در این قسمت از مقالات ده برتر، به بهترین بازیهای دهه ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ میپردازیم. دههای که هنوز چندان از آن فاصله نگرفتهایم و خاطراتمان از بازیها و اتفاقات این ده سال، تازه هستند. انتخاب بهترین بازیهای این دهه آسان نبود، اما در انتها با رایگیری از میان اعضای تحریریه رتروز دنیای بازی به لیست پیش رو رسیدیم. به رسم مقالات ده برتر، پس عنوان کردن هر شماره، توضیحاتی در مورد علت حضور این بازی در این جایگاه نیز توسط نویسندگان سایت ارائه شده است. در ادامه با ۱۰ بازی برتر دهه ۲۰۱۰ دنیای بازی را همراهی کنید.
۱۰: Nier: Automata
نویسنده یادداشت: حامد محمدپور
هنوز هم برایم سوال است که چگونه یک بازی میتواند تا به این حد گسترده و غنی باشد. چه از نظر داستانی و چه از نظر گیمپلی و مهمتر از همه از نظر طراحی مراحل. وقتی به عنوان Nier: Automata میرسم، ایستاده و به احترامش کلاه از سر برمیدارم. بعد از انتشار و بازخوردهای قسمت اول کمتر کسی انتظار یک همچین شاهکاری را داشت، لذا همین مورد باعث شد تا توجهات بیشتری به سمت قسمت اول یعنی Nier (انتشار سال ۲۰۱۰) کشیده شود. و حتی بسیاری از مخاطبین سعی کردند تا نسخه سال ۲۰۱۰ را مجددا بازی کرده تا با داستان و شخصیتهای آن آشنا شوند. و در نهایت نیز در سال گذشته شاهد انتشار ریمیک Nier ارجینال بودیم که بی شک نتیجه موفقیت Automata بود.
Nier: Automata از جمله بازیهایی است که انجام دادن آن قبل از مرگ برای هر گیمری واجب است. بازی پکیجی کامل از هدفی به نام سرگرمی است. با این وجود نسخه جدید داستانی غنی با شخصیتهایی به یادماندنی دارد که هر کدام سرنوشت و پیشینهای غمناک دارند. سیستم گیمپلی بازی بینظیر است و به مرور گستردهتر شده و احساس کامل بودن را به مخاطب منتقل میکند. به جرات Nier: Automata از جمله تنها عناوینی است که به راحتی حتی میتواند جزو ۱۰ بازی برتر تمام دوران قرار بگیرد. ویژگیهای متمایز و زیادی در این بازی وجود دارد که از به هم پیوستگی درست و مناسب داستان با گیمپلی نشات میگیرد. کدام عنوان را سراغ دارید که بعد از اتمام کردن خط داستانی اصلی، یک خط داستانی دیگر با یک سیستم گیمپلی متفاوت با یک شخصیت دیگر را برایتان باز میکند؟ و حتی دوباره این موضوع تکرار شود و در واقع انگار شما با یک تیر سه نشان زدهاید. شاید نمونه ناقص یا متفاوت آن را در عناوین ۲۰ سال پیش بتوانیم پیدا کنیم. اگر به سراغ عنوانی هستید که تجربهی کامل از یک بسته سرگرمی جذاب با ویپژگیهای سطح بالا هستید و میخواهید لیستی از این مشخصات کیفی در یک بازی جمعآوری کنید، عنوان Nier: Automata حتما انتخاب شما خواهد بود.
۹: Persona 5
نویسنده: مهدی هفته خانک
اطلِس(Atlus) از استودیوهای قدیمی و شناختهشدهی ژاپن است. استودیویی که از دههی ۸۰ میلادی با ساخت نقشآفرینیهای ژاپنی خارقالعاده جای مخصوص به خود را در دل گیمرهای ژاپنی باز کرده بود. با این حال این استودیو هرچقدر که در داخل خود ژاپن معروف و محبوب بود، در خارج از ژاپن، اگر طرفداران جهانی نقشآفرینی ژاپنی را فاکتور بگیریم، کمتر کسی این استودیو و بازیهایش را میشناخت. اما این روند در دههای که پشت سر گذاشتیم کاملا عوض شد و اطلس در تمام جهان بازیهای ویدیویی به عنوان یکی از بهترین استودیوها خود را ثابت کرد و تقریبا تمام بازیهایش روانهی بازارهای خارجی شدند. سر نخ تمام این موفقیتها در انتها به یک بازی میرسد: پرسونا ۵.
پرسونا ۵ نخستین بازی این سری ریشهدار نبود (حتی با وجود نسخههای درخشان پیشین، سخت بتوان گفت که بهترین بود) اما بدون شک نقطهی عطف این سری بود. بازیای که با داستانی خارقالعاده و پیچیده، گرافیکی مدرن و گیمپلیای به غایت لذتبخش و سرگرمکننده در دو فاز مختلف، همانند یک بمب در میان انحصاریهای کنسول نسل هشتمی سونی ترکید. پروسنا ۵ موفق شد نام خود را به عنوان یک شاهکار در ذهن تک تک گیمرها ثبت کند و قهرمان پر پرستیج خود، جوکر را به یکی از شناختهشدهترین شخصیتهای بازیهای ویدیویی تبدیل نماید. پرسونا ۵ به چنان موفقیتی رسید که اطلس دنبالهای با نام Persona 5 Strikers نیز برای آن ساخت.
پرسونا ۵ استرایکرز برای پلیاستیشن ۴، نینتندو سوییچ و پیسی در دسترس است. با این حال خود پروسنا ۵ همچنان در انحصار پلیاستیشن قرار دارد؛ اما خبر خوب این است که پاییز امسال این بازی از انحصار خارج خواهد شد و برای ایکسباکس، پیسی و احتمالا (بنا بر شایعات) برای نینتندو سوییچ نیز منتشر خواهد شد. پس اگر تا به حال فرصت تجربهی این شاهکار را نیافتهاید، پاییز امسال بهترین موقع برای تجربهی آن بر روی پلتفرم مورد علاقهیتان است.
در دنیای بازی بخوانید: بررسی بازی Persona 5
۸: Bloodborne
نویسنده: محسن شجاعی
در بازه زمانی که بسیاری از تحلیلگران و مخاطبان در حال حمله به استودیو فرام سافتور برای عملکرد نه چندان رضایت بخش دارک سولز ۲ بودند، آقای میازاکی مشغول ساخت یک بازی انحصاری جدید برای کنسول پلی استیشن بود. این دومین همکاری مستقیم ایشان و سونی پس از موفقیت کمنظیر Demon Souls بود و بسیاری از اهالی ویدیو گیم در انتظار دیدن نتیجه بودند و همانطور که انتظار میرفت بازی Bloodborne با استقبال مخاطبان و منتقدان همراه بود اما، کمتر کسی انتظار داشت این بازی برای بسیاری تبدیل به دلیل محکمی برای روی آوردن به کنسول تازه عرضه شده PS4 شود. چه ویژگی یا ویژگیهایی باعث شد محصول فرام سافتور تا این حد موفق ظاهر شود؟
در نگاه اول برای کارکشتهها زیر ژانر سولز-بورن حذف سپر و بالاترین رفتن سرعت گیمپلی بزرگترین تغییر بلادبورن نسبت به سری دارک سولز بود. در این بازی تهاجمی مبارزه کردن و جاخالی و Parry کردن دشمنان جای خود را به دفاع و منتظر فرصت حمله ماندن داده بود. مکانیزم هوشمندانه health rally به شکارچی این امکان را میداد که بخشی یا حتی تمامی HP از دست رفته خود را با حمله کردن بلافاصله پس از ضربه خوردن بازیابد و همین مسئله باعث میشد مخاطب به صورت ناخودآگاه به سبک و سیاق جدید بازی عادت کند.
موضوع بعدی اضافه شدن trick weaponها بود. در بلادبوردن تعداد سلاحها در مقایسه با سری دارک سولز به شدت کاهش یافتهاند اما به لطف مکانیزم جذاب transform هر سلاح به تنهایی دارای دو حالت (بعضا) کاملا متفاوت بود که گیمپلی بازی را از یکنواختی خارج میکرد و از سوی دیگر منحصر به فر بودن هر سلاح نسبت به دیگری باعث ایجاد تجربهای کاملا متفاوت از بازی میشد و ارزش تکرار بازی نیز بسیار بالا بود.
بلادبوردن به عنوان برادر کوچکتر و معنوی سری دارک سولز، وامدار این مجموعه است و مواردی مانند طراحی مراحل به صورت شبه غیر خطی و وجود اسرار و نکات مخفی در جای جای جهان بازی، باس فایتهای به یادماندنی تنها بخشی از ویژگیهای مثبت مشترک سری سولز و بلادبورن بود.
در پایان نباید از داستان جذاب و خاص بازی نیز غافل شد. بیشک Bloodborne برترین اقتباس ویدیوگیمی از مجموعه کتابهای اچ.پی. لاوکرفت و اسطوره شناسی کثولو بود. داستان چند لایه، یکپارچه و مرموز بازی نه تنها در روایت، بلکه در گیمپلی و طراحیهای محیطی نیز به خوبی حس اضطراب و عواقب جبران ناپذیر ارتباط گرفتن با فضاها و ابعاد ناشناخته و غیر قابل درک برای بشر را که جوهر اثار لاوکرفت است به مخاطب القا میکند. بلادبورن همان ip است که مخاطبان پلی استیشن میتوانند تا سالها از داشتن آن به خود ببالند.
در دنیای بازی بخوانید: نقد بازی Bloodborne
۷: Bioshock Infinite
نویسنده: حامد محمدپور
وقتی به سراغ «کن لوین» میرویم و وقتی به لیست عناوین ده سال اخیر برای انتخاب برترینهای دهه نگاه میکنیم، انتخاب بایوشاک اینفینیت کار آنچنان سختی نیست. همه چیز به قدری ساده و زیباست که به راحتی میتوانیم از این انتخاب لذت ببریم. آقای لوین در بایوشاک اینفینیت ما را به شهری در آسمان میبرد. شهری که نه تنها مردمانش تنها هستند بلکه از موسس شهر بگیرید تا شاهدخت شهر در تنهایی و غم زندگی خود را سپری میکنند. در بدو ورود غسل تعمید میشوید چرا که گناهکاران جایی در آسمان ندارند. شاید کمتر کسی فکر میکرد که لوین بتواند بعد از شاهکار قسمت اول در یک عنوان دیگر آن هم در سبک شوتر اول شخص که در زمان خود رقبای بسیار سرسختی را نیز داشت، حرفی برای گفتن داشته باشد. اما بایوشاک اینفنیت آمد و نه تنها توانست از نظر داستانی حرفی برای گفتن داشته باشد بلکه از نظر گیمپلی نیز تمام اختلاف نظرات نسبت به نتیجه نهایی را از بین برد و سیستم گیمپلی بازی همچنان در بهترین سطح خود قرار داشت. اما مهمترین بخشی که بایوشاک اینفینیت را از همه چیز مجزا میکرد، شخصیت اصلی یعنی الیزابت بود. الیزابت خودش به تنهایی یک نمره ۱۰ کامل بود. شخصیتی زیبا و فوقالعاده که به تنهایی بار داستانی بازی را به دوش کشیده و توانست در لیست بهترین شخصیتهای بازیهای ویدئویی قرار بگیرد. بایوشاک اینفینیت نه تنها میتواند در لیست ما قرار بگیرد بلکه میتواند به عنوان نماینده سبک شوتر اول شخص در لیست ما حضور یابد.
در دنیای بازی مطالعه کنید: نقد و بررسی بایوشاک بیکران
۶: the Legend of Zelda: Breathe of the Wild
نویسنده: مهدی هفته خانک
از همان موقع که نینتندو در اواسط نسل هشتمی که سونی و مایکروسافت شروعکنندهی آن بودند از کنسول جدید و رویایی خود پرده برداشت، موفقیت آن قطعی بود. آرتور سی.کلارک، نویسندهی داستانهای علمی تخیلی معروف انگلستانی، سخن جالبی دارد که میگوید:
هیچ تکنولوژی به قدر کافی پیشرفته را نمیتوان از جادو تشخیص داد.
نینتندو سوییچ عملا تجلی این سخن کلارک است. کنسولی که تقسیمبندی قدیمی کنسولهای دستی و خانگی را از میان برداشت و با بهرهگیری از تکنولوژیهایی چشمنواز و حتی تا حدی جدید، صنعت بازیهای ویدیویی را محصور ساخت.
اما هر کنسولی برای تضمین موفقیت خود، به بازی نیز دارد. به خصوص بازیای که در زمان عرضهی کنسول در دسترس قرار بگیرد و بهانهای برای خرید کنسول باشد. نینتندو برای یک بازی زمان عرضهی مناسب برای کنسول جدید خود، به سراغ یکی از قدیمیترین و محبوبترین سری بازیهای خود رفت و آن چیزی نبود جز افسانهی زلدا: نفس وحش(the Legend of Zelda: Breathe of the Wild).
البته که Breathe of the Wild علاوه بر سوییچ برای کنسول پیشین نینتندو یعنی Wii U هم عرضه شد، اما اوج تجلی زیبایی این بازی را بدون شک باید در سوییچ جست و جو کنیم. جایی که مخاطبین میتوانستند بار دیگر در قالب «لینک» ایفای نقش کنند، با اسبشان در مراتع بکر به گردش بپردازند، با اسلحههای گوناگون به نبرد با دشمنان متنوع بروند و… . همهی این کارها را میشد پشت تلویزیون یا مانیتور و یا حتی در مترو توسط نمایشگر خود سوییچ تجربه کرد. این نخستین باری بود که کنسولی چنین تجربهای را برای کاربران خود به ارمغان میآورد و این ارمغان با بازی جدید زلدا به اوج خود رسید.
گرافیک افسانه زلدا: نفس وحش به قدری زیبا و گیمپلیاش به قدری لذت بخش بود که نینتندو در اقدام نادر، چند پروژهی دیگر را بر اساس این بازی در دست توسعه قرار داد. همچنین، بازی مذکور موفق به دریافت جایزهی بهترین بازی سال در مراسم the Game Awards 2017 شد که بدون شک کاملا لایق آن بود.
در دنیای بازی بخوانید: نقد و بررسی بازی the Legend of Zelda: Breathe of the Wild
۵: the Last of Us
نویسنده: حامد محمدپور
انگار که همین دیروز بود. وقتی که آقای دراکمن در مراسم E3 در گوشهای در نمایی تاریک روی سن قرار گرفت و کنترلر جوئل را در دست گرفته و همگان را با یکی از منحصر به فردترین نمایشهای تاریخ E3 روبرو کرد. انگار همین دیروز بود که بازی منتشر شد و توانست رکوردها را جابهجا کند. با توجه به تریلرها و نمایشها و اخباری که از بازی به گوش میرسید، کمتر از آن هم انتظار نمیرفت. تیم سازنده، استودیوی ناتی داگ که تا قبل از the Last of Us عنوانی تا این حد خشن نساخته بودند، حال با یکی از خشنترین بازیهای تاریخ قدم به جلو گذاشتند و ترکیبی از بهترینها را برایمان به ارمغان آوردند. وقتی به ده سال گذشته نگاه میکنیم و میخواهیم بهترینهای این چند سالی را که سپری کردیم را بررسی کنیم، قطعا نام The Last Of Us در این لیست دیده شده و خواهد درخشید. ترکیبی از بهترینها از جمله گرافیک گرفته تا موسیقی و داستان همگی در کنار هم و مکمل همدیگر بودند تا نهایتا، اثر نهایی تجربهای بینظیر برایمان به ارمغان بیاورد. تعاملی که دو شخصیت اصلی در طول داستان بازی از نظر احساسی به وجود میآورند، بدون شک یکی از بینظیرهای تاریخ ویدئوگیم است. دو شخصیت جوئل و الی که مخاطب به عنوان گیمر لحظه به لحظه با آنها همراه شده و به اوج همذاتپنداری با آنها میرسد. با آنها هم مسیر میشود، با دردها و رنجهای آنها همراه شده و با جان و دل میپذیرد و در نهایت در مقابل یک قسم دروغ است که باید تسلیم سرنوشت شده و به زندگی ادامه بدهند. بدون شک اگر روزی بخواهیم یکی از بهترینهای تاریخ را نام ببریم، نام The Last Of us در آن خواهد درخشید.
در دنیای بازی بخوانید: داستان کامل بازی the Last of Us به همراه تحلیل و بررسی
۴: Mass Effect 2
نویسنده: محسن شجاعی
استودیو بایوور در حال حاضر شرایط خوبی را سپری نمیکند و خشم و ناامیدی طرفداران از محصولات اخیر استودیو موضوعی است که بر هیچ کس پوشیده نیست. اما، میراث آنها به عنوان یکی استودیوهای بازی سازی مطرح و خالق آیپیهای محبوب اعتباری است که نمیتوان از آنها صلب کرد. طی دو نسل اخیر کنسولها، بایوور بازیهایی تولید و روانه بازار کرده که همواره به عنوان برترین بازیهای سال یا حتی نسل از آنها یاده شده، زمانی این استودیو سلطان بی رقیب ژانر نقش آفرینی بود و الماس درخشان تاج پادشاهی آنها Mass Effect 2 نام داشت. و این جایگاهی است که به دست آوردن آن ابدا آسان نیست، بویژه زمانی که بخواهیم آن را با شاهکاری پیشین این استودیو مانند Star Wars: Knights of the Old Republic و Baldur’s Gate 2 مقایسه کنیم.
مس افکت ۲ همیشه به عنوان یکی از برترین نقش آفرینیهای تاریخ در میان مخاطبان مطرح میشود و دلایل زیادی نیز برای اثبات این ادعا وجود دارد اما، اگر بخواهیم از سه رکن اصلی که بنیان بازی روی آنها سوار شده و در جای جای بازی میتوان حضور قوی آنها را حس کرد نام ببریم باید به شخصیتها، پایان خاص و باور پذیر و پیاده سازی دقیق المانهای نقش آفرینی اشاره کنیم.
شخصیتهای مس افکت ۲ عمیق، چند لایه، باورپذیر و با انگیزههای ملموس و پیشزمینه داستانی جذاب و جالب توجه نوشته شدهاند. Thane ،Morden ، Grunt، Miranda و بسیاری از شخصیتهای فرعی دیگر که پرداخت به مراتب بهتری از شخصیتهای اصلی بسیاری از بازیها داشتند. در صدر تمامی آنها شپرد قرار میگیرد که بدون شک یکی از اصلیترین دلایل به یاد ماندنی شدن سهگانه و بویژه نسخه دوم مس افکت بود.
پایان بندی مس افکت ۲ موضوعی بعدی است که بسیاری از طرفداران را شیفته آن کرد. از لحظه آغاز ماموریت و سخنرانی به یاد ماندنی شپرد تا سیر رویدادهای آن و مشاهده عواقب تمامی تصمیمات بزرگ و کوچک مخاطب روی سیر تحولات و جمعبندی هوشمندانه و حساب شده یک تجربه مهیج و به یادماندنی، تماما باعث ماندگار شدن اکت پایانی Mass Effect 2 شدند.
نسخه دوم مجموعه مس افکت با باز تعریف گیمپلی خود این امکان را به مخاطبان داد تا با آسودگی خیال و به دور از نگرانی آموختن سیستم پیچیده ارتقا و المانهای سنگین نقش آفرینی که نسخه اول از آنها بهره میبرد، به تجربه بازی بپردازند و تنها در بخشهای ضروری و کلیدی بازی این المانها خودنمایی میکردند.
مشخص نیست چه زمانی بایوور بتواند خود را بازیابد و به دوران اوج خود برگردد، اما خوشبختانه با نگاه به گذشته استودیو میتوان دید زمانی که آنها بهترین عملکرد خود را ارائه میکردند، تا چه حد در خلق شاهکار و نمایان ساختن توامندیهای خود موفق بودند و قطعا یکی از بهترین نمونهها برای اثبات این ادعا نسخه دوم Mass Effect است.
۳: God of War
نویسنده: محسن شجاعی
سهگانه خدای جنگ یکی از برترین هک اند اسلشهای تاریخ است و این مسئله را به خوبی از روی تعداد عناوینی که به صورت مستقیم و ضمنی از آن الهام گرفتهاند، میتوان فهمید. روایت حماسی و خونین از ماجرای اسیر شدن روح و وجود کریتوس در دستان خدایان المپ و انتقام وی و نابودی تمامی آنها به دست یکی از کاریزماتیکترین شخصیتهای تاریخ بازیهای ویدیویی دستاوری بود که شاید تنها از دست نوابغی مانند اعضا استودیو سانتامونیکا امکان پذیر بود. فائق آمدن به سطح انتظارات بسیار بالای مخاطبان وطرفداران چالشی بود که هر کارگردان و استودیویی را به وحشت میانداخت اما، کوری بارلوگ و تیماش بار دیگر غیر ممکن را ممکن کردند.
حضور کریتوس در اساطیر اسکاندیناوی و پرداختن به سایر ابعاد شخصیت وی تصمیم هوشمندانهای از سوی تیم نویسندگان بازی بود. در God of War با روی دیگر این شخصیت همیشه خشمگین وضد قهرمان آشنا میشویم. داستان درباره درگیری با تمامی خدایان و زیردستان آنها نیست و صرفا تلاشهای کریتوس برای محقق کردن آخرین خواسته همسر تازه درگذشتهاش است. در این بین حضور آترئوس در کنار وی و چالشهای وی برای برقراری ارتباط با پسرش نیز روی دیگر داستان است که برای طیف بیشتری از مخاطبان قابلیت همذات پنداری را دارد.
تغییر هسته گیمپلی بازی از هک اند اسلش به اکشن ادونچر تصمیم جسورانهای دیگری بود که سازندگان در پیاده سازی آن بسیار موفق بودند و سیستم مبارزات بازی هر چند متفاوت با سهگانه اصلی است اما، مانند آنها عمیق و در عین حال فراگیری آن آسان است و به لطف حضور جادوهای مختلف برای سلاحهای کریتوس و در عین حال کمان آترئوس، گیمپلی بازی هیچ گاه رو به تکرار نمیگذارد.
حس اکتشاف و حضور در مکانهای جدید در قلمروهای مختلف اسکاندیناوی همواره و تا لحظه آخر بازی زنده میماند و شنیدن سرگذشته افراد و حوادث گوناگون از زبان میمیر هیچ گاه خسته کننده نمیشود. پیچش داستانی پایانی بازی نیز نوید بخش یک نسخه دوم حماسیتر و پر محتواتر را به مخاطبان داد و سازندگان در پایه گذاری ارکان داستانی و اسطوره شناسی جدید بازی و همچنین هسته گیمپلی به بهترین شکل عمل کردند تا همچنان کریتوس و آیپی God of War یکی از بزرگترین برگ برندههای برند پلی استیشن باقی بماند.
در دنیای بازی بخوانید: نقد و بررسی بازی God of War
۲: Dark Souls
نویسنده: مهدی هفته خانک
زمانی که بحث از بهترین بازیهای دههی پیش مطرح باشد، بدون شک نام سری Souls به عنوان (اگر نگوییم تاثیرگذارترین) یکی از تاثیرگذارترین سری بازیهای یک دههی اخیر مطرح میشود. زمانی که روند سریع صنعت بازیهای ویدیویی از گیمرهای نسل جدید، یا حتی گیمرهای قدیمیای که عمر گیمیریشان به نسل هفت و هشت قد داده بود، مخاطبینی راحتطلب ساخته بود؛ ناگهان استودیو From Software با سری سولز تمام معادلات را به ریخت. البته نخستین بازی از سری سولز، Demon’s Souls بود که در سال ۲۰۰۹ به صورت انحصاری برای کنسول نسل هفتمی سونی منتشر شد. اما در سال ۲۰۱۱، شاهد همکاری From Software و Bandai Namco در انتشار بازی Dark Souls بودیم که این بار در انحصار پلتفرم خاصی نبود.
درست است که دارک سولز ارجینال در زمان عرضه از برخی مشکلات فنی رنج میبرد، اما هنوز هم که هنوز است، با گذشت بیش از ده سال، هنوز هم تاثیرات دارک سولز در بازیهای ویدیویی مختلف شاهد هستیم. مهمترین تاثیرات این باز را میتوان دو مورد دانست. مورد نخست، مطرح و محبوب کردن دوبارهی بازیهای چالش برانگیز و سخت در بین بازیکنان بود. پس از دارک سولز شاهد شکلگیری زیرژانر «سولزلایک» در بازیهای ویدیویی بودیم، بازیهایی که به تبعیت از سری سولز، گیمپلی چالش برانگیزی را به مخاطبین خود ارائه میدادند و گیمرهای سخت کوش و جدی را به خود جذب میکردند.
دومین تاثیر که حتی میتوان آن را مهمتر از تاثیر نخست دانست، ارائهی یک سبک روایی جدید در بازیهای ویدیویی بود. در سهگانهی دارک سولز، بر خلاف اغلب بازیهای AAA مرسوم، ما به ندرت شاهد این هستیم که بازی به طور مستقیم داستانی را برای مخاطب خود روایت کند. در این بازیها این خود مخاطب است که باید با کاوش محیط، مطالعهی اطلاعات مختلف و ظاهرا بی ربط و تئوریپردازی، داستان بازی را برای خود شکل دهد. این سبک روایی بدون شک یکی از مهمترین دستآوردهای مدیوم بازیهای ویدیویی در دههی گذشته بود؛ مدیومی که سرشار از پتانسیلهای این چنینی برای دستیابی به فرمهای جدید و تاثیرگذار است، اما متاسفانه به دلیل صنعتی بودن، خلاقیت در آن منحصر به استودیوهای بلندپروازی نظیر From Software شده است.
دارک سولز با دو بازی Dark Souls II و Dark Souls III ادامه یافت که هر دو بازیهای بسیار ارزشمندی هستند و در تکامل سری نقش مهمی ایفا میکنند، اما جوهرهی اصلی سری سولز، به نظر من در دارک سولز ارجینال است. خوشبختانه با انتشار Dark Souls Remastered در سال ۲۰۱۸، مشکلات فنی و آزاردهندهی موجود در پورت اولیه بازی رفع شدند. سری سولز به قدری در دههی گذشته به محبوبیت رسید که حال شاهد این هستیم که سونی، Demon’s Souls را به عنوان یک بازی زمان عرضهی کنسول نسل نهمی خود بازسازی میکند و مانور تبلیغاتی زیادی روی آن دارد.
در دنیای بازی بخوانید: نقد و بررسی Dark Souls Remastered
پیش از معرفی بهترین بازی دههی ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ بد نیست نگاهی به ده بازی برتر دهههای پیشین بیاندازیم:
۱۰+۲ بازی برتر دهه نود میلادی
۱۰ بازی برتر دهه ۲۰۰۰ میلادی
و اما بهترین بازی دههای که گذشت:
۱: the Witcher 3: Wild Hunt
نویسنده: محسن شجاعی
ویچر ۳ یعنی ماجراجویی مطلق. در دنیایی که به معنای واقعی کلمه بزرگ، زنده و عمیق است. استودیو لهستانی سیدی پراجکت رد پس از نزدیک به یک دهه تلاش و آزمون و خطا بالاخره با نسخه سوم مجموعه ویچر به فرمول جادویی موفقیت دست پیدا کرد و توانست از عمق روایت آندره ساپسکوفسکی از ویچر مو سپیدی به نام گرالت، یک داستان غنی، به یادماندنی و عبرت آموز را برای نسخه سوم سهگانه خود بیرون بکشد. داستان ویچر ۳ کتاب مصوری است که مخاطب امکان تعامل و خلق و روایت داستان منحصر به فرد خود را در آن دارد. در کنار یک داستان کامل و مملو از شخصیتهای پخته شده و واقع گرایانه، دیالوگهای حساب شده و اتفاقات مهیج و پیچشهای داستانی باورپذیر، سازندگان طیف متنوع و وسیعی از خرده داستانها و رویدادهای فرعی را نیز برای مخاطب تدارک دیدند که نه تنها صرفا جنبه اشغال کردن نقشه جهان بازی و کش دادن ساعات گیمپلی را ندارند بلکه اغلب اوقات از خط اصلی داستان بازی نیز مهیجتر و جذابتر میشوند و مخاطب را از ادامه تجربه خط داستانی اصلی که بسیار زیبا و سینمایی است باز میدارد که این خود امری چالش برانگیز و دشوار است.
شاید اصلیترین دلیلی که عاشقان ویچر ۳ را پای تجربه این بازی میخکوب کرد، روایت داستانی آن بود اما، این بدان معنا نیست که سازندگان در سایر بخشها کمکاری کردند. نسخه سوم سهگانه ویچر یک نقشآفرینی عمیق است و پیادهسازی تمامی ارکان و چارچوب یک عنوان نقشآفرینی به بهترین شکل، نشان از درک بالای سازندگان از این ژانر دارد. سلاحها، زرهها و جادوهای گرالت هر کدام گیمپلی بازی را به صورتی محسوس تحت تاثیر قرار میدهند و درخت مهارتهای بازی نیز به گونهای طراحی شده که هر مخاطب بتواند شیوه خاص خود را برای پیشبرد اهدافش در پیش گیرد. مبارزه فیزیکی، استفاده از جادو یا حتی جلوگیری از بسیاری از درگیریهای غیر ضروری به وسیله نیرو Axii، همه و همه راه حلها و نگرشهای مختلفی به چالشهایی هستند که برای ویچر مو سپید ایجاد میشود.
بی لطفی است اگر در متنی که به تمجید از محصول سال ۲۰۱۵ سیدی پراجکت رد نوشته شده، به توجه بالای سازندگان به جزئیات اشارهای نشود. بیش از هفت سال از عرضه این شاهکار میگذرد و پس از این همه سال هنوز جامعه مخاطبان بازی مشغول کشف ماموریتهای فرعی، عواقب مختلف بر اساس تصمیمات مختلف و حتی کشف شخصیتهای جدید هستند. در زمان حال اما سازندگان پول و موفقیت تجاری را اولویت خود قرار دادهاند و متاسفانه سایبرپانک ۲۰۷۷ نیز در ردیف اول متهمان قرار دارد. در حال که ویچر ۳ دهها بسته گسترش دهنده را به رایگان به مخاطبان خود هدیه کرد و دو بسته الحاقی پولی آن «قلبهای سنگی» و «خون و شراب» عملا به اندازه یک بازی جدید گیمپلی و محتوای جدید به مخاطبان ارائه میکردند و به عقیده بسیاری روایتی به مراتب جذابتر از بخش داستانی اصلی بازی داشتند. Witcher 3: Wild Hunt به سادگی یکی از برترین نقش آفرینیهای تاریخ و یکی از معدود بازیهایی است که لایق لقب شاهکار است.
در دنیای بازی بخوانید: بررسی بازی the Witcher 3: Wild Hunt Complete Edition
امیدواریم که از مطالعهی لیست ۱۰ بازی برتر دهه ۲۰۱۰ دنی بازی لذت برده باشید. نظر شما در مورد بهترین بازیهای دهه ۲۰۱۰ -۲۰۲۰ چیست؟ حال نوبت شماست تا لیست ۱۰ بازی برتر خود از دههی پیش را با بقیه در قسمت کامنتها به اشتراک بگذارید.
لیست عالی بود ولی میتونست متنوع تر باشه. بنظرم تحریریه اونقدر مجذوب نقش آفرینی و سولز لایک و این دست بازیاس پازل و ورزشی و
پلتفرمر و سبکا دیگه که حداقل یکی دو تا نماینده میتونستن داشته باشن رو فراموش کرده?
میثم جان تلاش ما در انتخاب بهترینها تمرکز روی بازیهایی بوده که پیشگامان خلاقیت و کشف در این صنعت/ مدیوم پرسرمایه و کمتجربه هستند؛ نه صرفا بازیهایی که تمرکز روی جنبهی سرگرمی دارند. مسلما با این شرایط بازیهای قدرتمند ژانر نقشآفرینی با توجه به وسعت و عمق تعاملشون با مخاطب در صدر قرار میگیرند.
رد دد ۲ کو پس ، حداقل ۱ و می گذاشتید