نفرین بیانگیزگی | نقد و بررسی بازی Castlevania Requiem
با پخش فصل دوم سریال موفق کسلوانیا از شبکهی نتفلکیس که بسیاری آن را بهترین اقتباسِ تلویزیونی از بازیهای رایانهای میدانند؛ کونامی تصمیم گرفت کولکسیونی از دو بازی «کسلوانیا: روندوی* خون/ Castlevania: Rondo of Blood» و «کسلوانیا: سمفونی شب/ Castlevania: Symphony of the Night» را به صورت انحصاری روی کنسول پلیاستیشن ۴ منتشر کند.
معمولاً نوشتن نقد برای کلکسیونهایی که شامل بازیهای کلاسیک میشوند، کار آسانی نیست. چراکه تنوع مخاطبین منجر به اختلاف فاحش تجربیات میشود؛ خصوصاً وقتی که کولکسیون مد نظر توسط کمپانیِ بحث برانگیزی مثل کونامی تولید شده باشد. از این رو، من تمام سعیام را بهکار میبرم تا حرفی از قلم نیافتد و منصفانه Castlevania Requiem را به بهترین نحو ممکن تشریح کنم. در ادامه با نقد و بررسی بازی Castlevania Requiem همراه دنیای بازی شوید.
*روندو به سبکی از آوازخوانی گفته میشود که در فرانسهی قرون وسطی تحت نظر کلیسا اجرا میشد.
سمفونی جاودانهی شاهزادهی تراژیک
از همان ابتدای دوران کودکیام که با بازیهای رایانهای آشنا شدم، علاقهی عجیب و غریبی به بازیهای دو بعدی و بهقولی سایداسکرولینگ (Side-Scrolling) داشتم. پلیاستیشن ۱ (که به اسم سونی شناخته میشد دریغ از اینکه نام شرکت سازننده بود!) اولین کنسول بازی بود که پدر و مادرم برایم تهیه کردند و برخلاف آنچه که انتظار داشتم، عموم بازیهای پلیاستیشن ۱ سهبعدی بودند.
در همین حین به «کسلوانیا: سمفونی شب» برخورد کردم. ظاهر سمفونی شب در میان حجم عظیم بازیهای سهبعدی، به شکل هیجانانگیزی آشنا و دوستداشتنی بود؛ بهجای دوربینهای کج و معوج و اعصاب خُردکنی که لذت بازی را از بین میبردند، باید شخصیت اصلی را مثل همیشه از چپ به راست حرکت میدادم.
در ابتدا، جو تاریک و گاتیک سمفونی شب باعث شد سریع از بازی خارج شوم. وقتی دوباره در کنار پدرم بازی را شروع کردم و فهمیدم آلوکارد (شخصیت اصلی بازی) قویتر از هر قهرمانی است که میشناسم، ترسم ریخت – آلوکارد با یک ضربهی شمشیر قادر بود هر اهریمن و هیولای غول پیکری را ناکار کند.
اما ناگهان اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد که در هیچ بازی دیگری ندیده بودم؛ اسکلت پرندهی ترسناکی -که بعداً فهمیدم همان مرگ است!- تمام قدرتها و اسلحههای آلوکارد را از او گرفت و حالا شکست دادن یک اسکلت پیزوری هم دشوار شده بود. سورپرایز بعدی زمانی بود که فهمیدم برخلاف تمام بازیهایی که میشناختم، فقط نباید به سمت جلو حرکت کنم؛ درهایی وجود دارند که به دلایل مختلف قفل شدهاند و فقط در صورتی گشوده میشوند که جادوی بهخصوصی در دست داشته باشم. زمان زیادی نگذشت که متوجه شدم، سمفونی شب درواقع یک مرحلهی بزرگ است. سراسرِ بازی در قلعهی دراکولا میگذرد و فقط باید با پیدا کردن آیتمهای مختلف و شکست دادن باسها راهتان را به سمت تابوت دراکولا باز کنید که صرفاً در صورتی میسر است که قوی و قویتر شوید تا بالاخره مانند ابتدای بازی با یک حرکت دشمنانتان را از صحنهی روزگار محو کنید. اینجا بود که نبوغ سمفونی شب را درک کردم و یک دل نه صد دل عاشقاش شدم.
هنوز که هنوز است راز و رمزهای بازی را فراموش نکردهام که بچهها در مدرسه برای یکدیگر تعریف میکردند و عدم وجود اینترنت باعث شده بود که فرق بین افسانه و واقعیت در این گفتهها محو شود. دوست دارم تصور کنم که در دنیای کسلوانیا هم مردم برای هم راز و رمزهای قصر دراکولا را تعریف میکنند، همانطور که ما در حیاط مدرسه دربارهی سمفونی شب صحبت میکردیم.
سمفونی شب نهتنها بنیانگذار سبک جدیدی از بازیهای رایانهای تحت عنوان «مترویدونیا/Metroidvania» بود، بلکه فرانچایز کسلوانیا را برای همیشه متحول کرد. گرچه اولین تجربهی من از این فرانچایز بود اما کسلوانیا مجموعهی مفصل و کمنظیری است که از اواسط دههی هشتاد میلادی آغاز شد و تقریباً با فرمولی جواب پس داده تا سال ۱۹۹۷ (انتشار سمفونی شب) ادامه یافت.
در اکثر بازیهای کسلوانیا شما کنترل یکی از اعضای خاندان بلمانت را برعهده میگیرید و باید با فرمانروای تاریکی، کنت دراکولا مبارزه کنید. هر دورهای که مردم ایمانشان نسبت به خدا و مسیح سست میشود، دراکولا بار دیگر جان میگیرد و مسئولیت از بین بردنش به بلمانت جدیدی واگذار میشود.
در ابتدای سمفونی شب، ما کنترل «ریکتر بلمانت» را بهدست داریم که وارد قصر دراکولا میشود و او را نیست و نابود میکند. ولی خب، طبق معمول دراکولا زنده میشود؛ اما این بار هیچ خبری از شکارچیان خونآشام و بلمانتها نیست. پسر ناخلف دراکولا که نامش را آلوکارد (عکسِ دراکولا) نهاده تصمیم میگیرد تنهایی به قلعهی پدر اهریمنیاش نفوذ کند و به استبدادِ خدای پلیدیها پایان دهد.
در سمفونی شب، همهی عناصر به زیباترین شکل ممکن کنار یکدیگر قرار میگیرند؛ ایدههای جدید و ماندگار، اتمسفر غریب و بهیادماندنی، دیزاینهای چشمنواز، داستان سرایی حماسی و غیره. حقیقتاً هرچه از سمفونی شب بگویم کم گفتهام. دوست ندارم به هیچ وجه غلو کنم اما باور کنید وقتی میگویم که این عنوان جزو معدود بازیهای تقریباً بینقص است درست گفتهام.
اگر قرار بود فقط پنج بازی برتر زندگیام را نام ببرم، سمفونی شب را قطعاً در کنار بازیهایی مثل متال گیر سالید ۳، خدای جنگ ۲، پرسونا ۵ و فاینال فانتزی ۷ انتخاب میکردم. تنها موردی که در سمفونی شب آزارم میدهد، زمانیست که خونتان به پایان میرسد و گیم آور میشوید. متأسفانه مانند بسیاری از بازیها (پرسونا ۴ یا شین مگامی تنسی ۳) بعد از هر بار مرگ باید دوباره به صفحهی اول بازی برگردید. این موضوع در نگاه اول ممکن است بیاهمیت بهنظر برسد اما در طولانی مدت و خصوصا در لحظات حساس بازی بسیار خستهکننده میشود – در کمال تعجب در کلکسیون Castlevania Requiem این مشکل حل نشده و همچنان مایهی عذاب و سردرد بازیکنان است.
با تمام این اوصاف، باید اضافه کنم که سمفونی شب جزو آن دسته بازیهای انگشتشماری است که با گذر زمان از جذابیتش کاسته نمیشود و همچنان میتوان از آن لذت برد. بهنظرم هرکسی که کوچکترین علاقهای به ویدئوگیم و جهانهای خیالی و فانتزی دارد باید یک بار هم که شده سمفونی شب را تجربه کند.
سمفونی شب بارها برای کنسولهای مختلف (پلیاستیشن ۳، اکس باکس ۳۶۰ و پیاسپی) پورت شده. هرکسی نسخهی مورد علاقهی خودش را دارد و اگر حقیقتاش را بخواهید، Castlevania Requiem لزوماً شامل بهترین ورژن بازی نیست. (جلوتر بیشتر دربارهاش صحبت میکنیم)
شکارچی گمگشتهی خونآشام
کونامی در سال ۱۹۹۳ «کسلوانیا: روندوی خون» را منتشر کرد که با استقبال فوقالعاده مثبتی از طرف جامعهی گیمرها و منتقدین همراه بود. در تمام مجلات ویدئو گیم (مثل Nintendo Power) از روندوی خون بهعنوان بهترین بازی کسلوانیا یاد میکردند اما نکتهی غمانگیز و آیرونیک اینجا بود که تا سال ۲۰۱۰ به غرب نیامد و در انحصار کنسول PC Engine ژاپن باقی ماند.
خوشبختانه (!) یک نسخهی تغییر یافته و بازسازی شده از روندوی خون روی کنسول سوپرنینتندو تحت عنوان «کسلوانیا: دراکولا اکس/Castlevania: Dracula X» منتشر شد* که بعداً در مجموعه بازیهای پیاسپی هم قرار گرفت. (روشی که اولین بار موفق شدم آن را بازی کنم.)
اگر مانند من به بخش ویرچوال کنسول Wii دسترسی نداشتید، به احتمال خیلی زیاد روندوی خون را حداقل در شکل و شمایل اصلیاش بازی نکردهاید. کلکسیون Castlevania Requiem این موقعیت را در اختیارم قرار داد تا بالاخره بعد از این همه سال، کسلوانیای نایاب «توگی هاگیهارا» را تجربه کنم.
روندوی خون برخلاف سمفونی شب از فرمول جواب پس دادهی کسلوانیا پیروی میکند. به این معنی که فقط خودتان هستید و شلاق وفادارتان(!) خبری از المانهای نقش آفرینی (مانند لول آپ کردن) و استفاده از سحر و جادوهای مختلف نیست و بالطبع بازی به مراتب از سمفونی شب سختتر و طاقتفرساتر است. هرچند روندوی خون دشواریِ سری قدیمی کسلوانیا را حفظ کرده اما برخلاف برخی از کسلوانیاهای کلاسیک (مانند کسلوانیا ۲: جستجوی سایمون) چالشی معقول و عادلانه ارائه میدهد که راه حلاش یاد گرفتن الگوها و تکرار مجدد است. جلوههای بصری، کاتسینهای زیبا و موسیقی گوشنواز در کنار گیمپلی حساب شده، بهنظرم روندوی خون را به بهترین عنوان در میان کلاسیکهای کسلوانیا تبدیل میکند که مانند سمفونی شب همچنان با گذر زمان جذاب و تقریباً بینقص باقی مانده.
تنها موضوعی که ممکن است کمی مشکلزا واقع شود، مراحل ابتدایی بازیست که بهنظر خیلی معمولی و عادی میرسند و به اصطلاح باید کمی صبر پیشه کرد.
داستان بازی دقیقاً قبل از سمفونی شب میگذرد. ما کنترل ریکتر بلمانت را برعهده داریم و باید مثل همیشه به قصر کنت دراکولا نفوذ کنیم که این بار بهخاطر دخالت انسانهایی طماع از مرگ برخاسته و معشوقهی ریکتر را دزدیده. در طول بازی ریکتر با شکارچی خونآشام جوانی بهنام ماریا رینارد (که در سمفونی شب هم ملاقاتش میکنیم) آشنا میشود و با آزاد کردنش بازیکن میتوان الباقی داستان را با ماریا ادامه دهد که بهخاطر قدرتهای منحصر بهفردش، بازی را به شکل قابل توجهی آسانتر میکند.
روندوی خون در کنار برجستهترین آثار کونامی، جزو شاهکارهای ژانر ماجرایی-پلتفورمینگ و فرانچایز کسلوانیا محسوب میشود.
*بهخاطر انتشار محدود روندوی خون روی سوپرنینتندو، در حال حاضر کارتریجهای این عنوان را با قیمتهای نجومی در بازارسیاه میفروشند.
نفرین بیانگیزگی
امکان ندارد طرفدار بازیهای کامپیوتری باشید و نام کونامی به گوشتان نخورده باشد. متأسفانه سلطان بازیهای رایانهای که یک سری از بهترین فرانچایزهای گیم تاریخ را عرضه کرد (متال گیر سالید، سایلنت هیل و کسلوانیا) امروزه به متروکهای تبدیل شده که سرش با ماشینهای قمار و PES گرم است.
راستاش را بخواهید همینکه خبر Requiem را شنیدم، حیرتزده شدم که چه عجب، کونامی بالاخره دست به یک کار مفید هم زد. البته، باید ذکر کنم که Requiem احتمالاً بیانگیزهترین کلکسیونی است که تا به امروز دیدم. از همان اول که وارد منوی ساده و سمبل کاری شدهای میشوید که احتمالاً یک دانشجوی سال اول کامپیوتر در عرض بیست دقیقه تولید کرده؛ همه چیز دستتان میآید (باور کنید ما GUIهای بهتری برای پروژههای دانشگاهی طراحی میکردیم!).
واقعاً تا این حد کمکاری قابل بخشش نیست؛ علی الخصوص وقتی که همین چند ماه پیش کپکام کولکسیون فوقالعاده شیک و جمع و جوری از سری مگامن منتشر کرد. با وجود آثار هنری بینظیر آیامی کوجیما و ساندترکهای خارقالعادهای که هنوز هم شنیدنی هستند؛ حقیقتاً کار سختی نبود که حداقل یک مجموعهی تروتمیز از چنین محصولاتی در کولکسیون قرار میگرفت. بگذریم که بیست دلار فقط برای دو بازی که با قیمت بسیار کمتر روی کنسولهای دیگر قابل تهیه هستند، بسیار بالاست.
البته، Requiem امتیازهای مثبتی نیز دارد. استفادهی بهجای کونامی از کنترلر پلیاستیشن ۴ و ویژگیهای منحصر بهفردش قابل تحسین است. لیست تروفیهایی که در بازی قرار گرفتهاند هم برای اهلاش میتواند هیجانانگیز باشد.
اگر جزو کسانی هستید که تا به امروز سمفونی شب و روندوی خون را تجربه نکردهاند، حتماً خرید Requiem را توصیه میکنم. ولیکن اگر جزو کسانی هستید که پیشتر هر دوی آنها را بازی کردهاند، بهتر است Requiem را نادیده بگیرید مگر اینکه خیلی نوستالژی خونتان بالا زده باشد.
Resolution
Platform: PS4 – Score: 7 out of 10
If you have never played Requiem Symphony of the Night & Rondo of Blood, Castlevania Requiem is a good chance in order to play those wonderful games. But if you have already played those games, you can ignore this collection; unless you really feel like you need to revive and keep your nostalgic feelings forever!
(نقدی که مطالعه کردید، نسخهی منتقدین بازی Castlevania Requiem بود که توسط ناشر آن یعنی Konami برای دنیای بازی ارسال شده است.)