تجلی هنر در بطن تنهایی | نقدی بر عنوان Everybody’s Gone to the Rapture
سکوت، تنهایی، حسی عجیب؛ «همه در خلسهاند» Everybody’s Gone To The Rapture عنوانی است که شما را با این موارد بازی میدهد. شما را در یک دنیای بزرگ، تنها و بیکس رها میکند تا دست و پا بزنید و برای سر درآوردن از حقیقت تقلا کنید. شما را به یک فضا و یک داستان عجیب فرا میخواند تا خودتان آن را کشف کنید. دوباره تکرار میکنم، این عنوان شما را بازی میدهد. شاید در اولین دقایق احساس کنید همهکاره هستید اما کمی که بیشتر پیش میروید متوجه میشوید که همه در خلسهاند اجازه نفس کشیدن بهتان نمیدهد و شما را به دنبال خود به گوشه و کنار دنیایش میکشد. به بهانهی انتشار این عنوان برای رایانههای شخصی تصمیم گرفتیم که آن را برایتان نقد کنیم تا شاید کمی بتوانیم شما را با محیط عجیب بازی آشنا کنیم؛ پس در ادامه دنیای بازی را همراهی کنید.
بازی شروع میشود و شما به مانند یک روح در روستای «شراپشایر»، روستایی در انگلستان، ظاهر میشوید؛ هیچکسی را در اطرافتان نمیبینید. انگار که جهان از وجود بشریت پاک شده است. گیج و گنگ به اطرافتان مینگرید که ناگهان گوشتان صداهایی آرام از امواج یک رادیو که با حرفهای آدمی ترکیب شده است میشنود؛ به سوی صدا پیش میروید و یک رادیو را در گوشهای پیدا میکنید. به صدای رادیو گوش میدهید که داستان بازی را برایتان شرح میدهد. حرفهای رادیو به پایان میرسد و باز شما گیج و بدون هیچگونه سرنخی در دنیای بازی رها میشوید. کمی که جلوتر میروید چشمتان به جمال یک نور زرد رنگ روشن میشود که شما را به دنبال کردنش فرا میخواند. به دنبال نور میروید و بازماندهی حضور آدمیان در روستا را احساس میکنید. خانههایی که درهایشان باز مانده است، ماشینهایی که وسط جادهها تک و تنها رها شدهاند و دیدن قطرات خون در جای جای روستا و خانهها که خبر از یک اتفاق بسیار بد میدهند. در تمام این لحظات تنها حس کنجکاوی شماست که پیش میبردتان و میخواهد به جواب هزاران سوالی که در دقایق ابتدایی بازی در ذهنتان ایجاد شده برسد. سوالاتی مانند اینکه چه اتفاقی برای اهالی روستا افتاده است؟ آیا تمام آدمها از بین رفتهاند یا میتوان همچنان کسی را در این برهوت آخرالزمانی یافت؟ و در نهایت سوالی مانند اینکه آیا موسیقی فوقالعاده ابتدای بازی تا پایان شما را مبهوت خود خواهد کرد یا نه.
در همه در خلسهاند، شما باید صبور و کنجکاو باشید؛ شما باید به هرکجا که حستان میگوید سرک بکشید تا ببینید آیا داستانی برایتان روایت خواهد شد؟ آیا گشایشی هرچند کوچک در گره بزرگ موجود در ذهنتان ایجاد میشود؟ آیا میتوانید آدمی را در گوشهای بیابید؟ شما باید در تمام خانهها را امتحان کنید و به دورترین نقطهای که میبینید بروید، تنها به امید گوش کردن به داستان بازی. باید چشم و گوشتان را به خوبی باز کنید تا صدا و یا تجمعی از ذرات نور را از دست ندهید و به سمت آن بروید؛ اما متاسفانه این کار بسیار طاقتفرسا است. مکانیکهای گیمپلی بازی بسیار کم هستند و راه رفتن اصلیترین مکانیک بازی است. در واقع این شکل بازیها را با نام شبیهساز راه رفتن هم معرفی کردهاند که البته کمی کنایهآمیز هم هست! حرکت در دنیای بازی به قدری آرام است که گاهی دوست دارید خودتان وارد آن محیط زیبا شوید و با آزادی تمام به این طرف و آن طرف بروید؛ چیزی که باعث شده بسیاری این دست بازیها را بسیار مناسب برای استفاده با کمک واقعیت مجازی بدانند. زمانیکه میخواهید به دوردستها بروید و آنجا را زیر پا بگذارید شور و شوقی جذاب درونتان ایجاد میشود اما به محض اینکه شروع به حرکت میکنید سرعت بسیار آرامتان این حس را خراب میکند و آشوبی کوچک جایگزینش میشود.
حالا فکر کنید با این سرعت حلزونوار در محیط وسیع بازی در حال گشتوگذارید که ناگهان متوجه میشوید که گم شدهاید. آن نخ داستانی را که به هزار بدبختی پیدا کرده بودید از دستتان در رفته و نمیدانید به کدام سمت پیش بروید. با یک درماندگی خاصی از حرکت باز میایستید و زمانی که امیدتان در حال نابودی است و میخواهید به سازندگان بازی بد و بیراه بگویید که چرا یک نقشهی ساده در بازیشان نگنجاندهاند، آن نوری که اول بازی ملاقات کردید با صدایی عجیب از کنارتان رد میشود تا شما را به مکانی مناسب برگرداند. بازی شما را تنها نمیگذارد و همواره همراهتان است اما این همراهی نیازمند توجه دقیق شما به محیط اطرافتان هم هست؛ پس چشمها و گوشهایتان را در این بازی باز نگاه دارید تا مبادا این کمکهای کوچک از دستتان در بروند.
برسیم به عجیبترین بخش بازی که داستان آن است. داستان بازی در دنیای آن پخش شده است؛ در حال قدم زدن هستید که صدای زنگ تلفن یا صدای امواج رادیو به گوشتان میخورد و متوجه میشوید که یک بخش از داستان بازی انتظارتان را میکشد. در جادهای پا میگذارید و ناگهان ذرات نور به قالب آدمی در میآیند و داستان را بازگو میکنند. به داخل خانهای پا میگذارید و ناگهان احساس میکنید از اتاقی نوری چشمهایتان را میزند، به داخل اتاق قدم میگذارید و با یک مینی گیم ساده(در نسخه پلیاستیشن با تکان دادن کنترلرر و نگاه داشتن آن در نقطهای خاص) یکی از بخشهای اصلی داستان بازی را برای خودتان باز میکنید. اگر دنبال کنجکاوی خود نروید چیزی از داستان بازی دستگیرتان نخواهد شد و هیچ لذتی از هنرنمایی سازندگان بازی نصیبتان نمیشود.
چیزی از داستان بازی نمیتوانم بگویم چرا که هر کلمهای که از دهانم خارج شود مساوی با اسپویل شدن بازی است. اما اجازه بدهید بگویم هنگامیکه پیشرفتی در داستان بازی ایجاد میشود چه اتفاقی میافتد؛ بعد از آنکه قدم به قدم داستان برایتان مشخص میشود به نقطهای میرسید که هنگام پیدا کردن تکهای دیگر از پازل بزرگ داستان بازی و گوش نمودن به آن ناگهان دنیای بازی در تاریکی خاصی فرو میرود و مسیری با ذرات کوچک نور برایتان ایجاد میشود. شما قدم به این مسیر میگذارید و هنگامیکه میخواهید از این همه زیبایی لذت ببرید ناگهان موسیقیای پخش میشود و نفستان را بند میآورد؛ به جرات میتوانم بگویم موسیقی همه در خلسهاند، شاهکاری تکرار ناشدنی است و از داستانش هم بیشتر مرا تحت تاثیر قرار داد و حس و حال بازی را برایم خاصتر کرد.
سازنده بازی، یعنی The Chinese Room قصد دارد در این بازی نمایی دیگر از آخرالزمان را به ما نشان دهد. آنها میخواهند به ما بگویند شاید آخرالزمان مساوی با نابودی زمین و سایر چیزها نباشد و تنها این آدمیان باشند که از روی زمین محو میشوند. آنها قصد دارند به ما با بازیشان به نحوی درس انسان دوستی بدهند. این استودیو دنیایی ساخته زیبا و آرام، دنیایی که قدم زدن در آن هرگز خستهکننده نمیشود؛ عنوانی ساخته تا ما را اندکی از کشت و کشتارهایی که در بازیهای دیگر راه میاندازیم دورتر کند و به دنیایی عجیب و آرام ببرد. این بازی را تهیه کنید و ساعتها به دنبال کنجکاویتان بروید، این عنوان را تهیه کنید تا شاهد روایتی خاص از یک داستان خاص باشید. این عنوان را تهیه کنید تا درحالیکه قدم زنان به این طرف و آن طرف میروید چشمهایتان دنیایی زیبا و گوشهایتان نواهایی ناب بشنوند. شاید بتوان تنها ایراد این عنوان را سرعت حرکت فوقالعاده آرام دانست اما باقی موارد بازی به قدری زیبا و عالیاند که چشمهایتان را بر روی این مورد میبندید. همه در خلسهاند عنوانی است که در میان دریای بزرگ عناوین شبیه به هم مانند مرواریدی آرام و زیبا میدرخشد و ما نیز شما را به تجربه آن تشویق میکنیم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
هروقت گیم پلی از بازی منتشر شد برامون قرار میدید؟؟؟؟
ممنون :۱۵:
واقعا اگه ز راه رفتن حلزون وار بازی بگذریم نکته منفی دیگری نداره و محشره البته پورتش رو پی سی هم ضعیف بود به طوری که من که خیلی بازیهای AAA رو اجرا کردم اینو به زور ا رزولوشن ۸۰۰ در ۶۰۰ رو لو و فریم ۲۵ اجرا کردم .
در کل از داستانش خوشم اومد به طوری که بعد اتمامش رفتم تو سایتا تا شاید چیزای بیشتری بفهمم و پیشنهاد میکنم هر کی تموم کرده یه سرچ بزنه تو نت.
ولی همه چیز بازی یه طرف موسیقیش یه طرف.
ممنون آقای امامی
اتفاقا همین دیشب تریلر هاش رو میدیدم و گذاشتمش واسه دانلود :۲۴:
به نظرم گنگ بودن راهنماش مال اینه که بازی رازآلود تر بشه :!:
موسیقی تریلرهاش هم معرکه بود!
بازی کنم بیشتر و بهتر نظر میدم :lol: