خانه » مقالات بازی
امروزه با پیشرفت و فراگیر شدن فناوری، عناوین ریز و دشت زیادی پا به جهان بازیهای رایانهای میگذارند. اما در میان این سیل خلاقیت، برخی عناوین هستند که ریشههای عمیقی در تاریخچهی این صنعت داشته و حتی بنیانگذار سبکهای متنوعی در هنر هشتم هستند. مجموعهی Castlevania یکی از همین بازیها است. این مجموعه بیش از سه دهه دوستداران شکار هیولاها را با ماجراهای خود سرگرم کرده و طرفداران زیادی خصوصا در شرق آسیا دارد. با توجه به جهان زیبا و پر رمز و راز این مجموعه، ما تصمیم گرفتیم تا به معرفی مهمترین شخصیتها، سلاحها و وقایع جدیدترین عضو این مجموعه یعنی سه گانهی «اربابان سایه» (Lords Of Shadow) بپردازیم. با دنیای بازی و دایره المعارف بازی Castlevania همراه شوید.
مهمترین شخصیتهای مجموعهی «اربابان سایه»
انجمن نور
انجمن نور یکی از قدیمیترین و تاثیرگذارترین عناصر مجموعهی Lords Of Shadow است. این انجمن توسط سه جنگجوی جوان و شریف به نامهای «کورنل» (Cornel)، «زوبک» (Zobek) و «کارمیلا» (Carmilla) پایه گذاری شد. این سه جنگجو با هدف خدمت خالصانه به خداوند این فرقه را تاسیس کرده و به مبارزه با پلیدی و شیاطین پرداختند. این سه جنگجو سالهای سال با خدمتگذاران شیطان و دست نشاندههای او مثل «فراموش شده» به مبارزه پرداختند و در نهایت توانستند ارتش پلیدیها را شکست داده و جبههی حق را به پیروزی و قدرت برسانند. به پاس این پیروزی، خداوند روح این سه جنگجوی دلاور را به بهشت فراخواند و پس از عروج معنوی آنها، انجمن نور توسط بزرگان و ریش سفیدان این محفل اداره شد. ماهیت انجمن نور چیزی شبیه به راهبهای شائولین یا شوالیههای معبد است؛ یعنی افراد را هم از نظر فکری و هم در حوزهی جسمی پرورش میدهد تا با استفاده از سلاحهای مخصوص این فرقه مثل «صلیب نبرد»، «آب مقدس» و «خنجر نقره» به مبارزه با هیولاها بپردازند. انجمن نور بخش عمدهای از ماهیت خود را از فرقهی «دراکول» یا اژدها (Dracul) در رومانی وام گرفته که در زمان هجوم ترکیهی عثمانی به اروپا در برابر مسلمانان ایستادگی کرد و «ولد سوم» معروف به دراکول (الهام بخش داستان «دراکولا» از «برام استوکر») هم عضو این فرقه بود.
اربابان سایه
جهان در واقع اجتماعی از تضادها است: مرگ و زندگی، شب و روز، سرما و گرما. این تقابل و تضاد مانند دو روی سکهی حیات بوده و در طول تاریخ الهام بخش آثار هنری بسیاری شده است. اربابان سایه در واقع روی دیگر انجمن نور هستند. پس از عروج ارواح سه دلاور بنیانگذار این فرقه، بدنهای فانی آنها بر روی زمین باقی ماند. این کالبدهای مادی که حالا خالی از روح پاک و الهی خود شده بودند، تبدیل به هیولاهایی شدند که از سوی مردم اربابان سایه نام گرفتند. کورنل، کارمیلا و زوبک حالا تجلی سیاهی و پلیدی بودند که خود دهها سال برای نابودی آن تلاش کردند. این هیولاهای جاودان در طول اعصار مختلف به تسخیر زمین و کشتار انسانهای مختلف پرداخته و دشمنان اصلی انجمن نور قلمداد میشوند. بر اساس یک پیشگویی قدیمی، در تاریک ترین عصر بشریت، یک جنگجو از انجمن نور قیام کرده و با نابودی اربابان سایه، به سیاهی پایان میدهد.
کورنل
کورنل جوانترین و در عین حال نیرومندترین جنگجو در میان سه بنیانگذار کهن است. او که با پتک عظیم خود سالها در جبههی حق به مبارزه با پلیدیها پرداخت، پس از عروج روح خود به ارباب گرگینهها تبدیل شد. کورنل، فرمانروای گرگها و ساکن شهر کهن آگارتا، پس از فتح این شهر دیگر از محدودهی آن خارج نشد. برخلاف دو ارباب سایهی دیگر، کورنل تمایلی به گسترش قلمروی خود و تسخیر شهرهای مختلف ندارد. او میتواند در هنگام نبرد به گرگی غول پیکر تبدیل شده و با چالاکی فراوان دشمنان خود را از پا در بیاورد.
