Creepypasta | Herobrine (آپدیت شد!)

در ۱۳۹۳/۰۸/۰۲ , 09:15:56
Minecraft, ماینکرفت

همگی با افسانه‌های محلی آشنایی داریم. داستان‌های خیالی اغلب ترسناکی که در طول زمان تبدیل به بخشی از فرهنگ ما شده‌اند. بیشتر اوقات ما آن‌ها را با عنوان “Urban Legends” شناخته‌ایم داستان‌هایی که با جنبه‌ای واقع‌گرایانه و مخوف نقل می شدند تا اندکی شما را مشغول خود کنند. امروزه شاهد گونه‌ی تازه‌ای از این داستان‌ها هستیم. داستان‌هایی که تحت تاثیر جامعه ی مدرن قرار گرفته‌اند و به کمک اینترنت به سرعت پخش می‌شوند. این داستان‌های نوین “Creepypasta” لقب گرفته‌اند، به عنوان مثال یکی از مطرح ترین این داستان‌ها داستان‌ Slenderman معروف است. ما همیشه مشتاق شنیدن اینگونه داستان‌ها بوده‌ایم.  حال قصد داریم از این به بعد Creepypasta های مرتبط با گیم را برای شما نقل کنیم…

 

همین چند وقت پیش یه دنیای جدید تو بخش تک نفره ماینکرفت درست کرده بودم. همه چیز مثل همیشه بود. طبق روال همیشگی شروع کردم به قطع کردن چندتا درخت و با الوار ها یه میزکار ساختم. احساس کردم یچیزی تو اون مه غلیظ داره تکون میخوره، حقیقتش سیستمم یکم(!) ذغالیه و باید فاصله رندر هارو خیلی کم کنم، بنظر میومد یه گاو باشه، منم از خدا خواسته انداختم دنبالش تا بلکه با چرمش یه زره برای خودم درست کنم.

متاسفانه خبری از گاو نبود. یه کاراکتر دیگه بود، با طرح “استیو” ( کاراکتر پیشفرض برای شخصیت اصلی در ماینکرفت) برگشته بود و به من نگاه می کرد. ولی چشماش… چشماش یجوری بود… انگار خالی بودن…

نگاه کردم… دیدم خبری از نام کاربری نیست و دوبار چک کردم تا مطمئن شم تو بخش چندنفره نیستم! رفتارش عجیب بود، چند لحظه بعد به سرغت از من دور شد و تو مه فرورفت. کنجکاوی داشت دیوونم میکرد، دنبالش رفت ولی انگار گم شده بود.

به بازی ادامه دادم، واقعا نمی دونستم باید چه فکری در مورد اون کاراکتر که شبیه “استیو” بود بکنم. همینجور که تو دنیا پیش میرفتم چیزایی عجیبی میدیدم، چیزایی که احتماله ساخته شدنشون بطور خودکار خیلی خیلی کم بود. تونل های ۲*۲ توی سنگ ها، هرم های شنی کوچیک توی دریا که شاید خودم هم نمیتونستم مثلشون رو درست کنم! یه سری جنگل هم دیدم که درختاش اصلا برگ نداشتن! نمیدونم چرا ولی همش فکر می کردم یه بازیکن دیگه رو تو مه پیدا کردم… هر وقت که احساس می کردم دیدمش فاصله رندر رو میبردم بالا تا شاید بتونم دوباره پیداش کنم آخه بار اول درست بهش نگاه نکردم، ولی اصلا نتیجه ای نگرفتم.

بازی رو ذخیره کردم و یه سسر به فروم ها زدم تا ببینم کسی دیگه ای هم با این “بازیکن” عجیب غریب روبرو شده یا نه…

چنین چیزی اصلا تو فروم نبود! پس خودم یه پست نوشتم و از همه پرسیدم  که آیا اونا هم تجربه ای مشابه به من داشتن یا نه؟

جالب این بود که پستم ظرف ۵ دقیقه پاک شد.

فک کردم شاید سرور مشکلی داره پس یبار دیگه پست رو زدم و اینبار حتی سریعتر از دفعه پیش پستم پاک شد.

همون موقع یه پیغام خصوصی از یه کاربر به اسم “Herobrine” گرفتم که فقط یک کلمه توش نوشته شده بود… “دست نگه دار”

رفتم سراغ پروفایلش ولی…

با ارور ۴۰۴ مواجه شدم…

جند ساعت بعد یه ایمیل از یه کاربر دیگه گرفتم…

می گفت” ماد هایی که روی بازی نصب می کنیم باعث میشن پیغام هامون تو فروم خونده بشه… ابنجوری از طریق ایمیل ارتباطمون امن تره”

کسی که بهم ایمیل زد ادعا می کرد که خودش هم اون “بازیکن” مرموز رو دیده و تازه آمار اونایی رو که اون “بازیکن” رو دیدن هم داره…

می گفت دنیا هایی که درست می کردیم همیشه یه سری ویژگی ها و سازه هایی بهشون اضافه میشد که مشخص بود کار یک بازیکن واقعیه…

فقط مشکل اینجاست که تنها بازیکن واقعی خودمون هستیم…

می گفت اون “بازیکن” اصلا چشم نداره…

حدودا یک ماه بعد دوباره از این دوست ایمیل بازم یه چیزایی شنیدم…

یسری از بازیکن ها تونیته بودن با “اون” مواجه بشن و با یکم کلنجار رفتن با سورس کد بازی فهمیدن که اسمش “Herobrine” بود…

خیلی جالب شد چون همین “Herobrine” به من گفت “دست نگه دار”

با یکم تحقیق و گشت و گذار فهمیدیم که اسم Herobrine بیشتر توسط یه گیمر سوئدی استفاده می شده…

یکم که بیشتر تحقیق کردیم فهمیدیم که این Herobrine قاعدتا باید برادر مارکوس پرسونز باشه… همون “ناچ خودمون” که ماینکرفت رو ساخته بود…

اما هنوز مطمئن نبودیم…

من به مارکوس ایمیل زدم و ازش پرسیدم آیا برادری داره یا نه ؟

جواب مارکوس منو شوکه کرد

 آره ولی اون دیگه بین ما نیست.

هیچ وقت دیگه بعد از اولین برخوردم نتونستم “اون” رو ببینم ولی همون یبار خوشبختانه تونستم از صفحه عکس بگیرم…

این تنها مدرک من برای اثبات وجود Herobrineـه…

از اون روز به بعد دیگه هیچ تغییر عجیبی تو دنیام ندیدم.

 

 

1283223082465

 


37 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر