۲۳ مستقل خوب سال ۲۰۱۶ میلادی
بازیهای مستقل، این روزها به بخشی جدایی ناپذیر از هویت این هنر جوان تبدیل شدهاند و بخش مهمی از عشق و خلاقیتی که ما از بازیها میخواهیم را در خود جای دادهاند. پیشتر، عناوینِ مستقل کمتر دیده شده را معرفی کردم و حالا در نظر دارم که سه مقاله مرتبط بههم در خصوص این بخشِ خارج از هیاهو ولی پر احساس بازیهای ویدئویی به رشته نگارش درآورم و امیدوارم با اینکار، بتوانم تعداد بیشتری از این آثار فوقالعاده را به شما معرفی کنم.
اولین قسمت که پیشرویتان است، گلچینی از بیستوسه بازی مستقل و با کیفیت سال گذشتهی میلادی است. دومین قسمت، مستقلهای مورد انتظار سال ۲۰۱۷ و در نهایت مقالهی سوم هم به بهترین بازیهای مستقلی که تاکنون ساخته شدهاند خواهد پرداخت.
سال ۲۰۱۶ میلادی به هر صورتی که گذشت، از حیث فعالیت مستقلسازان خوشذوق و خلاق بسیار غنی و پربار بود و سالی عالی را برای علاقهمندان بوجود آورد. ژانرهای متنوع و کیفیتِ بسیار بالای مستقلهای امسال، من را بر این داشت که این لیست را فراهم آوردم. بنابراین، همراه با دنیای بازی باشید.
۲۳. Candle
بازی «شمع» (Candle) تمامی ویژگیهای یک ماجرایی دوبعدی عالی را در خود دارد. از طراحی هنری فوقالعادهای برخوردار است، داستان خوبی دارد و معماهایش نیز به قدر کافی چالش برای ذهن بازیکننده ایجاد میکنند. سبک ماجرایی که مدتی در کمفروغی فرو رفته بود، بهلطف بازیهای مستقل، دوباره شروع به شکوفهزدن کرده و این بازیِ استودیو «تکو» نیز یکی از همین دسته آثار است که در بازگشت این سبک به روزهای خوب، بسیار موثر بوده است.
۲۲. That Dragon, Cancer
این بازی، عشق و احساس یک پدر و مادر رنجور است؛ والدینی غصهدار از مرگ فرزند. کودک خردسالی که سرطان، این اژدهای مهیب، گریبانش را گرفت و بیش از این اجازهی زیستن در این دنیا را به وی نداد. این بازی بازتاب تمامی ناراحتیها و فشاری است که والدین این کودک و تمامی افراد مشابه این دو تحمل کرده و میکنند و همهجا بار ناراحتی آن را به دوش میکشند. این بازی، اثریست سراسر عشق که زن و شوهری بازیساز در مرثیهی عزیز از دست رفته خود ساختهاند.
۲۱. Thumper
ریتمیکی دیوانهوار با اِلمانهایی از ژانر ترسناک که بهطرزی عجیبی تمامی بخشهای مختلف خودش را در یک هارمونی فوقالعاده در کنار هم قرار داده و در جهنمی از نور، رنگ و هیولاهای ترسناک فضایی، بازیکن را غرقِ در موسیقی و سرعت میکند. یادگرفتن اصول اولیه بازی بسیار ساده است اما حرفهای شدن در آن و رکوردزنی کاریست که احتیاج به ممارست و تمرین زیادی نیاز دارد. این اثر با وجود کلیت بظاهر سادهاش، با پرداخت خوب و نوآوریهای جالب هم توانست منتقدان را راضی کند و هم طرفدارانی را برای خود دستوپا کند.
۲۰. Reigns
شما پادشاهِ سرزمینی قرون وسطایی بوده و سرنوشت کشور و مردمتان در گرو تصمیمهای شماست. بازی «سلطنت» (Reigns) همانند «مدارک لطفا» به سادگی شما را درگیر انتخابهای اخلاقی ریز و درشت کرده و تاثیر احساسی بسیاری بر روی شما باقی میگذارد. در بازی، هر تصمیمی عواقب خودش را در پی دارد، میخواهد پیرامون سرنوشت یک روستایی ساده باشد و یا وضعیت کل کشور. همین موضوع در کنار پرداخت عالی بازی، از علل اصلی خاص و خوب بودن این اثر محسوب میشود.
۱۹. Virginia
یک ماجرایی اولشخصِ سورئال و سه ساعته با گرافیکی سلشید و بدون حتی یک دیالوگ، آن هم در داستانی کاراگاهی که بیشتر از اینکه در ارتباط به حل پرونده و بازجویی و ایندست موضوعات باشد، پیرامون روابط انسانها و تصمیمهایشان میگذرد. سازندههای این اثر با دید درستی که نسبت به اثری که قصد ساختش را داشتند، یک ماجرایی کوتاه ولی دلنشین را ساختهاند که به بهترین شکل، بازتاب دهندهی ایدههای سازندگانش بوده و بازیکن را تا انتها همراه خود نگه میدارد.
۱۸. Unravel
این بازی دقیقاً همانند سازندهی خجالتی و کاموا (!) دوستش، صمیمی و زیباست. طراحی هنری بسیار دلنشینی داشته و گیمپلی و موسیقی هم در هماهنگی کامل در راستای خدمت به حس خوب بازی هستند. ایده کاموایی بودن نقش اصلی هم به زیبایی در بازی پرداخت شده و بازیکن را یاد «الیاف حماسی کیربی» میاندازد.
۱۷. FireWatch
اول شخصی رازآلود در میان جنگلهای انبوه و گرافیک رنگارنگ و زیبا و یک نگهبان آتش ماجراجو که سعی در پرده افکندن از رازها و اتفاقات عجیب و موجود سیاهواری که گهگاهی درحال تماشای اوست، دارد. یک مکاشفه رازآلود چهار ساعته به اعماق جنگلی بکر.
۱۶. Creepy Castle
یک نقشآفرینی دوبعدی بسیار خاص و ویژه. همانقدر که Undertale سال پیش ضمن الداسکول و رترو بودن، نو و بدیع بود، «قلعهی عجیب و غریب» (Creepy Castle) امسال این کار را انجام داده است. سازندگان از دوجین مکانیک امتحان پس داده بهره برده و با هوشمندی، تغییراتی را در آنها اعمال داشته و یک داستان شوخ و خفن مفصل هم به آن اضافه کرده تا هیچ کم و کاستی در معجون خوشساختش احساس نشود. شما در بازی کنترل یک پروانه را برعهده دارید که باید در میان محیط بزرگ قلعه از میان باگ (!) و دشمنان و بسیاری فانتزی جذاب عبور کرده و سر از داستان خفن آن در بیاورید.
۱۵. Stardew Valley
«هاروست مونی» مستقل که نه تنها بهطرزی فوقالعادهای موفق میشود خودش را از زیر سایهی این اثر شاهکار خارج کند، بلکه ویژگیهای جدیدی را نیز به آثار مشابهاش اضافه میکند. گرافیک پیکسل آرت فوقالعاده در کنار موسیقی و گیمپلی وسیع و مفصلش، این اثر را به یکی از خواستنیترین مستقلهای این چند وقت بدل میکند که همانند جدش، با گیمپلی بالای صد ساعته مدتها بازیکن را در زمینهای کشاورزی مشغول زراعت و در روستا، سرگرم گپ و گفتگو با اهالی صمیمیاش میکند. زراعت پرباری را برایتان آرزومندم.
۱۴. Darkest Dungeon
«تاریکترین سیاهچال»، یک سیاهچال نوردی سخت، با طراحی و گیمپلی مثال زدنی، مبارزات نوبتی چالشزا و یک تجربه اتمسفریک فوقالعادهاست. هدف شما در بازی سادهاست، به همراه گروهی از قهرمانها قصد دارید سیاهچالهای خطرناک را گشته و سر از اسرارشان در بیاورید که صدالبته یک دوجین هیولای دهشتانک بلادبورنی را هم به دیار باقی بفرستید. هر قهرمان ویژگی و قابلیتهای متنوع و خاصِ خود را دارد که استفاده به موقع از هر کدام از آنها استراتژی اصلی بازی است. قبل از ورود به هر سیاهچال میتوانید در شهری قهرمانان جدید استخدام کرده و یا ترکیب و ویژگیهای تیمتان را دستخوش تغییر کنید. در کنار گیمپلی عمیق و کار شده، داستان خوبی هم برای بازی نگاشته شده که تجربه این تلخترین سیاهچالهها را برایتان به بهترینها بدل میکند.
۱۳. Abzu
یک مکاشفه سرشار از احساس و هنر در زیر آب که بهوسیله «مت ناوا»، کارگردان هنری دو بازی «گل» (Flower) و «سفر» (Journey) ساخته شدهاست. او با اولین ساختهاش نشان داد که بهعنوان یک کارگردان نیز توانایی بسیاری برای ارائه دارد. مکاشفهی سرشار از رنگ، ماهی و آب، در اقیانوس خرد و دانش آقای ناوا، تجربهای است همانند «گل» و «سفر» که به این راحتیها ذهن را یارای فراموشیاش نیست.
۱۲. No Mans Sky
از بین بازیهای این لیست، بیشک پرسروصدا ترینشان همین «آسمان بینشان»، محصول استودیو «هلو گیمز» (Hello Games) است؛ اثری که از زمان معرفی با هایپها و نمایشهای خاص و زیباش توجه بسیاری را به خود جلب کرد. بعد از انتشار نیز جلب توجهها بهصورت معکوس ادامه پیدا کرد و ضعفها و کمبودهایی که در بازی جای خالیشان احساس میشد و همینطور عدم تحقق تمامی وعدههای داده شدهی سازندگان، عصبانیت و ناامیدی بسیاری را بدنبال داشت. با وجود تمامی این داستانها، باز با اثری درخور طرف هستیم که بهراحتی توانایی ۱۰ ساعت مشغول کردن بازیکنندهاش را داشته و اگر هم سحرش بازیکن را بگیرد همانند نگارنده ۳۰ ساعت هم توانایی انداختن از کار و زندگی بازیکننده را دارد. آسمان هیچکس شاید آن چیزی که وعده داده شده بود نباشد اما همچنان ارزش تجربه را دارد. البته به شرط پایین آمدن قیمت که در هیچ حالتی با محتوای بازی همخوانی ندارد.
۱۱. SuperHot
بازی سوپر هات یک اکشن اول شخص است که قوانین این سبک را تا حد زیادی دستخوش تغییر کرده و با مبارزات نوبتی ترکیب کرده است. مدت هر نوبت نیز تا زمانی است که شما حرکت میکنید. همین مکانیک ساده باعث شده تا چالشهای زیبایی به وجود آمده و کاربر مجبور باشد برای هر قدم خود برنامه ریزی کند. داستان بازی نیز در نوع خود جالب است و شخصیت اصلی را گیمری اسیر در فضای مجازی نشان میدهد که به مرور زمان دچار جنون شده و میلی سیری ناپذیر، وی را برای شکست دادن دشمنان فرا میگیرد. گرافیک بازی نیز با وجود طراحی مینیمالیستیاش شدیداً به بازی نشسته و تجربهی خاصِ بازی را تکمیل میکند.
۱۰. Hyper Light Drifter
سازندهی این مستقل زیبا برای خلق اثرش از ساختههای گوناگونی الهام گرفته؛ بهطوری که بخشی از ویژگیهای خوب هرکدام از آنها را در ساختهی خود قرار داده است. «الکس پرستون» کارگردان قصد داشت اثری بسازد که ادای دِینی به دو بازی ارزشمند The Legend Of Zelda a link to the past و Diablo باشد. در همین حین تجربه شخصیاش از مشکلات قلبی خود را نیز در پلات داستان مورد استفاده قرار داد و از حس و حال زیبای انیمیشنهای استودیو «گیبلی»، بخصوص «قلعهای در آسمان» و «ناوسیکا از دره باد»، بهره برده است. ترکیب تمامی اینها منجر به خلق یک اکشن نقشآفرینی دو بعدی بسیار دلفریب گشته که در مدت زمان گیمپلیش براحتی شما را شیفته و محسور خود میکند. این ادای دِین زیبایِ آقای پرستون را از دست ندهید.
