بند‌هایی از جنس الماس | نقد دو قسمت نخست فصل سوم The Walking Dead

در ۱۳۹۵/۱۰/۰۹ , 14:00:52
Telltale

زمانی که انسان چرخ را اختراع کرد، احتمالا اصلا نمی‌توانست تصور کند که روزی در ادبیات و هنر چه سو‌استفاده‌هایی از مفهوم آن در ضرب‌المثل‌ها و آثار مختلف می‌شود. چرخ و فلک می‌چرخد و ما نیز با آن می‌چرخیم، بدون آن‌که متوجه شویم در گردشی بدون توقف هستیم. به قول یکی از شخصیت‌های بازی، زندگی راه و روش‌های خاص خود را دارد.

از کلمه‌ی چرخ و مفهوم آن سواستفاده‌ی کوتاهی کردم و در این نقد بیشتر قرار است از الماس و ویژگی‌هایش سواستفاده کنم. تل‌تیل به‌مدت طولانی در صنعت محبوب‌مان فعالیت داشته و درخشیده، اما پنج سال پیش بود که با انتشار فصل اول مجموعه بازی‌های سریالی «مردگان متحرک» (The Walking Dead) میخی محکم و الماسین را در دل مخاطب‌ها، در دل صنعت و آثار هنری/رسانه‌ای کوبید. هم‌اکنون پس از وقفه‌ای نه‌چندان کوتاه، فصل سوم این مجموعه روند انتشار خود را با دو قسمت اول آغاز کرده است. از شما می‌خواهیم وقت خود را برای خواندن نقد فصل سوم بازی The Walking Dead و دو قسمت نخست آن با عنوان The Tie That Bends به دنیای بازی اختصاص دهید.

Telltale
آشناترین چهره‌هایی که همیشه به آنها ارادت داریم!

همان همیشگی، فقط غلیظ‌‌تر لطفا

شاید اولین چیزی که بعد از شروع کردن بازی به فکرتان بیاید این باشد که تکلیف تصمیمات گذشته‌ام در بازی چه می‌شود؟ به‌شخصه یکی از دغدغه‌هایم همین موضوع بود که البته تا حدی برطرف شد. حتا اگر اکانت تل‌تیل نداشته باشید و ذخیره‌های پیشین از بازی‌ها را در دسترس ندارید، نگران نباشید که با شروع بازی، مروری می‌کنید بر اتفاقات مهم و شاخص در دو فصل پیشین بازی و می‌توانید انتخاب‌های قدیمی خود را زنده کنید و سپس فصل جدید را شروع کنید؛ اما هنوز هم حس می‌کنم انتخاب‌های من تاثیرات خیلی اساسی در روند کلی و اصلی داستان ندارند و باز هم نمی‌توانم این مساله را با اطمینان بگویم زیرا هنوز بازی کاملا به‌پایان نرسیده و داستان آن هم‌چنان ادامه دارد… . از این دغدغه‌ی ثابت قدم که بگذریم، در فصل جدید و در دو قسمت اول، شخصیت اصلی که کنترل او در دست می‌گیرید دیگر «کلمنتاین» نیست و بلکه «هاوی» (Javi) است که خوشبختانه در لیست خوب‌ها قرار می‌گیرد. شاید کمی عصبانی شوید که چرا خبری از کلمنتاین نیست؟ ولی اگر کمی صبر کنید و پیش بروید، می‌بینید که کلمنتاین نیز در بازی خودنمایی می‌کند و با هاوی هم‌تیمی می‌شود تا شاهد پیچش‌های داستانی بسیار جالب و غافل‌گیر کننده‌ای باشیم و ببینیم که کلمنتاین هم‌اکنون بسیار قوی و مستقل به‌نظر می‌رسد و نمی‌تواند مانند الماس سخت باشد؛ حتا ما نیز که کلمنتاین را در این داستان هدایت و بزرگ کردیم هم نمی‌توانیم مانند الماس مستحکم و ثابت قدم باشیم و گاهی نمی‌توانیم در تصمیم‌گیری لحظه‌ای درنگ نکنیم. اینکه کلمنتاین در این دو قسمت بیشتر نقش مکمل داستانی داشت و روبه‌روی هاوی که الان دیگر افسار وی دست ماست قرار گرفت، در برخی لحظات و تصمیم‌گیری‌ها واقعا چالش برانگیز بود و جالب توجه؛ به‌شخصه باتوجه به علاقه‌ی شخصی‌ام به کلمنتاین، شخصیتی که با وی زندگی کردم و به‌نوعی بزرگش کردم، واقعا برایم سخت بود و در عین حال جذاب که هم‌اکنون وی در شرایطی خاص روبه‌روی «من» است، آیا می‌شود کورکورانه به نفع او اوضاع را پیش برد؟ هاوی و خانواده‌ی دارای پرداخت خوبی هستند که نیاز است بیشتر به گذشته‌ی آن‌ها و روابط‌شان پرداخته شود؛ برای مثال اینکه هاوی در گذشته مشغول انجام چه‌کاری بوده که زیاد در جمع خانواده حضور نداشته نیاز به پاسخ دارد، و اینکه چرا برادر بزرگ‌تر او «دیوید» این‌قدر در برابر او حساسیت به خرج می‌دهد نیز به پرداخت بیشتری نیاز دارد که امیدوارم در قسمت‌های بعدی شاهد این پاسخ‌ها باشیم. نویسندگان بازی نسبت به فصل دوم و حتا فصل اول، واقعا پیشرفت داشته‌اند و این مهم را در همین چالش‌ها، روند روایت داستان، شخصیت‌پردازی و صحنه‌های غافل‌گیر کننده می‌توان مشاهده نمود. در هر دوی قسمت‌ها، دو اتفاق بسیار غافل‌گیر کننده وجود دارد که می‌تواند چشم‌ها و دهان‌تان را در محور عمودی بسط دهد! کارگردانی بازی در جنبه‌های متفاوت و مختلف پیشرفت به‌سزایی داشته و این‌بار می‌توانید بیشتر از پیش در دنیای مردگان متحرک غرق شوید. صحنه‌های اکشن بسیار بهتر و تعاملی‌تر از پیش کار شده‌اند و هیجان بسیار بیشتری تزریق می‌کنند. شخصیت‌پردازی شخصیت‌های جدید نیز واقعا عالی است و با اینکه مدت زمان خیلی بلندی با آن‌ها سر و کار ندارید، اما می‌توانید به‌خوبی با هر کدامشان ارتباط برقرار کنید. موضوعی که در فصل دوم کم‌رنگ شده بود و به‌خوبی فصل پیشین نبود؛ لازم به‌ذکر است که چهره‌ی آشنای «جیزز» از سریال را در قسمت دوم خواهید دید که در نوع خود جذابیت خاص خودش را دارد.

Telltale
کلمنتاین و AJ که بیشتر AJ را در فلش‌بک‌ها می‌بینیم و در زمان حال خبری از او نیست!؟

در آخر قسمت دوم، پیچش‌ داستانی بسیار جالبی اتفاق می‌افتد که متوجه می‌شوید حتا الماس نیز شکستی است و اگر با چکشی بسیار محکم بر آن بکوبید، تکه‌تکه خواهد شد… .

در مورد داستان و گیم‌پلی سر جمع فقط سه دغدغه دارم: تعامل با محیط و تجربه‌ی ماجراجویی و جمع‌آوری آیتم باید بیشتر و مفصل‌تر باشد. هنوز این مشکل وجود دارد که شما گزینه‌ای را به‌عنوان تصمیم برگزیده خود انتخاب می‌کنید و آن چیزی که می‌شنوید و اتفاق می‌افتد، خیلی با آن گزینه‌ی مذکور هماهنگ نیست و باید فکری به‌حال این گزینه‌ها بشود. درست است که کلمنتاین فعلا شخصیتی صرفا مکمل و مهم در داستان بازی است (ممکن است در آینده دوباره شخصیت اصلی شود)، اما در هر قسمت تجربه‌ی فلش‌بکی کوتاه همراه بازی کردن با کلمنتاین کافی نیست و حداقل به‌شخصه فکر می‌کنم که اگر قرار است فقط در فلش‌بک‌ها با کلمنتاین همراه شویم و هدایتش کنیم، مدت زمان این فلش‌بک‌ها باید کمی طولانی‌تر باشد.

با اینکه صرفا با تجربه‌ی دو قسمت نمی‌توان قضاوت کلی کرد، اما واقعا امیدوارم که تا قسمت آخر و قسمت پنجم این فصل، انتظارات من به‌عنوان مخاطبی که با کلمنتاین رابطه‌ی قوی برقرار کرد، برآورده شود و این شخصیت صرفا از داستان حذف نشود یا به‌نحوی کنار گذاشته نشود. اگر به روند هر سه فصل بازی بنگرید، می‌بینید که هر فصل شخصیت اصلی یا قهرمان خاص خودش را داشته و احتمال دارد که داستان به سمتی برود تا در فصل بعدی (اگر فصل بعدی نیز در کار باشد) با شخصیت جدیدی همراه شویم که در دل ماجراهای آشنا و شخصیت‌های آشنا قرار می‌گیرد.

Telltale
هاوی و برادرزاده‌هایش که ارتباطات خاص خودشان را با یک‌دیگر دارند که بسیار باورپذیر کار شده‌اند.

دنیایی مرده، اما زیبا

بالاخره تل‌تیل فصل سوم مردگان متحرک را مجالی برای ارتفا گرافیکی بازی‌هایش دید. جلوه‌های بصری بازی در مقایسه با فصل‌های پیشین و دیگر بازی‌های تل‌تیل، پیشرفت خوبی داشته‌اند. ظرافت بیشتر به‌خرج دادن در طراحی شخصیت‌ها و چهره‌ها، و جزییات بیشتر در محیط اجازه می‌دهند تا بیشتر با زیبایی‌های موجود در دنیایی پساآخرالزمانی ارتباط برقرار کنید. جزییات و ظرافت‌ها در طراحی محیط‌ها و مناظر کمک به‌سزایی به بازی کرده و هویت آن را پررنگ‌تر به نمایش می‌گذارد؛ البته گرافیک بازی هنوز هم جای پیشرفت دارد و می‌تواند بسیار بهتر جلوه‌های کمیکی سه بعدی خود را حفظ کند و در عین حال آن‌ها را زنده و باورپذیر جلوه کند. افت فریم، بریدگی تصویر و متوقف شدن بازی در برخی صحنه‌ها در مقایسه با قبل بسیار کم‌تر شده، ولی هنوز هم می‌تواند آزاردهنده باشد. صداگذاری و هنروری گوینده‌ها بسیار مشهود است و نیازی به توصیف و تمجید ندارد؛ البته هنوز هم همراه با مشکلاتی چون فریز شدن موقتی و افت فریم بازی، افکت‌ها و صدا‌ها گاهی ناهماهنگ شده یا قطع می‌شوند که قابل چشم‌پوشی است، اما اگر چنین ایرادهایی نیز رفع می‌شدند، تجربه‌ی بازی بسیار روان‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌شد.

وجود موسیقی نیز در لحظاتی که به‌آن نیاز است تا با احساسات‌مان بازی کند، کاملا حس می‌شود و در این فصل بیشتر از گذشته وجود موسیقی را حس می‌کنید که به‌خودی خود یک پیشرفت محسوب می‌شود.

Telltale
با تیم جدید آشنا شوید!

در نهایت…

اگر طرف‌دار داستان‌های مردگان متحرک نیستید، طرفدار بازی‌های داستان‌محور و ماجرایی نیستید، از سبک گرافیکی سل‌شید خوش‌تان نمی‌آید، بازی‌های پیشین را تجربه نکرده‌اید یا کلا زامبی‌زده شده‌اید، اگر بخواهید فصل سوم مردگان متحرک تل‌تیل را تجربه کنید، می‌توانید آن را بدون هیچ دغدغه‌ای تجربه کنید و لذت ببرید؛ البته اگر خیلی به اصول ثابت قدم بودن و استحکام الماس‌مانند پایبند نیستید! کارگردانی و سناریونویسی بازی آن‌چنان با ظرافت و خوب کار شده که حتا می‌تواند یک غیر «بازی‌باز» را نیز جذب خود کند تا صرفا داستان بازی را دنبال کند و فقط یک تماشاگر باشد. هر اثر هنری قوی و زیبایی قابلیت این را دارد که هر فردی را به خود جذب کند و دو قسمت اول فصل سوم بازی مردگان متحرک، در همان دسته از آثار هنری قرار می‌گیرد؛ البته سوالات و دغدغه‌های وجود دارند که برای شنیدن یا مشاهده‌ی پاسخ آن‌ها فعلا باید منتظر بمانیم. فعلا تن به ماجرای شخصیت‌هایی می‌دهیم که گذشته و تصمیماتشان، آن‌ها را با بند‌هایی از جنس الماس به یک‌دیگر گره زده و با بندی ناشکستنی‌تر به دنیایی بی‌رحم.


2 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر