شستم رو دیلیته… | شب واقعه

در ۱۳۹۵/۰۵/۲۱ , 22:00:41

قطعا نباید کتاب را از روی جلد و پوسته‌اش قضاوت کرد اما واقعیت این است که نه تنها همه‌مان این کار را می‌کنیم بلکه طبق تحقیقاتی که در دانشگاه پرینستون انجام شده، در کمتر از ۰.۰۵ ثانیه بعد از دیدن جلد یک کتاب آن را قضاوت کرده و تصویری دائمی از آن در ذهنمان به ثبت رسانده‌ایم.

در هر صنف همین جمله را با ادبیاتی متفاوت می‌توانید پیدا کنید؛ فیلم، وب‌سایت، بازی یا حتا یک آلبوم موسیقی، اگر نتواند در ثانیه‌های آغازین رویارویی با مخاطب قلابش را به دامان او بند دهد بعید است دیگر شانسی برای عرض اندام پیدا کند و به سادگی فشردن یک کلید DELETE بر روی صفحه کلید دودمانش به باد می‌رود.

کاری‌که بعد از این در «شستم رو دیلیته» مجبور به دنبال کردنش هستید (اگر استفاده از گزینه ی بَک یا بستن مرورگر به ذهنتان نرسیده این شانس را دارم که به خواندن شستم رو دیلیته وادارتان کرده باشم… متاسفم که حین مرور کردن دی‌بازی دکمه‌ی دیلیت برایتان کاربردی ندارد!) چیزی شبیه به همان مسئله‌ی جلد کتاب است. یعنی بدون هیچ پیش‌زمینه‌ی فکری و دانسته‌ای از گذشته درمورد یک اثر، به اندازه‌ی یک سکانس به فیلم‌های بلند، قسمت آغازین به سریال‌ها، قطعه‌ی سرآلبومی به آلبوم‌های موسیقی و فصل افتتاحیه به بازی‌ها فرصت می‌دهیم تا برای این‌که دقایق بیشتری از عمرمان را به آن ها اختصاص دهیم قانع‌مان کنند. در تمام این مدت هم به‌صورت نمادین شستمان را روی دکمه‌ی دیلیت صفحه کلید نگه می‌داریم تا به محض شل زدن اثر نگون‌بخت از شرش خلاص شویم. هرجا هم که نکته‌ای از همت سازندگان اثر بر روی دقایق آغازین کارشان به چشم بیاید بصورت جداگانه و متمایز تحریرش می‌کنم تا این وسط کمی هم چیز(!) یاد گرفته باشیم.

ساعتی از یک شبِ یکی از سال‌های حیاتِ یک شهر

its-hbo

هیچ‌وقت دست رد به آفریده‌های «اچ‌بی‌او» نزده‌ام، نه این‌که آن بخش از ذات فَن مآبانه‌ام دستی در کار آورده باشد، حقیقت این است که خودِ اچ‌بی‌او همیشه قلابی برای به دام انداختنم در آثارش داشته… گاهی نانِ خشکِ موضوعات عریان و بزرگسالانه‌اش را بر سر قلاب زده و گاهی با کرمِ دیدن «پیمان معادی» وسط یک مشت هالیوودی شکارم کرده و هر بار هم که حس کرده شکارش دارد از لای دستانش سُر می‌خورد پای امثال «اسکورسیزی» را با یک نمایش تلویزیونی به قضیه باز کرده و خب… من همچنان در نهایت سلامت عقل و درایتِ نظر، دهانم را برای فرو رفتن این قلاب دوست داشتنی به رویش می‌گشایم؛ حتا اگر این بار مجبور باشم تمام مدتِ یک ساعت و هجده دقیقه‌ای اپیزود، شستم را روی دیلیت نگه دارم (البته آخر قصه‌ی هزار و پانصد و چند کلمه‌ای که برایتان کتابت می‌کنم را به درماندگی گذراندم، بد ندیدم همین ابتدای کار گفته باشمش…)

«The Night Of» به لطف حضور هرچند کمرنگ پیمان معادی (البته پر واضح است که از ادامه ی سریال بی‌خبرم!) برای من و شمای ایرانی جذاب است و خب گره خوردن نام معادی با اچ‌بی‌او قضیه را جذاب‌تر هم می‌کند… آیا کیفیت و پتانسیل همیشگی آثار اچ‌بی‌او می‌تواند پای معادی را به خانه‌ی میلیون‌ها بیننده باز کند یا راحت‌تر بگویم، از دل این شبی که برایمان تدارک دیده‌اند ممکن است True Detective بیرون بزند؟ بماند که یک عده هم بی‌شک هر هفته منتظرند تا ببینند چیزی از بی‌پردگی و بزرگسالانگی(!) کارهای اچ‌بی‌او به تن معادی می‌ماسد که تیتر و لطیفه‌اش کنند یا خیر…

تیتراژ در اولین برخورد فضای تاریک داستان را رو می کند و شکی برایتان باقی نمی‌گذارد که رازی در میان روزمرگی‌های این شهر نهفته است. به دور از زبان و کلمات تخصصی، این سبکِ تیتراژ یعنی به کلمه‌هایی که از زبان شخصیت‌ها به گوشتان می رسد اعتماد نکنید، یعنی احتمالا بی‌گناهانی در معرض گناه‌کار شناخته شدن قرار می‌گیرند و مهم‌تر از همه یعنی این‌که یک کارآگاه تیز و بز خواهیم دید؛ کسی‌که وقتی بقیه نمی‌فهمند، می فهمد و چیزهایی که بقیه نمی‌بینند، می بیند. دیدن اپیزود نخست از سریال را پیش می‌روم اما وجود یک کارآگاه و یک دردسر برای کسی‌که احتمالا بی گناه است دور از انتظار نیست.

از همان سکانس ابتدایی و پیش از این‌که دوربین دنبال یک شخص خاص راه بیفتد و به عنوان محوریت سریال معرفی‌اش کند، سعی شده شخصیت اصلی را با کلی انگشت اشاره‌ی ندیدنی نشانتان دهند. تنوع نژادی حاکم بر فضای کلاس و خب تمایز شخصیت اصلی و روش متفاوت او در شکل در دست گرفتن قلم و نوشتن بر روی کاغذ، همه یعنی از اینجا به بعد قرار است پی این پسر جوان بیفتیم.

the night of
همان تاکسی 62P4 که صحبتش به میان می‌آید.

پسر، دوربین و تاکسی شماره‌ی 62P4

دوربینِ داخل عوارضی، فروشگاه و حتا چشم گوزن داخل خانه‌ی دختر بی‌نام و نشان قصه و بعد از آن دوربینِ روی خودروی پلیس، همه جوان را نشانه رفته‌اند، کسی‌که پر واضح است این‌قدر در نیویورک غریب است که حتا آدرسی در داخل شهر را نمی‌داند اما خب در ادامه و در جواب پلیس خود را زاده و ساکن امریکا می‌نامد. این آقای پر پتانسیل برای افتادن داخل چاه دلخواه نویسنده پیش چشمان دوربین‌هایی که گه‌گاه کارگردان حضورشان را یادآور می شود ماشین پدر را کِش می رود و به آنچه تا به حال دل نداده دل می‌دهد، از یک ماشین سوار شدن بی اجازه‌ی پدر به مصرف مواد مخدر و بازی دیوانه‌واری درون خانه‌ی دختر ناشناس می‌رسد. نمی‌دانم به عمد مدل اسلامیتی که پسر نشان می‌دهد این‌گونه تصویر شده یا نه اما به عنوان نمونه، هیچ دودلی و تردیدی هنگام مصرف شراب در پسر نمی‌بینیم و یا حتا در ارتباطی که با دختر برقرار می‌کند، حال آن‌که هنوز تصویری برایمان از جایی از زندگی او که منجر به چنین حالتی از افسارگسیختگی شود ندیده‌ایم.

the night of
این گوزن سر کنده نیز مثل دوربین‌های شهر به جوان چشم دوخته…

نمی گویم چگونه که بیشتر از این اسپویل در کار نیاورده باشم اما بعد از رنگ خون گرفتن ماجرا همه‌ی چشم ها با دلیل و بی‌ دلیل سمت پسر می‌چرخد و این بار به جای دوربین‌ها و چهره‌ی گوزن این انسان‌های شهر هستند که بنابه شرایط متوجه پسر می‌شوند. همسایه از پنجره جوان را می‌بیند (خیلی اتفاقی مثل همه‌ی صحنه‌های جرمی که تاکنون دیده‌ایم یک همسایه درست سر بزنگاه از فرط بیکاری لب پنجره ایستاده است!)، پلیس هم به تاکسی‌ای که پسر سوارش است گیر می‌دهد و خلاصه همه پسر را می‌بینند اما به چشم یک پسر و نه یک قاتل. از این‌جا با این‌که نیمی از اپیزود نخست گذشته بود تازه با سریال همراه شدم؛ برگرداندن همه‌ی چشم‌ها به سوی پسر و حتا کشاندنش داخل اداره‌ی پلیس وقتی کسی نمی‌داند دقیقا همین شخص است که باید دست‌بند بخورد خوب از کار درآمده و اوجش را در لحظه‌ی بازرسی بدنی پسر در اداره پلیس شاهدیم، همان زمانی‌که کارآگاه و همسایه و خلاصه همه‌ی چشم‌های مورد بحث یک جا جمع‌اند و وقتش است شستشان باخبر شود، حالا چرا باید پسر در چنین موقعیتی که اتفاقا هر چیزی را برای رفع اتهام به زبان می‌آورند سکوتِ از سر ترس بگیرد؟! در مورد یک تیپ شخصیتی خاص با پیش زمینه‌ی مشخص درست… منتها این پسر با سادگی و معصومیتی که نشانمان داد اگر هم می‌خواهد سکوت کند نباید از سر استیصال باشد چون اساسا استیصال چنین شخصیتی این شکلی نیست.