۹. Bound
دنیای بازیها چند وقتی میشود که تکراری شده است، بازیهای بزرگ با گرافیکهایی خیرهکننده میآیند و میروند و یادی کمرنگ از خود بر جای میگذارند. خلاقیت و نوآوری کم شده است و آسمان این صنعت کمی به تاریکی رفته است اما در این میان، هستند ستارههایی که میدرخشند و خودی نشان میدهند؛ یکی از این ستارهها، بازی «باوند» است. دخترک داستان با رقصیدنش جلو رفته و بر هر مشکلی فائق میگردد. در این بازی به جای ریخته شدن خون تنها رقص دیده میشود؛ رقص دخترک، رقص تهدیدها و رقص هوش و استعداد سازندگان. این بازی را انجام دهید و به پایان و پیامش خوب دقت کرده و همچنین به کسانی که درگیر این درد هستند توجه کنید، خوب است این روشنایی.
۸. Samorost 3
«آمانیتا دیزاین» (Amanita Design) این روزها خودش را به یکی از برترین ماجراجوییسازها بدل کردهاست؛ فرق نمیکند، از آثار متاخرترش همانند دوقسمت اول «ساموروست» و مشعل درخشانشان «ماشیناریوم» بگوییم یا از اثر جدیدش همانند «بوتانیکولا»ی خاص و دوست داشتنی. این استودیو نشان داده که بهدرستی ویژگیهای مختلف این ژانر دوستداشتنی را شناخته و خوب رگِ خواب ماجراییبازهای قرن بیستویک را بلد است. «ساموروست سوم» هم در ادامهی دو قسمت قبلیاش، ادامهی ماجراجوییهای قهرمان دوستداشتنی و سفید پوش سری را در سیارههای مختلف دنبال میکند که با بلوغ کامل اعضای استودیو و خصوصاً تیم هنری بازی، نه تنها بهترین ماجراجویی قهرمان سگانه آمانیتا میشود، بلکه به یکی از برترین آثار این استودیو خوشذوق هم بدل میشود.
۷. EveryBody Gone To The Rapture
این بازی هنر است، شاید هم بتوان آن فراتر از هنر دانست. تنهایی، سکوت، یغما و نوری کوچک و درخشان؛ همراهان شما در یک سفر کوتاه و زیبا به یک دهکدهی آرام هستند. کسی دیگر این میان نیست. در این بازی شما تنها باید راه روید و پرده از اسرار بازی و دنیایش بردارید. در این میان، موسیقی بازی نیز اثری بر روحتان میگذارد که فکر نکنم بتوانید آن را از یاد ببرید. «همه در خلسهاند»، اوج حضور هنر و زیبایی در بازیهاست. فکر میکنم همین یک جمله برای شرح این بازی کافی باشد.
۶. Quadrilateral cowboy
جدیدترین اثر استودیو (Blendo Games) دنبالهروی راهی است که Gravity Bone و Thirty Flights Of Loving، دو بازی دیگر این استودیو، رفته است. جدا از شباهتهای ظاهری در طراحی دنیایِ بازی و شخصیتهای چهارضلعیاش، داستان هم در همان دنیای دو بازی مذکور جریان دارد. شما در بازی کنترل چند هکر کامپیوتری را در دهه هشتاد میلادی و در فضایی سایبرپانکی در اختیار داشته و در طول مراحل باید از میان پازلهای متنوعی که سر راهتان قرار میگیرد، نقش اصلی را در رسیدن به هدفش که همان هک (!) است راهنمایی کنید. «کابوی چهارضلعی» با ذکاوت و خلاقیت بالای «برندون چانگ»، سازندهی بازی، تجربهای سراسر بیادماندنی و خاص را برای بازیکنندهاش فراهم آورده که بعید است به این راحتیها حس و مزهی خوبش از زیر زبانتان خارج شود.
۵. Orwell
همانطور که از اسم بازی برمیآید، سازندههای این بازی زیبا از آثار «جورج اورول» (خصوصاً رمان ۱۹۸۴) برای ساخت محصولشان الهام گرفتهاند. بازی در کشوری در زمان کنونی خودِ ما اتفاق میافتد. این کشور که «دولت» نام دارد، توسط حکومتی اداره میشود که بعد از روی دادن یک سری اتفاقها، طرح امنیت ملی را پایهگذاری میکنند که مبتنیاست بر جاسوسی اطلاعات شهروندان. به همین ترتیب، یکی از بخشهای دولت، سیستمی را در راستای خدمت در این برنامه با نام «اورول» شکل میدهد . شما در بازی بهعنوان یکی از مسئولین استفاده از اورول ایفای نقش میکنید که وطیفه دارد با سرک کشیدن در اطلاعات شخصی افراد مختلف، سر از توطئهها و حملات تروریستی در بیاورید. نکتهای که بسیار خوب در بطن بازی پیادهسازی شدهاست، بازتاب افکار «جورج اورل» در بازیاست که بهجرعت این ساختهی مستقل استودیو «اوسموتیک» (Osmotic)، یکی از بهترین اقتباسهای ممکن از آثار این نویسندهی شهیر است که جدا از داستان حساب شدهاش، در سایر بخشهای نیز بسیار خوب ظاهر شدهاست.
۴. OwlBoy
پروسهی طولانی و چند سالهی ساخت، در نهایت به خلق اثری منجر شد که با گرافیک پیکسآرت زیبا و شخصیتهای بامزهاش، دل هر مستقل بازی را در سال ۲۰۱۶ میلادی برد. پسرک داستان اوتوس، در واقع جغدی جوان در راه نجاتِ روستایش از دست دزدان دریایی است که با کشتیهای پرندهشان (!) قصد نابودی سرزمین اوتوس و دوستانش را دارند. گیمپلی بازی ساده و زیباست که با وجود کاستیهایی در آن، از عهدهی انجام وظیفه خود کاملاً برآمده و در نهایت نیز یک مترویدوانیای خوب را تحویل بازیکنندهها میدهد.
۳. VA-11 Hall-A – Cyberpunk Bartender Action
یکی از بهترین رمانهای تعاملی که میتوانید این روزها پیدا کنید، «والهالا» است. این بازی جدا از نام طولانی و عجیبش، داستان و گیمپلی عجیبتری را ضمیمه خود کرده و با داستان و شخصیتپردازی بسیار احساسی و زیبایش، قبل از آنکه متوجه شوید، جایش را در قلبتان باز خواهد کرد. شما در بازی، یک بارتندر -مسئول سرو نوشیدنی در یک بار- بوده و وظیفه دارید ضمن گوش سپردن به صحبتهای مشتریهای گوناگون بار که هر کدام دارای صفحهها داستانک و دیالوگ خفن هستند، برایشان نوشیدنی مورد نظرشان را نیز فراهم کنید. کلیت گیمپلی بازی سادهاست و صرفاً بیشتر بهانهای است تا شما را در این موقعیت قرار بدهد تا شخصیتها و اتفاقات عجیب و حال خوبکن را برای شما شکل دهد. پس اگر یک اثر کاملاً داستانمحور هوس کرده و دلتان کلی شخصیت ریزودرشت جالب اعم از روبات و سگ (!) و انسان و سایبورگ میخواهد، والهالا با نوشیدنیهای رنگارنگش منتظر شماست.
۲. The Witness
از سازندهی بازی فوقالعادهی «برید» (Braid) وقتی قصد ساخت یک اثر تازه و جدید را داشته باشد، چه انتظاری دارید؟ برید براحتی یکی از بهترین مستقلهاییست که تاکنون ساخته شده و دومین اثر «جاناتان بلو» نیز به همان اندازه زیباست. فقط اینبار بجای یک اثر معمایی دو بعدی، با اثری معمایی و اولشخص مواجه هستیم. «شاهد» اساسش را از سری محبوب Myst الهام گرفته و همانند سری مذکور، بازیکن را در دنیای بزرگ و مملو از پازلهای ریزودرشت برای کشف داستان و راز بازی رها میکند. طراحی هوشمندانه پازلها و محیط جزیره در کنار داستان خوب، بازی شاهد را در کنار برادر بزرگتر خود قرار داده و موفقیتی دیگر را در کارنامهی کوتاه، ولی پربار سازندهاش ثبت میکند.
۱. Inside
بازی «درون» (Inside)، نهتنها بهترین مستقل سال است، بلکه یکی از بهترین بازیهای ساخته شده در چندسال اخیر نیز هست. همهچیز در این اثر در یک هارمونی بینظیر در راستای خدمت به هدف و کلیت بازی بوده و جزیی در بازی نیست که مقدارش در بازی کم یا زیاد باشد و این هماهنگیِ مثال زدنیِ اجزای مختلف بازی، دلیلیاست که این اثر را چنین درخشان و خاص میکند. طراحی و اتمسفر فوقالعادهای که سازندهها در کنار داستان رازآلود و اورولوارشان در اثر تدارک دیدهاند، ذهن و مشغلهی هر بازیکنی شده و به این راحتیها یاد و خاطره و حس این دنیای ترسناک و رو به نابودی از ذهنشان پاک نخواهد شد. همچنین بخش جالب توجه این است که چطور اعضای استودیو خلاق «پلی دد» (Play Dead) با نگهداشتن پایه و اساس اثر قبلیشان، «لیمبو» (Limbo) و با ایجاد تغییراتی در لحن و اتمسفر بازی، توانستند محصولی را خلق کنند که در عین اینکه یادآور شاهکار قبلیشان است، هویتی مختص به خود را دارد. درون، یکی از بهترین بازیهاییاست که میتوانید تجربهاش کنید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مقاله ی خوبی بود خسته نباشی
اگر یک ذره هنر تویه بازی ها باقی مونده راحت میشه تویه بازی های ایندی پیداش کرد! امسال هم سال خوبی برای ایندی ها بود مخصوصا اینساید که منو به وجد آورد
خوشحالم که سونی و مایکرو سافت با نازل ترین قیمت از این ایده ها حمایت می کنن ، ویتنس و فایر به شدت ایده های خوبی بودن که واقعا آدم لذت می برد از بازی کردنشون!
بهترین حرکت مقاله این بود که الان یک لیست بازی ایندی بازی نشده دارم و راحت می رم سراغشون
البته ۲۰۱۷ که سال عناوین پر سروصدا و AAA هست ولی امید وارم نقش ایندی ها امسال کمرنگ نباشه(سونی هم تویه پی اس ایکس کلی معرفی کرد که بنظر جذاب میومدن)
بسیار پست پر مغزی بود (و تا حدودی قابل پیش بینی ! )
درود بر شما :اموجی لایک:
یه سوال؟ . چند تا حدس میزنم اما هیچکدوم کامل جور در نمیاد .
کسی داستان Inside رو کامل فهمید ؟ من اخرش یکم گیج شدم
راستی بازی یک پایان مخفی هم داره . همون اول بازی هم هست . وقتی این پایان رو دیدم کنجکاویم بیشتر شد. اگه کسی میدونه بگه.
یه مقاله راجبش کار شده تو سایت
والا صحبت درموردش زیاد هست. کلیت پایان و داستان بازی هم طوری بود که خود بازیکننده براساس دیدههاش و نظرش برداشتهای متفاوتی بکنه. دقیقا مثل لیبو که کلی تعوری قوی درمورد کلیت داستانش وجود داره و تقریبا همهشون هم میتونن درست باشن.
(حاوی اسپویل)
درمورد پایان اصلی میشه گفت که کل بازی که ما داشتیم تحربهاش میکردیم و پسرک رو از اینور به اونور میبردیم از ابتدا توسط همون سازمانی برنامهریزی شده که اون موجود هیولا شکل رو درست کرد. چون اخر بازی وقتی اون موجود کنار دریاچه اروم میگیره، ماکت اون محل و جهتتابش نور دقیقا به همون شکل در یکی از بخشهای ساختمون اخر بازی وجود داره. تقریبا همون اوایلی که با موجوده یکی میشیم. میشه گفت سازمان داشت طرح کنترل ذهن رو در فواصل خیلی دور بررسی میکرد و پسرک داستان از ابتدا توسط اون هیولا، و متقاعبا مای بازیکن کنترل میشد و هم پسرک فکر میکرد که خودش در کنترل خودشه و از کنترل سازمان رهاست، هم اون موجود این فکر رو میکرد و هم مای بازیکن این فکر رو میکنیم.
پایان دوم بنظرم پایان بهتری بود. برای این هم برداشت من اینه که یک فرد از اعضای خود سازمان از اونجا خارج شده و برنامه از کار انداخن کل پروژه کنترل ذهن رو میریزه. اون چند تا شی اهنی هم که تو بازی از کار میندازیمشون هم مثل اینکه به سیستم برق مرکزی وصل هستن که با رفتن به بخش مخفی زیر مزرعه و فشار دادن اهرم کل برق قطع میشه. تو همون زیرزمین هم تو اتاق چاپ عکس، یه عکس هست که اگه وضوحش رو بالا ببری تقریبا شبیه به عکس همون موجود اخر بازیه. انگاری سازمان قبلا هم از این موجودات ترکیبی ساخته. خود این موجودات هم ترکیب کلی انسانند دیگه. یعنی کلی مغر و با نیروی چند تا مغز میشه خیلی قویتر و بهتر ذهن بقیه رو کنترل کرد.
وقتی هم که اهرم رو فشار میدی و برق قطع میشه، خوب کل سیستم خاموش میشه دیگه و بطور موفقت سلطه سازمان از بین میره.
کلا بحث درمورد پایان بازی تمامی نداره. اینایی هم که بنده گفتم قطعی نیستن. مثلا همین بیچهره بودن و سفید بودن تمامی ادمای بازی. یا اون ماکتای بیحرکتی که شباهت بالایی به ادمای بازی دارند. همهاش برمیگرده به برداشت و خلاقیت خودت.
به ماکت توجه نکرده بودم . نکته جالبی بود .
ممنون بابت توضیحات :۱۵:
عالی
والهلا رتبه سوم :۲۴: :۲۴:
اینسایدم به حق رتبه اولو گرفته.
دارکست دانجن تجربه سختیه واقعا :۱۴:
جای دو عنوان بنر ساگا و salt and sanctuary مخصوصا بنر ساگا که یکی از بهترین تجربه های سالم بود.
بازی Inside به جرات بهترین مستقله. با تشکر از نویسنده.
Stardew Valley رتبه ۱۵؟ انصافا خیلی لیاقتش بیشتره…حداقل واسه من که ارادت خاصی به هاروست مون دارم اول هست :۱۵:
رتبهبندیا تقریبیه. تمامی عناوین این لیست بهراحتی لیاقت رتبه اول بودن رو دارن :۱۵:
تقریبا نصف بازی های این لیست رو تجربه کردم و لذت هم بردم اما از همون اول که کلمه مستقل رو دیدم شک نداشتم Inside شماره یکه . واقعا بازی کم نظیری بود . معما های عالی در کنار داستان جذاب باعث شد که این بازی یکی از بهترین تجربه های من در سال قبل باشه.
۲۰۱۶ سال واقعا عالیی بود برای بازیای مستقل، و با توجه به بازیای معرفی شده برای سال پیشرو، امسال هم دستکمی از پارسال نداره.