یک فیلم دو ساعته بیدیالوگ | نقد و بررسی بازی Virginia
نیمههای شب بود که بر روی آیکون پَرشکل بازی کلیک کردم؛ طی دو ساعت آینده مشغول تماشای بخش مهمی از داستان زندگی «آن تارور» (Anne Tarver) بودم. از ملحق شدنش به FBI و پذیرفتن اولین ماموریتش که مربوط بود به داستان گم شدن یک پسر نوجوان و همینطور آشناییش با همکار تازهاش، «ماریا هالپرین». دو ساعتی که تماما درحال لذت بردن از داستان زیبا و فکر شده سازندگانش بودم که در ترکیب با موسیقی و طراحی هنری بسیار خوبش بسی به دلم نشست. بگذارید از همین ابتدا تکلیف شما را با این اثر روشن کنم؛ با یک فیلم دو ساعته طرف هستید که وظیفه حرکت و راه رفتن شخصیت اصلیش به عهده شماست. همین و بس، دقیقا مشابه آثاری مثل Dear Esther. به همین دلیل اگر مشکلی با این دست بازیهای دارید همین حالا راهتان را کج کنید و بروید سراغ یک بازی دیگر؛ اینجا سخن از داستان و ذوق است. پس اگر این شکل داستانها و بازیها را دوست دارید با دنیای بازی هماره باشید.
حتما با خوندن توضیحات بالا به این فکر افتادهاید که داستان بازی مثل تمامی آثار مشابه با راهی شدن یک مامور پلیس به مکانی حاشیهای و تلاش و اهتمام وی برای سر در آوردن از راز پروندهای مرموز و اهالی عجیبش است که انگار رازی را در دل شهر مخفی کردهاند. ایدهای که بارها استفاده شده و هنوز نیز جذابیت خودش را حفظ کرده و همیشه موضوعی قلقلکدهنده است. این بازی هم دقیقا همینکار را انجام داده و در همین مسیر شروع به حرکت کرده و پایهریزیهایش را نیز به درستی انجام میدهد؛ ولی به کل موضوع بازی چیز دیگری است. هدف سازندهها و اصلا چیستی داستان و فلسفه وجودیش هیچ ربطی به پلیس بازی و داستانی تعلیقوار و پر از فراز و نشیب کاراگاهی نیست؛ این بازی داستان اخلاق است، داستان دوستی است، داستان انسان و تصمیماتش است. بعد از گذشت یک ساعت از بازی از خودم پرسیدم که چرا اینقدر بار کارآگاهی بازی پایین آمده؟ اصلا این بخشهای سورئال در داستان چه کار میکنند و دنبال چه هدفی هستند؟ آیا با اثری فانتزی روبهرو هستم و پرونده گم شدن پسر نوجوان هم پیرامون همین موضوع میچرخد؟ موجودات فضایی؟
بعد از اتمام بازی به جواب تمامی سوالاتتان دست پیدا خواهید کرد؛ داستان ویرجینا سادهتر از چیزی است که فکرش را میکنید ولی به همان اندازه انسانی و پراحساس است. نکتهی قابل توجه بازی نیز همین موضوع است. اینکه سازندهها چطور توانستهاند بین بخش سورئال و کارآگاهی و اصلی داستان ارتباط درستی برقرار کرده و داستانشان را تعریف کنند. نکته جالب دیگری که در خصوص این اثر بسیار جلب توجه میکند این موضوع است که بازی حتا از یک دیالوگ نیز بهرهمند نیست؛ نهایت خواندنیهای بازی نوشتههای منوی بازی و چند صفحه روزنامه و پرونده گم شدن نوجوان است. تصورش را بکنید یک بازی در مورد اخلاق و درونیات آدمها بسازید ولی از یک دیالوگ و یا صحبتی واقعی بهره نبرید. همهچیز تصویری است، همهچیز دیدنی است، نگاهها، اعمال، رنگبندیها خودشان دارای صفحههای دیالوگ و صحبت ناگفته هستند. ناگفتههایی که عیانتر از بسیاری از آشکارهایی که دور و برمان میبینیم.
همانطور که پیشتر نیز اشاره کردم، نقش شما در بازی به عنوان بازیکن تقریبا همان نقش بیینده یک فیلم سینمایی است، تماشای داستانی که خالقانش برایتان پیریزی کردهاند. فقط این بار شما اثر را از چشمان نقش اصلی دنبال میکنید و راه رفتن و تعامل با آیتمهای حاضر در داستان نیز به عهده شما است. شاید یک سریتان خرده بگیرید که این موضوع در تضاد با ذات بازیهای ویدیویی قرار دارد و سینما سر جایش است، چه نیازی است که اثر/آثاری با این کلیت ساخته شود؟ برای این سوال جواب واقعا قاطعی وجود ندارد، صرفا نیاز نداشتن دلیل درستی نیست، چرا که نه؟ من این را از شما میپرسم؛ چرا ساخته نشود؟ چه محدودیتی وجود دارد؟ آیا به غیر از این است که آثار خاص و تازه با فروش و اقبال کمتری روبهرو میشوند و میزان ریسک کم و کمتر میگردد؟ دقیقا مشابه وضعیتی که هنر بازیسازی در بدنه اصلیش به آن مبتلا شده است؛ مخصوصا با توجه به هزینههای سرسامآور ساخت و تبلیغات. حال که افراد عاشقی مثل سازندههای این بازی پیدا شدهاند و دو سال و نیم از وقت با ارزششان را سر یک رویای دلنشین پیادهسازی میکنند چرا ما استقبال نکنیم؟ چرا نخواهیم؟ چرا از این دست تجربههای خاص و کمیاب ذوقزده نشویم و یادمان بیاید که خلاقیت و هنر قابل مهار شدن نیست؟ شاید گاهی اوقات سرعت خروج و تراوشش کمتر از روزهای دیگر باشد، ولی همیشه مثل جریانی آرام و دلنشین آب یک رودخانه درحال جریان یافتن است. این ما هستیم که باید به منبع گوارایش دست پیدا کرده و جرعهای از آن بنوشیم.
بازی با وجود اینکه از صداگذاری بیبهره است، موسیقی بسیار زیبایی دارد که در کنار تصاویر و رنگپردازی بازی شدیدا در انداختن شما در چاه خوشایند دو ساعته خود موفق عمل میکند و حس خوب داستان را بیش از پیش در وجود شما میکارد. گرافیک نیز در عکسها عیان است؛ برای این بازی سبک گرافیکی سلشید کار شده و سازندهها نیز خیلی خوب این سبک را به بازی خود نشاندهاند و با رنگپردازی مناسبی که برایش انتخاب کردهاند در جذابتر شدن هرچه بیشتر بازی موفق بودند.
ویرجینیا یک اثر داستان محور بیدیالوگ زیبا است، خودش را خوب فهمیده و در بهترین شکل شما را همراه خود و اتفاقاتش میکند و یک نفس تا انتهای داستان آن و همکارش شما را مجذوب پشت مانیتورهایتان نگه میدارد؛ از راه رفتن به عنوان «آن» در یک هفتهی پرماجرایش در FBI پشیمان نخواهید شد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
من به بازی های داستانی خیلی علاقه دارم اما به زبان انگلیسی مسلط نیستم
ممنون که این بازی رو معرفی کردید چون هم داستان داره هم مشکلی بابت زبان بازی وجود نداره اگه از این دست بازی بازهم بود لطفا نقد کنید
خیلی ممنون