صحبت از کارآگاه شد، راستش از مامور پلیسی که در خیابان پسر را بازداشت کرد تا کارآگاه همگی زیادی با پسر مهربانند. کارآگاه را که از الان شرط می‌بندم قرار است به خانواده‌اش برسیم و احتمالا روابطش با فرزندان، اما مامور همچنان یک سردی در لایه‌ی بیرونی از برخوردهایش با پسر دارد و با این حال همچنان از عمق برخوردهایش چیز دیگری برداشت می‌شود.

معادی، بدون ماشین، با زیرشلواری

the night of
معادیِ خودمان!

از دیدن معادی و فراهانی در نقش یک افغانی یا پاکستانی یا هرچه مثل چیزی که تا الان اتفاق افتاده خسته شده‌ام. شاید نتوانم دلیل محکمه پسندی پیش رویتان بگذارم اما دیدن معادی در نقش یک پدر پاکستانی جذابیتی برایم ندارد. این قسمت از شبی که اچ‌بی‌او برایمان روایت کرد به جز پاهای برهنه‌ی معادی که با شلوار راحتی وسط کوچه ایستاده تصویر دیگری به تصویرهایم از پیمان معادی اضافه نکرد و مثل راز نهفته در داستان، برای ادامه دادن یا بی‌خیال شدن سریال مرددم کرد البته تا قبل از صحنه‌ی بازرسی بدنی! آنجای کار فشار وارده از سطح انگشت شستم بر روی دکمه‌ی دیلیت را لحظه‌ای کم کرد و در این فصل نفرت‌انگیز از عدم حضور «بازی تاج و تخت» به ادامه‌ی The Night Of ترغیبم کرد.

این سریال مثل خیلی‌های دیگر برایمان یک قتل مرموز آورده ولی این‌طور که نشان داد نقطه گذاری‌های خاص خودش را در جریان داستان دارد که وقت متصل کردن آن‌ها به هم قدرت راضی کردنمان را دارد پس می‌طلبد که کمی صبورانه‌تر برخورد کنیم و استثناءً در این مطلب بی‌رحمانه به جان اثر مورد بررسی نیفتیم. گیج و منگی‌ای که شستم رو دیلیته در این قسمت از خود دچارش بود را با همین چند سطر بالا برای خودتان تفسیر کنید، مانده بودم بین اسپویل کردن و نکردن، بین شکیبایی و بی مرحمتی…بین فشردن شستم روی دیلیت و نفشردنش… همین درماندگی است که لابه‌لای متن حسش می کنید! همین‌که تا اینجا آمدیم و نفهمیدیم اصلا نام شخصیت اصلی داستان چه بود…


5 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. ماند که یک عده هم بی‌شک هر هفته منتظرند تا ببینند چیزی از بی‌پردگی و بزرگسالانگی(!) :D :D :D :D :D :D
    امیدوارم HBO مثل همیشه طرفداراشو راضی نگه داره .راستش من از چند قسمت اولش زیاد لذت نبردم امیدوارم در آینده بهتر بشه . :۱۸: :۱۸:

    ۰۰
  2. ممنون اقای نیک نفس
    متاسفانه نمیتوان هیچگونه به مجموعه های شبکه هایی همچون HBO و BCC One نه گفت .
    The Night Of تا به اینجا نمرات خوبی گرفته و موفق ظاهر شده و امید وارم همینطور ادامه پیدا کنه و بوی این می اید که بتواند جای True Detectiveرا در زمان غیبت بگیرد و مخاطب رو ارضا کند.
    من هم بر اساس عادت سعی میکنم فصل اول ها رو یک جا بعد از پایان ببینم ، یک زمان کامل را در اختیار غرق شدن در دنیایی که به تصویر کشید میشه بزارم ، برای فصل های بعد هم اگر عطش میگزاشت همینگونه ولی راستش را بخواهید نمیشود !
    در مورد محتویات احتمالی این سریال بر اساس سابقه ی HBO و رابطش با اقای معادی احساس میکنم اقای معادی با چشم باز قرارداد برای این مجموعه امضا کردن و بر اساس شخصیت ایشون اگر اتفاقی پیش بیاد واقعا برای بنده جای تعجب و سوال برانگیزه !
    البته دهن هارا نمیشه بست و گفته هایی به هر حال ممکنه پیش بیاد که مهم نیست .

    ۳۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر