نقد بازی The Messenger
«پیامرسان» (The Messenger) اثر محشری است. هم بعنوان پلتفرمر سکوبازی دید از کنار کلاسیک که یاداور چندی از بهترینهای این سبک است اثری موفق و با کیفیت است و هم به عنوان محصولی مدرن که در سال ۲۰۱۸ عرضه شده حرفهای بسیاری برای زدن دارد. ویژگیهای مختلفش به لطف خلاقیت عالی و مثالزدنی خالقانش چنان خوب کنار هم چفت و بست شده که تجربهای بس دلنشین و دوستداشتنی را خلق میکند و باعث میشود که اثری Shinobi شکل در چنین دوره زمانهای این چنین تاثیرگذار و دوستداشتنی ظاهر بشود. با نقد و بررسی این بازی همراه دنیای بازی باشید.
The Messenger کاری را میکند که امثال Undertale، Bastion، Celeste و بسیاری از عناوین مشابه دیگر در انجامش موفق بودند. برگزیدن ظاهر و کلیتی کلاسیک و اولداسکول و ترکیبش با خودآگاهی فکر شده و روایتی متفاوت و سرشار از خرق عادت که در عین نوستالژی بودن، هویت مختص به خود را خلق میکند و موفق میشود ضمن ادای دینی کامل به بزرگان، راه خودش را برود و حس و حال مخصوص به خود را در بازیکنانش ایجاد بکند.
این بازی همانقدر که شبیه Shinobi، Castlevania و خصوصا سگانه قدیمی Ninja Gaiden است و ادای دینی وافر به آنها محسوب میشود، به همان اندازه در خلق تجربهای مخصوص و به وجود آوردن خاطره و تاثیرگذاری متفاوت موفق عمل میکند. بازی تمامی ویژگیها و عواملی که باعث شدهاند آن بازیها در گذر تاریخ اینچنین به یادماندنی و تاثیرگذار باقیبمانند رعایت میکند و به تمامی آنها ویژگی تازه میافزاید که همان ویژگی تازه، در کنار طراحی مراحل عالی و قابلیت سرگرمکنندگی محشرش، بازی را به تنهایی چندین پله بالا میکشد و به بازیکن میفهماند که این یکی چیز جدیدی است که ارزش اعتماد و صرف وقت را دارد.
چه نکتهای باعث شد که Undertale اینچنین تاثیرگذار باشد؟ جدای از طراحی عالی بازی، خودآگاهی بازی به خود و پلات فکر شدهاش بود که برگ برندهاش محسوب میشد. اثری تماما پستمدرن که همانقدر که خودش را دست میاندازد، همانقدر جدی است و هر لحظه دم از چیزی تازه میزند و در عین حال پیوستگی و یکدستی خودش را نیز در شکلی آرمانی، حفظ میکند. این نکته، دقیقا همان آس The Messenger است. بازی یکهو بعد از شروعی تماما کلاسیک، ظاهری پیکسلی و موسیقی هشت بیتی دوستداشتنی، به شخصیت اصلیش میگوید که زیادی فضولی نکن، سر کمد نرو و کارت رو انجام بده و به موقعش قصه و اسرار بازی رو برات بازگو میکنیم.
بازی از لحظهای که شخصیت دوستداشتنی مغازهدار را معرفی میکند، شروع میکند که شکستن دیوار چهارم و انواع و اقسام خرق عادتها. از روایت قصههایی مادربزرگی گرفته تا داستانهایی فلسفی درخصوص معنای زندگی و چرایی تمامی این بالا و پایین پریدنها. به شخصیت اصلی و متعاقبا بازیکنش مدام رودست میزند و وضعیتی غیرقابل پیشبینی نگه میدارد. تا جایی که دیگر به هیچکدام از دانستههایتان از کلیت این ژانر اعتماد ندارید و هر لحظه آماده توییستی تازه هستید. بازی نیز بهخوبی متوجه این ویژگیش هست و در سطحی کاملا کنترلشده نگه میداردش و در جای درست، ضربه درست را وارد میکند.
کنایهوار تمامی پلات و قصه عناوین مشابه دهه هشتاد و نود را به شوخی میگیرد و زمین و زمان را دست میاندازد. در عین حال، قصه اصلی تماما کلاسیک و رترویی دارد که در آن باید مثل تمامی عناوین دیگر، دنیا را نجات دهید. نکته جالب داستان The Messenger نیز در همین نکتهاست، بازی با کلیشه نجات دنیا توسط ناجیای یکتا شروع میشود، در ادامه شروع میکند که دستانداختن و نیش و کنایهزدن به این قبیل آثار و قصهها، درحالی که کاملا درخصوص همین مورد است و هدفتان نیز در کل بازی همین است، نجات دنیا!
The Messenger تمامی ویژگیای کلاسیک و استاندارد ژانر خودش را رعایت میکند. پلتفرمر دوبعدی بسیار خوبی است که از نیمه دوم مترویدوینیا نیز میشود. گیمپلی و طراحی مراحل حس خوبیدارد و موسیقی در تک تک استیجها میدرخشد. گرافیک پیکسل آرتش دوست داشتنی است و عالی سرگرم میکند. خلاصه هر آنچه که چنین اثری باید داشتهباشد در «پیامرسان» پیدا میشود. ولی سازندهها به این ویژگیها اکتفا نکردهاند و خوب میدانستند که برای ماندگاری و اثرگذاری همچین محصولی در این دوره زمانه، به چیزی بیش از صرفا رعایت استانداردها نیاز است. وگرنه صرفا محصولشان بازآفرینی خوشساختی میشد از محصولاتی که قبلا به خوبی در انجام کارشان موفق بودهاند و هنوز نیز بعد از گذشت چند دهه جادو و هنر خودشان را حفظ کردهاند. اینجا است که قدرت قصه و روایت مناسب بازی خودش را نشان میدهد و بدل میشود به موتور محرکه اصلی بازیکن و شانه به شانه گیمپلی در خلق کلیتی بس اثرگذار حرکت میکند.
نینجای قصه ما از اغلب تواناییهای رایج نینجایی بهرهمند است. شوریوکن پرتاب میکند، شمشیری کشندهدارد، از دیوارها بالا میرود، میتواند در هوا معلق بماند و چندتا قدرت عجیب دیگر نیز دارد که در تاکید هرچه بیشتر نینجا بودن شخصیت داستان ما است. اغلب تواناییهای مختلف نینجای بازی که انتخاب نامش بر عهده شما است (نینجای من موراماسا نام بود)، در طول بازی برایتان فعال میشود. این ویژگی در کنار درخت ارتقای بهدرد بخوری که در فروشگاه وجود دارد، باعثشده که بازی ارزش تکرار بالایی پیدا کند و گشت و گذار در مراحل به ارزشی بیش از صرفا پیشبرد قصه تبدیل شود. در نیمه دوم نیز که بازی تمامی مراحل و دنیایش را برایتان قابل دسترسی میکند، میتوانید به لطف قابلیتهای جدیدی که بدست آوردهاید، به محیطهای پیشین مجدد سر بزنید و آیتمهای مخفیای را که از دست دادهاید پیدا بکنید.
یکی از المانهای اصلی قصه و طراحی مرحله The Messenger، بازی با زمان است. موراماسا! میتواند بین دو زمان حال و آینده حرکت کند. این ویژگی باعث شده که بعضی مسیرها که در یک زمان برایتان غیر قابل دسترس بودهاند، در تایملاین دیگر باز باشند. سازندهها به لطف همین تک ویژگی، کلی معمای محیطی مختلف خلق کردهاند و حتی ظاهر مراحل نیز در دو خط زمانی متفاوت از هم است و بهخوبی گذشت سالها را نشان میدهد. موسیقی نیز در دو خط زمانی با حفظ ملودی و موسیقی اصلی، با تنظیم متفاوتش این تفاوت زمانی را به خوبی بازتاب میدهد.
کانسپت حرکت در زمان عالی به بدنه اثر نشسته. هم به قصه تنوع بخشیده، هم بخش دیداری و شنیداری بازی را متنوع ساخته. دقیقا همین تک نکتههای مختلف The Messenger و کنار هم قرارگیری عالیشان است که آن را اینچنین خاص و دوستداشتنی میسازد و راهش را از پیشینیانش جدا میسازد. بدل به تناسخ مدرن آنها میشود که برای زمانه کنونی و مخاطب حال خلق شده. مخاطبی که ناخودآگاهش پر است از امثال شینوبیها، مگامنها و نینجا گایدنها و حالا اثری آمده و ضمن حفظ تمامی آن کلیات، الگوهای قدیمی را میشکند و ذهن همگیمان را به بازی میگیرد و در آخر هم با هادوکن/ کامههامههایی ژاپنیطور، خودش را به پایان میرساند.
The Messenger را حتما تجربه کنید. محصولی است که با آگاهی و تسلط کامل سازندههایش بر اثری که قصد خلقش را دارند به وجود آمده و در انجام تمامی وظایفش، در سطحی اعلا موفق ظاهر میشود. سخت است در این سالها اثری اینچنین کلاسیک ساخت و در عین حال هم کلاسیک نبود و هم بتوان از حیث جذابیت و اثرگذاری، به بزرگان و پرهایپهای عزیز طعنه بزند و چه بسا در انجام هدف اصلی این مدیوم، خلق اوقاتی خوش، از آنها موفقتر نیز ظاهر بشود. علاوه بر تمامی اینها، فروشندهای دارد که یکی از بهترین شخصیتهای فرعی خلق شده است که این چند وقت به آن برخوردم. تک تک دیالوگهای این بشر طنز و فکر مفرط است. در جایی از بازی سر باز نکردن کمد مغازهاش، نیم ساعت درحال کلنجار رفتن و بحث با وی بودم، آخرش نیز قابلیت اسکیپ دیالوگهایم را غیر فعال کرد و یک ربع درخصوص مهفوم زندگی برایم سخنوری کرد و چنان درسی بهم داد که دیگر هیچوقت سراغ کمد لعنتیش نروم. در انتها نیز شما را به سه نمونه از دیالوگها این عزیز دعوت میکنم!
Resolution
Score: 8.5 out of 10 (Reviewed on PC)
The Messenger in the same time, is an old school game that reminds us of beloved old platformer games like Ninja Gaiden, Shinobi and many more, but in the same time, it have its own unique personality and conscience and the combination of this two aspects, plus its awesome story and that damn shopkeeper, creates a perfect postmodern game that will stick to your mind for a long time.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
آره این خیلی خوبه. خوبی دی بازی هم همینه که این بازی های مستقل بهشون بیشتر اهمیت داده میشه. تشکر از شما
ممنون از توجهتون
با وجود اینکه این نقد رو تکه تکه خوندم و حتی از این بازی خوشمم نمیاد، اما این خیلی خوبه که به این بازیا اهمیت می دن و مثل سایت های رقیب صرفا بازیهای معروف رو بررسی نمی کنید. اما انتقادی که دارم اینه که ۱. بازی ها رو به موقع نقد کنید (یعنی مثلا همین بازی رو دو ماه بعد از انتشارش هم نقد می کردید مشکلی وجود نداشت ، اما الان یکم دیره) و ۲.اینکه عکس ها رو متناسب با متن بذارید، مثلا شما اومدید در رابطه با سفر در زمان حرف زدید اما بعدش یه عکس با کپشن بی ربط گذاشتید! فکر کنم سایت رقیب تون خیلی قشنگ تر این کار رو کرده بود موقع انتشار این بازی (کلا فکر کنم سه یا چهارتا سایت داخلی یا شایدم کمتر صرفا این بازی رو نقد کردند). راستی از این Indie ها بیشتر نقد کنید، شخصا بازی هایی رو نمی شناختم و با اومدن اش به سایت شما از وجود اونها با خبر شدم و این خیلی خوبه
تشکر بابت توجهات
درخصوص انتقاد اول؛ در اینکه نقد این بازی دیر منتشر شد و به بیانی بیات شده شکی درش نیست، دلیلش هم ترافیک بالای نقدای داغ و مهمتر بوده که به موجب شد انتشار این متن مدام به تاخیر بیوفته.
انتقاد دوم؛ حرفتون صحیحه و بنده هم توجهی به این مساله نداشتم، دلیلش هم این بوده که چندان نیازی به ارتباط مستقیم تصاویر با متن پیدا نکردم و تمایل داشتم عکسهایی رو انتخاب کنم که جلوههای بصری بازی و کلیت ظاهری اون رو در بهترین شکل نشون بدن. ولی خوب، انتقاد به جاییه و توجه به اون لازمه
درمورد بازیهای مستقل هم خودم و چندی از دوستان مثل کیوان نیک طبیعت، تمرکز اصلیمون بر روی نقد و بررسی این دست آثاره. بخش نقد و بررسی سایت رو یه بررسی بکنی به دوجین از این آثار مواجه میشی. اخیرا هم متن مستقلهای برتر سال گذشته رو کار کرده بودیم که نقد دو سوم بازیای اون متن هم تو سایت موجوده. امیدوارم مثمر ثمر واقع بشه