یک شوخی مسخره؛ تکاندن خاک Batman

در ۱۳۹۱/۰۸/۲۳ , 19:45:29

“خدا در دستی است که به یاری میگیری,در قلبی است که شاد میکنی,در لبخندی است که به لب مینشانی,خدا در عطر خوش نانی است که به دیگری میدهی,در جشن و سروری است که برای دیگران به پا میکنی,آنجاست که عهدی میبندی و وفا میکنی…”
تجربه زندگی کردن با یک بازی خوب را نباید از دست داد…

ببخشید,ببخشید, دکتر بتمن اونجاست؟چشمک بزن چشمک بزن خفاش کوچولو!
در چشم بهم زدنی عاشقش شدم,در چشم بهم زدنی از نبودش گریستم,او که بود؟او چه کرد؟ مگر او بدمن بازی نبود,پس چطور اینقدر محبوب دلها شد؟مگر قهرمان قصه ما را آزار نمیداد؟مگر او قتل نمیکرد؟مگر او خبیث نبود؟مگر او مردم آزار نبود؟مگر او بیمار نبود؟پس چرا مانند یک نقاشی زیبا در دیواره های قلب من جای گرفته است؟چرا لحظه مرگ او و نرسیدن پادزهر به لبهای او ناخودآگاه عصبانیت به سراغم آمد؟چطور حس ترحم من نسبت به وی همیشه بیدار بود؟شاید او شخصیت خنده داری داشت,شاید.شاید او درد را,رنج را,مشکل را جور دیگری میدید و تعبیر میکرد,شاید.شاید او غصه ای به غصه های ما,دردی به دردهای ما,رنجی به رنج های ما اضافه نمیکرد و به جای آن همش میخندید,شوخی میکرد,بازی میکرد,پرانرژی بود,چیزی که این روزها برای ما رویایی گشته است,شاید.شاید چون او بسیار باهوش بود,فرصت طلب بود,شاید هم زیادی بد بود ولی هرچه بود خوب ترین بد زندگی ما شد.حتی خود بتمن پس از دیدن مرگ او,رمقی در خود نیافت,رقیبی ندید,ماجراهایش,جستجوهایش,خوبیهایش تماما ته کشید بود!زیبایی در کنار زشتی زیباست,خوبی در کنار بدی,بتمن خوب و قهرمان ما کنار جوکر زیبا بود.عشق دو مجنون,جوکر و هارلی زیبا بود,هر دو ماورای دنیای ساعتی انسانها,شوخی های جوکر,مزه پرانیهای او,کنایه های او…برخی ها میگویند بازی کردن نقش های منفی بسیار مشکل تر است ولی جوکر نقش منفی بازی نکرد او خودش بود,هرچه بود همان بود حداقل بهتر از گذاشتن نقاب و ادعای خوب بودن,بود.یاد بگیریم همیشه خوب بودن جذاب نیست همیشه خود خود ما بودن مهم است…

شب بخیر خفاش کوچولو
ماجرا از وقتی آغاز میگردد که دکتر یانگ با تحقیق در مورد زهر بدن bane قصد دارد ماده ای با نام تایتان را بوجود بیاورد تا استقامت بدن بیماران تیمارستان را تقویت کند که جوکر از آن مطلع گردیده و به دنبال فرمول آن هست.جوکر با اسیر کردن و شکنجه کردن دکتر فرمول را در نهایت به دست آورده و به چند نفر تزریق میکند,بتمن با حدسی که در مورد پویزن دارد که شاید بتواند او کمکی به وی بکند سراغ او رفته و با تهدید از بین رفتن گیاهانش در مقابل این تایتان از کمک وی بهره میجوید,وی میگوید تنها راه ساختن پادزهر تایتان, نوعی هاگ است که در مجرای فاظلاب و محدوده killer cloc وجود دارد بتمن به دنبال آن رفته و آن را میجوید,جوکر مقداری از سم را به بدن پویزن تزریق کرده و زمانی که بت پیش او برمیگردد پویزن میگوید که سم باعث رشد گیاهان وی شده و همچنین موجبات تقویت آنان را نیز فراهم کرده است.پس بت مجبور به مبارزه با وی میگردد.جوکر پس از ترتیب دادن یک مهمانی به اصطلاح,بتمن را به آن دعوت میکند,در نهایت جوکر چندی از افراد را که سم را به آنها تزریق کرده است به مبارزه با بتمن فرا میخواند,سم به بتمن نیز منتقل گشته است و در نهایت جوکر سم را به گلوی خود نیز تزریق میکند,بسیار عظیم الجثه میگردد,در حین مبارزه بتمن پادزهر را به خود تزریق میکند و جوکر میگوید که تو قوانین مهمانی را بر هم زدی,در روند مبارزه سرانجام بتمن موفق به پیروزی بر جوکر میگردد و گوردون(رئیس پلیس شهر)میگوید که سم موجود در بدن جوکر و یارانش رو به تضعیف شدن است و آنها را به سلول هایشان منتقل میگرداند ولی میگوید که دنت در حال حمله به شهر است و…
این بار داستان از پروژه پروتکل ۱۰ روایت میگردد.جوکر مریض شده است در جریانی مقداری از خون آلوده خویش را به بدن بتمن تزریق میکند,پادزهر در آنزیمی در خون الغول میباشد.از طرفی پروتکل ۱۰ عملیاتی است که strange و الغول قصد اجرای آن را دارند,جمع آوری خلافکاران در یک مکان و حمله موشکی به آنها.از طرف دیگر بتمن با جوکری در روند آشکارسازی افراد پشت عملیات مواجه میگردد که سالم و سلامت است!از سویی جوکر اطلاعاتی از پادزهر را به وین میدهد و وی به وی آقای فریز میرود وی شرطی مبنی بر آزادسازی همسرش از دست جوکر را پیش پای بتمن میگذارد برای درست کردن آنزیم,وین با وی درگیر میشود و هارلی در این حین پادزهر را میدزدد,در نهایت تالیا(معشوقه وین)پادزهر را از هارلی در روند داستانی میگیرد,وین در طی انجام اهدافش متوجه میگردد جوکر اصلی واقعا بیمار است و clay face نقش جوکر دیگر را بازی میکرده است,جوکر بیمار به تالیا شلیک کرده,CLAY پادزهر را میگیرد,بتمن با وی مبارزه میکند و او را سکشت میدهد,در نهایت مقداری از پادزهر را به بدن خود تزریق میکند,جوکر به بتمن حمله میکند پادزهر از دستان بتمن افتاده و جوکر لحظات آخر عمر خویش را سپری میکند.بت میگوید که با وجود تمام کارهای جوکر او قصد داشت پادزهر را به وی بدهد تا او را نجات دهد ولی جوکر میخندد و جان میدهد.وین جسد او را بغل کرده و بیرون میاورد و …

نقش آفرینان محبوب
BATMAN
بروس وین که پدر و مادر ثروتمند خود را در کوچه پشت سالن تئاتر بر اثر گلوله کشته دید.وی پس از آن اتفاق درصدد پاکسازی شهر گاتهام از خلافکاران در لباس خفاش که ترسی از آنان نیز داشت برآمد.
JOKER
یکی از خطرناک ترین و مخوف ترین و البته محبوب ترین کاراکترهای بدمن دنیای بازیها و البته دشمن اصلی بتمن,وی مجری فکاهی یکی از برنامه ها بود که همسر باردار خویش را از دست میدهد.
TALIA AL GHUL
دختر راس الغول,معشوقه,دوست و دشمن بتمن…
ORACLE
دختر رئیس پلیس گوردون که توسط شلیک گلوله جوکر به پشتش فلج شد و از طریق ارتباط رادیویی به بتمن کمک میکرد.
JAMES GORDON
از دوستان نزدیک بتمن که با کمک وی به مقام رئیس پلیسی نیز نائل گردید.
HUGO STRANGE
یک روانشناس موفق که سالهای زیادی روی بتمن و رفتارهایش تحقیق کرد و سرانجام پی به شخصیت حقیقی وی برد و آن را با راس الغول در میان گذاشت و وی او را جانشین خود انتخاب کرد.
PENGUIN
او از وین بدلیل ورشکستگی والدینش در هتل داری متنفر است,او بدلیل ظاهر نامتعارفش مورد تمسخر اطرافیان بوده است.
TWO FACE
آقای دنت از وکیل مدافعان مشهور و البته دوستان نزدیک وین که پس از اسید پاشی یکی از خلافکاران بر روی صورتش روحیات وی متزلزل گشته و توسط یک سکه شانس سرنوشت محکومین را تعیین مینمود.
HARLEY QUINN
دکتر روانشناسی که شیفته جوکر گردیده و یار و همراه وی در انجام ماموریتهایش میگردد.
CATWOMAN
دزد اشیا قیمتی که گاه همراه و گاهی مانع بتمن در مسیر اهدافش بوده است.زمانیکه خلافکاران گاتهام در حال انتقال به آرخام بودند سه نفر توانستند از چنگ STRANGE بگریزند:BAT,CAT و TWO FACE.
CLAY FACE
او بازیگر سینما بوده است که پس از اینکه قرار شد فیلمی را که وی بازی کرده بود را با هنرپیشه ای جدید بازیسازی کنند وی دچار جنون گشت و تمام دست اندرکاران فیلم را قتل عام کرد. وی عصاره ای که باعث تغییر شکل افراد یک گروهی میشد را با عضویت در آن گروه از طریق بدنشان و خیانت به آنها بدست آورد.وی پس از آن شروع به همکاری با جوکر نمود.وی در شهر آرخام نقش جوکر سالم را به زیبایی هرچه تمامتر ایفا کرد.
RIDDLER
وی همواره در تصور برتری افکار و ذهن خویش نسبت به باقی انسانها است,او علاقه بسیاری به طرح چیستانها و معماها دارد.نقشه های وی برای انجام جنایاتش از طریق همین معماها مطرح میگردید.
SCARECROW
جاناتان که در دانشگاه بدلیل استفاده از افراد زنده برای نمونه آزمایشگاهی برای ساخت گاز ترس استفاده کرد بود از دانشگاه اخراج شد پس از آن وی خود را مترسک نامید و از گاز ترس برای انجام اعمال خبیثش استفاده نمود.وی در کودکی مورد بدرفتاریهایی قرار گرفته بود.
RA҆ S AL GHUL
رهبر انجمن آدمکشان,وی افکار و پروژه های بزرگی را داشت و از وین بسیار خوشش آمده بود و تصور میکرد وی باید جانشین خودش بشود,اما وین او را مانند دیگر مجرمان مجنون میپنداشت.در نهایت او بدستان وین کشته میشود.
POISON IVY
نام اصلی وی PALEMA بوده و گیاه شناس بوده است,در یکی از آزمایشات در دانشگاه دچار تغییراتی گردیده و به جای خون در رگ های وی کلروفیل جایگزین میگردد.مانند مادری برای گیاهان میماند,او بدلیل از بین بردن گیاهانش توسط سلینا به وی حمله میکند در نهایت سلینا وی را راضی میکند تا با وی همکاری کند و در آخر سر یک دزدی گیاهی را که پالما دنبال آن بوده است را سلینا از بین میبرد و مسئول آن را SRTANGE معرفی میکند به همین دلیل پالما میگوید که انتقام سختی از STRANGE و بشریت خواهد گرفت.

درد وجودت را فرا گرفته است و تو میخندی…
جوکر هنوز بازی را نباخته بود. هنوز حرکتش را شروع نکرده بود. برای برنده شدن باید برگ برنده داشت و این برگ برنده در تیمارستان آرکام در انتظار جوکر بود. پس جوکر خودش را به موش مردگی زده است. اما بتمن حریفش را به خوبی می شناسد پس تا خود سلول او باید به دنبالش برود. اما دوباره در کسری از ثانیه دردسر شروع می شود. جوکر به راحتی از دست تگهبانان فرار می کند و دوباره سرزندگی گستاخانه اش را از سر می گیرد. و حالا بتمن در یکی از بزرگترین نبرد های زندگی اش قرار می گرد. دشمنان سر سخت تر از قبل یکی پس از دیگری رودرروی بتمن قرار می گیرند. بین تحت تاثیر نیروی تایتان قدرتمند تر از قبل، قصد خورد کردن استخوان های بتمن را داشت.مترسک با حمله به ترس های درونی بتمن سعی می کند او را در اختیار بگیرد. چقدر سخت است دوری از عزیزان و کسانی که دوستشان داریم. اگر بتمن در گذشته تلخش سقوط کند هرگز نمی تواند به روشنایی برگردد. گردبادی از رویاهای در هم شکسته و چشمانی زرد رنگ که هدفش فقط پیدا کردن بتمن است. حالا حرکت بعدی به عهده پوزن آیوی است. اما مشکل اصلی استعداد عجیب او در پرورش گیاهان سمی و مرگبار است!گجت های بتمن در برابر گیاهان سمی پویزن آیوی. بعضی وقت ها تکنولوژی بر طبیعت وحشی پیروز می شود. کیلرکلاک، این خزنده ی خون گرم عظیم الجثه، به هیچ وجه دوست ندارد دست از سر طعمه سمجش بردارد. خوب اگر او بتمن را می خواهد پس بیاید او را بگیرد. هیچ چیز مثل یک تله درست و حسابی نمی تواند جلوی حیوانات وحشی را بگیرد. یک ژل انفجاری بر روی یک زمین سست کافی بود. شاید هیچ وقت نتواند از سرنوشت جوکر آگاهی درستی پیدا کند. همیشه یه حسی به او می گفت تا زمانی که خودش زنده است او هم زنده خواهند ماند. اما مثل اینکه این دفعه زیاده روی کرده بود! با استفاده از مواد سمی و خطرناک تایتان خودش را نیرومند تر از گذشته می کند. حس شوخی طبعی او فوران می کند و هر چیزی را که در چنته دارد در میدان نبرد نثار بتمن می کند. بتمن با تمام تجربه اش به جنگ با جوکر می رود و دوباره خیر بر شر پیروز می شود. اما نه یک بار برای همیشه…
دوباره جنون دشمنان بتمن بالا زده بود! بتمن دوباره رهسپار خطرناک ترین ماجراهای زندگیش می شود. چرا هر جا بتمن هست جوکر هم همان جاست؟! به جمع کردن سرنخ ها به جوکر می رسد اما زمانی که جوکر بیمار روی صندلی در حال جان دادن است یک جوکر دیگر اما سالم تر بر پشت بتمن می پرد و با گاز مخصوصش او را بیهوش می کند. بتمن در مقابل دشمن درجه یکش به صندلی طناب پیچ شده است و بدتر از آن جوکر زهرش به او را ریخته است. مسئولیت سنگینی روی دوش بتمن است. نجات خودش و نجات مردم گاتهام. اما برای بتمن همیشه مسائل سخت می شود. پنگوئن، مستر فریز را برای ساختن پادزهر دور نگه داشته بود و برای یک سره کردن کار بتمن سالومان گراندی را برده خود کرده بود. سالومان گراندی غول پیکر با وزنه هایی که به دست هایش وصل بود و تشنه یه مبارزه تا سر حد مرگ. گجت های بتمن دوباره او را از مخمصه نجات دهند. ژل های انفجاری بر روی منابع الکتریسیته ای که سالومان گراندی از آنها قدرت می گرفت باعث میشد تا او تضعیف تر بشود. ولی در نهایت این قدرت بدنی خود بتمن بود که کار سالومان گراندی را تمام کرد. حالا پنگوئن چه کاری از دستش بر میاد! اما قضیه جوکر متفاوت بود. همکاری او با مرد رُسی بتمن را فریب داده بود.جوکر با لبخند همیشگی اش از دنیا می رود و بتمن جوکر را مثل برادر طرد شده اش او را در دستانش می گیرد و از آرکام سیتی خارج می شود.

شنیدنیها
جوکر:چشمک بزن!چشمک بزن!خفاش کوچولو!
هارلی:آروم باش بچه کوچولو,صدا نکن,مامان میخواد بخاطر تو همه آدمای لعنتی دنیا رو بکشه!
جوکر:شما آقایون باید یه چیز ساده رو بفهمید,من ماورای هرچیزم,ماورای هرچیز خوب!
ریدلر:بتمن!آیا تو همیشه یه نمونه درخشان از عدالت خواهی هستی؟نه اینطور نیست,اگر از من بپرسی,همیشه میدونستم که خیلی از تو بهترم!
تالیا:بتمن برای دیدن من, حتما نباید دستگیر بشی!
هاروی:پیشی!این به خاطر دزدی از ماست,هیچکی از ما دزدی نمیکنه!اجازه بده سکه در مورد صداقتت تصمیم بگیره! سلینا:منو ببخش که بچه گربه بدی بودم!

بتمن در همسایگی جوکر
شب بر روز چیره شده است و برج و بارو های تیمارستان آرکام در زیر نور ماه تاریک تر به نظر می رسند.تیمارستان آرکام تبدیل به سیرک عجایب شده است. ترسناک ترین دشمنان بتمن و مردم شهر گاتهام در این تیمارستان به سر می برند که گل سر سبدشان جوکر است البته هنرمندان دیوانه و خطرناک دیگری مثل مترسک، پویزن آیوی، بین و کیلر کلاک نیز برای اجرای این سیرک آماده شدند. در این سیرک جنون آمیز هر هنرمندی داوطلبی را برای اجرای تردستی هایش انتخاب می کند و البته صحنه ی مخصوص به خودش را. جای جای آرکام نشانه های دیوانه وار جوکر دیده میشد. نشانه هایی که برای دعوت مهمان ویژه اش یعنی بتمن به مهمانی بزرگ دیده می شود. در داخل دیوار های این تیمارستان قدیمی صداهایی به گوش می رسد. گویی دیوار ها جان گرفته اند و قصد حرکت کردن دارند. اما در لحظه ای بعد گیاهان مرگ باری از زمین و دیوار بیرون زدند و با مجسمه های حیوانی در هم آمیختند. آرکام در حال تبدیل شدن به یک گل خانه مرگبار بود.گل خانه ای که توسط باغبان اعجوبه اش یعنی پویزن آیوی کنترل میشد. بتمن فقط یک دشمن دیگر کم داشت که به کمک پویزن آیوی کامل شد! کیلر کلاک، چه جای لوکسی! از یک خزنده غول پیکر انتظار دیگه ای هم نمی شود داشت. در فاضلاب های آرکام سکوت بر محیط حکمفرمایی می کرد و شکار و شکارچی در سکوت مشغول تعقیب و گریز بودند. چه محل ترسناکی حتی برای یک خزنده مرگبار بود.اما هیچ دشمنی بزرگ تر از ترس نیست. و مترسک به خوبی از این موضوع آگاه بود. حتی قوی ترین افراد هم ترس هایی را در درون خود نگه داشته اند. ترس هایی که در دوره های مختلف زندگیشان به جا مانده اما درست برعکس پازل عمل می کنند. زمانی که در کنار هم قرار می گیرند به جای کامل شدن گرفتار یک گردباد بی انتها می شوند و هم چیز به هم می ریزد. گردبادی که سر و ته آن مترسک ایستاده است. جسد پدر و مادرش… ترس از شکست… ترس از تاریکی… اما بتمن وجودش سرشار از نور است. سرانجام تاریکی با نور محو میشود. سر انجام بتمن شنلش را برای رقابتی دیگر به اهتزاز در می آورد…
آرکام سیتی، زندانی از دل محله های فقیر نشین شهر گاتهام. اما نگاه تمام ساختمان های تاریخی نسبت به اتفاقات پیرامونشان سرد بود. واقعا هم سرد بود. گویی آرکام سیتی در یک بحره زمانی گیر کرده بود. همیشه برف، همیشه دانه های سفید برف بر روی ساختمان های تاریک به چشم می خورد. اما ناگهان صدای بادی از آسمان به گوش می رسد و دانه های برف و سرمای گزنده را از سر راهش کنار می زند. در بلندای این آسمان، بتمن به پرواز در آمده است و چشمانش به گوشه گوشه آرکام سیتی می افتد. یک رقابت دیگر، در یک تمدن ویرانه دیگر. این دشمنان افسار گسیخته از همه جای این شهر برای قلمروی خود استفاده کرده اند. موزه در قلمروی پنگوئن معنای به ظاهر متفاوتی پیدا کرده بود. اعمال حیوانی اش به تمام آثار تاریخی دیدنی های موزه شده بود. زمانش که فرا برسد خودشان درس عبرتی می شوند برای دیگران..صدای خنده های جنون آمیز جوکر به گوش می رسد. یک شهربازی رنگارنگ و البته خطرناک. همه جای قلمروی او با ماسک های دلقک ها مزین شده بود. گویی هر بازدید کننده ای را وسوسه می کرد از این مکان جالب و هیجان انگیز دیدن کنند. شاید انقدر از اینجا خوششان بیاید که هیچ وقت نخواهند اینجا را ترک کنند! رسیدن به ایستگاه پلیس کار هر کسی نبود، پل نابود شده بود و قسمت زیادی از آن اطراف با آب دریا یکی شده بود. ساختمان ایستگاه پلیس زود تر از قبل تسلیم شده بود. دادگاه آرکام سیتی توسط کسی اداره می شد که خود زمانی در آن جنایتکاران را به سزای اعمالش رسانده بود البته تا زمانی که روحش به دو نیم تقسیم نشده بود. ساختمان دادگاه فرسوده شده بود انگار تحملش از این همه جرم و جنایت به اتمام رسیده بود. اما مدیر این زندان عظیم خودش را در بین دیوار های عظیم آرکام سیتی حبس کرده بود و این زندان بزرگ را اداره می کرد. اگر این دیوار های عظیم نبودند شاید حس این زندان شهری زیاد به چشم نمیامد. اما آزادی واقعی در آسمان هاست و شخص آزاد کسی است با وجود این همه نور افکن و هزاران چشم باز هم برای رسیدن به اهدافش آسمان را تحت سلطه خود می گیرد. بتمن بار دیگر شنلش را به اهتزاز در می آورد و هیچ کس هم نمی تواند او را وادار به فرود آمدن کند.

طعم تلخ خوب بودن را باید حتی یکبار چشید
بازی را زندگی کردن اینجا معنا می یابد,وقتی بتوانی شخصیتی را معرفی کنی که بد بودنش هم شیرین باشد,وقتی مجموعه ای از بهترین و کاملترین شخصیت ها,مکانها,اتفاقات را داشته باشی,قلب مخاطب را داری,چیز خوبی است وقتی بازی میکنی بدانی کنار تفریحت چیزها می آموزی,درس زندگی را از کتاب بیاموزی یا خیابان یا حتی یک بازی تفاوتی نمیکند مهم آن است بدانی به دنیال چه چیز هستی,وقتی خود در گیر و دار خوب و بد باشی چگونه میخواهی ضامن خوب شدن یا خوب ماندن دیگران باشی,داشتن دشمن بد نیست بی دردی بد است,دشمن همیشه تو را هوشیار باقی میگذارد,شجاع میکند تو را ولی دشمن تراشی از ناپختگی است,به دوستت نزدیک باش به دشمنت نزدیک تر چیزیکه جوکر یا بتمن خوب آن را میدانستند,گاهی مدارا کردن کلید جاودانگی است,خیابانهای سرد گاتهام,قلبهای ترک خورده بدمن ها,سو رفتارهای زشت دشمنانش,همه و همه مهمان ذهنهای ما بودند تا لذت از انجام یک عاشقانه خوب را مرور کنیم و بدانیم انجام عنوانی چون بتمن شاید نامش بازی کردن باشد ولی مرور تجربه شخصیت های گاه خیالی و گاه واقعی زندگی بودند و بدانیم ما بازی نمیکنیم ما حتی در اوقات فراغت خود زندگی جدیدی را که شاید هیچوقت آن را نداشته باشیم تجربه میکنیم.پس اکنون لبخند بزن و بدان همه چیز آن طور نیست که به نظر میرسد…


49 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. مرسی و مرسی از دوستان عزیزم .. تیم PC ===> Deniro , Sirius
    باز هم یک مطلب ناب ..
    چه خاطراتی و چه لحظاتی که از خواندن این سری از تکاندن خاک ها به یادم نمیاد ..
    باز هم تشکر میکنم از این همه زحمت عزیزانی چون شما که واقعا روح آدم رو جلا میده وقتی میخونم مطالب شما رو ..
    خوشبختانه در این سایت نویسندگان توانایی چون شما عزیزان وجود دارند که برای من یک نعمت است ..
    ممنونم ..
    ———————————–
    یک پیشنهاد ..
    فرشید جان روی بیار به مسیری بزرگان و نویسندگانی چون تالکین ، رولینگ ، جورج مارتین ، مایکل تالبوت (به عنوان مثال جهان هولوگرافیکش را بخوانید .. دیدگاهتان را تکان میدهد ..) و …
    من پتانسیل این کار را در شما به وفور میبینم .. ;)
    البته دیگر عزیزان توانا هم هستند (نام نمیبرم بدلیل آنکه ممکن است ناخواسته — به دلیل فسیل شدن مغزم در این روزها — نامی را از قلم بیاندازم و دلخوری ای پیش بیاید) که واقعا امید تازه نویسندگی و نقد نویسی و مقاله نویسی این کشورند ..

    ۰۰
  2. سلام به همگی,واقعا در پوست خود نمیگنجم این همه مهربونی رو که میبینم عشق منید به مولی,دوستون داریم امیدواریم تا اینجا از مقالات ما خوشتون اومده باشه,به امید خدا قسمت دهم و آخرین قسمت از سری مقاله تکاندن خاک یک گنج رو تقریبا تا ۱۰ روزه دیگه منتشر خواهیم کرد و البته بلافاصله بعد اون سراغ عملی کردن ایده ای جدید خواهیم رفت به امید خدا با تیمی کاملتر و کاری جدیتر و خیلی زیباتر.یادمون نره به عنوان گیمر ما شانس خیلی زیادی مثل هنرپیشه ها داریم تا بتونیم تجربه های دیگران,تاریخ,فرهنگ,جنگ,آداب و رسم و رسوم و خیلی چیزهای دیگه رو تجربه کنیم و ازش لذت ببریم.به خودمون افتخار کنیم.خوشحالم که با وحید تونستیم دقایقی رو با شما باشیم و بتونیم شما رو پای مقالمون بکشونیم این ارزشمندترین توشمونه.دم همتون گرم

    ۰۰
  3. فرشید خان مهدوع ***
    واقعا تشکر میکنم و یک خسته نباشید میگم بابت این بخش از سری خاک بازی که درست مثل خاک بازی دوران کودکی، شیرین و دوست داشتنی بود…
    قسمت دوم از سری بتمن یعنی Arkham City به حق بزرگترین و عظیم ترین و سنگین وزنترین بازی تو ۳-۴ سال اخیر بود که هیچ بازی ای به گردش نمیرسید. (نکته مهم در مورد بزرگی این بازی برای این جانب این بود که بازی ای که سنگین وزن باشه، یک پوسترش خیلی سریع روی دیوار اتاق این جانب قرار میگیره، اما برای این بازی ۸تا پوستر بر روی دیوار جایزه گرفت + تابلوی یک متری ژوکر کبیر در بهترین جای دیوار”این نکته خیلی مهمی بود که باید میگفتم”) :> واقعا منونم از فرشید خان عزیز بابت این نوشته زیبا که یاد آوری زیبایی از بزرگترین بازی ای بود که در طول تمام ۳ماهه تابسون من رو به خودش اختصاص داده بود. بعد از این انقلاب بزرگ در صنعت بازی دیگر کمتر بازی ای توانه این عنوان رو داره که ما رو در مدت زمان طولانی وارد دنیای دیگری بکنه (هر چند که به زودی حرکتی در راه است که واژه ای برای توصیف این بازی یافت نمیشه :mrgreen: ). با پایان دومین قسمت از سری بازی بتمن (Arkham City) و پایان سومین قسمت از سری فیلم بتمن (The Dark Knight Rises) جاودانه ترین خداحافظی با جاودانه ترین قهرمان دنیای داستانی را در تمامی دورانها با همدیگر و در کنار یکدیگر گذراندیم و تمام شد…
    باز هم تشکر از فرشید عزیز بابت این خاک بازی شیک…

    _________________________________
    ( THE HOBBIT: An Unexpected Journey )

    ۰۰
    1. چی مگی؟:mrgreen:
      متین ایزدی که اصلا معلوم نیست چی میگه, اگر بخواد مثلا بتمن رو نقد کنه و از بازیش مثلا بدش بیاد, تا اونجا که میشه بازی رو میکوبونه و اگر خوشش بیاد به قدری از بازی تعریف میکنه که فکر میکنی داری نقد بهترین بازی سال رو میخونی(هر چند نقد های شاهکاری هم دارن ایشون, مانند نقد بازی اسکایریم)

      ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر