«آجلوس» (Aggelos) دنباله روی راهی است که بسیاری از عناوین هم سبک مشابه دست به انجام آن زدند؛ استفاده از فرمول و کلیشههای مرسوم عناوین پلتفرمر دوبعدی و خصوصا آثار مترویدوانیا، و گنجاندن آنها در بستر و روایتی تازه که ضمن برخورداری از کلیتی نوستالژی و الداسکول، هویت و شخصیت مخصوص به خود را نیز در آن قرار داده است.
Aggelos مترویدوانیایی تقریبا کلاسیک است که یاداور چندی از بزرگان این ژانر، مثل سری «کسلوینیا» و خصوصا Wonder Boy است. گرافیک پیکسلی و موسیقی هشت بیتی همگی کنار هم قرار گرفتهاند تا ضمن بازخلق مجدد تمامی ویژگیهای محبوب و دوستداشتنی محصولات این سبک، تجربهای نسبتا نو و بسیار سرگرم کننده را برای مخاطبان خود فراهم کند. در آخرین مقالات بازی و نقد بازی Aggelos همراه دنیای بازی باشید.
این متن پس از تجربه ۱۵ ساعت از بازی نگاشته شده است.
سلحشور چند بیتی
به لطف بازیسازان مستقل، سالهای گذشته عناوین این چنینی زیادی را تجربه کردهام. بازیهای مثل The Messenger، Owl Boy، Rouge Legacy، Shovel Knight، Cave Story + و بسیاری دیگر که همگی به شیوه خود، ضمن ادای دین به بزرگان این سبک، عناصر و ویژگیهای مخصوص به خود را نیز در آثارشان قرار دادند. تجربه این عناوین، صرفا بازخلق مجدد مترویدها و کسلوینیاهای قدیمی نست، بلکه الگوگیری از کلیت آنها به منظور خلق اثری نو و متناسب با زمانه کنونی است. این آثار شاید از حیث گرافیک، گیمپلی و موسیقی به خاطر کلیت پیکسلی و نوستالژیشان، شباهت غیر قابل انکاری با عناوین مرجع الهام خود داشته باشند، ولی به لطف خلاقیت خالقانشان و احاطه کامل فرمی و محتوایی بر این ژانر، توانستهاند محصولاتی به غایت متفاوت و سرشار از خرق عادت و ویژگیهای بدیع و تازه خلق بکنند.
لذت اصلی تجربه آثار این چنینی نیز در همین نکته پاراگراف بالا نهفته است. مخاطب با توقعاتی مشخص که طی سالها تجربه آثار این سبک بدست آمده، به سراغ آنها میروند، ولی در عوض با اثری مواجه میشوند دست بالاتر را گرفته و از این پیشزمینه ذهنی و آگاهی جمعی نهایت بهره را برای تعریف قصه خود و گنجاندن دوجین مکانیکهای گیمپلی بدیع بردهاند.
Aggelos در این بین، رویکردی خطیتر و شفافتر اتخاذ کرده است. اگر Cave Story با قصه و روایت عجیب و محشر خود پیشزمینههای ذهنی مخاطب را در هم میشکست و یا The Messenger با روایت بازی در دو خط زمانی و طنز و شوخطبعی بدیعی مدام به مخاطب رودست میزد، این اثر سعی داشته تا خیلی ساده، با ارائه صحیح و درست تمامی مکانیکهای پایه عناوین این ژانر، اثری سرگرمکننده و کلاسیک را خلق بکند. که در انجام آن نیز تماما موفق ظاهر شده است.
هنگام شروع بازی، به طور مداوم توقع داشتم که آس بازیساز رو شود و توقعاتم خرد شوند، توییستی خفن همهچیز را برهم بزند و روند و روایتی تماما نو به اثر ببخشید. ولی هرچه بیشتر در بازی پیش رفتم، متوجه شدم که سازندهها قصد همچین عملی را نداشتند و تلاش کردهاند تا مترویدوانیا و پلتفرمر اکشنی کاملا استاندارد را خلق بکنند.
بشخصه بسیار برایم جالب بود که با توجه به کلیت معمولی و کلاسیک بازی، انقدر جذب آن شدهام و ساعات طولانی را صرف گشت و گذار در نقشه و پیدا کردن آیتمهای مخفی آن میکنم. سوال شده بود که چرا محصولی این چنینی، که برادران و خواهران مدرنتر و متفاوتتری پیش از خود دیده، همچنان میتواند من مخاطب را به خود سرگرم سازد؟ دلیلش نیز وقوف کامل تیم بازیسازی به استانداردهای رایج و معمول این سبک و طراحی مرحله و مکانیکهای بسیار هوشمندانه و عالی آن است که عنصر سرگرمی و حس پیشروی و پیشرفت را به خوبی در مخاطب خود ایجاد میکند.
گیمپلی Aggelos عملا از تمامی استانداردهای این ژانر پیروی میکند. شخصیت شما میتواند بپرد، بنشیند و ضربه بزند. با پیشروی در بازی و پیدا کردن آیتمها و قدرتهای مختلف، کمبوها و جادوهای مختلفی برای شخصیتتان فعال میشود که به گیمپلی و مبارزات، عمق بسیار بیشتری میبخشد.
گیمپلی این اثر، جایی است که بیشترین خلاقیت و هوشمندی صرف آن شده است. با وجود موسیقیهای عالی و طراحی و گرافیک پیکسل آرت چشمنواز، این طراحی درست و مناسب مبارزات و معرفی قدرتها و المانهای تازه است که مخاطب را به طور مداوم راغب به ادامه بازی میکند.
مبارز روشنایی
اصلا گول درجه سختی بازی را نخورید. تا اواسط خیالتان تخت راحت است و عملا هیچگونه چالش درست و حسابی پیش رویتان قرار نمیگیرد، ولی به محض عبور از نیمه داستان، چالش تازه از راه میرسد. بازی حسابی به شما وقت میدهد تا مکانیکهایش را یاد بگیرید و با ارتقای سطح و خرید شمشیر و زره مناسب، به جنگجویی درخور بدل شوید. پس از این، تمامی کارتهایش را رو میکند و بدون تعارف به پیشوازتان میآید. از اینجا به بعد بازی جان دوبارهای میگیرد و چالش، که یکی از ارکان اصلی طراحی یک گیمپلی سرگرمکننده و جذاب است، به کلیت بازی اضافه میشود و جذابیت آن را چندین برابر میسازد.
در بازی با کشتن هر دشمن، دو فاکتور برایتان لحاظ میشود. هر دشمنی که از بین میبرید، توپهای زردرنگی به عنوان جایزه به شما تعلق میگیرد که با خوردنشان، پول و امتیاز تجربه به شما تعلق میگیرد. با افزایش سطح، قدرت ضربه و دفاع شخصیتتان افزایش مییابد و با پول، میتوانید آیتمهای مختلف و زره و شمشیرهای قدرتمند بخرید.
میزان سلامتی قهرمان قصه، با قلبهایی به مدل کسلوینیاهای دهه نود مشخص میشود که با گشت و گذار در محیط و یا انجام فعالیتهایی خاص، میتوانید قلبهایی جدید پیدا کنید و میزان سلامتی شخصیتتان را افزایش دهید. این مسئله درخصوص تعداد دفعات استفاده از جادو نیز صادق است.
یکی از ویژگیهای بسیار چشمگیر طراحی مرحله بازی، اجبار مخاطب به استفاده از تمامی قدرتها برای عبور از موانع پلتفرمینگ بازی است. با پیشروی در قصه، جدای از افزایش درجه سختی دشمنان که چالش بیشتری را پیش رویتان قرار میدهد، پلتفرمینگ بازی نیز فاز تازهای به خود میگیرد و شما را وادار میکند که از تمامی کمبوها و جادوهایتان، در راستای رسیدن به هدف بهره ببرید.
بعضی شهرها و شخصیتهای بازی، آرک داستانی جمع و جور خودشان را دارند که با انجام سلسلهای از فعالیتها، میتوانید آنها را به انتها برسانید و جایزه تپلی دریافت نمایید. گل سرسبد این فعالیتهای جانبی، شمشیر و زره افسانهای آجلوس است که در اواخر بازی و با انجام سلسهای از فعالیتها، میتوانید آنها را فعال کنید. این قبیل فعالیتهای جانبی در بازی بر تنوع و حس کشف و شهود آن افزودهاند، خصوصا اینکه بازی صرفا اطلاعات کلیای از وجودیت آنها به شما میدهد و این خود شمایید که باید با حس کنجکاوی و ماجراجوی درونتان، آنها را به انجام برسانید.
قصه بازی نیز ساده است، ماجراجویی جوان از خانهاش خارج میشود و به شهزادهای زیبای روی برمیخورد که در حال فرار از هیولایی دهشتناک است. نجاتش میدهد و وی را به پیش پدرش، پادشاه سرزمین جادویی بازی میبرد. پادشاه ضمن سپاس از قهرمان قصه، وی را از خطری شوم آگاه میکند. جادوگر قصر به پروتاگونیست میگوید که فردی هر چهار عنصر آب، آتش، هوا و خاک را بدست آورده و قصد دارد با باز کردن پورتالی به دنیای آشوب، دو دنیا را ترکیب کند و نابودی کامل به ارمغان بیاورد. در این، وظیفه قهرمان قصه ما است که با پیدا کردن چهار معبد مخفی عناصر و بدست آوردن آنها، توانایی ورود به دنیای آشوب را بدست بیاورد و جلوی نقشههای شوم آنتاگونیست قصه را بگیرد.
قصه بازی به لطف مراحل و شهرهای متنوع و موسیقی متن، با وجود سادگی، خوب روایت میشود و پیچش داستانی بخش نهاییش، پاداش مناسب و دلنشینی است برای تمامی زحمات و مشقتهایی که مخاطب و قهرمان قصه به جان خریدهاند.
Aggelos سرگرمکننده است، به دل مینشینید و در انجام بخش قابل توجهی از اهدافش، موفق ظاهر میشود و تا انتها مخاطب را بخود همراه میکند. کار سختی است در این دوره و زمانه و با وجود دوجین آثار درجه یک که در این سبک ساخته شدهاند، محصولی ساخت اینچنین کلاسیک که همچنان بتواند با قدرت مخاطب جذب کند و آن شور و حرارت ساده و دوستداشتنی را به بازیبازش القا کند.
Resolution
Platform: PC – Score: 8.5 out of 10
Aggelos in amusing, sweet and utterly fun. It’s really hard to make a classic metroidvania game in these time and still, manage to do it so right that it still have those sparks of magic that its predecessors had.
(نقدی که مطالعه کردید، نسخهی منتقدین بازی Aggelos بود که توسط ناشر آن یعنی PQube برای دنیای بازی ارسال شده است.)