کارمیلا
این بانوی مبارز در جوانی نزدیک قلعهی «خانوادهی برنارد» زندگی میکرد، جایی که فردریش فرانکنشتاین در آن با آزمایشات پلید و شیطانی خود، مایهی رنج و عذاب ساکنان منطقه میشد. کارمیلا انجمن نور را تاسیس کرد و با خانوادهی برنارد و فرانکنشتاین به مبارزه پرداخت. پس از عروج روح پاکش، بدن کارمیلا به هیولایی خون آشام تبدیل شد و با تصرف قلعهی خانوادهی برنارد، استفاده از اختراعات پلید فرانکنشتاین و تربیت ارتشی از خون آشامها، دهها سال به غارت و کشتار مردم منطقه پرداخت. کارمیلا برای پر کردن تنهایی خود، دختری به نام «لارا» را دزدید و او را هم به کودکی خون آشام تبدیل کرد. او با استفاده از یک طلسم، منطقهی تحت سلطهی خود را در زمستانی سخت و پایان ناپذیر فرو برد تا ارتش خون آشامهایش بتوانند بدون ترس از نور خورشید به کشتار و غارت بپردازند. کارمیلا در هنگام نبرد به خفاشی غول پیکر تبدیل میشود و ارتشی از خون آشامها را برای مبارزه در کنار خود فرا میخواند.
زوبک
زوبک داناترین و جاه طلبترین عضو انجمن نور بود. او در همان دوران حیات زمینی خود بر جادو و طلسمهای کهن تسلط پیدا کرد و همراه با دو یار دیگر خود کارمیلا و کورنل، سپاه پلیدی را شکست داد و دیو «فراموش شده» را در اعماق قلعهی خانوادهی برنارد به اسارت در آورد. جاه طلبی زوبک او را پس از ترک روحش به یک «جادوگر مردگان» (Necromancer) تبدیل کرد. این ارباب سایه با به اسارت گرفتن روح انسانها، از آنها سربازانی فرمان بردار میساخت و شاید اینگونه جای خالی روح آسمانی خود را در این کالبد سیاه پر میکرد. زوبک در نقشه کشیدن و حیله گری استاد است. او بر خلاف سایر اربابان سایه، تنها به غارت انسانها اکتفا نکرده و برای به دست آوردن قدرت بیشتر به کارمیلا و کورنل هم خیانت میکند. وی به منظور تسلط بر تمام جهان و رسیدن به مرتبهی خدایی، به اعماق جهنم سفر میکند تا تاریکترین اسرار و جادوهای جهان را کشف کند. پس از این سفر بود که زوبک به فکر به دست آوردن «نقاب خداوند» افتاد؛ وسیلهای کهن که به صاحب خود قدرت خداوند را عطا میکند. او برای به دست آوردن این وسیله نقشهای زیرکانه کشید و یکی از سربازان نامدار انجمن نور به نام «گابریل بلمونت» را فریب داد تا به کمک وی دو ارباب سایهی دیگر را شکست داده و بتواند قطعات این نقاب را از آنها بازپس بگیرد. هرچند که زوبک جادوگری پلید و شیطان صفت است، اما وی با خود شخص «شیطان» دشمنی عمیقی دارد؛ زیرا زوبک پس از به دست آوردن نقاب خداوند توسط شیطان به زانو در آمده و این شیئ ارزشمند را تسلیم او میکند. زوبک تنها عضو از اربابان سایه است که پایش به زمان حال هم باز شده. او برای گرفتن انتقام شکست خود از شیطان و از دست دادن ماسک خداوند، در برابر «دست نشاندگان شیطان» در زمان حال قد علم میکند و به کمک شاهزادهی تاریکی، «دراکولا» با آنها به مبارزه میپردازد تا مانع از تسلط شیطان بر جهان مدرن شود. تواناییهای زوبک تنها در تبدیل شدن به هیبت «مرگ» در نبرد خلاصه نمیشود. او میتواند ذهن انسانها را از فواصل بسیار دور خوانده و حتی با استفاده از جادوهای گوناگون تحت کنترل خود در آورد. وی همچنین میتواند در کثری از ثانیه به هرکجا که میخواهد برود و از بعد مکان فارق است. او در دوران کهن، پادشاه سرزمین مردگان بود، تا زمانی که توسط شیطان شکست خورده و کشته میشود. زوبک در عصر حاضر در نقش یک تاجر قدرتمند و از بنیانگذاران شهر کسلوانیا ظاهر میشود.
رینالدو گاندولفی
گاندولفی مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیت همواره غایب مجموعهی Lords Of Shadow است. او یک کیمیاگر، اسلحه ساز و از اعضای انجمن نور است. با تلاشهای همین شخصیت بود که سلاح معروف انجمن یعنی «صلیب نبرد» ساخته و در اختیار جنگجویان قرار گرفت. از مهمترین شاگردان او میتوان به «اسباب بازی ساز» اشاره کرد که در کارهای خود تاثیر زیادی از استادش گرفت. متاسفانه اندوه و مرگ راه خود را به زندگی رینالدو هم باز کرد و دختر وی توسط خون آشامها دزدیده شد. همین اتفاق باعث شد تا گاندولفی دست به ساخت یک سلاح مخصوص کشتن سرسختترین خون آشامها بزند که نام آن «کشندهی خون آشام» است. او قطعات و اجزای مرگبارتر و قدرتمندتری برای این سلاح که از خانوادهی صلیبهای نبرد بود، طراحی کرد؛ اما انجمن نور به دلیل ماهیت بسیار خشن و مرگبار این سلاح، هرگز به گاندلفی اجازهی ساخت و عرضهی آن به سربازان خود را نداد. همین امر ریشهی اختلافات میان رینالدو و انجمن شد و او نهایتا برای همیشه این انجمن را ترک کرد. هیچکس به درستنی نمیداند گاندلفی پس از ترک انجمن به چه سرنوشتی دچار شد، اما شایعهها از حضور او در جنگل استخوانها و سرزمین مردگان میگویند. قطعات دست ساز این کیمیاگر برای تبدیل صلیب نبرد به کشندهی خون آشام در سرتاسر سرزمینهای اروپایی و در مقبرههای سربازان فرقهی نور پنهان شده تا شاید روزی یکی از مبارزان نور بتواند این سلاح مرگبار را ساخته و در دست بگیرد.
پن
پیش از آنکه انسانها به وجود خداوند یکتا پیببرند، موجوداتی را مورد پرستش قرار میدادند که بعدها خدایان کهن نام گرفتند. پن یکی از قدرتمندترین خدایان کهن است که حتی پس از به پایان رسیدن عصر کهن، از خدمت به انسانها دست بردار نیست. پن ارتباط نزدیکی با انجمن نور داشته و به مبارزان این فرقه در مسیر ماموریتهای خود کمک میکند. او بزرگترین یاور گابریل بلمونت در مسیر مبارزهی وی با اربابان سایه بود و بارها با تغییر شکل خود به حیواناتی جادویی مثل اسب و عقاب، در تلخترین لحظات به کمک این جنگجوی فرقهی نور آمد. پن تنها فردی است که از توطئهی زوبک و سرنوشت گابریل آگاه بود، با این وجود به دلیل ایمان زیادی که به خدای یگانه داشت، دست از کمک به بلمونت جوان نکشید و حتی با فدا کردن جان خود، او را برای نبرد نهایی و سرنوشت ساز خود با شیطان آماده کرد.
فراموش شده
شاید فکر کنید که قدرتمندترین عضو ارتش پلیدی حتما باید خود شیطان باشد. اما سخت در اشتباه هستید! فراموش شده نام شیطانی است که در دنیای زیرین و جهان سایهها زندگی و بر تمام موجودات آن جهان حکمرانی میکند. از خواستگاه این موجود اطلاعاتی در دست نیست، اما اولین برخورد انسانها با آن توسط خانوادهی برنارد رقم خورد. این خاندان پلید با استفاده از طلسمهای کهن، این شیطان را به زمین فراخواندند تا به آنها خدمت کند، غافل از اینکه قدرت بیپایان این موجود نه تنها آنها، بلکه تمام جهان را در خود خواهد بلعید. هیچ انسانی توانایی مبارزه با این شیطان مخوف را نداشت و همین امر باعث شد تا بنیانگذاران انجمن نور برای متوقف کردن این هیولا دست به کار شوند. زوبک، کورنل و کارمیلا پس مبارزات پیاپی با این هیولا متوجه شدند که نمیتوانند آن را نابود کنند. به همین دلیل تصمیم گرفتند تا او را از طریق دروازهی جهان سایهها که در اعماق قلعهی برنارد قرار داشت، به قلمرو پیشین خود بازگردانند. این نقشه موفقیت آمیز بود و قهرمانان ما با استفاده از جادویی بسیار قدرتمند، دروازهی جهان سایهها را مسدود کردند. این جادو آنقدر قدرتمند بود که با عصارهی حیات این قهرمانان پیوند خورد. پس از مرگ آنها، طلسم یاد شده هم شروع به تضعیف شدن کرد و شیطان فراموش شده یک بار دیگر برای بازگشت به جهان انسانها دست به کار شد. البته اینبار گابریل با فدا کردن انسانیت خود، این هیولا را برای همیشه نابود کرد و قدرت بیپایان او را به دست آورد.
گابریل بلمونت/دراکولا
گابریل بلمونت بزرگترین قهرمان و خون خوارترین دشمن انجمن نور، کودکی بیسرپرست بود که بر سر راه اعضای این انجمن قرار گرفت. هیچکس والدین حقیقی او را نمیشناسد، با این وجود وی به دلیل شجاعت و استعداد زیادی که در همان کودکی از خود نشان داد، خیلی زود به یکی از مورد اعتمادترین سربازان فرقهی نور تبدیل شد. او با همسر خود «ماری» هم در همان کودکی آشنا شد و عشق میان این دو در جوانی باعث شد تا پیوند زناشویی بین آنها صورت بگیرد. متاسفانه مرگ ماری در همان جوانی ضربه سنگینی به گابریل زد و او برای نجات روح معشوق خود قدم در مسیری دشوار گذاشت. طبق گفتهی بزرگان انجمن، اربابان سایه ارتباط میان زمین و بهشت را مختل کرده و گابریل برای رفع این مشکل باید آنها را شکست داده و نقاب خداوند را به دست میآورد. تنها در این صورت بود که روح ماری و سایر انسانها از برزخ به بهشت منتقل میشد. گابریل با موفقیت این ماموریت دشوار و طاقت فرسا را به سرانجام میرساند، اما زخمهایی که در طول این مسیر بر روح او نقش بسته بودند، وی را برای همیشه تغییر دادند. گابریل پس از این ماجرا از تلاش مجدد شیطان فراموش شده برای ورود به دنیای انسانها باخبر میشود. او یکبار دیگر برای نجات بشریت عازم قلعهی خون آشامها، خانهی پیشین خاندان برنارد شده و در آنجا با کمک «لارا»، آخرین خون آشام ساکن این قلعه و دختر خواندهی کارمیلا وارد دنیای سایهها میشود تا فراموش شده را در قلمروی خود نابود کند. این اتفاق، تلخ ترین نقطه در زندگی گابریل است. تنها موجودات جاودان میتوانند وارد این جهان شوند، به همین دلیل گابریل به پیشنهاد لارا، خون او را خورده و با کشتن وی به آخرین و قدرتمندترین خون آشام تبدیل میشود و ماهیت فانی خود را پشت سر میگذارد. در همین زمان بود که «دراکول» یا اژدها متولد میشود. گابریل پس از شکست فراموش شده و در اختیار گرفتن قدرت او، بالاخره در دام پلیدی گرفتار شده و به خاطر تمام سختیهایی که در زندگی کشیده بود، به خداوند پشت میکند. او خود را اژدها نامیده و تبدیل به ارباب تازهی قلعهی برنارد میشود؛ قلعهای که پس از آن با نام «قلعهی دراکولا» از سوی مردم منطقه شناخته میشود. شخصیت گابریل بسیار به «آناکین اسکای واکر» از جهان «جنگ ستارگان» شباهت دارد. هر دوی این قهرمانان، جنگجویانی روشن ضمیر و برگزیده بودند که برای تحقق یک پیشگویی کهن، عازم میدان نبرد حق علیه باطل شده و هردو پس از شکست دشمنان خود، در گرداب وسوسهی قدرت و سیاهی فرو میروند. گابریل جنگجویی قابل است که میتواند از انواع سلاحها و شمشیرها در نبرد استفاده کند. سلاح اصلی او یعنی «کشندهی خون آشام» پس از مرگ وی به تنها پسرش «ترور بلمونت» میرسد؛ فرزندی که گابریل از وجود آن بیخبر است. گابریل حتی پس از تبدیل شدن به دراکولا هم کاملا انسانیت خود را از دست نداده و در نهایت باز هم برای نجات بشریت با شیطان مبارزه میکند.
ماری
دختری جوان از خانوادهای ثروتمند که در همان کودکی جذب قصهها و رشادتهای انجمن نور شد. ماری به دلیل علاقهای که به این انجمن داشت، مرتب به مقر آن رفته و در یکی از همین بازدیدها بود که با گابریل آشنا شد. این آشنایی سرانجام و پس از سالها به ازدواج ختم شد و ماری در سال ۱۰۴۶ میلادی، زمانی که گابریل آن سوی مرزها عازم یکی از ماموریتهای دشوار خود بود، پسری به دنیا آورد که ترور نام گرفت. ماری به توصیهی انجمن و با آگاه شدن از سرنوشت احتمالی گابریل، این فرزند را از همسر خود مخفی کرد و به برادران انجمن سپرد تا بتواند دنیا را در برابر شاهزادهی تاریکی نجات دهد. ماری حتی پس از مرگ دردناک خود هم دست از عشق ورزیدن به گابریل نشست و او را در مسیرش برای نابودی اربابان سایه یاری کرد. حتی پس از اینکه گابریل به دراکولا تبدیل شد هم روح ماری همچنان به دنبال بازگرداندن این هیولا به سمت روشنایی بود و او را در برابر وسوسههای شیاطین حفاظت میکرد. ماری در هیچ کدام از عناوین این مجموعه حضور فیزیکی ندارد و همواره به صورت یک روح سفیدپوش در برابر بازیکنان ظاهر میشود. عشق میان ماری و گابریل آخرین قطره از انسانیت است که در وجود دراکولا باقی مانده و تنها کسی است که دراکولا به وی اجازه میدهد تا او را با نام فانی خود یعنی گابریل صدا بزند.
