دنیاهای رنگارنگ | نقد و بررسی بازی A Hat In Time
پلتفرمرهای سهبعدی روزگار خوبی را پشت سر نمیگذارند. پدران این سبک و سازندگان یکی از موفقترین بازیهای این ژانر، Banjo-Kazooie، هم نتوانستند با پروژه کیکاستارتری اخیر خودشان که Yoka Laylee نام داشت به سطح کیفی پیشین خود برسند و ناامیدی بزرگی را برای علاقهمندان این سبک دوستداشتنی و دلنشین رقم زدند. خوشبختانه «اینسامنیک گیمز» در سال ۲۰۱۶ میلادی بعد از نسخههای متعدد و بیکیفیت سری Ratchet And Clank در نسل هفت، توانست با اولین نسخه نسل هشتی سری هم این سبک و هم مجموعه زیبایش را دوباره مطرح کند و نشان بدهد که هنوز دوره این قبیل آثار به اتمام نرسیده است. «سوپر ماریو» نینتندو هم مثل همیشه پایدار است و بهمثابه غولآخر کیفی این ژانر، در اوج به حرکت خود ادامه میدهد. دوگانه Gravity Rush هم موجود است که البته بیشتر اکشن ماجراجویی است با رگههایی از پلتفرمر. Spyro اژدهای دوستداشتنی هم در این سالها اسیر Skylanders اکتیویژن شده و خبری از بازیهایی مشابه سهگانه بسیار عالی نسل ششمشان نیست. در این وضعیت نهچندان خوشایند، اثری که قرار است نقد و بررسی آن را مورد مطالعه قرار بدهید، الماسی است در بازار کساد و خزانزده این ژانر و پادشاهی است که با صلابت و شکوه در اوج کیفیت و قدرت بر تخت فرمانرواییاش نشسته و درک کامل و درستی از کشور (ویژگیهای متعدد این سبک) و مردمان زیردستاش (خواستهها و تمایلات طرفداران) دارد. این بازی در عین جمع و جور بودن غنی است و تمامی اجزایش در بهترین کیفیت ممکن در مکان درست خودشان قرار دارند و آمادهاند تا بازیکنان را در سرگرمی خالص خود غرق بکنند. پس با نقد و بررسی بازی A Hat In Time همراه با دنیای بازی باشید.
بازیهای این ژانر همیشه مبتنی بر گیمپلی غنی و طراحی مراحل با کیفیت بودهاند و داستان در آنها به غیر از فراهم کردن علتی برای بالا و پایین پریدنها و سکوبازیهای بیانتها قهرمانانش، از اهمیت چندانی برخوردار نبوده و صرفا برای خالی نبودن عریضه چیزی به نام قصه هم در این بازیها به چشم میخورد. این مهم، در خصوص بازی A Hat In Time نیز صادق است. داستان بازی ساده است و صرفا بهانهای است برای خارج کردن دخترک کلاه به سر بازی از سفینه فضاییاش، گشت و گذار در سیارههای مختلف و پیگیری داستانکهای متعددشان. سادهبودن داستان ابدا به این معنی نیست که با قصهای ضعیف روبرو هستیم، اتفاقا طنز جاری در بازی و اتفاقات مختلفی که در روند اثر به وقوع میپیوندد در حفظ ریتم و جذابیت کار بسیار مثمر ثمر واقع شده و در افزایش جذابیت و زیبایی نهایی کار، نقش مهمی را ایفا میکند.
موسیقی و صداگذاری نیز تماما در انجام وظایف خویش موفق هستند و با کیفیت خوب خود در افزایش تاثیرگذاری و احساس جاری در اثر در بازیکن بسیار موفق عمل میکنند. موسیقیهایی که برای بازی نواختهشده تماما با حالوهوا و اتمسفر شاد و رنگارنگ آن عجین شده و در همان اولین دقایق بازیکن را همانند سیاهچالهای در خود میبلعد و اجازه رهایی و تنفس را به وی نمیدهد.
گیمپلی A Hat In Time بهعنوان مهمترین و اصلیترین ستون نگهدارنده کار، فوقالعادهاست و تمامی اصول استاندارد طراحی این قبیل آثار را رعایت کرده. طراحی مراحل مختلف بازی عالی کار شدهاند، حرکات مختلف شخصیت اصلی اعم از دویدن و پریدن در نرمترین و روانترین حالت خودش قرار دارد و همان ابتدای کار بازیکن هوشمند را متوجه کیفیت بسیار بالای خودش میکند. دخترک کلاه بهسر ما به واسطهی همان کلاه مذکور، از قدرتهای مختلفی بهره میبرد. در بازی شما میتوانید با جمعکردن آیتمهایی خاص کلاههای جدیدی را برای وی بهوجود بیاورید و یا اصلا با تلاشی بیشتر خود کلاهها را در محیطهای بازی بیابید. هرکلاه، از طراحی و قدرت متفاوتی بهره میبرد و در شرایط مشخصی از بازی بهدرد میخورد. کلاه استاندارد بازی، مثل رادار عمل میکند و مکانی را که در هر مرحله باید به آنجا بروید را نشانتان میدهد، کلاهی دیگر سرعت دویدنتان را بیشتر میکند، دیگری توپهای انفجاری را در اختیارتان قرار میدهد که میتوانید از آنها برای شکستن جعبهها و دستیافتن به راههای مخفی و جدید و یا حتی مبارزه با دشمنان استفاده بکنید و بقیه کلاههای بازی هم به همین شکل، قابلیتهای بهدرد بخور دیگری را برایتان فعال میکنند.
گرافیک و طراحی هنری هم با سبک کارتونی، رنگزنی شاد و گرماش بسیار به کار نشسته و تماشای جلوههای بصری را به یکی از لذت بخشترین بخشهای بازی بدل ساخته است. هر کدام از دنیاهای بازی از طراحی و رنگزنی متفاوتی بهره میبرد که همین امر در حفظ تنوع و جذابیت کار نقش موثری ایفا میکند و بازیکن را برای کشف دنیاهای تازه و مکانهای رنگارنگ دیگری مشتاقانه به دنبال خود میکشاند. موفقیت بسیار چشمگیر سازندهها نیز در همین امر نهفته است. استودیو مستقل Gears for Breakfast توانستهاند پلتفرمری خلق بکنند که تمامی اجزایش در هماهنگی و بده بستان کامل قرار دارند و بهطور مستمر در حال کامل کردن یکدیگرند. امری که رسیدن به آن اصلا راحت نیست و نسخههای متوسط و ضعیف نسل هفتی «رچت و کلنک» و «یوکا لایلی» مصداقی برای آن است. به ماریو نگاه نکنید، میاموتو نابغهای است که دومی ندارد و یک تنه برای خلق محصولی بهغایت عالی و ماندگار کافیست. همین دلایل، A Hat In Time را بدل به اثری قابل توجه و چشمگیر میکند و مشتاق برای رونمایی از پروژه بعدی این تیم خوشذوق و هنرمند.
اگر از علاقهمندان این سبک بازیها هستید و دلتان برای ساعاتی سراسر تفریح و آرامش، به دور از هیاهو و هیجان کاذب تنگشده، A Hat In Time را از دست ندهید. محصولی زیبا که پیکره یکدست و تمیزی دارد و نویددهنده ساعات متمادی سرگرمی خالص و دلنشین است. مدت زمان نهچندان طولانی هر مرحله، سبک و آرامش نهفته در بازی آن را بدل به اثری همیشگی میکند که میتواند برای خالیکردن استرس و دستیابی به آرامش از دسترفته، گزینهای بسیار ایدهآل باشد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
ممنون بابت نقد. شخصا آخرین پلتفرمری که بازی کردم و واقعا ازش لذت بردم Klonoa 2: Lunatea’s Veil بود. ریمن هم اصلا به پاش نمی رسه! D:
همیشه نقد هاتون رو دنبال میکنم. لطفا ادامه بدید :۱۵:
بسی لطف داری :۱۵: دو قسمت اول و این دو قسمت اخر واقعا پلتفرمرهای غنی و زیبایین که از ذره ذرشون هنر سرازیر میشه :۱۵:
کلونا ۲ اگه اشتباه نکنم سال ۲۰۰۱ یا ۲۰۰۲ عرضهشد. نمرات قابل توجهی رو هم کسب کرده، ولی متاسفانه برخورد وقایع من رو به این اثر پیوند نزده و از تجربهاش محروم بودهام. ممنون بابت ذکر نامش و فراهم کردن مراتب آشنایی
ریمنا هم خوبن دیگه