خانه » نقد و بررسی جعبهی پاندورا | بررسی Pillars of Eternity: The White March × توسط فرشاد خرمی در ۱۳۹۴/۱۲/۲۳ , 19:30:35 0 بستهی الحاقی بازی «ستونهای جاودانگی» (Pillars of Eternity) که طی دو مرحله با نام «وایت مارچ» (White March) منتشر شد، قرار نیست نقش مکمل این عنوان را بازی کند. اگر اینطور تصور کنیم که اصل بازی، با محیطهای سرسبز و پر دار و درختاش، تداعیکنندهی «بالدورز گیت» است، پس وایت مارچ را باید همتای «آیسویند دِیل» بدانیم؛ این بسته ما را به کوهستانهای سردسیر شمال «دیروود» میبرد. سرزمینی پوشیده از برف که جزو قلمرو دیروود است، اما از زد و خوردهای پایتخت و نواحی اطراف جدا افتاده و این «پوچزادگی» نیست که جان مردم آن را میگیرد، بلکه آبوهوای خشن و طبیعت فقیرش جمعیت آن را به نیستی میکشاند. در این بسته ماجرایی متفاوت و نامربوط به داستان بازی اصلی رو میشود که نه در موضوع و نه در شیوهی بیان قوت آن را ندارد و گیمپلی بازی هم اگرچه بهبود یافته و مبارزات بالانس شده است، اما غالب آن همان چیزی است که در بازی اصلی دیدیم؛ به این معنی که هنوز زخمهایی باز به چشم میآید که مرحمی بر آن نگذاشتهاند. مانند ضعف هوش مصنوعی و در پی آن مشکلات نابخشودنی مسیریابی که همچنان لاینحل مانده و به DLC هم سرایت کرده است. درمجموع اگر این DLC را از کف بدهید، چیز حیاتی و خیلی مهمی را از دست ندادهاید و اگر هم با PoE آشنایی ندارید، خواندن مطلبی که در زمان انتشار بازی نوشتیم برای شناساندن خصوصیات بازی مفید است. فقط به این نکتهی مهم اشاره کنیم که ستونهای جاودانگی، وامدار بالدورز گیت است. سازندهی آن، آبسیدیان، رشتهی سیر نقشآفرینی را از بایوور بیست سال پیش بدست گرفته و دنبال میکند و به چهرهی کنونی متفاوت این بازیساز و رقبایاش کاری ندارد. یک نوستالژی ناب با لور وسیع، پیرنگی فلسفی و درگیرکننده و نویسندگی و شیوهی روایتی ستودنی که بوی تازگی میدهد و برای طرفداران خاص خودش نغمهی بسیار خوشآهنگی است، اما نه گلی بیخار است و نه چنین بازیای، یک نقشآفرینی ایزومتریک همزمان با قابلیت توقف انباشته از متون ادبی که درست مثل یک کتاب داستان از تخیل مخاطب خود کمک میخواهد، امروز به مذاق همهی گیمرها خوش میآید. همین حرف را میشود دربارهی بستهی الحاقی بازی هم گفت که کل آن، ماجرای واحدی را دنبال میکند و دو بخش مختلف آن را، با اینکه با فاصلهی زمانی زیادی از هم منتشر شدند، نمیشود جدا از هم دانست؛ به همین دلیل در این مقاله دربارهی هر دو بخش توضیح داده خواهد شد. در قسمت اول این DLC، نامهای از طرف بزرگ روستای «استالوارت» به دستتان میرسد که در آن از شما خواسته شده برای گشون دروازهی «استحکامات دورگان» به وایت مارچ سفر کنید. در افسانهها آمده که پشت دیوارهای این دژ، «کورهی سفید» نهفته است که دورفها با آن فولادی بسیار سخت میساختند. پیدا کردن این کوره برای رونق دادن به اوضاع نابسامان روستا و از پرده بیرون کردن سرنوشت دورفهایی که در قلعهی خودشان مدفون شدهاند، داستان بخش اول این DLC است که پس از تصاحب قلعهی کادنوئا میتوانید آن را پیگیری کنید. برخلاف بازی اصلی که مثل دو قطب همنام آهنربایی، داستاناش مدام از چنگ شما میگریخت و تا آخر خودش را لو نمیداد، روایتی که توصیفها و دیالوگهای فوقالعادهاش را همردیف «پلیناسکیپ: تورمنت» میدانند، بخش اول بستهی الحاقی بازی، آدم را به یاد تورچلایت میاندازد که داستان از یک زمینهسازی برای کسب لوت بهتر با تن دادن به مبارزاتی تکراری پا درازتر نمیکند. داستان حرفی برای گفتن ندارد اما لوت فراوان روی سرتان آوار میشود. دستهای از سلاحهای جدید به بازی اضافه شده که برای ارتقای آنها باید بیشتر ازشان استفاده کنید. ضمن اینکه خوشبخانه برخلاف بازی اصلی، بیشتر دیالوگها صداگذاری شدهاند. بخش اول وایت مارچ دو شخصیت جدید هم برای پیوستن به گروه ششنفرهتان اضافه میکند و تراز ماکسیسمم را از ۱۲ به ۱۴ افزایش میدهد که در چنین بازی دشواری اتفاق ارزشمندی است. بخش اول بستهی الحاقی حدود یکهشتم مساحت دیروود را دارد و با نصب بخش دوم DLC نیز همین مقدار به نقشهی وایت مارچ اضافه میشود. این یعنی ستینگ بخش دوم همان ستینگ بخش نخست است که چند محیط تازه به آن اضافه شده است. فهرست بازیهایی که از «خدا» برای پروراندن داستانشان استفاده کردهاند برای خودش طوماری است؛ اما کمتر بازیای مثل ستونهای جاودانگی پیدا میشود که فیلسوفانه با این مفهوم برخورد کرده باشد. در داستان بازی اصلی، موضوعاتی دربارهی ضرورت وجود خدا به میان آمد که آدم را به یاد توجیهات بعضی متفکران رنسانس میانداخت: اینکه اعتقاد به یک خدای آمرزشگر و مجازاتگر، ضرورتی است برای جلوگیری از هرجومرج و حفظ نظم اجتماعی حاکم و اگر هم چنین خدایی وجود نداشته باشد باید بیافرینندش. در بستهی الحاقی هم با یکی از خدایان بازی سرشاخ میشویم، موضوعاتی فلسفی به میان خواهد آمد و حوادث قسمت اول DLC پیگیری میشود. بعد از تمام کردن داستان بخش نخست، خواب میبینید که در کادنوئا، از دور ویران شدن روستای استالوارت و دژ دورگان را به تماشا نشستهاید. سپس قلعهی خودتان هم روی سرتان خراب میشود و تصویری میبینید از هزاران چشم که همگی به شما خیره شدهاند. وقتی برای پیبردن به تفسیر این خواب به وایت مارچ برمیگردید، متوجه میشوید ارتشی که در نزدیکی استحکامات دورگان خود را برای حمله به آنجا آماده میکند، در برابر نیروی فناناپذیری که از چشم همه پنهان مانده و حیات کل دیروود را تهدید میکند، پر کاهی است مقابل خرمنی افروخته… طراحی محیطها یک پله از بازی اصلی بالاتر رفته و روی گرافیک DLC انصافا خوب کار شده است. برخلاف قسمت اول که پتهی نیمی از داستان را همان ابتدا روی آب انداخته بود و در مورد نیم دیگر هم با پایانبندی ناقصی که ارائه کرد ما را تشنه از کنار چشمه راند، بخش دوم وایت مارچ روی داستان حساب ویژهای باز کرده و مانند اصل بازی، بهشکلی پیشبینیناپذیر داستان را جلو میبرد و حفرهها را پر میکند. ارتباط میان داستان دو قسمت این DLC بهقدری ملموس است که فاصلهی چندین ماهه بین انتشار آنها را غیرمنطقی جلوه میدهد. مشکلی دیگری که وجود دارد این است که داستان تقریباً خطی است و ماموریتهای فرعی پیشبینی شده هم، در هر دو بخش بستهی الحاقی، ماموریتهایی کوتاه با فرمول نخنماشدهی «این را بکش، آن را پیدا کن» هستند که تنوع لازم را به داستان نمیدهند. آخرین یاری که در این بازی به جمع شما اضافه خواهد شد، زنی است به نام Maneha که برای فراموش کردن گناهانی که در زندگیهای پیشین خود مرتکب شده، با شما بهسوی خانقاه Ondra، الههی نسیان، همسفر میشود. با وجود این Barbarian، حالا در هر یازده کلاس جنگی PoE یک یار منحصربهفرد خواهید داشت. این مورد هم از قلم نیافتد که با بخش دوم وایت مارچ، تراز حداکثری به ۱۶ میرسد. نویسنده فرشاد خرمی Pillars of Eternityپی سی گیمینگ (PC Gaming) نقد و بررسی دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.