خانه » اخبار بازی در جستجوی مدینهی فاضلهی واهی | نقد و بررسی بازی Finding Paradise × توسط کاوه آرانیان در ۱۳۹۷/۰۸/۲۳ , 18:30:18 0 اگر از من بخواهید که در زندگی تعداد بازیهایی که توانستهاند من، یک جوان ۲۰ و اندی ساله، را به گریه بیاندازند بشمارم، قطعاً این عدد بیشتر از تعداد انگشتان دو دستم نخواهد بود. ولی متأسفانه همین اول باید بگویم که Finding Paradise، بر خلاف نسخهی قبلیاش (یعنی To the Moon)، در این لیست جای ندارد. البته، این به معنای خوب نبودنِ این بازی نیست زیرا قطعاً اشک ریختن در حین یا بعد از انجام یک بازی معیار خوبی برای سنجش خوب بودن آن نخواهد بود. ولی این پیشزمینه را برای این به شما دادم که با من همراه شوید تا به دنیای شگفتانگیز و در عین حال سادهی Finding Paradise سفر کنیم تا ببینیم این بار شاهد چه عنوانی از استودیو Freebird Games هستیم. در ادامه با نقد و بررسی بازی Finding Paradise همراه دنیای بازی باشید. داستان بازی از آنجایی شروع میشود که همانند نسخهی اول، شما با کنترل دو دکتر متخصص به نامهای Eva Rosalene و Neil Watts که در شرکت Sigmund Corps کار میکنند، به منزل یک بیمار جدید میروید تا آرزوی او در بستر مرگ را برآورده کنید. بله، درست شنیدید (خواندید)! کار این شرکت همین است؛ یعنی برآورده کردن یک آرزوی بیمار در بستر مرگ. البته، این بازی به هیچ وجه وارد فاز جادو و جنبل نخواهد شد و همه چیز (بهظاهر) علمی و تحقیقشده صورت میگیرد. این دو دکتر با اتصال مغز بیمار به یک دستگاه وارد مغز او (و به صورت دقیق خاطرات وی) میشوند و در ذهن او به صورت خیالی آرزویاش را برآورده میکنند تا وقتی که در حال مرگ است و نوار فیلم زندگیاش همانند چرخهای جلوی چشمانش میآید، ببیند که آرزوی دیرینهاش برآورده شده است و با خوشحالی از این دنیا برود. این بار شما باید بیماری به نام Colin Reeds را به آرزوی خود برسانید. در نسخهی قبلی بازی، یعنی To the Moon، این دو دکتر میدانستند که بیمار چه آرزویی دارد ولی در این نسخه Colin به طور دقیق مشخص نکرده است که چه آرزویی دارد و شما باید دست به کار شوید تا از طریق خاطراتاش در هنگام امضا کردن قرارداد با شرکت زیگموند بفهمید که چه آرزویی داشته است. خلاصه، سرتان را به درد نیاورم. داستان بازی این گونه پیش میرود و شما رسماً وارد خاطرات او میشوید تا بفهمید که چگونه باید این پیرمرد که یک خلبان بازنشسته است را خوشحال کنید. باید توضیح بدهم که آقای کالین به طور دقیق مشخص نکرده است که آرزویاش چیست و آرزوی او این است که با حفظ وضعیت فعلی خانوادهاش (بدون دستکاری خاطرات مربوط به خودش، همسرش Sofia و تنها فرزندش Asher) فقط خوش زندگی کرده باشد و در زندگی هیچ پشیمانیای نداشته باشد. او به کارکنان شرکت زیگموند اختیار کامل داده است تا هر طور که مایلاند او را به بهشت روی زمین ببرند (و احتمالاً دلیل نامگذاری این بازی هم همین است). از آنجایی که این بازی رسماً یک عنوان تعاملی داستانمحور پازل/ ماجراجویی است، شما از طریق تعامل با محیط داستان بازی را پیش میبرید. دو عنصر اساسی در مراحل بازی باید پیدا شوند تا بتوانید در بازی پیش بروید. نخست Memory Linkها یا همان حلقههای ارتباطی خاطرات را داریم که در حدود ۳۰ خاطرهای که در بازی میبینیم تعدادشان از ۱ تا ۵ (بسته به دشواری و پیچیدگی خاطره) تغییر میکند. با جمع کردن این حلقهها و کوبیدن آنها روی عنصر مهم دوم یعنی Memento یا یادبود میتوانید به سراغ خاطرهی بعدی بروید. سیر معمولی این مسیر از آخرین خاطرهی بیمار (در مورد کالین کهنسالی او) به سمت کودکی اوست تا بهترین مکان برای کاشت خاطرهی برآورده شدن آرزو پیدا شود. ولی در مورد کالین به طرز عجیبی این سیر رعایت نمیشود و حتی خود دو دکتر هم دلیل این قضیه را نمیدانند. این یکی از چند ناکفایتیِ داستان بازیست که حتی تا پایان بازی هم دلیلی برای آن گفته نمیشود. در مورد کالین شما در یک لحظه در خاطرات کهنسالی او هستید و لحظه بعد به سن نوجوانی و کودکی او میروید. این قضیه ممکن است کمی باعث گیجی شما بشود و حتی برای من باعث شد که متوجه نشوم که کلایمکس یا نقطهی اوج داستان بازی کجاست. ولی فعلاً روی گیم پلی بازی تمرکز میکنیم زیرا این بخش مربوط به آن است: همانطور که پیشتر گفتم، گیمپلی بازی از این قرار است و بازی به خوبی توانسته همان سبک قبلی را حفظ کند. تنها مشکلی که به آن برخوردم این بود که وقتی این بازی را با کنترلر تجربه میکنید، بهدلیل وجود نداشتن نشانگر ماوس، پیدا کردن این حلقههای خاطرات کمی سخت و وقتگیر میشود زیرا تقریباً باید همهی آیتمها و اشیا مهم هر مرحله را بررسی کنید (البته اگر داستان بازی را بفهمید و متوجه نکته هر مرحله بشوید، این مسئله زیاد به چشم نمیآید). پازلهایی نیز در بازی گنجانده شدهاند که نه زیاد سخت هستند که شما را از بازی کردن منصرف کنند و نه خیلی آسان هستند که بیاهمیت و پوچ به نظر برسند که این یکی از نقاط قوت بازیست. در بازی رفرنسها و اشارههای زیادی به بازیهای مختلف مثل Pac Man و Final Fantasy نیز شده است که برای شما جذاب خواهند بود و در میان گفتگوی شخصیتها نیز چیزهایی میشنوید که اگر نکتهی آن را بگیرید باعث خواهد شد لبخند بر لبان شما پدیدار شود. دو کاراکتر بازی مثل همیشه شوخطبع هستند و مکمل یکدیگرند. شخصیت Eva کمی جدیتر است و جنبههای اخلاقی و احساسی داستان را کنترل میکند و شخصیت Neil (که هنوز هم قرصهای خود را مصرف میکند) بسیار شوخطبع است و گاهی اوقات احساس میکنید که دیوار چهارم را میشکند. در مورد گرافیک بازی باید گفت که با وجود اینکه از موتور RPG Maker برای ساخت این بازی استفاده شده است، گرافیک بازی خوب از کار در آمده است. البته، متأسفانه تنظیمات قابل تغییری در مورد گرافیک (و در واقع برای هیچ چیزی) در بازی وجود ندارد و این مسئله ممکن است برای کسانی که در مانیتورهای بزرگ بازی را تجربه میکنند، کمی آزاردهنده باشد. ترکیب رنگهای شاد در برخی خاطرات کالین به شما نشاط میبخشد و در خاطرات غمناک و سرد او فضای بیروح و گاهی ترسناک شما را کمی به حس کالین نزدیک خواهد کرد. البته، سازندگان بازی میتوانستند بیشتر روی این ویژگی بازی کار کنند تا بازی روی موتور بهتری بهینهسازی شود و محیطهای بازی با جلوهی بسیار شگفتانگیزتری شما را به دنیای خاطرات کالین ببرند. از آنجایی که خود شخصیت کالین نوازندهی ویولن سل و همسر او نیز نوازندهی پیانوست، موسیقیسازان بازی یعنی خود Kan Gao (که طراح و کارگردان بازی است) و Laura Shigihara توانستهاند موسیقیهای بسیار زیبایی برای جلوه بخشیدن به این عنصر داستان تهیه کنند که قطعاً گوشنواز و مربوط به فضاهای زیبای بازی هستند. از حیث موسیقی باید به این بازی نمرهی بالایی داد زیرا حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد. در برخی مراحل خاص بازی که فضای آرام و زیبای بازی تبدیل به حالت اکشن میشود نیز شاهد موسیقیهای تند و با ریتم مناسب هستیم. در چند مرحله هم شاهد اجراهای کنسرتمانندی هستیم که وجود آنها به جذابیت بازی برای علاقهمندان موسیقی میافزاید. در انتهای این نقد باید دوباره به داستان بازی برگردیم، زیرا در چنین عنوانی که محوریت اصلی داستان است، بیانصافی است اگر صادقانه این بخش مهم بازی را نقد نکنیم. متأسفانه تجربهی To the Moon به من آموخت که یک داستان عالی باعث خواهد شد در آخرِ بازی گریه کنید چگونه است. از این حیث کلمهی «متأسفانه» را بهکار میبرم که در بازی Finding Paradise این تجربه به شخصه برایم تکرار نشد و این مسأله کمی ناامیدکننده است. البته، این بدین معنی نیست که این بازی یک عنوان عالی نیست و شما (چه به این سبک از بازی علاقه دارید یا نه) نباید آن را تجربه کنید؛ این فقط بدین معنی است که در پایان بازی گرچه تجربیات زیادی به دست خواهید آورد و در داستان بازی با چیزهایی در مورد زندگی، عشق ورزیدن و پشیمانی آشنا خواهید شد که ممکن است پنجرهی جدیدی روی زندگی شما باز کند، اما سؤالات زیادی برای شما در مورد داستان بازی پیش میآید که متأسفانه جوابی برای آنها (به جز حدس و گمانهای طرفداران این بازی در فضای مجازی) نخواهید یافت. از طرفی پایان بازی (اسپویلر سنگین پایان بازی- خط مقابل را نخوانید اگر حساس هستید!) بهدلیل این که با کاتسین رقم میخورد، با خود افسوس میخورید که چرا سازندگان بازی این قسمت را هم به حالت تعاملی نساختهاند تا بلکه بتوانید آن خاطرات خوش و شیرین را برای کالین بسازید. در کل، باید بگویم که بازی Finding Paradise عنوانی بسیار زیباست و آن را به همهی طرفداران بازیهای ویدئویی پیشنهاد میکنم که این عنوان ارزان، ساده، زیبا و سرگرمکننده را تجربه کنند. تجربهی این بازی کمی بیش از ۵ ساعت طول خواهد کشید؛ ولی قطعاً در این پنج ساعت چیزهایی خواهید دید و خواهید آموخت که تا آخر عمر میتوان در مورد آنها صحبت کرد. Resolution Platform: PC – Score: 9 out of 10 A simple, beautiful, entertaining and of course, budget-friendly title which only takes 5 hours to be finished. In this 5 hours, you will see and learn a lot of things that you can talk about them forever. In general, Finding Paradise presents a very beautiful experience which I suggest it to all gamers. (نقدی که مطالعه کردید، نسخهی منتقدین بازی Finding Paradise بود که توسط ناشر آن یعنی Freebird Games برای دنیای بازی ارسال شده است.) نویسنده کاوه آرانیان Although I walk through the valley of the shadow of death, I will fear no evil, for thou art with me. پی سی گیمینگ (PC Gaming)گوشی موبایل - Mobile Phones (Smart Phones) دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.