نقد و بررسی بازی Tales of Vesperia Definitive Edition
عنوان Tales of Vesperia یکی از اولین بازیهایی بود که برای اکس باکس ۳۶۰ تهیه کردم اما متأسفانه هرگز فرصت نشد که تجربهاش کنم. خوشحالم که نسخهی جدید بازی این موقعیت را در اختیارم قرار داد تا بلاخره وارد جهان غمگین، در عین حال شاداب و بینهایت زیبای Tales of Vesperia شوم که مانند قالی کرمان بعد از ده سال، چشمنوازتر هم شده است. در ادامه با نقد و بررسی بازی Tales of Vesperia Definitive Edition همراه دنیای بازی باشید.
در دوران کودکی، همیشه شیفتهی کارتونهایی بودم که عصرها از صدا و سیما پخش میشدند: از کودکان آلپ گرفته تا آنه شرلی. کارتونهای (امیدوارم اوتاکوها از استفادهی مکرر این عبارت ناراحت نشوند!) غمانگیزی که زندگی دلخراشِ بچهها و مردمان افسردهی سرزمینهای سبز را توأم با شادی و امید نشان میداد. یک حس پارادوکسیکالِ لذتبخش و در عین حال آزاردهنده که عصرهای جمعه و با شکستنِ کشتی چوبیِ لوسین بیچاره به کودکان کم سن و سال منتقل میشد. حسِ نابی که فقط در کارتونهای بعد از جنگِ ژاپن وجود دارد و ناخواسته وارد روح و ذهن آدم میشود.
هنگام بازی کردن Tales of Vesperia حس میکردم که وارد یکی از کارتونهای بعد از جنگ ژاپن شدهام و دوست نداشتم این تجربهی شیرین و ناراحتکننده حالا حالاها تمام شود.هنگام بازی کردن Tales of Vesperia حس میکردم که وارد یکی از کارتونهای بعد از جنگ ژاپن شدهام و دوست نداشتم این تجربهی شیرین و ناراحتکننده حالا حالاها تمام شود. خصوصاً با وجود خیل بازیهای اکشن و عظیمی که دوست دارند کیفیتشان را به رُختان بکشند؛ Tales of Vesperia حس قشنگ بازیهای سادهای را برایم زنده کرد که توچشم نیستند و برای جذب مخاطب عجله ندارند.
سری Tales جزو مشهورترین فرانچایزهای JRPG است که چندان در غرب موفق به عرض اندام نشد. با افزایش طرفداران این سبک طی چند سال اخیر، کمپانی Bandai Namco نیز تصمیم گرفت تا نسخهی کامل بازی Tales of Vesperia را با عنوان Definitive Edition که پیشتر در ژاپن بهصورت انحصاری برای سونی پلیاستیشن سه عرضه شده بود را روی کنسولهای نسل هشتمی منتشر کند.
روایتی دیدنی
دنیای Tales of Vesperia به شکل خارقالعادهای زیبا و چشمنواز است و حس و حالِ قدیمیاش بیشتر به جذابیت بازی میافزاید. شهرها و سرزمینهای مختلف با جزئیات و ظرافتی طراحی شدهاند که من را به یاد بازی جدید Dragon Quest میاندازند که با وجود موسیقی عالی و تماتیک خاطرهانگیزتر نیز میشوند.
متأسفانه سادگی و بیانگیزگی بیش از اندازهی «محیط/نقشه بین شهری» که هنگام مسافرت وارد آن میشوید، بههیچ وجه بهپای خود شهرها نمیرسد و بعد از مدت قابل توجهی میتواند حقیقتاً حوصله سربر شود – خصوصاً وقتی که روی حالت سخت بازی میکنید و گرایند کردن اجتنابناپذیر است.
نکتهای که بهنظرم بیشتر از هرچیز Tales of Vesperia را به اثری ماندگار تبدیل میکند که حتی بعد از ده سال هم تازگی داشته باشد، گرافیک هنریِ انیمه-استایلی است که در طراحی شخصیتها و محیطها پیاده شده و برخلاف بازیهای هایپررئالستیک، با گذرِ زمان جذابیتش را کاملاً حفظ میکند. اگر ده سال دیگر هم یک نسخهی ریمستر شدهاز Tales of Vesperia را منتشر کنند، مطمئنم باز هم خریدار خواهد شد.
وجود کاتسینهای سینمایی که در قالب انیمیشنهای پرخرج پخش میشوند به شکل قابل توجهی به جنبهی ماندگار بازی میافزاید.
به شخصه هرچیزی که انیمه داشته باشد یا شبیه انیمه باشد یا حتی کمی بوی انیمه بدهد را بیبروبگرد دوست دارم. و بهنظرم این جذابیت بصری فقط تحت یک روایت شنیدنی است که به اوج خود میرسد.
پ.ن: ضمناً Tales of Vesperia یکی از بهترین اوپنینگهای دنیا را دارد که میتوانید در نسخهی Definitive Edition به ژاپنی تماشایش کنید.
روایتی شنیدنی
نباید گول زیباییِ دنیای Tales of Vesperia را خورد چراکه در عین زیبایی، پر است از هیولاهای خطرناکی که به خون انسانها تشنهاند. انسانها نیز با استفاده از بِلَستیا (منبع انرژی که تعمین کنندهی سوخت تمام ابزارآلات بشریست و یک جورهایی شبیه به ماکو در فاینال فانتزی هفت است.) دیوارهایی ساختهاند که از ورود هیولاها به شهرها جلوگیری میکنند. ماجرا از جایی آغاز میشود که شخصی ناشناس گویِ بلستیای بخش فقیرنشنِ پایتخت امپراطوری -که به بیشتر دنیای Tales of Vesperia فرمانروایی میکند- را میدزدد و شهر را بیدفاع و در وضعیتی وخیم رها میکند. امپراطوریِ بروکرات که به فکر مردم عادی نیست و فقط به نیاز ثروتمندان و اعضای خاندان سلطنتی رسیدگی میکند، به زجر و عذاب طبقهی متوسط و رو به پایین اهمیتی نشان نمیدهد.
یکی از شوالیههای اسبق امپراطوری به اسم «یوری لاوِل» تصمیم میگیرد تا خودش دست به کار شود و گوی بلستیای گمشده را پیدا کند. یوری در این مسیر با شخصیتهای رنگارنگ، جذاب و خاطرهانگیزی روبرو میشود که به دلایل مختلف در کشف اسرار پنهان و مرموز بلستای گمشده، همراهیاش میکنند.
شخصیتها، داستان و نحوهیوجود گفت و گوهایی که به شکل ویژوال ناول در طی مسیر (بهصورت انتخابی) اجرا میشوند؛ حتی حوصله سربرترین موقعیتها را مفرح میسازد. روایت، بزرگترین نقطهی قوت Tales of Vesperia محسوب میشود و در کنار گرافیک هنریاش یک پکیج کمنظیر پنجاه ساعته تولید میکند که از بیشترِ لحظاتش لذت ببرید. لورِ پرجزئیات، عمیق و مبسوطِ Tales of Vesperia در کنار آرکیتایپهایی میدرخشد که در طول داستان رشد میکنند و به تعاملهای بهیادماندنی میرسند. وجود گفت و گوهایی که به شکل ویژوال ناول در طی مسیر (بهصورت انتخابی) اجرا میشوند؛ حتی حوصله سربرترین موقعیتها را مفرح میسازد.
نباید این نکته را نیز نادیده گرفت که در نسخهی Definitive Edition تقریباً تمام دیالوگها از دوبلههای عالی بهره میبرند؛ علیالخصوص وقتی دربارهی شخصیتهای اصلی صحبت میکنیم.
اینقدر به شخصیتهای Tales of Vesperia علاقمند شدهام که دوست داشتم یک مطلب مفصل فقط دربارهی خود آنها و رابطههای بامزه، خندهدار و گاهاً غمانگیزشان بنویسم. برای مثال، شیمی مخفی بین «ریتا» و «اِستِل» با چنان ظرافتی نوشته شده است که حتی در کمتر انیمه یا مانگایی نمونهاش را دیدم.
داستان Tales of Vesperia حرفهای زیادی برای گفتن دارد. با برقراری یک توازن نسبی بین تاریکی و روشنایی وجودیِ بشر و با تعریف داستانی حماسی و امیدوارکننده در دل جهانی خطرناک و بیرحم، تجربهای کمنظیر به مخاطب هدیه میکند که با ضرب آهنگی سریالی و پیمایشی حساب شده، جذابیتاش را به سختی از دست میدهد.
البته که Tales of Vesperia کارتون یا کتاب داستان نیست و باید در وهلهی اول «بازی» خوبی باشد و در دامِ ملال آور برخی فرمولهای جیآرپیجی اسیر نشود.
روایتی مهیج
من خیلی استراتژی نوبتی (Turn-based) دوست دارم و احتمالاً این قضیه یکی از دلایلِ علاقهی زیادم به بازیهای جیآرپیجی است اما Tales of Vesperia برخلاف عرف بازیهای جیآرپیجی از یک سیستم مبارزهی کنشی استفاده میکند؛ یعنی پس از روبهرو شدن با یک دشمن، وارد محیطی محدود میشوید و باید بهصورت همزمان دشمنان را از پای درآورید. (شبیه به نینوکونی ۲)
بخش مبارزاتِ Tales of Vesperia در پنج-شش ساعت اول خودنمایی نمیکند و یک سیستم دکمهزنیِ بیمغز و شلوغ بهنظر میرسد که هنگام زیاد شدنِ دشمنان فقط ثمرهاش سردرد است. متأسفانه جویکانهای نینتندو سوئیچ نیز به این امر کمک نمیکنند و گاهی اوقات کنترل شخصیتها میتواند بسیار دشوار و اعصاب خُرد کن باشد.
خوشبختانه بعد از باز شدن انواع مهارتها و مکانیکهای جدید، بازیکن متوجهِ عمق مبارزات میشود و بسیاری از مشکلات اولیه را نادیده میگیرد. با این اوصاف من هیچوقت در طول بازی پیش خودم فکر نمیکردم: «ای کاش زودتر با یکی مبارزه کنم!» چراکه پیکار با دشمنان در قیاس با جلوههای بصری و روایی چندان برجسته نیست (خوشبختانه با نوشیدن آب مقدس میتوان از مبارزه با هیولاها پرهیز کرد) و ترجیح میدادم زودتر ادامهی داستان را ببینم.
بیشترِ گیمپلی Tales of Vesperia در مبارزات و مدیریت منابع خلاصه میشود؛ با این وجود هرازگاهی به معماهای سادهای نیز برمیخورید که کمابیش طعم بازی را عوض میکنند. (یکی از معماها که باید رمز یک قفل زیرزمینی را کشف کنید واقعاً بامزه و جالب است.)
مکانیکهای جدیدی نیز گاهاً معرفی میشوند که برای مدت کوتاهی سرگرمکننده هستند. برای مثال در یکی از قسمتهای بازی، در صحرایی بزرگ گرفتار میشوید و باید حواستان باشد تا قمقمهی آبی که به همراه دارید، تمام نشود.
روایت تلخ اما زیبای باهم بودن
روایت وسپریا، روایتی دیدنی، شنیدنی و مهیج است و با وجود تمام ایرادهایی که دارد، بسیار دلنشین و تأثیرگذار واقع میشود. خوشحالم که سال ۲۰۱۹ را با Tales of Vesperia شروع کردم و امیدوارم مابقی سال نیز پر از جیآرپیجیهای خوب و قوی باشد.
Resolution
Platform: Nintendo Switch – Score: 8 out of 10
Tales of Vesperia is a mesmerizing and exciting journey which is not deficit-free, but it ends up being a very delightful experience. I’m very happy that I started 2019 with ToV, and I hope that the rest of the new year is full of good JRPGs.
(نقدی که مطالعه کردید، نسخهی منتقدین بازی Tales of Vesperia Definitive Edition بود که توسط ناشر آن یعنی Bandai Namco برای دنیای بازی ارسال شده است.)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
تشکر.
مجموعه بازی tale of تقریبا همیشه جز بهترین ها بوده و روایت هایی که تعریف می کنه هم عالی. ولی چیزی که حداقل تو همه اون نسخه هایی که من بازی کردم مشترک بودن، همونی بود که شما هم یاد کردی. محیط های بین شهری حوصله سر بر و معمولا تو خالی که انگیزه ای برای جستجوی گوشه کنارهاش اغلب بهت نمیده و فقط دوست داری برسی به محل بعدی
عالی با حس میکنم با دقت به من مخاطب توضیح داده شده نقد
ممنونم.
ترسیدم نامردا
فکر کردم به بازی ۳ دادید