تِرِوِر بلمونت
تنها فرزند ماری و گابریل، به پیشنهاد پن و انجمن نور در خفا پرورش یافت. پن نشانهها و الهاماتی از آینده دریافت کرده بود که خبر از سرنوشتی تلخ برای ماری و فرزند خردسالش داشت، به همین دلیل به وی پیشنهاد داد تا وجود این کودک را از گابرزیل مخفی نگاه دارد. همین امر بود که جان ترور را برخلاف مادرش از مرگ حتمی نجات داد. او هم مانند پدرش به جنگجویی قدرتمند تبدیل شد و با زنی به نام «سیفا بلنادس» ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نام «سایمون» بود. در همین دوره بود که انجمن نور حقایق پنهان گذشتهی ترور، سرنوشت مادر و سقوط پدرش به تاریکی را برای او بازگو میکند. ترور برای گرفتن انتقام خون مادر، با در دست داشتن سلاح پدرش «کشندهی خون آشام»، قدم به قلعهی دراکولا میگذارد. متاسفانه رشادت این جوان راه به جایی نبرده و او در نبرد با دراکولا کشته میشود. ترور درست در آخرین نفسهایش، هویت واقعی خود را بر دراکولا آشکار کرده و او را پدر خطاب میکند. دراکولا که از مرگ فرزند در عذاب است، خون خود را به ترور میدهد تا به این وسیله وی را به صورت یک خون آشام مجددا به زندگی بازگرداند. ظاهرا این عمل هم فایدهای نداشته و به همین دلیل دراکولا فرزند خود را در تابوتی سنگی در قلعهی خود به خواب ابدی میفرستد. اما این پایان ماجرا برای ترور نبود. او پس از ۳۰ سال در کالبد یک خون آشام از خواب مرگ بیدار میشود. ترور نام خود را «آلوکارد» انتخاب میکند، نامی که از برعکس نوشتن نام دراکولا حاصل شده تا نشان دهد او حتی در کالبد یک خون آشام هم درست نقطهی مقابل پدر خود بوده و تسلیم تاریکی نخواهد شد. وی در مسیر مبارزهای مجدد با دراکولا، با فرزند خود سایمون رو به رو میشود که حالا تبدیل به جنگاوری زبده شده است. آلوکارد و سایمون بالاخره دراکولا را شکست داده و قلعهی او را ویران میکنند. پس از این اتفاق آلوکارد سالهای زیادی را در تنهایی به شکار شیاطین و هیولاها میپردازد؛ تا اینکه خبر میرسد قلعهی دراکولا مجددا رویت شده است. دراکولا از مبارزهی قبلی جان سالم به در برده و طی این سالها به تجدید قوا پرداخته بود. آلوکارد این بار با نقشهای شگفت انگیز برای پایان دادن به تمام پلیدیهای جهان، عازم قلعهی دراکولا میشود. او از بقایای سلاح قدیمی خود و پدرش «کشندهی خون آشام»، شمشیری به نام «کریساگریم» میسازد تا به وسیلهی آن، دراکولا را به خوابی هزار ساله بفرستد. در این زمان و با غیبت شاهزادهی تاریکی، شیطان یک بار دیگر برای فتح دنیا تقشه خواهد کشید و در همین زمان است که آلوکارد پدر خود را بیدار کرده و به کمک وی شیطان را برای همیشه نابود خواهد کرد. دراکولا با این نقشه موافقت کرده و تسلیم آلوکارد میشود. زیرکی آلوکارد در کشیدن نقشه و توانایی او در مبارزه با انواع دشمنان باعث شده تا وی بتواند زوبک دانا را هم گول زده و خود را در قالب دستیار وفاداری او در زمان حال جا بزند و به این وسیله به پدرش در مسیر شکست دادن شیطان کمک کند.
سایمون بلمونت
سایمون در سال ۱۰۶۷ میلادی به دنیا آمد. زمانی که او شش سال داشت، پدرش ترور برای شکست دادن دراکولا عازم سفری بیبازگشت شد و مدتی کوتاه پس از آن، لشکر هیولاهای دراکولا به روستای آنها حمله کرده و مادر وی را هم به قتل رساندند. وی به تنهایی از روستای خود گریخت و مردم کوهستان پس از پیدا کردن وی، او را در میان خود بزرگ کردند. تنها یادگاری که او از والدین خود داشت، قطعهای از آینهی سرنوشت بود، آینهای که در قصر خاندان برنارد قرار داشته و نسل اندر نسل به فرزندان گابریل رسیده بود. سایمون شاید تنها عضو خاندان بلمونت باشد که در انجمن نور عضویت نداشته و تحت آموزشهای مردم کوهستان به سلحشوری شکست ناپذیر تبدیل شده است. او در بزرگ سالی برای گرفتن انتقام والدین خود به سراغ دراکولا رفته و با کمک آلوکارد، شاهزادهی تاریکی را شکست میدهد. او در ابتدا بجای سلاح معروف خاندان بلمونت یعنی «کشندهی خون آشام» از شلاقی چرمی به نام «شکارچی هیولا» استفاده میکرد و به دلیل تعلیم و تربیت مردم کوهستان، بیشتر به یک جنگجوی بربر شباهت داشت تا یک شوالیهی با ایمان. او شخصیتی ساده، سنتی و متکی به قدرت فیزیکی خود دارد که با توجه به خواستگاهش، چیز چندان عجیبی نیست. سایمون تنها بازماندهی خاندان بلمونت بوده و فرزندان او نسل این خانواده را تا زمان حال ادامه میدهند.
ویکتور بلمونت
در عصر حاضر، بیش از هزار سال پس از به خواب رفتن دراکولا، شیطان سعی دارد تا قدرت را در دست بگیرد و تنها بازماندهی خاندان بلمونت و یکی از آخرین اعضای انجمن منسوخ شدهی نور، آخرین امید بشریت برای متوقف کردن او است. ویکتور بلمونت شبیهترین عضو این خانواده به گابریل است و حتی از لوازم و ابزارهای جنگی که زمانی به او تعلق داشته در نبرد استفاده میکند. ویکتور این ابزارهای کهن را در خرابههای قصر دراکولا پیدا کرد و با انجام اصلاحاتی روی آنها توانست از این اسلحههای کهن در عصر جدید هم استفاده کند. ویکتور پس از بیدار شدن دراکولا، سعی در نابود کردن او و پاک کردن نام خاندان بلمونت دارد. اما پس از آگاهی از نقشهی دراکولا و آلوکارد، جان خود را در راه تحقق آن فدا میکند.
روح گمگشته
یکی از مرموزترین شخصیتهای Lords Of Shadow همین روح سیاه است. این شخصیت اولین بار در بازی Castlevania: Lords of Shadow – Mirror of Fate در برابر ترور بلمونت ظاهر شد و به او در یافتن مسیر رسیدن به دراکولا و تحقق سرنوشت خود کمک کرد. این روح به ترور در خصوص سرنوشت تلخ او و خطری که خانوادهاش را تهدید میکند، هشدار میدهد. اما میل ترور به انتقام مانع از توجه به این هشدار شده و او با ضربهای به صورت این روح و شکستن نقاب او، برای همیشه قدرت تکلم را از وی میگیرد. روح گمگشته سالها بعد برای کمک به سایمون هم ظاهر میشود. در پایان بازی مشخص میشود که این روح در واقع تجسم سرنوشت است و ارتباطی عمیق با آینهی سرنوشت دارد.
مهمترین اشیاء در مجموعهی «اربابان سایه»
نقاب خداوند و نقاب شیطان
ماسک خداوند یکی از اشیاء کهن در مجموعهی Lords Of Shadow است. باور بر این است که دارندهی این نقاب میتواند مردگان را به زندگی باز گرداند و گابریل برای زنده کردن همسرش ماری به دنبال آن است. هریک از اربابان سایه، قطعهای از این ماسک را در اختیار دارند. شیطان با استفاده از این ماسک به دنبال به دست آوردن قدرت الهی و مبارزه با خداوند است. در عمل تنها قدرت این ماسک این است که به دارندهی خود امکان دیدن جهان از دریچهی چشمان خداوند را میدهد. در مقابل این شئ الهی، همتای شیطانی آن هم وجود دارد. قدرت حقیقی ماسک شیطان تا امروز در هالهای از ابهام باقی مانده و هیچکس نتوانسته به راز آن پی ببرد. با این وجود زوبک با استفاده از این ماسک گابریل را وادار به انجام اعمال پلید و پیش بردن نقشهی شیطانی خود میکند.
آینهی سرنوشت
قلعهی خانوادهی برنارد پر از جادو و رمز و راز است. آینهی سرنوشت هم یکی از اشیاء جادویی حاضر در مرتفعترین اتاق این قلعه یعنی تخت پادشاهی است. این آینه میتواند گذشته افراد و سرنوشت نهایی آنها را نمایش دهد و با احضار موجودی به نام روح گمگشته، آنها را در تحقق این سرنوشت همراهی کند. این آینه همچنین میتواند افراد را به مکانهای مختلف انتقال دهد. قطعهای از این آینه توسط پن به ترور بلمونت در کودکی داده میشود. دراکولا هم پس از کشته شدن پسرش به دست خود، این آینه را خرد میکند، اما قطعات این آینه بعدها مجددا جمع آوری شده و در ابعاد کوچتر بازسازی میشوند. دراکولا در زمان حال و پس از شکست دادن شیطان، یک بار دیگر این آینه کوچکتر را خرد میکند تا از چنگال جبر سرنوشت رهایی یافته و مسیر خود را بر اساس اختیار بسازد.
کشندهی خون آشام
در میان تمام «صلیبهای جنگی» که در دست شوالیههای نور قرار گرفتند، «کشندهی خون آشام» از همه قدرتمندتر بود و به شهرتی افسانه دست پیدا کرد. این سلاح ساختهی گاندولفی یک بار دیگر توسط گابریل گردآوری شد تا به زندگی جاودان اربابان سایه پایان دهد. این سلاح از ۴ بخش اصلی تشکیل شده است: بدنهای فلزی به شکل صلیب، زنجیری آهنی و خاردار که مانند اره دشمنان را میدرد، نوک تیز و قلاب شکل زنجیر که در بدن دشمنان گیر گرده و آنها را نزدیکتر میآورد و میخ فلزی و مخفی که برای سوراخ کردن قلب خون آشامها مورد استفاده قرار میگیرد. این سلاح تنها وسیلهی ساخت انسانها است که میتواند موجودات جاودان را از بین ببرد، هرچند که چگونگی این امر و منشاء این قدرت نامعلوم است. نام این سلاح از نام اولین قسمت از بازیهای Castlevania به عاریت گرفته شده که در سال ۱۹۸۶ برای پلتفورم MSX2 منتشر شد و پس از انتشار برای کنسول نینتندو در سال ۱۹۸۷ نام آن به کسلوانیا تغییر کرد.
دستکش سیاه
یکی دیگر از سلاحهای مرگبار گابریل، دستکش سیاه بود. این وسیله در آتش جهنم ساخته شده بود و به صاحب خود قدرتی فوق العاده عطا میکرد. گابریل این سلاح را از شوالیهی سیاه، یک مجسمهی قدرتمند و همراه دختری به نام کلادیا که در مسیر شکست اربابان سایه با وی همراه شده بودند، به دست آورد. گابریل با استفاده از این دستکش میتوانست اجسام سنگین را حرکت داده و آتش جهنم را بر سر دشمنان خود فرو ببارد. اما ماهیت شیطانی این سلاح در پایان داستان برای گابریل برملا میشود. این دستکش درواقع برگ برندهی زوبک، ارباب افسونگر مردگان بود. او این سلاح را در مسیر گابریل قرار داد تا بتواند در نبرد نهایی با او، وی را کنترل کرده و شکست دهد. از آنجایی که زوبک بر تمام جادوهای سیاه تسلط دارد، این دستکش هم از فرمان وی پیروی میکند.
شلاق سایه
گابریل به دلیل تسلطی که در استفاده از صلیب نبرد داشت، پس از تبدیل شدن به دراکولا هم از سلاحی مشابه آن استفاده میکرد. شلاق سایه چیزی نیست جز خون مرگبار دراکولا! شاهزادهی تاریکی خون خود را با جادویی ناشناخته به صورت شلاقی در میآورد که هر ضربهی آن بر پیکر دشمنان او، درد و رنج عظیمی به آنها وارد میکند. این سلاح مرگبار در واقع تلاش گابریل برای تحقیر انجمن نور و سلاحهای آنهاست. با این وجود تواناییهای این شلاق اصلا با قابلیتهای متنوع کشندهی خون آشام قابل مقایسه نیست.
شمشیر پوچی
گابریل پس از تبدیل شدن به دراکولا دچار تنهایی و اندوه فراوانی شد. او برای مقابله با این اندو سعی کرد تا وجود خود را از انسانیت و یادگارهای گذشته خالی کند. با لبریز شدن وجود شاهزادهی تاریکی از سرمای این پوچی، شمشیر مرگبار دراکولا متولد شد. شمشیر پوچی میتواند عصارهی حیات دشمنان را از آنها گرفته و به دراکولا انتقال دهد و سرمای استخوان سوز آن حتی شعلههای آتش را هم منجمد میکند. انرژی مرگبار این سلاح قلعهی دراکولا را هم دستخوش تغییر کرد و به صورت بلورهایی در سرتاسر قلعه پدیدار شد. این انرژی موجودی به نام «مسیریاب» را از جهانی دیگر به قصر دراکولا کشاند؛ موجودی که در ازای انرژی این سلاح، دراکولا و قصر او را در مکان و زمانهای مختلف جابجا میکند.
پنجههای آشوب
خشم و نفرت دراکولا از سرنوشت خود و بلایایی که در زندگی او در زمان انسان بودن به سرش آمد، هرگز وجود وی را ترک نکرد. شاهزادهی تاریکی برای فرونشاندن این خشم تنها به کشتار و غارت انسانها بسنده نکرد. او دیوارهای قلعه را خود را با مشتهای پیاپی فرو میرریخت، اما این قلعهی جادویی دوباره و قدرتمندتر از قبل خود را بازسازی میکرد. در آتش این خشم و آشوب این خرابی، پنجههای آشوب متولد شدند؛ سلاحی از جنس آتش و خشم که دشمنان دراکولا را به آتش میکشیدند. این سلاح در واقع تجلی جادوی سیاه دراکولا است و به نوعی آتش اژدهای درون او را بیدار میکند.
کریساگریم
آلوکارد پس از بیدار شدن از خواب ۲۰ سالهی خود، تصمیم به ساخت این شمشیر شگفت انگیز گرفت. کریساگریم ترکیبی از میخ خون آشام کش سلاح گابریل، تیغهی سرد و یخی شمشیری به نام «گِلَشیِم» (Glaciem) و آتش شمشیری جهنمی به نام «ایگنیس» (Igneas) بود که در کالبدی واحد گرد هم آمده بودند. این سلاح به دلیل ترکیب شگفت انگیز خود، یکی از قدرتمندترین شمشیرهای جهان اربابان سایه است؛ آنقدر قوی که میتواند دراکولا را به خوابی هزارساله ببرد و حافظهی او را پاک کند. آلوکارد میتواند هر لحظه که اراده کند، این شمشیر را به میدان نبرد فرا خوانده و پس از نابود کردن دشمنان، مجددا آن را به جایگاهی نامعلوم بفرستد تا وزن و بزرگی این سلاح مرگبار مانع از چالاکی و تحرک این فرزند اژدها نشود.
مهمترین مکانهای در مجموعهی «اربابان سایه»
قلعهی دراکولا
قلعه دراکولا مهمترین مکان در تمامی قسمتهای مجموعهی Castlevania است؛ امری که در نام این بازی (Castle به معنای قلعه است) هم نمایان شده. در مجموعهی Lords Of Shadow، قلعهی دراکولا پیش از وی به کارمیلا، مادر خون آشامها و پیشتر از آن به خاندان جادوگران شیطان صفت برنارد تعلق داشته است. پس از به قدرت رسیدن اربابان سایه، کارمیلا خاندان برنارد را از این قلعه بیرون راند و خود در آن ساکن شد. طبق افسانههای محلی، خاندان برنارد با یک دیو پیمان بستند و این موجود قلعهی آنها را تسخیر کرد. شاید به همین دلیل است که این قلعه هرگز خراب نمیشود و هیچکس هم نمیتواند نقشهی کاملی از آن تهیه کند. این قلعه در دل خود دروازهای به جهان دیو مخوف «فراموش شده» را جای داده و در بلندترین برج آن هم آینهی سرنوشت قرار دارد. پس از به قدرت رسیدن دراکولا، جادوی موجود در این قلعه از قبل هم بیشتر و سنگ به سنگ آن با وجود شاهزادهی تاریکی عجین شد. تا جایی که پس از شکست دراکولا به دست سایمون، این قلعه هم نابود شد و با قدرت گرفتن دراکولا، مجدد به هیبت قبلی خود بازگشت. به دلیل این وابستگی عمیق میان قلعه و دراکولا، عدهای آن را یک موجود زنده مینامند؛ خصوصا وقتی که قلعه در زمان حال مکررا تلاش میکند تا دراکولا را از نبرد با شیطان و پایان دادن به جاودانگی خود منصرف کند. هر چند که پس از خواب هزار سالهی دراکولا، این قلعه هم ه کلی نابود شد، اما در جهانی دیگر و در عالمی که توسط قدرت بیپایان دراکولا ساخته میشود، این قلعه همچنان پابرجاست و مدام تلاش میکند تا دراکولا را از زندگی در جهان واقعی منصرف کند.
شهر کسلوانیا
پس از نابودی قلعهی دراکولا و به خواب رفتن او توسط آلوکارد، مردم روستای «ویگول» که در نزدیکی این منطقه قرار داشت، پس از دو قرن ترس، بالاخره تصمیم به ساکن شدن در ویرانههای این قلعه گرفتند. این منطقه با گذشت زمان توسعه پیدا کرد و به یک شهر تبدیل شد. بسیاری از بزرگان شهر، نسلها به توسعه این مکان پرداختند و در نهایت شهر کسلوانیا به مکانی تبدیل شد که امروز شاهد آن هستیم. زوبک که از دیدار اول با گابریل جان سالم به در برده بود، در غیاب شیطان و انجمن نور به یکی از افراد تاثیرگذار و یک تاجر قدرتمند در این شهر تبدیل شد. با این وجود بزرگترین شرکتها و کارخانههای فعال این شهر هم در اختیار دست نشاندگان شیطان قرار دارند و برای بازگشت او برزمین و سلطنت بر انسانها تلاش میکنند.
جهان مجموعهی کسلوانیا آنقدر بزرگ است که پرداختن به تمامی قسمتها و شخصیتهای آن تنها در یک مطلب نمیگنجد. با این وجود در این نوشتار تلاش شده تا با برخی از مهمترین نکات این بازی پرطرفدار آشنا شویم.
از کودکی دنیای بازی های رایانه ای برایم همیشه پر از جادو بود؛ جادویی که بر خلاف هنرهای دیگر، خود من خالق آن بودم. اکنون بیش از بیست سال از اولین روزی که پا به این دنیای جادویی گذاشتم می گذرد و هنوز هم تشنه کاوش بیشتر آن هستم.
2 دیدگاه ثبت شده است
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
نحوه دویدن سریع گابریل با چکمه های جادویی چطوری هستش؟ ممنون
اقا این غول مرداب چطوری بکشم میپرم رو سرش ولی هرچی میزنم نمیمیره