامه دهید و به لوتهای مختلف دست پیدا کنید که بهنظرم بزرگترین نقطهی قوت این شماره محسوب میشود. بعد از چهل ساعت (و حتی بعد از شکست دادن باسهای فرعی) هنوز هم برای لولآپ کردن به بازی برمیگردم و دوست ندارم به این زودیها کنار بگذارماش.
هرچند «کیفیت زندگی» به حد زیادی افزایش پیدا کرده که خواسته یا ناخواسته باعث شده بازی نسبت به عناوین گذشته کمتر چالشبرانگیز باشد (حتی روی حالت سخت یا «Proad») اما همچنان سراسر گیمپلی بوی بازیهای چند سالهی آخر عمر پلیاستیشن ۲ یا چند سالهی اول عمر پلیاستیشن ۳ را میدهد. شاید طعنهآمیز باشد که وبسایت Polygon از این موضوع بهعنوان پاشنهی آشیل اثر یاد میکند، درحالی که بهنظر من مهمترین بخشی است که کینگدام هارتس سه را تبدیل به یک تجربهی حقیقتاً منحصر بهفرد و غیرقابل تکرار میکند (چندبار پیش میآید که یک بازی مدرن ناخواسته نوستالوژیک باشد آن هم به بهترین شکل ممکن؟).
کسانی که کینگدام هارتس ۱ یا ۲ را بازی کردهاند با کانسپت گامیشیپ آشنا هستند. گامیشیپ یک سفینهی جادویی است که به شما قدرت سفر میان سیارات مختلف را میدهد و به بازیهایی مثل Star Fox 64 شباهت دارد. با اینکه گامیشیپ از آن بخش پَرش بینجهانیِ افتضاح «Dream Drop Distance» بهتر است اما هیچوقت بخش مورد علاقهی من از مینیگیمهای فرانچایز نبوده و نسخهی بهبودیافته و نیمهجهانبازِ کینگدام هارتس سه نیز از این معادله مستثنا نیست. البته، احتمالاً لازم است ذکر کنم که من علاقهی خاصی به Star Fox 64 هم ندارم. بنابراین، شاید بهتر باشد در این مورد حداقل روی حرف من حسابی باز نکنید!
همانطور که بالاتر اشاره کردم، مجموعهی کینگدام هارتس به باسفایتهایش شهرت دارد و در نتیجه، خیلی دوست داشتم دربارهی باس فایتهای بازی صحبت کنم اما هرچقدر که با خودم کلنجار رفتم، در نهایت فهمیدم که بدون اسپویل کردن چیزی حقیقتاً نمیتوانم آنطور که باید به آنها بپردازم چراکه تقریباً تمام باسهای خوب بازی از پردهی سوم وارد صحنه میشوند؛ ضمن اینکه اسکوئر انیکس یک برگهی بلند بالا از تمام ممیزیها و خط قرمزهایی فرستاده که باید رعایت کنم!
*منظور از «ساده و در عین حال عمیق» این است که مکانیکها به حدی یوزرفرندلی هستند که در ابتدا خیلی سریع و راحت میتوان با آنها ارتباط گرفت اما بازیکن به مرور زمان عمق استراتژیها و کاستومایز کردن شخصیت سورا و یاراناش را کشف میکند (برای تجربهی کامل و عالی مبارزات توصیه میکنم که حتماً روی حالت سخت یا Proad بازی کنید).
اکستراواگانزای تاتسویا نامورا با طعم جدید پیکسار
کینگدام هارتس سه یک عنوان خارقالعاده و به معنای واقعی کلمه «بینظیر» است که مطمئناً دل بسیاری از هواداران وفاداری که سالها منتظرش بودند را بهدست میآورد. کینگدام هارتس سه بینقص نیست و اصلاً نباید هم باشد، یا بهتر است بگویم عاشق کینگدام هارتس سه هستم چون بینقص نیست و سعی ندارد باشد!
Resolution
Platform: PS4 – Score: 10 out of 10
Kingdom Heart 3 is not flawless and it does not try to be. It manages to satisfy the fans who have had waited for a long time and I, as a true fan, have to say that KH3 is truly a “unique” title.
(نقدی که مطالعه کردید، نسخهی منتقدین بازی Kingdom Heart 3 بود که توسط ناشر آن یعنی Square Enix برای دنیای بازی ارسال شده است.)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
ازون بازیاییه که واقعا یه ادم با شناخت کامل نسبت به سری باید نقدش کنه و خوشبختانه دیبازی از اون دسته رسانه هاییه که هم زمان مجله و هم تو دوران پسا مجله عادلانه ترین و اب بندی شده ترین نقدای فارسی رو تحویل میده…
دمتونم گرم :۱۵: