ندای رباتیک | نقد و بررسی Call of Duty: Infinite Warfare
یک نام هرچقدر که ارزشمند باشد وقتی با تکرار روبهرو میشود ارزش خود را از دست میدهد. حتا اگر اثر پیش رو یک کار با کیفیت و خوب باشد باز هم زیر سایه تکرار بیش از حد قرار گرفته و باعث میشود ارزشهای آن دیده نشوند. طبق روال هر سال میزبان یکی از قسمتهای جدید از مجموعهی «ندای وظیفه» (Call of Duty) هستیم و اینبار استدیو «اینفینیتی وارد» وظیفه ساخت این قسمت را برعهده دارد. با توجه به نام استودیوی سازنده این امیدواری در ما به وجود میآید که در آخرین ندای وظیفه که «ندای وظیفه: جنگاوری بینهایت» (Call of Duty: Infinite Warfare) نام دارد، خوش ساخت بودن بر تکراری بودن بچربد؛ پس با دنیای بازی برای بررسی این قسمت از سری ندای وظیفه همراه باشید.
مدرن؛ مدرن؛ مدرنتر
چند وقتی است که مجموعهی ندای وظیفه دست خوش تغییراتی شده که در این تغییرات تم، جو و اتمسفر بازی به حالتی فوق مدرن وارد شده و ما شاهد آن هستیم که اکثرا فضای بازی در یک فضای آینده نگرانه به همراه تکنولوژیهای پیشرفته رخ میدهد. امکانات، تجهیزات و تکنولوژی موجود در بازهی زمانی بازی باعث شده تا گیمپلی دستخوش تغییراتی شده و این تغییرات از طرفی به هستهی اصلی بازی آسیب وارد کرده و از طرفی باعث تجربهای جدید و متفاوت برای مخاطبین شود. تغییراتی که باعث شده درصد بیشتری از شخصیتها به جای انسانها به ربات و ماشینهای جنگی رباتیک تبدیل شوند و این امر تا حدودی ماهیت قضیه را با فعل و انفعالاتی روبهرو کرده است. آخرین نسخه از مجموعهی ندای وظیفه از این قائده مستثنا نیست و میتواند مورد بررسی قرار بگیرد. اگر به آسیب آن توجه کنیم پیشرفت و استفاده از امکانات زیاد باعث شده تا بازی بیش از حد آسان شده و بعضی مواقع احساس قدرتمند بودن حریف به مخاطب منتقل نشود. از طرفی در برخی مواقع ما از امکاناتی استفاده میکنیم که دشمن در بازی از وجود آنها بیبهره است. البته این اتفاق در بازیهای زیادی میتواند رخ دهد اما اگر بازی از یک بالانس و طراحی مراحل مناسبی برخوردار باشد میتواند بر این موضوع غلبه کرده و تجربهی بازی را لذتبخشتر کند. اما وقتی به جنبه مثبت این تغییرات نگاه کنیم تنوع سلاحها و امکانات باعث شده تا تجربهی بازی با این تجهیزات لذتبخش بوده و البته دست سازنده را باز میکند تا چیدمان مراحل خود را با همین نگرش جلو برده و احساسی متفاوت به مخاطب خود منتقل کنند. که باید گفت استودیو اینفینیتی وارد در این زمینه بسیار عالی عمل کرده و توانسته با تزریق سکانسهای سینمایی به گیمپلی (کاری که در آن مهارت دارد) یک قدم در این مجموعه جلوتر رفته و ندای وظیفهای جدید و فوق مدرن خلق کند. ندای وظیفه: جنگاوری بینهایت توانسته در بخش گیمپلی همان چیزی را ارئه دهد که همه ما انتظارش را میکشیدیم؛ طراحی مراحل حتا با وجود آینده بودن زمان بازی بسیار متنوع و جذاب کار شده است که از مهمترین تنوعهای این بخش وجود نبردهای هوایی است که یادآور نبردهای هوایی عناوینی مثل Halo: Reach است؛ اما اینبار در سطحی گسترده و البته متنوعتر که لذتی مضاعف به مخاطب منتقل میکند. از طرفی ما به عنوان رهبر کشتی فضایی خود اختیار تعیین ماموریت داشته و میتوانیم در کنار ماموریت و خط داستانی اصلی، سَری هم به ماموریتهای فرعی زده و در کهکشان سفر کنیم که همین نکته نیز تا حدودی یادآور مجموعه «اثر جرمی» است.
داستان قهرمانان
وقتی که اینفینیتی وارد مسئول ساخت بازی است پس باید خیالمان از بابت داستان و روایت آن باید آسوده باشد. ندای وظیفه: جنگاوری بینهایت توانسته بعد از مدتها یک بخش تکنفره با داستانی منسجم به همراه شخصیتهای قابل قبول ارائه دهد. اتفاقی که چند سالی میشود در یک اکشن اولشخص شاهد آن نبودیم و نبود چنین قسمت تکنفرهای واقعا احساس میشد. جنگاوری بینهایت شخصیت پردازی خوبی دارد. داستان در ابتدای بازی زیاد خوب نیست اما زمانی که شخصیت اصلی بازی «نیک رِیِس» Nick Reyes بعد از کشته شدن فرمانده کشتی فضایی به واسطه ارشد بودن مسئولیت فرماندهی کشتی را به عهده میگیرد وارد فاز تازهای شده و اوج میگیرد؛ خوشبختانه این سیر صعودی تا آخر ادامه داشته و به بهترین شکل ممکن تمام میشود. در کنار «نیک» شخصیتهای همراهی وجود دارند که تا انتهای بازی همراه وی بوده و به داستان بازی شاخ و برگ داده و مخاطب را به خوبی جذب داستان بازی میکنند. با این که شخصیتهای همراه از پردازش خوبی مانند نیک برخوردار نیستند اما در سطحی ظاهر شدهاند که قابل قبول است. اما در طرف مقابل شخصیت منفی ماجرا«سالن کوچ» (Salen Kotch) است که در حد خوبی ظاهر نشده و حتا حضور «کیت هرینگتون» در نقش وی نتوانسته از کوچ یک آنتاگونیست بهیادماندنی به تصویر کشد و این کمدقتی از طرف استودیویی مانند اینفینیتی وارد واقعا جای تعجب دارد. شخصیت کوچ فقط در یکی دو صحنه حاضر شده و تهدید میکند و در آخر به سادهترین شکل ممکن با ما روبهرو میشود که به ماهیت داستان ضربه وارد کرده و مخاطب را متعجب میکند. ندای وظیفه همانقدر که حس تکرار را منتقل میکند، داستانش نیز شناخته شده و بارها تعریف شده است؛ نیاز به مواد اولیه و سفر به سیارات دیگر و گسترده کردن محدودهی زندگی بشر در سطح کهکشان پایهی اصلی داستان را تشکیل میدهد. ارتقای هوش مصنوعی و پیشرفت تکنولوژی اختیارات بشر را افزایش داده و رباتهای هوشمند به کمک انسانها آمدهاند که در اینجا همین هوش رباتها مشکلی برای بشر شده و داستان بازی را شکل میدهند.
حتا قسمت چندنفره نیز تکراری است!
واقعیت ماجرا را بخواهید وقتی که مدهای مختلف قسمت چند نفره را تجربه کردم خیلی زود به ذهنم خطور کرد که این مدها و این نوع چیدمان را قبلا تجربه کردهام؛ طولی نکشید که به یاد قسمتهای قدیمی مجموعه افتادم که همین فضا و تم را به شکل مشخصی در آنجا تجربه کرده بودم. البته در این زمان نباید انتظار حرکت انقلابی و متفاوت از بازیها داشته باشیم مخصوصا که قسمت چند نفرهی بازیها دیگر به مرز اشباع رسیدهاند. اما حتا با این ارفاق وقتی به بخش چندنفره عناوینی مثل «تایتان فال» و «بتلفیلد» نگاه میکنیم متوجه میشویم که هستند عناوینی که با دقت بر روی بخش چندنفره میتوانند با ترکیبی درست لحظاتی متفاوت و خاص را به مخاطب منتقل کنند. از نکات مثبت و خوب قسمت چندنفره امکان شخصیسازی است که جزییات و اختیارات بسیار زیادی را در خود جای داده که بسیار متنوع است و مخاطب میتواند بازیکن، سلاح و چهرهی خود را به هر شکلی که میخواهد تغییر دهد. البته برای دسترسی به همهی قسمتهای بخش شخصیسازی باید به سطوح بالا برسید و پول داخل بازی را به دست بیاورید.
موسیقی به یادماندنی؛ گرافیک قابل قبول
مجموعهی ندای وظیفه همیشه به داشتن نرخ فریمی بالا مشهور بوده است. اینبار نیز این اتفاق افتاده و بازی با ارائه یک گرافیک تکنیکی در کنار بافتها و افکتهای گرافیکی خوب، توانسته نرخ فریم ۶۰ خود را ثابت نگه دارد و حتا در بخشهای شلوغ که آبجکتهای زیاد و انفجارهای متعددی رخ میدهد بازی افت فریم پیدا نمیکند. گرافیک بازی در حالت کلی قابل قبول است و بعضا برخی بافتهای دور بیکیفیت و لبهدار هستند که قابل چشمپوشی است. به واسطهی لوکیشنهای بازی، محیط از رنگبندی خاصی بهره میبرد که در برخی مواقع تشخیص رباتها و محیط را سخت و مخاطب را دچار اشتباه میکند. میان پردههای بازی از CGهای باکیفیتی برخوردار است که به روایت داستانی بازی کمک بسیار زیادی میکند. اگر آهنگهای قسمتهای قبلی این مجموعه را به خاطر دارید، این قسمت از ندای وظیفه نیز از موسیقی خوبی برخوردار است و حتا امکان آن وجود دارد که برخی از آهنگهای بازی وارد لیست ترکهای محبوب شما شود.
یک اثر هر چقدر که ارزشمند باشد وقتی در چرخهای تکراری گرفتار میشود، ماهیت خود را از دست میدهد. در دنیای بازیهای ویدئویی وقتی اثری در این چهارچوب قرار گرفت به بیرحمانهترین شکل ممکن با آن برخورد میشود. مجموعهی ندای وظیفه نیز دقیقا داخل همین چهارچوب قرار گرفته است و نیازمند آن است تا به استراحتی چند ساله رود؛ استراحتی که بهشدت نیازش احساس میشود.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خب، مهم ترین مشکلش تو بخش تکنفره همون گیم پلی تکراریش بود، ولی عاملی باعث میشه جنگاوری بی نهایت رو جدا از کال او های قبلی بذاریم، همین داستانش هست. داستانش خیلی جذاب نیست اما خب نسبت به نسخه های قبلی واقعا پیشرفت محسوب میشه، به علاوه پایان بندیش.
از بین شخصیتام که تعریف «اتان» رو خیلی شنیده بودم اما چیزی خاصی ازش ندیدم، شخصیت منفی ام که هیچی اصن، بهترهه درباره ش صحبت نکنم، واقعا ناامیدکننده بود. البته تو داستان یه سری لحظات جالب هست که میتونن امیدوارکننده باشن برای گیمر.
کلا تجربه ی بخش آفلاینش برای من رضایت بخش تر از تایتانفال ۲ بود، چون اون علارغم گیم پلی عالیش به هیچ وجه داستان خوبی نداشت.
ممنون جناب محمدپور، امیدوارم call of duty از جنگهای آینده برای نسخه بعدی دست برداره و به اصل خودش برگرده.