در (بی)نهایت، غرق نشویم | نقد و بررسی بازی Marvel vs Capcom Infinite
زمانیکه کلمه «نهایت» را میشنوم، بهشخص یاد غرق شدن میافتم و وقتی کلمه «بینهایت» را میشنوم، باز همان حالت خفگی زیر آب به من دست میدهد که اینبار با آمدن «بی» قبل از نهایت، شاید این خفقان غرق شدگی همیشگی باشد؟ اگر در نهایت غرق شوم، با خود میگویم خوب بالاخره من جایی غرق شدهام که زمینهای کف آن هست و سنگینی من بعد از به تکامل رسیدن غرق شدگیام، مرا به کف خواهد کشاند و از اینکه شاید کسی سراغام را بگیرد خیالم راحت است که میتواند مرا پیدا کند، چه کف و چه روی سطح بعد از رفع سنگینی ناشی از خفگی. حال فرض کنیم اگر در بینهایت غرق شوم، چه میشود؟ بینهایت از ذات حرف به حرفاش پیداست که احتمالا تمامی ندارد و اگر من بخواهم در بینهایت «غرق» شوم، دیگر خیالم از این بابت هم راحت نیست که بعد از رفع سنگینی ناشی از خفگیام، سبک میشوم و روی سطح شناور.
بازی «مارول علیه کپکام بینهایت» (Marvel vs Capcom Infinite)، یک هفتهای میشود که منتشر شده و از همان بدو انتشارش، زیر تلاطم دریایی بیرحم خفه شد، غرق شد، سبک شد و روی سطح دریا شناور اما بازهم دیسک و کاور بیجانش خریداری ندارد که ندارد. در ادامه با نقد و بررسی بازی Marvel vs Capcom Infinite همراه دنیای بازی باشید تا در چند شیرجهی سریع و مختصر، دربارهی چرایی نبود خریدار برای این عنوان صحبت کنیم.
نمادی برای خداحافظی
قبل از اینکه بازی Marvel vs Capcom Infinite منتشر شود و منِ مخاطب، بهعنوان طرفدار این بازی تریلرهای آن را تماشا میکردم و اخبارش را دنبال، با خود میگفتم حال که این نسخه از بازی عنوان Infinite را با خود این ور و آن ور میبرد، امکان دارد کپکام با برنامهای بلند مدت برای پیشتیبانی از بازی وارد عرصه شود و با داستانی پرملات و شخصیتهای متعدد و متنوع حسابی هندوانه زیر بغلمان بگذارد؟ من که بهعنوان طرفدار مجموعه بازیهای فایتینگ یا مبارزهای با این مجموعه بازی نیز از بچگی خاطرات شیرینی دارم، از گیمپلی بازی انتظارات تغییرات بنیادین نداشتم و ندارم؛ فقط دلم تنوع و رنگ و لعاب بیشتری در بازی میخواهد که مرا واقعا وابسته به خود کند. Marvel vs Capcom Infinite، شخصیتهای بیشتر و متنوعتری نسبت به سومین نسخه بازی ندارد، اما بخشی داستانی دارد که شنیدهام تاحدی درگیرکننده است؛ اولین مشکل بازی بخش داستانی آن است.
بازیهای قبلی مجموعه بخش داستانی نداشتند و کسی هم اعتراضی نداشت؛ البته همه میگفتیم اگر یک فلسفهی منطقی پشت درگیری شخصیتهای محبوب این دو دنیا بود بسیار بهتر میشد، اما اینکه بخواهیم بهزور فلسفهای ببافیم و بهزور برایش خریدار پیدا کنیم، بهتر است کلا چنین کاری نکنیم. داستان بازی از آنجا شروع میشود که ۸۸ روز از بههم خوردن دو دنیا (Universe) میگذرد و طبق معمول ابرخبیثهایی (اینبار «آلتران» از دنیای مارول و «سیگما» از دنیای کپکام یا دقیقتر دنیای «مگامن» که در بازی با نام X شناخته میشود) متحد میشوند تا دنیا را تصاحب کنند و بر آن حکومت؛ ولی اینبار چه چیزی دربارهی روند تصاحب دنیا متفاوت است، آنهم در دنیایی که کپکامیها و مارولیها مخلوط شدهاند؟ «سنگهای بینهایت» یا Infinity Stones که البته متخصص امور این سنگها، «ثنوس» (Thanos)، نمیگذارد هر کس و ناکسی بهنادرستی از سنگهای محبوباش استفاده کند.
میتوان گفت کپکام تمرکز اصلی بازی را روی سنگها گذاشته که هم در داستان دلیل برخورد دو دنیای متفاوت با یکدیگر را منطقیتر جلوه میکنند و در گیمپلی نیز بهعنوان المانی جدید به بازی تنوع میبخشند. احتمالا بهانه کپکام برای انتخاب عنوان «بینهایت» نیز همین است که این بینهایتی بهعمد یا بهسهل (بهاحتمال زیاد بهعمد) فراتر از سنگها رفته و مانند یک بیماری مسری درون تمامی جوانب و بخشهای بازی رشد کرده و آن را از پای درآورده است. اینکه آن ۸۸ روز گذشته از دگرگونی دنیاها به کنار که دقیقا از اولین بازی مجموعه که شخصیتها به جان هم افتادند مد نظر است یا خیر، اما ۸۸ روز میشود تقریبا سه ماه با کسری دو روز! آنوقت شخصیتها طوری با یکدیگر صحبت میکنند و با همکاری هم با دشمن مشترکشان مبارزه که انگار نه انگار سه ماه با کسری دو روز است که یکدیگر را میشناسند، با یکدیگر صحبت کردهاند و هر از گاهی هم مبارزه! بعد یک آن وسط این همه غریبگی، تکه کلامهایی بیان میشود و کلماتی رد و بدل که به هیچ وجه با جو غریبه حاکم قابل هضم نیستند؛ البته، ناگفته نماند شخصیتپردازی و دیالوگهای نوشته شده نیز بسیار ضعیف کار شدهاند و صداپیشههای شخصیتها نیز بسیار در این مهم مقصر هستند که در ادامه به آن میپردازیم.
متاسفانه بازی Marvel vs Capcom Infinite بهجای اینکه از قدرت بینهایت سنگها استفاده کند، در بینهایت غرق شده و خفه. علاوه بر داستان بازی و پایان آن (پایان بخش داستانی کاملا گویای قضایای غرقشدگی خواهد بود)، در کل به سه بخش یا فصل تقسیم میشود که طبق رسم مقبول در بخش داستانی بازیهای مبارزهای، تعدادی مبارزه شکل میگیرد و میان مبارزات نیز داستان از طریق صحنههای سینمایی دنبال میشود. اکثر مبارزات در حالت داستانی فرصت استفاده از یک سنگ بینهایت خاص را به کاربر میدهند و این مبارزات گاهی فقط با سربازها و رباتهای معمولی شکل میگیرند و گاهی نیز با شخصیتهای اصلی بازی. اکثر مبارزات بخش داستانی بازی با دو شخصیت رخ میدهند و دیگر مبارزات در دیگر حالتهای بازی صرفا با دو شخصیت انتخابی صورت میگیرند و انتخاب یک سنگ بینهایت به میل خود کاربر. هر سنگ دو نوع کاربرد دارد که اول، Infinity Surge (استفاده حین ضربه زدن معمولی) و دوم نیز Infinity Storm است (حالت نهایی الماس که با پر شدن نوار مخصوص آن قابل استفاده است). هر شش سنگ بینهایت در بازی در دسترس هستند که عبارتند از:
- سنگ واقعیت (Reality Stone): این سنگ حجمی از انرژی قرمز رنگ را به طرف حریف پرتاب میکند که او را میتواند دیوار میدان بکوبد.
- سنگ قدرت (Power Stone): ضربهای قوی با رنگ بنفش به حریف وارد میکند و او را به عقب میراند.
- سنگ فضا (Space Stone): با افکتی آبی رنگ حریفی که از شما فاصله گرفته را به شما نزدیک میکند.
- سنگ زمان (Time Stone): با استفاده از این ستگ، شما با نوری سبز رنگ سریع به هر سمتی که بخواهید حرکت میکنید و حتی میتوانید از حریف نیز رد شده و به سمت مخالف وی بروید.
- سنگ ذهن (Mind Stone): حریف را در هالهای زرد رنگ برای مدتی کوتاه زندانی میکند و او را به زمین میکوبد.
- سنگ روح (Soul Stone): از طریق حجم انرژی نارنجی رنگ و طنابمانندی به حریف در فاصله دور ضربه میزند و از جان وی میکاهد و به جان خود اضافه میکند.
از هر الماس بهصورت جداگانه میتوانید حین حمله معمولی استفاده کنید و بعد از کتک خوردن بسیار یا بدشانسی و از دست دادن یار خود، نوار قدرت سنگ انتخابی شما پر شده که میتوانید آن را فعال کنید و از قابلیت خاص آن استفاده. برای مثال، سنگ مورد علاقه من، سنگ روح است که در حالت Storm نیز بسیار کاربردی است و اگر حتی یارتان نیز از پا درآمده باشد، او را برمیگرداند و هر دوی شما بهصورت همزمان به حریفتان حمله میکنید. یکی از معدود موارد مثبت و خلاقانه بازی این است که در بخش داستانی و برای بخشیدن تنوع به روند پیشروی، دو تا سه مبارزه جایگذاری شده که چندین روبات و سرباز دشمن روبروی شما قرار میگیرند (بهصورت همزمان فقط دو سرباز و بعد از نابودی یکی، دیگری اضافه میشود) که قرار است به ساختمان یا فردی که در حال انجام کاری حساس است صدمه بزنند و شما میبایست با استراتژی درست و در زمان مناسب آنها را از پا درآورید تا به هدف خود نرسند و دردسر ایجاد نکنند.
هسته گیمپلی بازی همان چیزی است که پیش از این بود، یک بازی مبارزهای که هم به مزاق حرفهای خوش میآید و هم تازهکاران و هم کژوال گیمرها. برای چهار ضربه و حمله اصلی (حمله مشت سبک و سنگین، حمله لگد سبک و سنگین) حرکات و کمبوهای متفاوتی درنظر گرفته شده که تقریبا با تغییر جهتهای مختلف و فشردن دکمهای مربوط هر کدام، حرکات ویژه و قدرتهای خاص هر شخصیت را نیز میتوانید ببینید. و البته، مگر میشود از مارول علیه کپکام صحبت کرد و از کمبوها و ضربات هوایی صحبتی نکرد. یکی از لذتبخش ترین کارها در تمامی نسخههای مجموعه ضربه زدن متداوم به حریف، پرتاب وی به هوا و ادامهی ضربات در هوا بوده و است؛ بهشخص مطمئن هستم نصف خریداران Infinite نیز بهخاطر کمبوهای هوایی آن را تهیه کردند! با تمامی این اوصاف، کمبود شخصیتهای جدید کاملا واضح است و به شخصیتهای کپکام در این بازی فقط Frank West و Jeddah؛ و به شخصیتهای مارول نیز فقط Rocket Raccoon، Gamora و Captain Marvel اضافه شده است که یعنی در کل ۵ شخصیت جدید در لیست اولیه شخصیتهای قابل بازی یک عنوان مبارزهای! شش شخصیت دیگر که عبارتند از Black Panther، Black Widow، Monster Hunter، Venom، Winter Soldier و Sigma قرار بود جزو لیست اولیه شخصیتها در بازی باشند که برای کِش رفتن پول بیشتر از دوستداران این شخصیتهایی که برای خرید یک بازی مبارزهای با فقط ۵ شخصیت جدید ۶۰ دلار دادهاند، از لیست حذف شدهاند؛ فاجعه از این بزرگتر!؟
متاسفانه باوجود کمبود تنوع در شخصیتها، میبایست کمبود یا بهتر است بگوییم نبود تنوع در حالتها و بخشهای بازی را نیز تحمل کنید. بهغیر از بخش داستانی بازی، در منوی بازی عنوان Battle دیده میشود که با انتخاب کردن آن، شما چهار حالت برای بازری کردن میبینید: حالت آنلاین، حالت آرکید، حالت رقابتی علیه یک بازیکن و حالت رقابتی علیه CPU. برای تجربه حالت آنلاین بازی اصلا خودتان را ناراحت نکنید، زیرا سرورهای وضعیت بدتری از سرورهای بازی «تکن ۷» دارند؛ حالت آرکید نیز همانطور که از نام آن برمیآید، شامل هفت نبرد میشود که با انتخاب شخصیتهای خود یک به یک جلو میروید تا به غول آخر یعنی «آلتران-سیگما» برسید، اما مشکل اینجاست که بعد از شکست آلتران-سیگما، شما حتی دو عدد تصویر کمیکی هم مشاهده نمیکنید و به منوی اصلی برمیگردید! نه انیمیشن پایانی و نه پاداش تماشایی دیگری که این مهم خود به خود تنها انگیزه و جذابیت تجربه این حالت را از شما میگیرد. حالتهای رقابتی نیز تکلیفشان مشخص است و نیازی به تشریح ندارند.
طراحی شخصیت = فاز آلفا / صداگذاری و صداپیشگی = فاز نامعلوم!
و اما میرسیم که دو بخش دیگر از بازی که یکی در کل نقطهی ضعف محسوب میشود و دیگری نیمهای از آن نقطهی ضعف محسوب میشود که کمی راه دارد آن را کاملا یک نقطه ضعف ندانست. گرافیک و جلوههای بصری بازی در یک کلا افتضاح هستند و بس! باز هم هزار رحمت به اولین «اینجاستیس» که با رنگ و رویی مرده، حداقل طراحی شخصیتهایش را از فاز آلفا به محصول نهایی منتقل نکرده بود و روی نمایش و ارائه جزییات دیداری حسابی تمرکز داشت. دربارهی گرافیک بازی بیشتر صحبت نمیکنم و خودتان در تصاویر زیر میتوانید ببینید کپکام چه گلی کاشته است.
صداگذاری و صداپیشگی بازی Marvel vs Capcom Infinite خیلی جای تعریف باقی نمیگذارد و تنها نقطه مثبت این بخش بازی، هنرنمایی Eric Loomis در نقش «مرد آهنی» است که او در انیمیشن سریالی The Avengers: Earth’s Mightiest Heroes نیز در نقش «تونی استارک» صداپیشگی کرده و به بهترین نحو صدا و لحن بیان «رابرت دونی» را ادا میکند. بقیه صداپیشهها، بهغیر از مواردی محدود در برخی دیالوگها، اصلا به خودشان زحمت نمیدهند در نقشآفرینی یک شخصیت لحن خود را تغییر بدهند یا اگر هم عزم کنند در این راستا قدمی بردارند، در حدی ناامیدکننده است که ترجیح میدهید همان روال عادی را پیش ببرند. البته، این مهم فقط تقصیر صداپیشهها نیز نیست و نویسندهها نیز در این قضیه دخیل هستند چون شخصیتپردازی و نگارش دیالوگها برعهدهی آنها بوده است.
خوشبختانه مانند گیمپلی بازی، قطعههای موسیقی بازی بهخوبی کار شدهاند و در کنار مبارزهها با گیمپلی سرگرمکننده و شخصیتهای بیروح، نیمچه روح و هویتی به اثر تزریق میکنند تا بتوان به تجربهی بازی نشست.
اینبار سنگهای بینهایت را خوب پنهان کنید که احتمالا دیگر برنمیگردیم…
و این شد پایانی تلخ برای مجموعه بازی مبارزهای محبوب. بازی Marvel vs Capcom Infinite صرفا یک عنوان سرِهَم بندی شده است برای شکار اسکناس و خداحافظی با سرنوشت این دو دنیا در مقابل یکدیگر که در شکار اسکناس نیز ناکام مانده است. کپکام با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند، مسایل حقوقی لایسنس شخصیتهای مارول پس از اینکه «دیزنی» مارول را خرید دچار پیچیدگیهایی شدند که همین مهم ادامه کار را برای کپکام سخت کرد؛ اما ساخت این بازی از سال ۲۰۱۳ میلادی آغاز شد و آن مسایل نیز همین پارسال حل و فصل شدند. با تمامی این اوصاف، بهانهای برای توجیح شکست این بازی وجود ندارد، همچون که بهانهای برای توجیح افت سرعت فریم حین پایان مبارزه وجود ندارد (این افت سرعت نمره فریمی که پایان مبارزهها در بازی مشاهده میکنید مثلا اسلوموشن است!)؛ و همانطور که بهانهای نیز برای توجیح عملکرد CPU در بالاترین درجه سختی در ویدیوی زیرین وجود ندارد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خیلی شبیه بازی های موبایلی این روزها دراومده از لحاظ طراحی گرافیک بصری و هنری…گیم پلی سرگرم کننده ست تا وقتی که هر دفعه یک کارکتر جدید رو تست میکنی اما کم کم میزنه تو خط خسته کنندگی زیاد آزادی عمل نداره مثل Injustice 2
ممنون از نقد و بررسی . یعنی کی ممکنه به همچین آشغالی ۶۰ دلار بده ! :۲۱:
اصلا هم اشغال نیست. مرول علیه کپکام یکی از بهترین و پرسابقه ترین عناوین مبارزه ای تاریخه. این نسخه صرفا در حد و اندازه نام و کیفیت این سری ظاهر نشده, دلیل نمیشه که اشغال باشه. دلیل نمیشه…
اگه اینطوریه بنده هم که از سری مورتال کومبت خوشم نمیاد باید بگم اشغالی بیش نیست
اینقدر تو این چند سال بازی های مبازه ای پیشرفت کرده که دیگه ساختن یه بازی تو این سبک به این اسونی نیست که چند تا شخصیت درست کنی که مشت و لگد میزنن و چند تا محیط ساده درست کنی و شخصیت ها رو بندازی توش ( حتی دیدیم که street fighter بزرگ هم در نسخه جدید موفق نبود ) .
نمیشه گفت که این بازی فاجعه است اما قطعا خوب هم نیست و به شدت بعد یه مدت خسته کننده میشه .
تارخ جان خسته نباشی . نقد منصفانه و خوبی بود .
راستی اخر کسی میخواد نقد اپیزود اول before the storm رو بنویسه یا بیخود منتظر نباشم ؟
ممنون مبینجان.
دقیقا
الان این بازی و تکن رو اگر بخوای بهعنوان همسبک بودنشون با اینجاستیس ۲ مقایسه کنی کم میارن واقعا… هر چند هم که هر سه از نظر گیمپلی متفاوتن…
نقد لایف ایز استرنج رو هم دیروز شروع کردم (شرمنده خیلی کندم و سر وقت نیست کارام) و ایشالا امشب تمومش میکنم تا توی دو روز آینده منتشر بشه.
تکن هفت رو من چند صباحی تجربش کردم، از نسخه ششم خیلی بهتره شاید نتونه در حد و اندازههای قسمت سوم و پنجم ظاهر بشه، ولی بازم دلیل نمیشه که مبارزهای ضعیفی باشه. قیاسش با بیعدالتی دو هم ناعادلانهاست. هردو آثار مبارزهای قابل توجهین که تفاوتشون در سبک مبارزه و تمشونه.
این نسخه رو نرفتم و اخبارش رو هم انچنان دنبال نکردم. نسخه سوم رو چندسال قبل ساعتها درگیرش بودم و بسی نیز ازش لذت بردم. چه از مبارزههای سریع و سهتاییش و چه سبک گرافیکی کمیکی و سلشیدی چشمنواز و کومبوهای هوایی معرکهاش.
اولین موضوعی که در در بیکران (یا طبق متن تارخ عزیز «بی»نهایت») مقداری در ذوقم زد، عدم استفاده از سبک گرافیکی سلشید دوستداشتنی سابق این سریه. تبلیغات کم و هیاهو و سر وصدای واقعا پایینی که قبل از عرضه بازی شاهدش بودیم اصلا و ابدا درخورد یکی از بهترین و هیجانیترین مبارزهایهای تاریخ نیست. گیمپلی بازی همیشه از بهترینا بود و طبق نقد نیز با حضور سنگهای بینهایت بهتر هم شده. داستان هم بهانهای الکی و وقتسوز است و کلا سراغی ازش نباید گرفت. با گرافیک هم بهغیر از تغییر سبکی مشکل بخصوصی ندارم. بهطور آشکار مشکل اساسی بازی عدم خلاقیت و نوآوری تازه و مجنونوار ژاپنیست. مبارزههای سریع و تریلرهای سینماتیک نسخه سوم در کنار رنگبندی تندش هنوز توجهات را جلب میکند.
یک حیف برای یکی از بزرگترین مبارزههای تاریخ که به این فروش بد دچار شده و یک حیف دیگر برای کپکام که بعد از چهارسال صرف وقت و تولید اسری بهنسبت قابل قبول، نتوانست آن ذوق و قریهه همیشگی رو در اثرش جای بده.
با تکتک حرفهات موافقم علی جان
واقعا حیف…
یا خدا
تارخ جان میکشمت
هنوز بازیش نکردم ولی از نظر من نمرش باید ۱۰ میشد
والا منم دوست داشتم ده بشه ولی راه نداشت :۱۴: