پنجمین عنوان مجموعه متال گیر سالید یکم سپتامبر سال ۲۰۱۵ عرضه شد و این یادداشت به مناسبت شش سالگی Metal Gear Solid V ، بر قصهی جنگگریز و روایت تاریخیاش نوشته شده است. با دنیای بازی همراه باشید.
فنتوم پین شاید قدرنادیدهترین و در عین حال یکی از قویترین عناوینِ مجموعه باشد. بازیای که فارق از گیم پلی و داستانی که روایت میکند، حرفهای زیادی در باب ضد جنگگرایی، بحران شخصیتی و نقدی کلی به سیستم و یکپارچگی (بخوانید: نظم نوین جهانی) داشت. در ابتدای صحبت بگذارید اشاره کنم که اساساً گفتن MGS 5 یا متال گیر ۵ از ریشه مشکل دارد و نشان از نفهمیدن داستان است. پس در این مقاله فقط با عنوان متال گیر سالید V یا MGS V جلو خواهیم رفت.
اولین اتفاقی که باعث دیدهشدن MGS V شد، نحوه بازاریابی و رونمایی عجیب از بازی بود. توسعهدهندهای تقلبی به نام Moby Dick و کارگردانی که زیر نقابی مخفی شده بود و تنها بخشی از حقیقت را به عنوان بازی The Phantom Pain رونمایی کرد. اکثریت فکر میکنند که صرف هایپ و هیجان قبل از انتشار، کوجیما دست به چنین کاری زد؛ در حالی که هوشمندانهترین مارکتینگی بود که شاهد بودم. فنتوم پین از لحظهای که معرفی شد در حال داستانگویی و انتقال پیامش بود. پیغامی که مخفی و حقیقت را بازیچه خود کرده بود. شاید بازیچهشدن در این نقطه حس بدی به مخاطب القا کند اما زمانی که کاملا بر مبنای پلات بازی جلو میرود و حتی اسم استودیوی دروغین خودش به تنهایی بار مهمی از داستان را دارد، بازیچهشدن هدفمند است. با یادداشت Metal Gear Solid V همراه دنیای بازی باشید.
پادکست دنیای بازی فصل ۲ قسمت ۲ – سری متال گیر
هشدار: مطلب پیش رو تا انتها به صورت مستقیم داستان را لو نمیدهد اما سبب ذهنیتسازی درباره پایان بازی شود.
موبی دیک و انتقام
یک روایت غلط باعث شد که جلوهی بدی از متال گیر سالید V در جامعه شکل بگیرد. کونامی که بدنبال پول است جلوی هیدئو کوجیما را گرفت تا نتواند آخرین چپتر بازی را کامل کند؛ بنابراین بازی ناقص است. البته لازم به ذکر است که هیچکس منکر ظلم کونامی و جهنمی که برای سازندگان بازی ساخته بود، نیست. بلکه صحبت درباره محصول نهایی و اثری است که ما با آن مواجه شدیم. با این حال فنتوم پین شاید کاملترین بازی کوجیما باشد. فنتوم پین دچار مشکلاتی شد که داستان MGS 2 روی آن تمرکز داشت. مسیری که رسانه به اتفاقات میدهد و دوران دیجیتال، تاثیرش را قبل از آنکه متوجه شویم روی مردم میگذارد. شکلدهی افکار عمومی آن طور که رسانه میطلبد، از مضرات دوران دیجیتال به شمار میرود که MGS V خودش قربانی شد. برای اینکه داستان فنتوم پین را بفهمیم، دیدگاه بازی به انتقام و برداشتهای سیاسی/اجتماعیای که از آن میشود کرد، باید به قصه موبی دیک بپردازیم.
موبی دیک در حال حاضر یکی از شاهکارهای ادبی ایالات متحده آمریکا محسوب میشود که روایتگر قصهی انتقام کاپیتان اِیهَب (Ahab) از والی به نام موبی دیک است. این قصه که نوشتهی هرمن ملویل (Herman Mellvile) است، در آن زمان نتوانست آن طور که باید و شاید بدرخشد اما چیزی از ارزش این کتاب داستان کم نمیکند. داستانی به شدت کار شده و عمیق راجع به انتقام که با حال و هوای آن دپوران هم همخوانی داشت. منتهی اگر بگوییم که موبی دیک فقط داستانی راجع به انتقام است، مثل این میماند که بگوییم متال گیرها داستانی در نقد جنگ هستند. هر دو عبارت درستند اما دیدگاهی بسیار عظیمتر و درک کامل قصه را پشت سر میگذارند و بیخیال اصل ماجرا میشوند. موبی دیک به طور کاملا دقیقی یک داستان رمزنگاری شده در راستای فهمیدن تاریخ آمریکا و جامعه صنعتی کاپیتالیست آن است. ایهب و سی خدمهاش که به شکار موبی دیک میروند، هیج انگیزهای جز انتقام ندارند. همین عدد سی هم بیدلیل نیست. در آن دوران فقط سی ایالت در آمریکا وجود داشت که تفاوتهای فرهنگی و قانونی بسیاری داشتند. کشتی ایهب که Pequod نام داشت، میزبان سی خدمه از اقوام مختلف با نگرشهای سیاسی مختلف و خلقوخوی متفاوت بود که در نهایت این سی نفر به نحوی با همدیگر در آن کشتی توانستند همزیستی کنند. موبی دیک روایتگر شهوت انسانها برای تخلیه حس خشم و چرخه خشونت آنهاست که در نهایت به نابودیشان ختم میشود. Peqoud حامل این افراد به مرگ بود و با هدفی چنین نامی برگزیده شده بود. از اولین قبایلی که در آمریکا به صورت دسته جمعی کشته شدند، Peqout نام داشتند و هدف ملویل، نشاندادن بنا شدن پایههای آمریکا بر خشونت است. خشونتی که تمام افراد Diamond Dogs دچار آن هستند. خشونتی که کاملا در تمام دیالوگهای شخصیتهایی مانند میلر حس میشود. انتقام یک باتلاق است. همانطور که خود میلر اشاره داشت، آنها به یک جهنم فرستاده شدند اما هر چه میگذرد بیشتر در آن جهنم فرو میروند.
دنیا بدون حضور اسنیکها بهتر خواهد شد
شش سال گذشت، به همین سادگی. انگار همین دیروز بود که برای تاریخ انتشار قسمت جدید متال گیر سالید لحظه شماری میکردم و الان شش سال از آن حس انتظار میگذرد. بعد از مدتها قرار بود دوباره با رییس بزرگ روبرو بشم و دوباره با بهترین سرباز قرن خاطره سازی کنم. لحظات خیلی زیبایی بود. انتظار و هایپی که برای شروع بازی در وجودم یا به عبارتی در وجودمان به عنوان طرفداران این سری موج میزد به حد فوران رسیده بود. تصویری که آقای کوجیما قبل از بازی توسط تبلیغات و تریلرها در ذهنمان ایجاد کرده بود، نوید یک اثر جاودانه و بیتکرار میداد. هایپ هر لحظه بیشتر میشد و تحملی برای هیچ کسی باقی نمانده بود. بله درست شش سال پیش در همین روزها همه ما همینطور بودیم. قرار بود که لحظات فوقالعادهای را با رییس سپری کنیم. همه بودند، رییس بزرگ، میلر، آسلات و حتی اسنیک کوچک هم حضور داشت. این جمع پر ستاره شبیه تیمی کهکشانی هست که شوق وصال را برایمان چند برابر کرده بود. همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا این که بازی منتشر شد. بازی منتشر شد و از همان ابتدا ما درد را حس کردیم. اما این درد از یک نوع جدید بود. دردی شبیه درد که حسش میکنیم اما وجود ندارد. متال گیر سالید فنتوم پین هم دقیقا مثل اسمش بود. متال گیر سالید بود اما هیچ اثری از یک متال گیر سالید در آن وجود نداشت. با بیگ باس بازی میکردیم ولی این رییس هیچ شباهتی به رییس سابق نداشت. از سیگارش گرفته تا صدایش، از خشم و شادیهایش گرفته تا حس عشق و نفرتش. هیچ کدام دقیقا همانی نبود که باید میبود، ولی چیزی که میدیدیم همان چیزی بود که باید میدیدیم. این حجم از چندگانگی در یک بازی بیسابقه است. در نقس بزرگترین رئیس بزرگ در یک ماموریت بزرگ و در کنار چند شخصیت بزرگ با دشمنانی بزرگ روبرو میشویم که همگی از نظر ظاهری همان هستند که باید باشند یا باید می بودند ولی بعد از شش سال اعتراف میکنم که نبودند. متال گیر سالید V اون چیزی نبود که ما طرفداران دنبالش بودیم، نه نبود. دیگر خبری از آن دیالوگهای طولانی و جانسوز نبود. خبری از باسفایتهای خاطره انگیز نبود و حتی خبری از رئیس بزرگ هم نبود. انگار که استاد بزرگ کوجیمای اعظم میخواست همگی ما را در یک شبه بازی یا به عبارتی یک شبه متال گیر سالید قرار بدهد. و در پایان ما را با کلی سوال تنها بگذارد که چه شد که اینطور شد؟
شاید به عنوان یک طرفدار بعد از فنتوم پین و برای این که پاسخی برای سوالاتمان پیدا کنیم به همه جا سر زدیم. یک نفر از مشکلات کوجیما با کونامی سخن میگوید و دیگری از ناقص بودن بازی حرف به میان میآورد، اما این وسط یک چیز هیچ وقت تغییر نمیکند و آن هم این است که فنتوم پین بزرگترین ضربه روحی را به طرفداران زد که شاید در تاریخ تکرار نشود. داستان متالگیر سالید در قسمت چهارم به پایان رسیده بود و هیچ متالگیر بازی حس ادامه داستان در وجود خود حس نمیکرد. رییس با دستان خودش فلکه شیر گاز اکسیژن زیرو را بست و به زندگی او پایان داد و خود نیز در آغوش فرزندش و زمانی که در انتها به این نتیجه رسید که دنیا بدون حضور اسنیکها زیباتر خواهد بود جان به جان آفرین تسلیم کرد و به کار خود پایان داد. همه چیز تمام شده بود و غم تنها ماندن سالید اسنیک تنها داستان ناراحت کنندهای بود که ما به عنوان طرفدار در سینههای خود نه داشته بودیم، اما فنتم پین تمام این معادلات را خراب کرد. دیگر به مانند گذشته به دنبال جوابی برای سوالات خودم نیستم و موضوع را رها کردهام اما تنها چیزی که میدانم و به آن باور دارم این است که این متالگیر یعنی فنتوم پین آن چیزی نبود که کوجیما میخواست بسازد و با همین یک جمله خودم یا خودمان را به ایستگاه آخر در این سری میرسانم و پروندهاش را در وجودمان میبندیم. پرونده که در شادو موسز باز شد و در لابهلای سیگار رئیس بزرگ سوخت و به تاریخ پیوست.
حامد محمدپور
داستان آینهها
*متن پیش رو کاملا داستان MGS V Ground Zero و MGS V The Phantom Pain را لو میدهد*
در ادامه یادداشت Metal Gear Solid V به بطن داستان آن میرویم. متال گیر سالید V کارش را با آینه آغاز میکند و به پایان میرساند. «یک روز دیگر در جنگی بدون انتها». متال گیر سالید V کاملا دیدگاهی متفاوت از بقیهی بازیها دارد. همان گونه که در MGS 2 اشاره شد یک سرباز معمولی و نحیفی مانند رایدن توانایی ساختن شخصیت و تبدیلشدن به یک قهرمان را دارد، MGS V داستان سقوط یک قهرمان را روایت میکند. متال گیر سالید V در لحظهای که دارد کنشهای سیاسی امروزی را بیرحمانه زیر تیغ نقد میبرد، به عمیقترین ابعاد شخصیتهایش نفوذ میکند تا قوس شخصیتی هر کدام را به بهترین شکل به پایان برساند و داستان مجموعهای بیست و هشت ساله را ببندد.
متال گیر سالید V افتتاحیه جنونآمیزی دارد. گلبرگهای سفیدی که نشان از آخرین لحظات معصومیت بیگ باس دارد و یکی یکی از دست او میروند و کاراکتری مرموز که همراه شما میشود. شخصیتی به نام اسماعیل که جملهای بنیادی برای جلوبردن داستان را مطرح میکند. یک نکته که MGS V با MGS 2 همسان جلو رفت، رسیدن به جواب سوالی «من دقیقا کی هستم؟» بود. آن افتتاحیه کاملا کاری میکند که برای اولین بار بهدنبال درک بیشتر اسنیک و اهدافش باشم. فنتوم پین از همان اول کار میخ را محکم جا میزند. اولین بار که چشمتان به اسنیک میخورد، از درون آینهای است که قرار است خودتان را در آن بشناسید و بفهمید. فنتوم پین در همان لحظات ابتدایی پرسش را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و حال باید به دنبال پاسخ باشید. اسنیکی که دنبال انتقام است و لحظه به لحظه بیشتر شبیه ایهب میشود. ساختار بازی خودش هم مانند آینهای است که چپتر اول و دوم بازی را مقابل یکدیگر قرار میدهد! جپتر اول با تمرکز کامل روی بازپسگیری شکوه از بین رفته و ساختن ارتشی بدون مرز، همچنین مقابله با یک تهدید جهانی که هویت انسانها را هدف گرفته بود. چپتر اول فنتوم پین روندی متعادل داشت. پرداخت یک قهرمان و بازگشت به روزهای اوج. اما آن سوال چه شد؟ با ادامه یادداشت Metal Gear Solid V همراه باشید.
هر چه چپتر اول شکوهمندانه به پایان رسید، چپتر دوم داستان سقوط است. داستان از دستدادن و تبدیل شدن به همان شیطانی که در نسخههای قبلی دیده بودیم. هر ثانیه که در چپتر دوم بازی جلو میرویم، روند خشونت و «یک جنگ نیابتی بدون پایان» بیشتر معنا پیدا میکند. در همین لحظات، پایگاه مادر از درون هدف گرفته شده و حس شک و تردید همه جا موج میزند. بوی تغییری که در چپتر دوم حس میشود، کاملا آشکار است. یکی پس از دیگری، اسنیک همرزمانش را از دست میدهد و آنها او را ترک میگویند. حساسترین نقطه MGS V، اپیزود Shining Lights, Even in death به شمار میرود. از لحاظ درام، روایت و طراحی، شاید بینقصترین بخش MGS V باشد. این اپیزود بازتاب افتتاحیه بازی است که اسنیک این بار فقط شاهد خشونت نیست، بلکه این بار به عامل خشونت بدل شده. اسنیک به روی همرزمان و بیماران اسلحه میکشد تا خودش به آن هیولایی تبدیل شود که در حال مبارزه با آن بود. چهرهای که در ابتدای بازی با بانداژها پوشیده شده بود و باید تغییر پیدا میکرد، این بار با خاکستر سربازانش پوشیده میشود و شخصیت اصلی ما، زیر بار گناه خم میشود. دوربینی که از پایین به بالا میآید و قهرمانی که فرود را تجربه میکند.
آینهها یکی پس از دیگری میشکنند و اسنیک بیشتر به درون خودش پی میبرد. تا زمانی که معمای بازی حل شود. موقعی که وقتش میرسد تا با حقیقت هویتتان رو به رو شوید، همان آینهها روایتگر قصه میشوند. از بیگ باس افسانهای به شخصیتی میرسیم که خودمان اول بازی ساختیم و تمام این لحظات، ما بودیم که مرتکب چنین اتفاقاتی میشدیم. اگر قرار به نجات دنیا بود، ما قهرمانش بودیم و اگر پای اسلحهکشیدن به روی سربازان، باز هم ما بودیم. داستان در آخر کاملا ما را در نقش خاطی قرار میدهد. دیگر نیازی به روایت از میان انعکاسها نیست؛ انعکاسها حکم راهنما داشتند. آن لحظه که به همان سیاهی رسیدیم که با آن مبارزه میکردیم، قرار نیست که چیز دیگری ببینیم. فنتوم پین داستان شخصیتی دیگر را میگوید، پس چگونه سقوط بیگ باس را هم شاهد هستیم؟
قصهی آینههای فنتوم پین به همین جا ختم نمیشود. بیگ باس یک دفعه زیر بار گناه بازیچهشدن و استفاده ابزاری رفته است. برای منافع کشوری به نام ایالات متحده و جلوگیری از درگیری با شوروی، بیگ باس روی استاد خودش اسلحه کشید و چه جالب که آنجا هم ما بودیم تا ماشه را بکشیم! فنتوم پین آینهای برای بیگ باس بود که چطور برای منافع خودش، شخصی دیگر را وادار ارتکاب چنین گناهانی میکند.
تو تاریخ خودت رو نوشتی. تو آدم خودت هستی. من بیگ باسم، تو هم هستی. ما امروز کجاییم؟ ما ساختیمش. این داستان، این افسانه، برای ماست. ما میتونیم دنیا رو تغییر بدیم و همراهش آینده رو. من تو هستم و تو منی. هر جا که میری این رو با خودت حمل کن. از همین الان، تو بیگ باس هستی.
بیگ باس
سپس اولین و آخرین آینه بازی میشکند. بحران شخصیتی که دچار بودیم و سوالی که در ذهنمان وجود داشت، از میان رفت. حال شاید سوال باشد که بازی در هیچ نقطه حساسی، به ما حق انتخاب نمیدهد، پس چرا انعکاس شخصیت ما درون شخصی به نام ونوم اسنیک اهمیت دارد؟ در اولین متال گیر، ساخته سال ۱۹۸۷، سالید اسنیک رو در روی ونوم اسنیک قرار میگیرد. ماری که دماش را گاز میگیرد و لوپی بیانتها از خشونت خلق میشود. تا زمانی که سربازی هست، جنگی وجود دارد که منفعتی برای افراد دیگری داشته باشد، چرخهی بیپایان خشونت و مرگ همراه آن است. در حقیقت ما روی خودمان اسلحه کشیدیم! قربانی بیشتر از این؟ داستانی سیاه و ملموس از سقوط آزاد و فرا گرفتن خلق و خوی دشمن خود. انتقامی که مانند جهنمی است و هر کس که طمع آن را داشته باشد، بیشتر از قبل در آن جهنم فرو میرود.
نوشتن یادداشت Metal Gear Solid V بسی سخت بود. بازی به اندازهی تمام ثانیههایش حرف برای گفتن دارد. از واکاوی شخصیتی یک سرباز، نقد سیاستها و مکاتبی که نیاز خودشان را به جنگ و کنترلکردن میبینند و چرخه بیانتهای خشونتی که در جهان بازی و دنیای ما وجود دارد. متال گیر سالید V یک اثر بدفهمیده شدهی ضد جنگگراییِ روانشناختی بینظیر است.
حیف برند دنیای بازی که دیگه به اون صورت خبری ازش نیست انگار نه انگار که نقد و بررسی حرفه ای در حوزه بازی های ویدئویی رو دنیای بازی در ایران شروع کرد و در زمان خودش یک برند بزرگ بود ولی الان نوب بچه های تازه به دوران رسیده جاش رو در سایت های دیگه گرفتن و دنیای بازی به خوابی عمیق فرو رفته
متالگیر بهترین سری بازی زندگیم بوده و هست همیشه
واقعا مقاله خوبی بود
ممنون
موفق باشید و امیدوارم روزی این سایت و اسم بزرگ دنیای بازی به دوران پر شکوهش برگرده
عالی بود حسین جان، اون حس انتظار هم همه داشتیم و خب خیلیها ناامید شدند ولی باز هم با اثر عالیای روبرو شدیم اثری که تاثیر زیادی روی ویدیوگیم گذاشت
ممنون که مطالعه کردی . آره نمیشه منکر شد ولی بحث اینه که مخاطب میخواد سازنده به ساز اون برقصه و همین که فنتوم پین یه قصه متفاوت از کل مجموعه روایت کرد، به مذاق خیلیها خوش نیومد.
درود و دست مریزاد بر شما
خوشحالم که پسندید
بهه، بعد مدتها یه متن توجه برانگیز، دمت گرم عزیز بابت قلمزنی درمورد این اثر درخشان
ممنون از شما که مطالعه کردید و خوشحالم از نوشتهی بنده لذت بردید.